پرسش :
چرا امام حسن با معاويه صلح کرد، ولي امام حسين با يزيد جنگيد و هر دو سيره واحدي در پيش نگرفتند؟
پاسخ :
در ابتدا به عنوان مقدمه بايد متذكر شويم: »نبايد پنداشت، اسلام يا دين جنگ است و يا دين صلح؛ كه بعد اشكالات متعددى برايمان پيش آيد كه اگر دين صلح است، تا آخر بايد به دعوتش به طور صلح آميز ادامه مىداد؛ تا هر جا كه پيش رفت، رفت؛ و اگر نرفت هم نرفت؛ و اگر دين جنگ است، چرا در سيزده سال مكه مسلمانان حتى اجازهى دفاع مسلحانه از خود نداشتند؟! بايد گفت: اسلام هم دين جنگ است، هم دين صلح؛ يعنى در شرايطى نبايد جنگيد و در شرايطى جنگ لازم است) سيرهى پيامبر اكرم )ص( در اين زمينه بهترين سند است)« ( »مرتضى مطهرى«، سيرى در سيرهى ائمهى اطهار، صص 58 - 59)اكنون وقتى مىبينيم از دو امام معصوم، يكى صلح كرد و ديگرى جنگيد، بايد متوجه تفاوت شرايط زمان اين دو باشيم و آن شرايط را بررسى كنيم و ببينيم كه در زمان اين دو امام، شرايط اجتماعى چه تفاوتى داشت كه يكى مجبور به صلح شد و ديگرى مجبور به جنگ) استاد مطهرى تفاوتهاى شرايط اين دو امام را عبارت مىدانند از:
1) امام حسن )ع( در مركز خلافت بود و كشته شدن او به معنى كشته شدن خليفهى مسلمين و شكست مركز خلافت بود؛ اما وضع امام حسين )ع( وضع يك معترض در برابر حكومت موجود بود) به بيان ديگر، مقاومت امام حسن )ع( تا سر حد كشته شدن شبيه مقاومت عثمان بود و نه نظير مقاومت امام حسين )ع() اين كه خليفهى مسلمين در مسند خلافتش كشته شود، مسألهاى بود كه حتى امام حسين )ع( هم از شبيه آن ( يعنى اين كه حاضر نبود در مكه بماند و آن جا شهيد شود؛ زيرا مىگفت: »با اين كار، حرمت خانهى خدا نيز هتك مىشود)«) پرهيز مىكرد) حتى اميرالمؤمنين )ع( نيز در زمان عثمان با اين كه خواستههاى معترضين را به حق مىديد و سعى مىكرد عثمان را به انجام آنها وادار سازد، اما شديدا تلاش مىكرد تا مانع از قتل عثمان شود)
2) لشكر امام حسن )ع( در مقابل معاويه از گروههاى مختلف با گرايشهاى متفاوتى تشكيل شده بود؛ شبيه نيرويى كه حضرت على )ع( در جنگ صفين در مقابل معاويه آورد) مىدانيم كه در جنگ صفين، پس از 18 ماه نبرد و به جا ماندن كشتههاى فراوان از طرفين، عاقبت عدهاى فريب معاويه را خوردند) در لشكر امام حسن )ع( نيز از همه دستهها: خوارج و))) وجود داشتند و اگر جنگى در مىگرفت، احتمالا مدتها ادامه مىيافت و عدهى كثيرى از مسلمين كشته مىشدند) بعيد نبود كه باز با ترفندهاى معاويه، نتيجه به ضرر امام حسن )ع( تمام مىشد؛ يعنى نتيجهى نهايى آن، يك جنگ چند ساله و در نهايت خستگى و بازگشت طرفين يا مغلوبيت امام حسن )ع( و كشته شدنش در مسند خلافت بود؛ اما امام حسين )ع( جمعيتى داشت كه تعدادشان بسيار كم بود و آنها را نيز مرخص كرد؛ اما آنها همگى به اصرار باقى مىمانند تا كشته شوند؛ يعنى كشته شدنى كاملا افتخار آميز) علاوه بر اينها، سه عامل مهم ديگر نيز در قيام امام حسين )ع( دخالت داشت كه هر سه در زمان امام حسن )ع( به گونهاى ديگر بود) پس، از ديگر تفاوتهاى شرايط اين دو امام:
3) يزيد )حاكم وقت( از امام حسين )ع( بيعت مىخواست و بيعت يعنى قبول خلافت؛ در حالى كه در مفاد صلحنامهى امام حسن )ع( به هيچ وجه ذكرى از بيعت با معاويه به ميان نيامده بود و در تاريخ نيز گفته نشده بود كه امام حسن )ع( و شيعيانش با معاويه بيعت كرده باشند)
4) دعوت مردم كوفه از امام حسين )ع( به نحوى بود كه حجت بر امام تمام شده بود؛ ولى در مورد امام حسن )ع( قضيه كاملا برعكس بود؛ يعنى مردم كوفه تقريبا عدم آمادگىشان را اعلام كرده بودند)
5) در زمان امام حسن )ع(، ماهيت معاويه براى مردم روشن نبود؛ به ويژه كه معاويه نامهى سفيد امضا كرده و براى امام فرستاده بود، به اين معنى كه هر شرطى امام بگذارد، او مىپذيرد) مردم هم فكر مىكردند كه معاويه شخص سياستمدارى است و فقط دلش مىخواهد حاكم باشد و حاضر است مجرى منويات امام حسن )ع( باشد؛ لذا اگر امام با اين وضعيت صلح نمىكرد، گذشته از شهادت خود ايشان و كثيرى از مسلمين، امروز هم تاريخ ايشان را ملامت مىكرد كه: »چرا با معاويه كه حاضر بود هر شرطى را بپذيرد، به جان شيعيان تعرض نكند و))) صلح نكرد؟« اما در زمان امام حسين )ع( ماهيت معاويه و امويان رو شده بود و اصلا امام حسين )ع( شعار خود را امر به معروف و نهى از منكر قرار داده و فرموده بود: »من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله))) كان حقا على الله أن يدخله مدخله«؛ لذاست كه گفته مىشود: صلح امام حسن، زمينه را براى قيام امام حسين )ع( آماده كرد)« ( »مرتضى مطهرى«، سيرى در سيرهى ائمه اطهار، صص 83 - 96) سؤال مورد بحث را »استاد مطهرى« در اين كتاب مطرح كرده و در دو جلسه سخنرانى و پرسش و پاسخ، مفصلا به جوانب مختلف آن پرداخته است )صص 55 - 108)) آنچه در اينجا آمده، خلاصهاى از مطالب آن بود)
در ابتدا به عنوان مقدمه بايد متذكر شويم: »نبايد پنداشت، اسلام يا دين جنگ است و يا دين صلح؛ كه بعد اشكالات متعددى برايمان پيش آيد كه اگر دين صلح است، تا آخر بايد به دعوتش به طور صلح آميز ادامه مىداد؛ تا هر جا كه پيش رفت، رفت؛ و اگر نرفت هم نرفت؛ و اگر دين جنگ است، چرا در سيزده سال مكه مسلمانان حتى اجازهى دفاع مسلحانه از خود نداشتند؟! بايد گفت: اسلام هم دين جنگ است، هم دين صلح؛ يعنى در شرايطى نبايد جنگيد و در شرايطى جنگ لازم است) سيرهى پيامبر اكرم )ص( در اين زمينه بهترين سند است)« ( »مرتضى مطهرى«، سيرى در سيرهى ائمهى اطهار، صص 58 - 59)اكنون وقتى مىبينيم از دو امام معصوم، يكى صلح كرد و ديگرى جنگيد، بايد متوجه تفاوت شرايط زمان اين دو باشيم و آن شرايط را بررسى كنيم و ببينيم كه در زمان اين دو امام، شرايط اجتماعى چه تفاوتى داشت كه يكى مجبور به صلح شد و ديگرى مجبور به جنگ) استاد مطهرى تفاوتهاى شرايط اين دو امام را عبارت مىدانند از:
1) امام حسن )ع( در مركز خلافت بود و كشته شدن او به معنى كشته شدن خليفهى مسلمين و شكست مركز خلافت بود؛ اما وضع امام حسين )ع( وضع يك معترض در برابر حكومت موجود بود) به بيان ديگر، مقاومت امام حسن )ع( تا سر حد كشته شدن شبيه مقاومت عثمان بود و نه نظير مقاومت امام حسين )ع() اين كه خليفهى مسلمين در مسند خلافتش كشته شود، مسألهاى بود كه حتى امام حسين )ع( هم از شبيه آن ( يعنى اين كه حاضر نبود در مكه بماند و آن جا شهيد شود؛ زيرا مىگفت: »با اين كار، حرمت خانهى خدا نيز هتك مىشود)«) پرهيز مىكرد) حتى اميرالمؤمنين )ع( نيز در زمان عثمان با اين كه خواستههاى معترضين را به حق مىديد و سعى مىكرد عثمان را به انجام آنها وادار سازد، اما شديدا تلاش مىكرد تا مانع از قتل عثمان شود)
2) لشكر امام حسن )ع( در مقابل معاويه از گروههاى مختلف با گرايشهاى متفاوتى تشكيل شده بود؛ شبيه نيرويى كه حضرت على )ع( در جنگ صفين در مقابل معاويه آورد) مىدانيم كه در جنگ صفين، پس از 18 ماه نبرد و به جا ماندن كشتههاى فراوان از طرفين، عاقبت عدهاى فريب معاويه را خوردند) در لشكر امام حسن )ع( نيز از همه دستهها: خوارج و))) وجود داشتند و اگر جنگى در مىگرفت، احتمالا مدتها ادامه مىيافت و عدهى كثيرى از مسلمين كشته مىشدند) بعيد نبود كه باز با ترفندهاى معاويه، نتيجه به ضرر امام حسن )ع( تمام مىشد؛ يعنى نتيجهى نهايى آن، يك جنگ چند ساله و در نهايت خستگى و بازگشت طرفين يا مغلوبيت امام حسن )ع( و كشته شدنش در مسند خلافت بود؛ اما امام حسين )ع( جمعيتى داشت كه تعدادشان بسيار كم بود و آنها را نيز مرخص كرد؛ اما آنها همگى به اصرار باقى مىمانند تا كشته شوند؛ يعنى كشته شدنى كاملا افتخار آميز) علاوه بر اينها، سه عامل مهم ديگر نيز در قيام امام حسين )ع( دخالت داشت كه هر سه در زمان امام حسن )ع( به گونهاى ديگر بود) پس، از ديگر تفاوتهاى شرايط اين دو امام:
3) يزيد )حاكم وقت( از امام حسين )ع( بيعت مىخواست و بيعت يعنى قبول خلافت؛ در حالى كه در مفاد صلحنامهى امام حسن )ع( به هيچ وجه ذكرى از بيعت با معاويه به ميان نيامده بود و در تاريخ نيز گفته نشده بود كه امام حسن )ع( و شيعيانش با معاويه بيعت كرده باشند)
4) دعوت مردم كوفه از امام حسين )ع( به نحوى بود كه حجت بر امام تمام شده بود؛ ولى در مورد امام حسن )ع( قضيه كاملا برعكس بود؛ يعنى مردم كوفه تقريبا عدم آمادگىشان را اعلام كرده بودند)
5) در زمان امام حسن )ع(، ماهيت معاويه براى مردم روشن نبود؛ به ويژه كه معاويه نامهى سفيد امضا كرده و براى امام فرستاده بود، به اين معنى كه هر شرطى امام بگذارد، او مىپذيرد) مردم هم فكر مىكردند كه معاويه شخص سياستمدارى است و فقط دلش مىخواهد حاكم باشد و حاضر است مجرى منويات امام حسن )ع( باشد؛ لذا اگر امام با اين وضعيت صلح نمىكرد، گذشته از شهادت خود ايشان و كثيرى از مسلمين، امروز هم تاريخ ايشان را ملامت مىكرد كه: »چرا با معاويه كه حاضر بود هر شرطى را بپذيرد، به جان شيعيان تعرض نكند و))) صلح نكرد؟« اما در زمان امام حسين )ع( ماهيت معاويه و امويان رو شده بود و اصلا امام حسين )ع( شعار خود را امر به معروف و نهى از منكر قرار داده و فرموده بود: »من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله))) كان حقا على الله أن يدخله مدخله«؛ لذاست كه گفته مىشود: صلح امام حسن، زمينه را براى قيام امام حسين )ع( آماده كرد)« ( »مرتضى مطهرى«، سيرى در سيرهى ائمه اطهار، صص 83 - 96) سؤال مورد بحث را »استاد مطهرى« در اين كتاب مطرح كرده و در دو جلسه سخنرانى و پرسش و پاسخ، مفصلا به جوانب مختلف آن پرداخته است )صص 55 - 108)) آنچه در اينجا آمده، خلاصهاى از مطالب آن بود)