چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شانس، اقبال و قسمت، تا چه اندازه صحت دارند، آيا ريشه‏ى اعتقادى صحيحى دارند؟


پاسخ :
در مورد »قسمت« اگر منظور همان »سرنوشت« و »قضا و قدر« است. كه در پاسخ سؤال قبل گذشت و امرى كاملا صحيح و مورد تأييد اسلام است؛ اما اگر منظور از آن چيزى شبيه شانس و اقبال است، بايد گفت از منظر دينى، همه باطلند و منشأ آن‏ها خرافات است. مرحوم علامه طباطبايى )ره( در تحليلى دقيق، مسأله‏ى »بخت و اقبال« را چنين بيان كرده است:
»ما هر يك از كارهاى خود را براى آرمان و غايتى كه در نظرمان مشخص است انجام مى‏دهيم و با مسامحه كلمه‏ى دائما را به جاى غالبا مى‏گذاريم. از طرف ديگر، البته براى رسيدن به هر مقصدى بر حسب غالب راه ويژه‏اى وجود دارد و آن همان كار و فعاليتى است كه انسان را به هدفى كه داشته مى‏رساند. مثلا براى رسيدن به آب در زمين خشك، كندن چاه لازم است و غايت كندن چاه رسيدن به آب است و اين امرى است بر حسب غلبه‏ى وقوع. حال اگر كسى چاهى كند و به گنج رسيد، در اين موارد، غايتى پيش آمده كه هدف مورد نظر فاعل نبوده است. و چون هر حادثه علتى دارد، اين جا نيز علتى مجهول الهويه فرض مى‏كنيم و اسم آن را بخت خوب )يا بخت بد( مى‏گذاريم. از اين رو كسى را كه در تلاش عادى خوديابى تلاش با پيشامدهاى شيرين فوق‏العاده‏اى روبه‏رو مى‏شود، خوشبخت مى‏ناميم و كسى را كه پى در پى با حوادث ناخوشايند مواجه مى‏شود، بدبخت. ولى وقتى كه با دقت، به محاسبه‏ى علل اين گونه حوادث بپردازيم، به اشتباه خود پى مى‏بريم و خواهيم فهميد كه علت پيدايش اين موضوع خرافى، اين بوده كه ما »دائم« را به جاى »غالب« گذاشته‏ايم. كندن چاهى به عمق ده متر، »دائما« انسان را به آب نمى‏رساند )كه در نتيجه، اگر به آب نرسد بدبختى و اگر به گنج رسيد خوشبختى باشد( بلكه ما را به همان چيزى مى‏رساند كه در ده مترى سطح زمين واقع است، خواه آب باشد يا گنج يا سنگ؛ و اين است كه دائمى‏است. در همه‏ى موارد خوشبختى و بدبختى حتما حادثه‏اى مى‏توان يافت كه اثر مستقيم علل و شرايطى است كه در محل واقع هستند.« )علامه طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، 264 - 262. .
استاد مطهرى اين مسأله را به لحاظ جامعه‏شناسى هم ريشه‏يابى كرده‏اند. ايشان معتقدند عقيده به بخت از اين جا ناشى مى‏شود كه افراد »در جامعه‏اى زندگى مى‏كرده‏اند كه برخى عمرى به سعى و عمل گذرانده، اما با محروميت به سر برده‏اند. در عوض افراد بيكار و تن پرورى را مى‏ديده‏اند كه از همه‏ى نعمت‏ها برخوردار بوده‏اند. هر چه ديده‏اند، بى‏تمييز را ارجمند و عاقل را خوار ديده‏اند. يعنى همه چيز را در جامعه‏ى خودشان اين طور ديده‏اند، به طورى كه كم كم اين مطلب بر ايشان شكل يك فلسفه به نام »فلسفه‏ى بخت« گرفته است. نام همه‏ى اين بى‏نظمى‏ها و ستم‏ها را بخت گذاشته‏اند. ايجاد تفكرى شيطانى به نام »بخت« علتش همين بى‏عدالتى‏ها و بى‏نظمى‏هاى اجتماعى است. ما نه در دين )يعنى در قرآن و سخنان پيامبر )صلى الله عليه و آله و سلم( و ائمه )عليهم‏السلام( سخنى از بخت و شانس مى‏بينيم و نه عقل و علم و فلسفه آن را تأييد مى‏كند.« )مرتضى مطهرى، بيست گفتار، ص 98. .
»به هر حال اين طرز تفكرى است كه متأسفانه در ميان بسيارى از مردم شيوع دارد. بديهى است كه اگر بشر اندكى واقع‏بين باشد و روابط على و معلولى حوادث و قضاياى عالم را درك كند و عقل و انديشه‏ى خود را به كار اندازد، مى‏فهمد كه مسأله‏ى شانس و بخت، يك خيال و واهمه‏ى شيطانى بيش نيست. نه عقل مسأله‏ى شانس و بخت را به رسميت مى‏شناسد و نه دين. خدا هيچ كس را بدبخت بالذات يا خوشبخت بالذات نيافريده است. گليم بخت هر كس همان صفحه‏ى روح و قلب اوست كه هم قابل سفيد شدن است و هم سياه شدن؛ علم و ايمان و عمل صالح آن را سفيد مى‏كند و جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور آن را سياه مى‏كند...« )مرتضى مطهرى، حكمت‏ها و اندرزها، صص 210 - 211. .


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.