پرسش :
هرمنوتیک چیست و چه ارتباطی با نسبی گرایی دارد؟
پاسخ :
مفهوم هرمنوتيك
"هرمنوتيك" در اصل مشتق از نام "هرمس" خداى يونان باستان است. هرمس، الهۀ مرزها و واسطۀ بين خدايان و مردمان، خالق سخن و تفسير كنندۀ خواستههاى خدايان براى مردمان بوده است. به همين مناسبت، هرمنوتيك، در لغت به معناى "وابسته به تفسير" است[1] و در اصطلاح شامل مجموعه بحثهايى است كه در بارۀ "تفسير متن" و فهم آن مطرح مىشود.[2]
اما "تفسير[3]" و "متن" در اين عبارت به چه معنا است؟ تفسير به معناى شناخت معناى مقصود و كشف و بيان مراد گوينده است و این با "تأويل" فرق دارد؛ زیرا تأویل كشف ريشههاى معنا و سايههاى معنايى سخن است. "متن" در اين تعبير، شامل هر چيزى است كه در وراى آن مطلبى و مفهومى نهفته باشد. از اين رو، نه تنها نوشته، بلكه سخن و هر اثر هنرى؛ مانند نقاشى، موسيقى، و سينما را در بر مىگيرد. گاهى – همچنان كه در مباحث هايدگر مشاهده می شود - معناى "متن" آن قدر توسعه مىيابد كه شامل عالم عين نيز مىشود و اين جا است كه هرمنوتيك از حوزۀ تفسيرى خود خارج مىشود و به قلمرو فلسفه و هستىشناسى گسترش مىيابد.
بنابراين، هر بحثى كه مربوط به تفسير متن باشد و اصول و ضوابطى را در جهت كشف مراد مؤلف و رسيدن به معناى نهايى متن معرفى كند، يا وجود چنين امورى را انكار نمايد، در حوزۀ مباحث هرمنوتيكى قرار مىگيرد. اين معنا، اصطلاحِ عام "هرمنوتيك" و شامل همۀ نحلههاى تفسيرى است. در اين نگاه حتى مباحث الفاظ علم اصول در فرهنگ رايج حوزۀ اسلامى، مىتوانند مباحثى هرمنوتيكى تلقّى شوند، هر چند به عنوان علم مستقل مطرح نگرديده و در ضمن علم اصول كه مباحث فراوان ديگرى نيز دارد، بيان شدهاند. هرمنوتيك در اين اصطلاح، در واقع از زمان پيدايش متون پديدار شده است و تاريخى به قدمت فرهنگ بشرى دارد.
امّا آنچه امروزه به نام "هرمنوتيك كلاسيك" مطرح شده و خود را به عنوان يك دانش مستقل نشان داده و در غرب نيز به همين نام شهرت يافته است، قدمت زيادى نداشته و در همين سدههاى اخير پيدا شده است.
شايان ذكر است كه گاهى واژۀ "هرمنوتيك" - به خصوص در فرهنگ امروزى ما - بر يك نحلۀ خاصّ تفسيرى اطلاق مىشود به گونهاى كه ساير نحلههاى تفسيرى را به عنوان هرمنوتيك معرفى نمىكنند. عصارۀ مباحث و خلاصۀ نتايج در اين نحله آن است كه يك متن در جريان فرهنگها و سنتها نمودهاى مختلفى دارد و پيامهاى مناسب با آن فضاى فرهنگى را تحويل مخاطبان خود مىدهد. در واقع مخاطبان و فضاهاى ذهنى و شرايط فرهنگى آنها است كه به متن معنا مىبخشد. از اين رو، هر كس هر چه از متن فهميد، اگر متناسب با فضاى فرهنگى او باشد، درست خواهد بود. چه بسا مخاطب از مؤلف فراتر رفته و به فهمى عميق تر در بارۀ متن دست يابد! نقطۀ آغاز اين اصطلاح و پيدايش اين نحله در هرمنوتيك اوايل قرن بيستم و اواخر قرن نوزده ميلادى است. اين نحله در آراى گادامر به اوج خود رسيده و هم اكنون از طرفداران بسيارى در غرب برخوردار است.
پرداختن به همۀ این اصطلاحات در این مختصر نمی گنجد، از این رو ما تنها اشاراتی خواهیم داشت و اطلاع از بحث هرمنوتیک را به کتاب های معتبر ارجاع می دهیم. در این بین کتاب مبانی کلامی اجتهاد، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.[4]
تفسیر متن بر این پیش فرض مبتنی است که خواندن و شنیدن یک متن یا گفتار، گرچه مدلولات کلمات و جملات آنها معلوم باشد، آنچه را متن و گفتار در خود پنهان دارد آشکار نمی گرداند و این امر پنهان را تنها با تفسیر می توان آفتابی و روشن نمود.[5]
معنای هر متن یک واقعیت پنهان است که باید به وسیلۀ تفسیر آشکار و هویدا گردد و در حقیقت متن به وسیلۀ تفسیر به سخن می آید.[6]
در تفسیر متون پنج مسئله به عنوان مقدمات و مقومات تفسیر بیان شده است که به طور خلاصه بیان می گردد:
1. پیش فهم یا پیش دانستۀ مفسر: این مطلب نه تنها در تفسیر متون، بلکه در هر تحقیق علمی، مفسر و محقق یک پیش فهم یا پیش دانسته دارد که بدون آن تفسیر متن یا تحقیق علمی ممکن نیست.
2. علایق و انتظارات هدایت کنندۀ مفسر: علایق و انتظارات شخص مفسر که وی را به سؤال کردن از متن و فهمیدن آن وا می دارد، از مقدمات و مقومات فهم متن است. انسان هر سؤالی را از روی علاقه و انتظار خاصی مطرح می کند و این علاقه و انتظار حتماً با پیش دانسته های وی که مقومات سؤال او هستند متناسب است.
3. پرسش از تاریخ: پرسش از تاریخ عبارت است از جست و جو از انگیزۀ پدید آورنده متن و آنچه که می خواسته مخاطبان، آن را بفهمند. در این مرحله با تحقیق تاریخی، درستی چند مسئله روشن می شود؛ مثل این که کدام علایق و انتظارات، مؤلف را به پدید آوردن متن سوق داده است؟ در کدامین وضعیت و شرایط تاریخی سخن گفته است؟ وضعیت و شرایط تاریخی مخاطبان وی چگونه بوده است؟ و امثال آن.
4. کشف مرکز معنای متن: منظور، آن دیدگاه اصلی است که همۀ مطالب متن بر محور آن نظم یافته است. این دیدگاه اصلی باید کشف گردد و تمام متن با فرض ابتناءاش بر آن دیدگاه فهمیده شود. کشف مرکز معنا کم و زیاد، تحت تأثیر تجربه ها و پرسش های مفسر قرار می گیرد. در این صورت ممکن است هر کدام از مفسران متعدد تحت تأثیر تجربه ها و پرسش های متفاوتی که دارند مرکز معنای متن را به گونه ای نسبتاً متفاوت با معنایی که دیگری به دست آورده است بفهمند و در نتیجه فهم های متفاوتی از تمامی متن به دست آید.
5. ترجمۀ معنای متن در افق تاریخی مفسر: قائلین به نظریۀ هرمنوتیک عقیده دارند در صورتی که زمان تاریخی و عصر مفسر با پدید آورندۀ متن متفاوت باشد، تفسیر بر اساس داده ها و تجربه های مفسر است. این تفاوت ناشی از تاریخی بودن زندگی انسان است. فرهنگ ها و تمدن های متفاوت، همچنین جهان بینی ها و ادیان مختلف، تجربه های گوناگونی را اقتضا دارد. تجربه انسان نسبت به خود و جهان پیرامون خود در زمانی که انسان زندگی ابتدایی دارد و محکوم به قوانین طبیعی است، قهراً با تجربه های انسان از خود و عالم بیرون از خود در عصر پیشرفت و تسلط بر نیروهای طبیعی بسیار متفاوت است.[7]
مسئلۀ هرمنوتیک به معنای تأثیر پیش فرض ها در فهم متون، متأثر از فلسفۀ کانت است.[8] به اعتقاد او، "شیء فی نفسه" غیر از شیء پدیداری است که در نزد ماست؛ زیرا شناخت ما در جهان، فهمی است مرکب از جهان خارج و ذهن؛ زیرا جهان خارج از طریق حواس وارد ذهن می شود و سپس در قالب های ذهنی قرار می گیرد و علم تولید می شود و شناخت در واقع نتیجۀ تعامل ذهن و خارج است. آنچه که ما از خارج دریافت می کنیم در خارج نیست؛ چون شناخت و آگاهی ترکیبی از ذهن و خارج است. بنابراین، راهی برای شناخت حقایق خارجی فی نفسه نداریم.
ارتباط نسبی گرایی و هرمنوتیک
ارتباط نسبی گرایی و هرمنوتیک در دست آورد آن روشن می شود؛ زیرا همان طور که نسبی گرایی می گوید معرفت حقیقی و مطلق وجود ندارد و راهی به واقع مطلق نیست، هرمنوتیک نیز می گوید فهم متون، نسبی است و قرائت های مختلفی نسبت به هر متنی وجود دارد و چون نمی توان گفت کدام قرائت مطابق با واقع است، بنابراین، همۀ تفاسیر با اختلافی که دارند، دارای وجه صحیح اند.
به عبارت دیگر، نتیجۀ نسبی گرایی و همچنین هرمنوتیک، شک نسبت به آگاهی های بشر است. با این تفاوت که نسبی گرایی راجع به تمام علوم بشر و ارتباط آن با خارج است، اما هرمنوتیک لااقل در بعضی از تعابیر مربوط به تفسیر متون و بالأخص متون مقدس است و نتیجۀ نسبی گرایی است.
نقد هرمنوتیک[9]
هرمنوتیک که نتیجۀ نسبی گرایی و زاییدۀ مکتب سوفسطایی است، دارای پیامدهای متعددی است که برخی از آنها بیان می گردد:
1. امکان قرائت های مختلف و عدم وجود معیار برای تشخیص برتری یک تفسیر بر تفسیر دیگر.
2. اعتبار بخشیدن به تمام فرقه های انحرافی، به دلیل این که تمام فرقه ها مدعی برتری تفسیر خود از دین هستند و هیچ معیاری برای انحراف آنها وجود ندارد.
3. اعتبار بخشیدن به تفسیر به رأی به دلیل نبود معیار همگانی در تفسیر.
4. نسبی گرایی در تفسیرهای دینی.
5. عدم دسترسی به فهم صحیح و عینی متون دینی.
این پیامد ها نمی توانند مورد پذیرش قرار گیرند؛ زیرا اولا: ادیان الاهی هر تفسیری از دین را نمی پذیرند.[10] ثانیاً: لغویت در کلام خالق و پیامبران لازم می آید؛ زیرا پیامبران برای هدایت مردم از ضلالت و ارایه طریق حق و رسیدن به کمال واقعی فرستاده شده اند و اگر هر نوع تفسیری از دین صحیح باشد و هیچ ملاکی برای برتری یک تفسیر بر سایر تفاسیر وجود نداشته باشد، پس هر عقیده و روشی صحیح خواهد بود و در نتیجه بت پرستی در کنار توحید و یکتاپرستی نیز صحیح خواهد بود و این نقض غرض است و نقض غرض بر حکیم مطلق محال است.[11]
علاوه معرفت دینی و آگاهی صاحب نظران از مفاهیم و مقولات دینی به طور روش مند و با مراجعه به منابع اصلی همانند فهم و تفسیر متون مقدس، تجارب دینی و تأملات عقلانی، صورت می پذیرد که البته در ادیان توحیدی، متون مقدس محور و نقش اساسی را ایفا می کنند[12] و رعایت این اصول ما را به نتایج قطعی و یقینی رهنمون می سازد و دسترسی به معرفت حقیقی را امکان پذیر می کند.
علایم روش مند بودن فهم دینی
با توجه به این که امکان دسترسی به معرفت حقیقی وجود دارد و مفسر می تواند با رعایت شرایط و قواعد تفسیر صحیحی از متون داشته باشد. برخی برای روش مند بودن فهم دین علایمی ذکر نموده اند؛ مانند:
1. گستردگی در میان تمام انسان ها
2. ریشه داشتن در آفرینش
3. تابع اوضاع سیاسی و جغرافیایی نبودن
4. استواری و ثبات در مقابل تبلیغات مخالف در مفاهیم دینی
به هرحال فهم معارف دینی قانون و ضوابطی دارد و هر کس که بخواهد اظهار نظر کند باید از اصول و قواعد آن اطلاع کافی داشته باشد و این اختصاصی به متون دینی ندارد، بلکه در تمام علوم جاری و ساری است. معیارهای زیر بعضی از قواعد و اصول است:
1. آگاهی کامل داشتن نسبت به قواعد زبان و مفردات آن
2. قادر بودن بر تفسیر آیه به آیه
3. توجه داشتن به شأن نزول آیه که موجب روشنی مقصود از آن می شود
4. رجوع کردن به احادیثی که به منزلۀ تفسیر آیات اند، در تفسیر آیات
5. آشنا بودن به قرائات مختلفه
6. در نظر گرفتن سیاق و ما قبل و ما بعد آیات
7. در نظر گرفتن محکمات و متشابهات قرآن و بهره جستن از محکمات برای تفسیر متشابهات
8. پرهیز کردن از تفسیر به رای[13]
برای مطالعۀ بیشتر مراجعه شود به:
1. مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، ص119- 288.
2. مبانی معرفت دینی، حسین زاده، محمد، ص160- 173.
3. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج 13، ص 343، ج 15، ص 419.
4. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 98، 111-114.
5. مجله ذهن، ش 19،ص 42- 57.
6. مجله نقد،ش5 و 6، ص 154.
7. آموزش فلسفه، مصباح، محمد تقی، ج 1، ص 145.
8. نظریة المعرفة، سبحانی، جعفر، ص 227.
پی نوشتها:
[1] به عبارت دیگر؛ این واژه با کلمۀ "هرمس" ( پیامبر خدایان) از جهت ریشه و اصل بی ارتباط نیست. گویا مفسر همانند پیامبر، قصد کشف معنا از سخن و پیام آوردن را دارد. پس هدف از هرمنوتیک ارائۀ روشی است تا به وسیلۀ آن مفسر به اهداف و مقاصد مؤلف نائل گردد.
سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص 7، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 3؛ ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه، حنایی کاشانی، محمد سعید.
[2] Mircea Eliadei. The Encyclopedia of Religion, Hermeneutics, Van A.Harvey. p. 279 - kurt Mueller - Vollmer, The Hermeneutics Reader. Philological Hermeneutics, Philip August Boeckn, Basil Blackwell, 1986, p. 134.
[3]"Interpretation"
[4]هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص119- 288.
[5] مجتهد شبستری، محمد، کتاب، سنت، هرمنوتیک، ص 130.
[6] در بارۀ هرمنوتیک تعابیر مختلفی بیان شده است که از آن جمله است:
1. علم به قواعد کشف اندیشه مؤلف و گوینده (اگوست ولف).
2. به مثابه روش جهت جلوگیری از خطر بدفهمی یا سوء فهم (شلایرماخر).
3. نظریه عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون (پل ریکو).
لازم است ذکر گردد که در هرمنوتیک جدید، چهار دیدگاه مهم وجود دارد که گذرا به آن اشاره می شود:
1. دیدگاه شلایرماخر: هرمنوتیک به عنوان تحقیقی پیرامون تفسیر متون است. علم هرمنوتیک فن شنیدن است.
2. دیدگاه دیلتای: هرمنوتیک به عنوان مبنایی برای علوم انسانی است. دیلتای، هرمنوتیک را به عنوان شیوه و نظامی اساسی برای علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی درنظر می گیرد.
3. دیدگاه هایدگر: هرمنوتیک به عنوان تأملی در شرایط هرگونه فهم است. به عقیده او خود وجود بشری ساختار هرمنوتیکی دارد که زمینه ساز همه تفسیرهای موضعی ما می باشد؛ یعنی وضعیتی که پیش فرض هایی را بر ما تحمیل می کند و ما نیز آنها را بر فهم تحمیل می کنیم.
4. دیدگاه گادامر: به تبع هایدگر معتقد بود که تفسیر مسبوق به فهم پذیری است و مفروضات و اعتقاد مفسر به عنوان پیش فرض و مقدمه فهم است. افق دید مفسر در مواجهه با اشیا و متن مدام تعدیل می شود و هیچ تفسیر عینی و نهایی وجود ندارد و لذا ما نمی توانیم مطمئن شویم که تفسیر ما صحیح یا بهتر از تفسیرهای قبلی است.
مجله قبسات، ش 17، ص 4-7، بابک احمدی، ساختار و هرمنوتیک، ص 97.
از دقت در همین کلمات نقل شده روشن می شود که در باره هرمنوتیک دو تفسیر متفاوت وجود دارد:
1.هرمنوتیک روش شناسی.
2.هرمنوتیک فلسفی.
سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص 9؛ ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه، حنایی کاشانی، محمد سعید، ص41؛ برای مطالعۀ بیشتر رجوع کنید به: مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، ص119- 288.
[7] مجتهد شبستری، محمد، کتاب، سنت، هرمنوتیک، ص 17-31.
[8] بحث و بررسی موضوع «فهمیدن» به مثابه گونه ای از شناختن که باید تئوری و روش خود را داشته باشد، از قرن نوزدهم آغاز شده است. تا قرن نوزدهم تنها از قاعده های تفسیر متون دینی، فلسفی و هنری و حقوقی سخن می گفتند و در این زمینه ها مباحث و سوابقی وجود داشت. این قاعده ها عبارت بودند از لزوم آشنایی با زبان متن و قواعد دستوری آن، لزوم دقت در چگونگی به کار بردن واژه ها و ترکیبات به وسیله مؤلف متن، لزوم تأمل در سبک و اسلوب استفاده شده از آن در هر بخش از متن و احتمالاً لزوم توجه به موقعیتی که مؤلف، متن را در آن موقعیت پدید آورده است. هنوز بررسی دقیقی در این باره نشده بود که اساساً «فهمیدن» به عنوان گونه ای از شناخت مستقل در برابر شناخت تبیینی چیست؟ آنچه علاوه بر فلسفه استعلایی کانت مهم ترین تأثیر را در پیدایش این بررسی ها گذاشت، به وجود آمدن بحث های دقیقی درباره پدیده زبان بود.
به تدریج معلوم شد همان طور که زبان یک پدیده تاریخی است و شرط ها و امکان های «بیان» تاریخی و متحول اند، فهمیدن هم یک مسئله تاریخی است و شرط و امکان های آن نیز متحول است، آنچه در افق تاریخی معین بیان شده، برای فهمیدن در افق تاریخی دیگر نیازمند گونه ای «ترجمه محتوایی» و بیان جدید است. بابک احمدی، ساختار و هرمنوتیک، ص 74.
[9] برای مطالعۀ بیشتر مراجعه شود به: مبانی معرفت دینی، حسین زاده ، محمد، ص160- 173.
[10] ممکن است پرسیده شود که اگر نسبی گرایی در معرفت و هرمنوتیک و تعدد قراءات صحیح نیست و اگر هر دینی و متنی بیش از یک تفسیر واحد را در واقع بر نمی تابد، پس علت اختلاف مفسرین و فقها چیست؟
در جواب گفته می شود:
در بین مفسران اولاً در مورد ضروریات و اعتقادات، اختلافی وجود ندارد؛ و ثانیاً اگر در موارد جزئی اختلافی وجود دارد چه بسا ظاهری باشد و در واقع نظریات محتلف مکمل یکدیگر باشند و هر کدام از جنبه ای به مساله نگاه کرده باشد؛ و ثالثاً در مواردی اختلافات ناشی از عدم رعایت قواعد تفسیری است از قبیل: 1. عدم رعایت قوانین زبان شناختی، 2. غفلت از ناسخ و منسوخ، 3. جزءنگری در روش تفسیری، 4. به کارگیری عقل در قلمروهایی که راه به آن ندارد، 5. اختلاف در اعتبار سند، 6. اختلاف در مصداق آیه و حدیث، 7. دخالت هوای نفس و یا تعصبات مذهبی و چشم پوشی از حقیقت.
و اما راجع به اختلاف فقها در فتاوا باید گفت: اولا، فقها در احکام کلی و ضروریات دین اختلافی ندارند و حتی می توان گفت در اکثر مسایل مشترک اند و تنها در مسایل بسیار جزئی و فرعی اختلاف دارند که اختلاف آنها می تواند عللی از این قبیل داشته باشد:
1. اختلاف در ثقه بودن راویان احادیث. مثلا به نظر یکی از فقها راوی ثقه است و ترتیب اثر می دهد و به نظر دیگری ثقه نیست و لذا حکم بر طبق آن نمی کند و الا هر دو از حدیث یک چیز را می فهمند.
2. اختلاف در دلالت روایات.
3. اختلاف در اعتبار بخشی به شهرت و بعضی ادله.
4. تعارض و اختلاف روایات که روش اتخاذ شده در حل تعارض، موجب پیدایش آرای مختلف شده است.
5. اختلاف در تطبیق کلیات بر موارد و مصادیق؛ مجلۀ قبسات، ش 17، ص 11و 22-23و 29-30.
[11] سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص73-76، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 7- 8؛ فرزین، جلال ، قرائت دین، آنارشیسم هرمنوتیک، ص147-189.
[12] مجلۀ قبسات، ش 17، ص 26.
[13] سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص13-15، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 15-17.
منبع: http://farsi.islamquest.net
مفهوم هرمنوتيك
"هرمنوتيك" در اصل مشتق از نام "هرمس" خداى يونان باستان است. هرمس، الهۀ مرزها و واسطۀ بين خدايان و مردمان، خالق سخن و تفسير كنندۀ خواستههاى خدايان براى مردمان بوده است. به همين مناسبت، هرمنوتيك، در لغت به معناى "وابسته به تفسير" است[1] و در اصطلاح شامل مجموعه بحثهايى است كه در بارۀ "تفسير متن" و فهم آن مطرح مىشود.[2]
اما "تفسير[3]" و "متن" در اين عبارت به چه معنا است؟ تفسير به معناى شناخت معناى مقصود و كشف و بيان مراد گوينده است و این با "تأويل" فرق دارد؛ زیرا تأویل كشف ريشههاى معنا و سايههاى معنايى سخن است. "متن" در اين تعبير، شامل هر چيزى است كه در وراى آن مطلبى و مفهومى نهفته باشد. از اين رو، نه تنها نوشته، بلكه سخن و هر اثر هنرى؛ مانند نقاشى، موسيقى، و سينما را در بر مىگيرد. گاهى – همچنان كه در مباحث هايدگر مشاهده می شود - معناى "متن" آن قدر توسعه مىيابد كه شامل عالم عين نيز مىشود و اين جا است كه هرمنوتيك از حوزۀ تفسيرى خود خارج مىشود و به قلمرو فلسفه و هستىشناسى گسترش مىيابد.
بنابراين، هر بحثى كه مربوط به تفسير متن باشد و اصول و ضوابطى را در جهت كشف مراد مؤلف و رسيدن به معناى نهايى متن معرفى كند، يا وجود چنين امورى را انكار نمايد، در حوزۀ مباحث هرمنوتيكى قرار مىگيرد. اين معنا، اصطلاحِ عام "هرمنوتيك" و شامل همۀ نحلههاى تفسيرى است. در اين نگاه حتى مباحث الفاظ علم اصول در فرهنگ رايج حوزۀ اسلامى، مىتوانند مباحثى هرمنوتيكى تلقّى شوند، هر چند به عنوان علم مستقل مطرح نگرديده و در ضمن علم اصول كه مباحث فراوان ديگرى نيز دارد، بيان شدهاند. هرمنوتيك در اين اصطلاح، در واقع از زمان پيدايش متون پديدار شده است و تاريخى به قدمت فرهنگ بشرى دارد.
امّا آنچه امروزه به نام "هرمنوتيك كلاسيك" مطرح شده و خود را به عنوان يك دانش مستقل نشان داده و در غرب نيز به همين نام شهرت يافته است، قدمت زيادى نداشته و در همين سدههاى اخير پيدا شده است.
شايان ذكر است كه گاهى واژۀ "هرمنوتيك" - به خصوص در فرهنگ امروزى ما - بر يك نحلۀ خاصّ تفسيرى اطلاق مىشود به گونهاى كه ساير نحلههاى تفسيرى را به عنوان هرمنوتيك معرفى نمىكنند. عصارۀ مباحث و خلاصۀ نتايج در اين نحله آن است كه يك متن در جريان فرهنگها و سنتها نمودهاى مختلفى دارد و پيامهاى مناسب با آن فضاى فرهنگى را تحويل مخاطبان خود مىدهد. در واقع مخاطبان و فضاهاى ذهنى و شرايط فرهنگى آنها است كه به متن معنا مىبخشد. از اين رو، هر كس هر چه از متن فهميد، اگر متناسب با فضاى فرهنگى او باشد، درست خواهد بود. چه بسا مخاطب از مؤلف فراتر رفته و به فهمى عميق تر در بارۀ متن دست يابد! نقطۀ آغاز اين اصطلاح و پيدايش اين نحله در هرمنوتيك اوايل قرن بيستم و اواخر قرن نوزده ميلادى است. اين نحله در آراى گادامر به اوج خود رسيده و هم اكنون از طرفداران بسيارى در غرب برخوردار است.
پرداختن به همۀ این اصطلاحات در این مختصر نمی گنجد، از این رو ما تنها اشاراتی خواهیم داشت و اطلاع از بحث هرمنوتیک را به کتاب های معتبر ارجاع می دهیم. در این بین کتاب مبانی کلامی اجتهاد، از جایگاه ویژه ای برخوردار است.[4]
تفسیر متن بر این پیش فرض مبتنی است که خواندن و شنیدن یک متن یا گفتار، گرچه مدلولات کلمات و جملات آنها معلوم باشد، آنچه را متن و گفتار در خود پنهان دارد آشکار نمی گرداند و این امر پنهان را تنها با تفسیر می توان آفتابی و روشن نمود.[5]
معنای هر متن یک واقعیت پنهان است که باید به وسیلۀ تفسیر آشکار و هویدا گردد و در حقیقت متن به وسیلۀ تفسیر به سخن می آید.[6]
در تفسیر متون پنج مسئله به عنوان مقدمات و مقومات تفسیر بیان شده است که به طور خلاصه بیان می گردد:
1. پیش فهم یا پیش دانستۀ مفسر: این مطلب نه تنها در تفسیر متون، بلکه در هر تحقیق علمی، مفسر و محقق یک پیش فهم یا پیش دانسته دارد که بدون آن تفسیر متن یا تحقیق علمی ممکن نیست.
2. علایق و انتظارات هدایت کنندۀ مفسر: علایق و انتظارات شخص مفسر که وی را به سؤال کردن از متن و فهمیدن آن وا می دارد، از مقدمات و مقومات فهم متن است. انسان هر سؤالی را از روی علاقه و انتظار خاصی مطرح می کند و این علاقه و انتظار حتماً با پیش دانسته های وی که مقومات سؤال او هستند متناسب است.
3. پرسش از تاریخ: پرسش از تاریخ عبارت است از جست و جو از انگیزۀ پدید آورنده متن و آنچه که می خواسته مخاطبان، آن را بفهمند. در این مرحله با تحقیق تاریخی، درستی چند مسئله روشن می شود؛ مثل این که کدام علایق و انتظارات، مؤلف را به پدید آوردن متن سوق داده است؟ در کدامین وضعیت و شرایط تاریخی سخن گفته است؟ وضعیت و شرایط تاریخی مخاطبان وی چگونه بوده است؟ و امثال آن.
4. کشف مرکز معنای متن: منظور، آن دیدگاه اصلی است که همۀ مطالب متن بر محور آن نظم یافته است. این دیدگاه اصلی باید کشف گردد و تمام متن با فرض ابتناءاش بر آن دیدگاه فهمیده شود. کشف مرکز معنا کم و زیاد، تحت تأثیر تجربه ها و پرسش های مفسر قرار می گیرد. در این صورت ممکن است هر کدام از مفسران متعدد تحت تأثیر تجربه ها و پرسش های متفاوتی که دارند مرکز معنای متن را به گونه ای نسبتاً متفاوت با معنایی که دیگری به دست آورده است بفهمند و در نتیجه فهم های متفاوتی از تمامی متن به دست آید.
5. ترجمۀ معنای متن در افق تاریخی مفسر: قائلین به نظریۀ هرمنوتیک عقیده دارند در صورتی که زمان تاریخی و عصر مفسر با پدید آورندۀ متن متفاوت باشد، تفسیر بر اساس داده ها و تجربه های مفسر است. این تفاوت ناشی از تاریخی بودن زندگی انسان است. فرهنگ ها و تمدن های متفاوت، همچنین جهان بینی ها و ادیان مختلف، تجربه های گوناگونی را اقتضا دارد. تجربه انسان نسبت به خود و جهان پیرامون خود در زمانی که انسان زندگی ابتدایی دارد و محکوم به قوانین طبیعی است، قهراً با تجربه های انسان از خود و عالم بیرون از خود در عصر پیشرفت و تسلط بر نیروهای طبیعی بسیار متفاوت است.[7]
مسئلۀ هرمنوتیک به معنای تأثیر پیش فرض ها در فهم متون، متأثر از فلسفۀ کانت است.[8] به اعتقاد او، "شیء فی نفسه" غیر از شیء پدیداری است که در نزد ماست؛ زیرا شناخت ما در جهان، فهمی است مرکب از جهان خارج و ذهن؛ زیرا جهان خارج از طریق حواس وارد ذهن می شود و سپس در قالب های ذهنی قرار می گیرد و علم تولید می شود و شناخت در واقع نتیجۀ تعامل ذهن و خارج است. آنچه که ما از خارج دریافت می کنیم در خارج نیست؛ چون شناخت و آگاهی ترکیبی از ذهن و خارج است. بنابراین، راهی برای شناخت حقایق خارجی فی نفسه نداریم.
ارتباط نسبی گرایی و هرمنوتیک
ارتباط نسبی گرایی و هرمنوتیک در دست آورد آن روشن می شود؛ زیرا همان طور که نسبی گرایی می گوید معرفت حقیقی و مطلق وجود ندارد و راهی به واقع مطلق نیست، هرمنوتیک نیز می گوید فهم متون، نسبی است و قرائت های مختلفی نسبت به هر متنی وجود دارد و چون نمی توان گفت کدام قرائت مطابق با واقع است، بنابراین، همۀ تفاسیر با اختلافی که دارند، دارای وجه صحیح اند.
به عبارت دیگر، نتیجۀ نسبی گرایی و همچنین هرمنوتیک، شک نسبت به آگاهی های بشر است. با این تفاوت که نسبی گرایی راجع به تمام علوم بشر و ارتباط آن با خارج است، اما هرمنوتیک لااقل در بعضی از تعابیر مربوط به تفسیر متون و بالأخص متون مقدس است و نتیجۀ نسبی گرایی است.
نقد هرمنوتیک[9]
هرمنوتیک که نتیجۀ نسبی گرایی و زاییدۀ مکتب سوفسطایی است، دارای پیامدهای متعددی است که برخی از آنها بیان می گردد:
1. امکان قرائت های مختلف و عدم وجود معیار برای تشخیص برتری یک تفسیر بر تفسیر دیگر.
2. اعتبار بخشیدن به تمام فرقه های انحرافی، به دلیل این که تمام فرقه ها مدعی برتری تفسیر خود از دین هستند و هیچ معیاری برای انحراف آنها وجود ندارد.
3. اعتبار بخشیدن به تفسیر به رأی به دلیل نبود معیار همگانی در تفسیر.
4. نسبی گرایی در تفسیرهای دینی.
5. عدم دسترسی به فهم صحیح و عینی متون دینی.
این پیامد ها نمی توانند مورد پذیرش قرار گیرند؛ زیرا اولا: ادیان الاهی هر تفسیری از دین را نمی پذیرند.[10] ثانیاً: لغویت در کلام خالق و پیامبران لازم می آید؛ زیرا پیامبران برای هدایت مردم از ضلالت و ارایه طریق حق و رسیدن به کمال واقعی فرستاده شده اند و اگر هر نوع تفسیری از دین صحیح باشد و هیچ ملاکی برای برتری یک تفسیر بر سایر تفاسیر وجود نداشته باشد، پس هر عقیده و روشی صحیح خواهد بود و در نتیجه بت پرستی در کنار توحید و یکتاپرستی نیز صحیح خواهد بود و این نقض غرض است و نقض غرض بر حکیم مطلق محال است.[11]
علاوه معرفت دینی و آگاهی صاحب نظران از مفاهیم و مقولات دینی به طور روش مند و با مراجعه به منابع اصلی همانند فهم و تفسیر متون مقدس، تجارب دینی و تأملات عقلانی، صورت می پذیرد که البته در ادیان توحیدی، متون مقدس محور و نقش اساسی را ایفا می کنند[12] و رعایت این اصول ما را به نتایج قطعی و یقینی رهنمون می سازد و دسترسی به معرفت حقیقی را امکان پذیر می کند.
علایم روش مند بودن فهم دینی
با توجه به این که امکان دسترسی به معرفت حقیقی وجود دارد و مفسر می تواند با رعایت شرایط و قواعد تفسیر صحیحی از متون داشته باشد. برخی برای روش مند بودن فهم دین علایمی ذکر نموده اند؛ مانند:
1. گستردگی در میان تمام انسان ها
2. ریشه داشتن در آفرینش
3. تابع اوضاع سیاسی و جغرافیایی نبودن
4. استواری و ثبات در مقابل تبلیغات مخالف در مفاهیم دینی
به هرحال فهم معارف دینی قانون و ضوابطی دارد و هر کس که بخواهد اظهار نظر کند باید از اصول و قواعد آن اطلاع کافی داشته باشد و این اختصاصی به متون دینی ندارد، بلکه در تمام علوم جاری و ساری است. معیارهای زیر بعضی از قواعد و اصول است:
1. آگاهی کامل داشتن نسبت به قواعد زبان و مفردات آن
2. قادر بودن بر تفسیر آیه به آیه
3. توجه داشتن به شأن نزول آیه که موجب روشنی مقصود از آن می شود
4. رجوع کردن به احادیثی که به منزلۀ تفسیر آیات اند، در تفسیر آیات
5. آشنا بودن به قرائات مختلفه
6. در نظر گرفتن سیاق و ما قبل و ما بعد آیات
7. در نظر گرفتن محکمات و متشابهات قرآن و بهره جستن از محکمات برای تفسیر متشابهات
8. پرهیز کردن از تفسیر به رای[13]
برای مطالعۀ بیشتر مراجعه شود به:
1. مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، ص119- 288.
2. مبانی معرفت دینی، حسین زاده، محمد، ص160- 173.
3. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج 13، ص 343، ج 15، ص 419.
4. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 98، 111-114.
5. مجله ذهن، ش 19،ص 42- 57.
6. مجله نقد،ش5 و 6، ص 154.
7. آموزش فلسفه، مصباح، محمد تقی، ج 1، ص 145.
8. نظریة المعرفة، سبحانی، جعفر، ص 227.
پی نوشتها:
[1] به عبارت دیگر؛ این واژه با کلمۀ "هرمس" ( پیامبر خدایان) از جهت ریشه و اصل بی ارتباط نیست. گویا مفسر همانند پیامبر، قصد کشف معنا از سخن و پیام آوردن را دارد. پس هدف از هرمنوتیک ارائۀ روشی است تا به وسیلۀ آن مفسر به اهداف و مقاصد مؤلف نائل گردد.
سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص 7، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 3؛ ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه، حنایی کاشانی، محمد سعید.
[2] Mircea Eliadei. The Encyclopedia of Religion, Hermeneutics, Van A.Harvey. p. 279 - kurt Mueller - Vollmer, The Hermeneutics Reader. Philological Hermeneutics, Philip August Boeckn, Basil Blackwell, 1986, p. 134.
[3]"Interpretation"
[4]هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص119- 288.
[5] مجتهد شبستری، محمد، کتاب، سنت، هرمنوتیک، ص 130.
[6] در بارۀ هرمنوتیک تعابیر مختلفی بیان شده است که از آن جمله است:
1. علم به قواعد کشف اندیشه مؤلف و گوینده (اگوست ولف).
2. به مثابه روش جهت جلوگیری از خطر بدفهمی یا سوء فهم (شلایرماخر).
3. نظریه عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون (پل ریکو).
لازم است ذکر گردد که در هرمنوتیک جدید، چهار دیدگاه مهم وجود دارد که گذرا به آن اشاره می شود:
1. دیدگاه شلایرماخر: هرمنوتیک به عنوان تحقیقی پیرامون تفسیر متون است. علم هرمنوتیک فن شنیدن است.
2. دیدگاه دیلتای: هرمنوتیک به عنوان مبنایی برای علوم انسانی است. دیلتای، هرمنوتیک را به عنوان شیوه و نظامی اساسی برای علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی درنظر می گیرد.
3. دیدگاه هایدگر: هرمنوتیک به عنوان تأملی در شرایط هرگونه فهم است. به عقیده او خود وجود بشری ساختار هرمنوتیکی دارد که زمینه ساز همه تفسیرهای موضعی ما می باشد؛ یعنی وضعیتی که پیش فرض هایی را بر ما تحمیل می کند و ما نیز آنها را بر فهم تحمیل می کنیم.
4. دیدگاه گادامر: به تبع هایدگر معتقد بود که تفسیر مسبوق به فهم پذیری است و مفروضات و اعتقاد مفسر به عنوان پیش فرض و مقدمه فهم است. افق دید مفسر در مواجهه با اشیا و متن مدام تعدیل می شود و هیچ تفسیر عینی و نهایی وجود ندارد و لذا ما نمی توانیم مطمئن شویم که تفسیر ما صحیح یا بهتر از تفسیرهای قبلی است.
مجله قبسات، ش 17، ص 4-7، بابک احمدی، ساختار و هرمنوتیک، ص 97.
از دقت در همین کلمات نقل شده روشن می شود که در باره هرمنوتیک دو تفسیر متفاوت وجود دارد:
1.هرمنوتیک روش شناسی.
2.هرمنوتیک فلسفی.
سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص 9؛ ریچارد پالمر، علم هرمنوتیک، ترجمه، حنایی کاشانی، محمد سعید، ص41؛ برای مطالعۀ بیشتر رجوع کنید به: مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی، ص119- 288.
[7] مجتهد شبستری، محمد، کتاب، سنت، هرمنوتیک، ص 17-31.
[8] بحث و بررسی موضوع «فهمیدن» به مثابه گونه ای از شناختن که باید تئوری و روش خود را داشته باشد، از قرن نوزدهم آغاز شده است. تا قرن نوزدهم تنها از قاعده های تفسیر متون دینی، فلسفی و هنری و حقوقی سخن می گفتند و در این زمینه ها مباحث و سوابقی وجود داشت. این قاعده ها عبارت بودند از لزوم آشنایی با زبان متن و قواعد دستوری آن، لزوم دقت در چگونگی به کار بردن واژه ها و ترکیبات به وسیله مؤلف متن، لزوم تأمل در سبک و اسلوب استفاده شده از آن در هر بخش از متن و احتمالاً لزوم توجه به موقعیتی که مؤلف، متن را در آن موقعیت پدید آورده است. هنوز بررسی دقیقی در این باره نشده بود که اساساً «فهمیدن» به عنوان گونه ای از شناخت مستقل در برابر شناخت تبیینی چیست؟ آنچه علاوه بر فلسفه استعلایی کانت مهم ترین تأثیر را در پیدایش این بررسی ها گذاشت، به وجود آمدن بحث های دقیقی درباره پدیده زبان بود.
به تدریج معلوم شد همان طور که زبان یک پدیده تاریخی است و شرط ها و امکان های «بیان» تاریخی و متحول اند، فهمیدن هم یک مسئله تاریخی است و شرط و امکان های آن نیز متحول است، آنچه در افق تاریخی معین بیان شده، برای فهمیدن در افق تاریخی دیگر نیازمند گونه ای «ترجمه محتوایی» و بیان جدید است. بابک احمدی، ساختار و هرمنوتیک، ص 74.
[9] برای مطالعۀ بیشتر مراجعه شود به: مبانی معرفت دینی، حسین زاده ، محمد، ص160- 173.
[10] ممکن است پرسیده شود که اگر نسبی گرایی در معرفت و هرمنوتیک و تعدد قراءات صحیح نیست و اگر هر دینی و متنی بیش از یک تفسیر واحد را در واقع بر نمی تابد، پس علت اختلاف مفسرین و فقها چیست؟
در جواب گفته می شود:
در بین مفسران اولاً در مورد ضروریات و اعتقادات، اختلافی وجود ندارد؛ و ثانیاً اگر در موارد جزئی اختلافی وجود دارد چه بسا ظاهری باشد و در واقع نظریات محتلف مکمل یکدیگر باشند و هر کدام از جنبه ای به مساله نگاه کرده باشد؛ و ثالثاً در مواردی اختلافات ناشی از عدم رعایت قواعد تفسیری است از قبیل: 1. عدم رعایت قوانین زبان شناختی، 2. غفلت از ناسخ و منسوخ، 3. جزءنگری در روش تفسیری، 4. به کارگیری عقل در قلمروهایی که راه به آن ندارد، 5. اختلاف در اعتبار سند، 6. اختلاف در مصداق آیه و حدیث، 7. دخالت هوای نفس و یا تعصبات مذهبی و چشم پوشی از حقیقت.
و اما راجع به اختلاف فقها در فتاوا باید گفت: اولا، فقها در احکام کلی و ضروریات دین اختلافی ندارند و حتی می توان گفت در اکثر مسایل مشترک اند و تنها در مسایل بسیار جزئی و فرعی اختلاف دارند که اختلاف آنها می تواند عللی از این قبیل داشته باشد:
1. اختلاف در ثقه بودن راویان احادیث. مثلا به نظر یکی از فقها راوی ثقه است و ترتیب اثر می دهد و به نظر دیگری ثقه نیست و لذا حکم بر طبق آن نمی کند و الا هر دو از حدیث یک چیز را می فهمند.
2. اختلاف در دلالت روایات.
3. اختلاف در اعتبار بخشی به شهرت و بعضی ادله.
4. تعارض و اختلاف روایات که روش اتخاذ شده در حل تعارض، موجب پیدایش آرای مختلف شده است.
5. اختلاف در تطبیق کلیات بر موارد و مصادیق؛ مجلۀ قبسات، ش 17، ص 11و 22-23و 29-30.
[11] سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص73-76، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 7- 8؛ فرزین، جلال ، قرائت دین، آنارشیسم هرمنوتیک، ص147-189.
[12] مجلۀ قبسات، ش 17، ص 26.
[13] سبحانی، جعفر ، هرمنوتیک، ص13-15، مجلۀ قبسات، ش 17، ص 15-17.
منبع: http://farsi.islamquest.net