پرسش :
آيا حاجت خواستن از غير خدا مثل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام معصوم (علیه السلام) شرك نيست؛ زيرا كه قاضى الحاجات خداوند است.
پاسخ :
انسان موجودى دو بعدی است؛ يعنى تركيبى از روح ملكوتى و جسم ناسوتى و مادى و سرا پا فقر و نياز است و چون دو ساحت دارد، بايد نيازهاى دو ساحت خود را به نحو متعادل و به دور از افراط و تفريط برآورده كند تا بتواند سالم بماند و به بقای خويش ادامه داده و راه تعالى و ترقى را پيش گرفته و خود را به قلّهى سعادت واقعى خود (مقام خليفة الاهى) برساند.
خداوند حكيمِ عالم نيز كه هدفى معين از آفرينش انسان داشته و از نيازهاى همه ی ابعاد وجودى او با خبر بوده است، قبل از آفرينش وى و يا همزمان با پيدايش او، زمينه ی رفع نيازهاى مختلف او را مهيا نموده است. مشيت الاهى نيز بر اين تعلق گرفته كه با روند طبيعى، انسان با اختيار، سلامت و سعادت جسمى و روحى خود را با استفاده از ابزار و امكاناتى كه برايش مهيا گشته، تأمين نمايد؛ و الا خداوند مىتوانست از ابتدا انسان را از لحاظ جسمى به صورت كامل خلق كند تا نيازى به تكامل نداشته باشد. چنان كه خلقت آسمان و زمين چنين است و او را نيز از نظر روحى كامل بيافريند به گونهاى كه از نظر عبادت و طاعت و ورود به عالم قدس، هيچ كم و كسرى نداشته باشد. چنان كه ملايكه را اين گونه آفريد. لكن مزيّت انسان بر ساير موجودات در همين است كه در عين داشتن نيازهاى جسمانى و روحانى به جايى برسد كه از ملك افزون و برتر گردد.
اين انسان مختار براى رفع نيازهاى خود، بايد از سفرهى گستردهى نعمات الاهى در آسمان و زمين استفاده و بهره بردارى بهينه كند تا سالم و باقى بماند و براى برطرف كردن نيازهاى روحى خود، از سفره ی تشريع بهره بردارى كند تا بتواند اين روح ملكوتى را با ملكوت پيوند دهد و نيازهايش را مرتفع نمايد.
در قابليت عوامل تكوينى براى رفع نيازهاى جسمى انسان و نيز استفاده و بهره بردارى او از اين خوان گسترده در شبانه روز، هيچ شكى نيست و چون انسان از بدو تولد، بلكه پيدايش خود با آن مأنوس است، به ذهن اغلب متدينان اين مطلب نمىآيد كه ممكن است استفاده از اين وسايل و مسببات، در رفع نياز جسمانى خود، شرك و يا تصرف بى جا در ملك خدا باشد.
خداوند حكيم براى رفع نيازهاى روحى انسان نيز خوانى دگر گسترده و در قالب تشريع و دين، غذاهاى سالم عقيدتى و عبادى و اخلاقى و تربيتى را به واسطه افرادى (انبيا عليهم السلام) از بين خودشان در اختيار آنها نهاده است و از اين رو به ايشان واسطه ی فيض تشريعى اطلاق مىگردد. در حالى كه انبيا الاهى نيز موظف به رعايت آن حدود و تكاليف و بهرهگيرى از آن مىباشند، تا از اين راه بتوانند نيازهاى روحى خود را برطرف كرده و به عالم معنا و ملكوت، كه از حسّ و شهود آنها فراتر و از آنها در غيب است، متصل شوند و در شبانه روز لااقل لحظاتى را با آن عالم قدس ربوبى در ارتباط باشند. (در قالب عبادات يوميه). در اين ميان برخى انسانها در بهرهورى از اين سفرهى تشريعى اله، گوى سبقت را از ديگران ربوده و سريع تر و قوي تر از سايرين خود را به آن عالم متصل نموده، به نحوى كه گويا از عالم طبيعت بريده (وارسته) و خود، ملكوتى گشتهاند و باز در اين ميان، برخى از همينها از همراهان خود پيشى گرفته و توانستهاند به مقام خليفهى الاهى بار يافته و خود، عمّال اللَّه (كارگزار الاهى) گرديده و از اين راه، واسطهى فيض تكوينى نيز بشوند؛ يعنى واسطهاى بين آن عالم و افراد جا مانده و عقب افتاده از اين قافله گردند. از اين رو، اين عقب افتادگان ناچارند از طريق اين وسايط از عالم معنا بهره بردارى و رفع نياز نمايند.
اين جاست كه شبههى منافات توسل به ايشان و حاجت خواستن از اين بزرگواران، با توحيد افعالى يا ربوبى القا گشته است.
لكن، همان گونه كه استفاده از امكانات مادى و رفع نيازهاى جسمانى شرك نيست؛ زيرا خداوند متعال خود، اين نعمتها را براى بشر آفريده و مسخّر او قرار داده است.[1] و به او اجازه (تكوينى)، تصرف در آنها را از طرق صحيح (كه شرع بيان كنندهى آن است) داده است و انسان موحد مىداند كه اين همه، آفريده و مواهب او و وابستهى به آن ذات اقدساند و آنها را مستقل و واجب نمىپندارد. تمسك و توسل و احترام و طلب رفع حوايج از آن بزرگواران نيز هيچ گونه منافاتى با پذيرش توحيد افعالى يا توحيد ربوبى و انحصار قاضى الحاجات (مستقل) به خداوند ندارند؛ زيرا در اين توسلات و توجهات به اين بزرگواران، اين عزيزان در عرض و يا مستقل از خداوند، فرض نمىشوند. بلكه انسان آگاه، فاعليت و تدابير آن سروران را در طول فاعليت و تدبير خداوند و وجود آنها را نيز بسان ساير موجودات، عين فقر به آن ذات ربوبى مىداند كه بدون عنايات و فيض الاهى، از خود وجودى ندارند، تا چه رسد كه فاعليت و رفع حاجتى داشته باشند. از اين رو اعتقاد به فاعليت آنها و قاضى الحاجات بودن آنها چون در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع مىگردد، مستلزم شرك نیست.[2]
اما اين كه چرا خداوند ما را به اين عزيزان ارجاع داده و چرا ما نياز به بهرهگيرى از اين وسايط براى بهرهمندى از عالم معنا و ملكوت داریم، به چند جهت است:
1. اين اشخاص، "وسايط فيض إله" به بندگان، و كانال جريان رحمت الاهى بر ساير موجودات عالم مىباشند، تا آن جا كه اگر اين موجودات مقدس نبودند، خلقت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست قابل توجه نبود، از اين رو در حديث قدسى معروف چنين مىفرمايد: "اگر تو (پيامبر) نبودى، هرگز افلاك را خلق نمىكردم و اگر على (ع) نبود، تو را خلق نمىكردم و اگر فاطمه (س) نبود، شما دو نفر را خلق نمىكردم؛ زيرا وجود شما سه نفر كه متمم يكديگريد بهانهى آفرينش است.[3]
بنابراين، براى وصول به منبع فيض و جود، لاجرم بايد از اين كانال بهره گرفت تا از عنايات حق محروم نشويم. لذا در دعاى "ندبه" مىگوييم: "كجا است آن آستان خداوند كه از آن وارد مىشوند"؟
2. از آن جا كه اين مقربان درگاه اله، خود را به صفات الاهى آراستهاند، نظر و توجه بدانها بسان توجه و نظر به خداوند متعال است؛ زيرا اُنس با آنان، و لو در گرفتارىها، انسان را متوجه خدا و متذكر به آيات الاهى مىنمايد. از اين رو "ندبه" مىكنيم كه: "كجا است آن روى الاهى كه اوليا به آن متوجه مىشوند"؟
3. چون مقرب درگاه اله و واسطهى فيضاند، دعاى آنها مردود نبوده و به اجابت مىرسد و شفاعتشان مقبول درگاه حق واقع مىشود. پس در ادامهى ندبه ی مان مىگوييم: "كجا است آن مضطرى كه هر گاه دعا كند، اجابت مىشود"؟ و نيز چون كريماند، در خواست هيچ سائلى را رد نمىكنند و اگر به صلاح او باشد، او را دست خالى بر نمىگردانند، و اين امر در بين معاصران آن بزرگواران و زائران مشاهد ايشان به كرّات تجربه شده است. از اين رو خطاب به ايشان گفته مىشود: "عادت شما نيكى و سرشت شما كرامت و شأن شما حق و صداقت و مهربانى است".[4]
4. ارتباط مستقيم با عالم غيب در توان انسانهايى كه خود، مراحل كمال را طى نكردهاند نیست. لذا بايد از اين وسايل و سبل بهره گيرند. از اين رو خداوند دستور فرموده: "اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقوا پيشه كنيد و به سوى او (خدا) وسيلهاى برگزينيد".[5] روايات كثيرى نيز وجود دارند كه در آنها اهل بيت (ع) به عنوان "وسيله" و "ايمان محكم" الاهى كه يك مؤمن بايد آنها را يافته و شناخته و به آنها چنگ زند، معرفى شدهاند.[6] و باز ندبه مىكنيم كه: "كجا است آن كه وسيلهاى براى اتصال زمين و آسمان است"؟
5. شناخت و مراجعه و توسل به آنان، سبب آشنايى با آنها و رواشدن حاجات، سبب دوستى و مودّت و اُنس مىگردد و اين محبت و اُنس به اين بزرگواران، سبب تربيت و هدايت و تعالى خود فرد مىگردد، در حالى كه ساحت قدس آنها، از مردم و مراجعه آنها بى نياز است؛ زيرا آنان با عنايات الاهى به مقصد رسيدهاند.
6. ارجاع مردم به اولياالله، پاداشى است كه ايشان در مقابل زحمات خود دريافت مىدارند. چنان كه خطاب به پيامبر (ص) مىفرمايد: "و پاسى از شب را بيدار باش (و مشغول) راز و نياز، اميد است كه به مقامى ستوده شده (مقام شفاعت در دنيا و آخرت) نايل گردى".[7]
7. مراجعه و توسل مردم به ذوات مقدسه، سبب تشويق ديگران به پيمودن راه آنها از يك سو، و سلب غرور و تكبر از عابدان و زاهدان و سالكان و ساير مدعيان سيرالى الله و پاك سازى نفوس آنها از سوى ديگر و پيشگيرى از دكان باز كردن رياكاران و سالوسان از سويى مىشود.
8. مقام انسان كامل به مراتب از مَلَك برتر است؛ زيرا:
1. ملك در دنيا و آخرت در خدمت عبدصالح است.
2. فاعليت مَلَك، جبرى بوده و امتيازى براى او محسوب نمىشود.
3. در شب معراج، پيامبر (ص) از جبرئيل امين پيشتر رفت؛ و...، و در جايى كه ملايكه تدبير كننده برخى امورند،[8] (در طول فاعليت خداوند) چرا اين انسانهاى خود ساخته و به خدا رسيده، اين گونه نباشد؟
9. سيرهى بزرگان و جليلانِ حكيم بر اين است كه برخى از امور را كه در توان زير دستان خود مىيابند، به آنها واگذارند، تا تحت نظارت ايشان، مراجعان را پاسخ گو باشند تا از اين طريق، هم اين افراد تربيت ويژه بيابند و نيز پاداش زحمات گذشته ی خود را دريافت كنند و هم ديگران ايشان و مقامات آنها را بشناسند و راحتتر با آنها در تماس و اُنس قرار بگيرند.
البته مراجعان مىدانند كه اين وسايط، هرگز همتا و هم عرض آن جليل و رئيس واقع نمىشوند و بدون اجازه و ارادهى او، كارهاى نيستند.
جان كلام اين كه: براى اتصال به غيب و امتثال اوامر الاهى و تربيت و تعالى و ترقى خود و رفع حوايج دنيوى و اخروى - جسمى و معنوى - خود نيازمند شناخت، مراجعه، توسل و محبت به اولياالله (ع) مىباشيم، و توسل به آنها، به معناى توسل به اسباب و ريسمان محكم الاهى و وسايط بارگاه ربوبى است. وسايطى كه در وجود و تمامى شؤون وجودى خود وابسته به خدواند هستند و فاعليتشان و قاضى الحاجات بودنشان در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند است و چنين مراجعهاى شرك نيست؛ زيرا قاضى الحاجات مستقل فقط خداوند است.
منابع براى مطالعه ی بيشتر:
موسوى اصفهانى، سيد محمد تقى، مكيال المكارم، ج1و2، ترجمه، سيد مهدى حائرى قزوينى.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج1- 3.
مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج1- 3.
شيروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهيد مطهرى، (امور اساتيد معارف)، ص250- 251و90- 110.
همچنین به كتاب های كلامى، مباحث شفاعت و توحيد افعالى و مباحث امامت مراجعه شود.
پی نوشتها:
[1] جاثيه، 13و 12؛ لقمان، 20 و... .
[2] ر.ک نمايههاى: مشيت الاهى و خواست انسان، سؤال ش 95؛ اختيار انسان، سؤال ش 217و 51؛ فرض ممكن الوجود در كنار واجب الوجود، سؤال ش 80 و... .
[3] منقول از، برناس صومعه سرايى، مهدى، شب قدر چيست؟ نشر كوثر غدير، ج2، ص81 و 79.
[4] زيارت جامعه كبيره.
[5] مائده، 35؛ آل عمران، 103؛ اسرا، 57.
[6] ر.ك: حائرى سيد مهدى، ترجمه، مکيال المكارم، ج 1، ص 639 و 625 و كتب تفاسير ذيل سه آيه فوق و... .
[7] اسراء، 79.
[8] نازعات، 5.
منبع: http://farsi.islamquest.net
انسان موجودى دو بعدی است؛ يعنى تركيبى از روح ملكوتى و جسم ناسوتى و مادى و سرا پا فقر و نياز است و چون دو ساحت دارد، بايد نيازهاى دو ساحت خود را به نحو متعادل و به دور از افراط و تفريط برآورده كند تا بتواند سالم بماند و به بقای خويش ادامه داده و راه تعالى و ترقى را پيش گرفته و خود را به قلّهى سعادت واقعى خود (مقام خليفة الاهى) برساند.
خداوند حكيمِ عالم نيز كه هدفى معين از آفرينش انسان داشته و از نيازهاى همه ی ابعاد وجودى او با خبر بوده است، قبل از آفرينش وى و يا همزمان با پيدايش او، زمينه ی رفع نيازهاى مختلف او را مهيا نموده است. مشيت الاهى نيز بر اين تعلق گرفته كه با روند طبيعى، انسان با اختيار، سلامت و سعادت جسمى و روحى خود را با استفاده از ابزار و امكاناتى كه برايش مهيا گشته، تأمين نمايد؛ و الا خداوند مىتوانست از ابتدا انسان را از لحاظ جسمى به صورت كامل خلق كند تا نيازى به تكامل نداشته باشد. چنان كه خلقت آسمان و زمين چنين است و او را نيز از نظر روحى كامل بيافريند به گونهاى كه از نظر عبادت و طاعت و ورود به عالم قدس، هيچ كم و كسرى نداشته باشد. چنان كه ملايكه را اين گونه آفريد. لكن مزيّت انسان بر ساير موجودات در همين است كه در عين داشتن نيازهاى جسمانى و روحانى به جايى برسد كه از ملك افزون و برتر گردد.
اين انسان مختار براى رفع نيازهاى خود، بايد از سفرهى گستردهى نعمات الاهى در آسمان و زمين استفاده و بهره بردارى بهينه كند تا سالم و باقى بماند و براى برطرف كردن نيازهاى روحى خود، از سفره ی تشريع بهره بردارى كند تا بتواند اين روح ملكوتى را با ملكوت پيوند دهد و نيازهايش را مرتفع نمايد.
در قابليت عوامل تكوينى براى رفع نيازهاى جسمى انسان و نيز استفاده و بهره بردارى او از اين خوان گسترده در شبانه روز، هيچ شكى نيست و چون انسان از بدو تولد، بلكه پيدايش خود با آن مأنوس است، به ذهن اغلب متدينان اين مطلب نمىآيد كه ممكن است استفاده از اين وسايل و مسببات، در رفع نياز جسمانى خود، شرك و يا تصرف بى جا در ملك خدا باشد.
خداوند حكيم براى رفع نيازهاى روحى انسان نيز خوانى دگر گسترده و در قالب تشريع و دين، غذاهاى سالم عقيدتى و عبادى و اخلاقى و تربيتى را به واسطه افرادى (انبيا عليهم السلام) از بين خودشان در اختيار آنها نهاده است و از اين رو به ايشان واسطه ی فيض تشريعى اطلاق مىگردد. در حالى كه انبيا الاهى نيز موظف به رعايت آن حدود و تكاليف و بهرهگيرى از آن مىباشند، تا از اين راه بتوانند نيازهاى روحى خود را برطرف كرده و به عالم معنا و ملكوت، كه از حسّ و شهود آنها فراتر و از آنها در غيب است، متصل شوند و در شبانه روز لااقل لحظاتى را با آن عالم قدس ربوبى در ارتباط باشند. (در قالب عبادات يوميه). در اين ميان برخى انسانها در بهرهورى از اين سفرهى تشريعى اله، گوى سبقت را از ديگران ربوده و سريع تر و قوي تر از سايرين خود را به آن عالم متصل نموده، به نحوى كه گويا از عالم طبيعت بريده (وارسته) و خود، ملكوتى گشتهاند و باز در اين ميان، برخى از همينها از همراهان خود پيشى گرفته و توانستهاند به مقام خليفهى الاهى بار يافته و خود، عمّال اللَّه (كارگزار الاهى) گرديده و از اين راه، واسطهى فيض تكوينى نيز بشوند؛ يعنى واسطهاى بين آن عالم و افراد جا مانده و عقب افتاده از اين قافله گردند. از اين رو، اين عقب افتادگان ناچارند از طريق اين وسايط از عالم معنا بهره بردارى و رفع نياز نمايند.
اين جاست كه شبههى منافات توسل به ايشان و حاجت خواستن از اين بزرگواران، با توحيد افعالى يا ربوبى القا گشته است.
لكن، همان گونه كه استفاده از امكانات مادى و رفع نيازهاى جسمانى شرك نيست؛ زيرا خداوند متعال خود، اين نعمتها را براى بشر آفريده و مسخّر او قرار داده است.[1] و به او اجازه (تكوينى)، تصرف در آنها را از طرق صحيح (كه شرع بيان كنندهى آن است) داده است و انسان موحد مىداند كه اين همه، آفريده و مواهب او و وابستهى به آن ذات اقدساند و آنها را مستقل و واجب نمىپندارد. تمسك و توسل و احترام و طلب رفع حوايج از آن بزرگواران نيز هيچ گونه منافاتى با پذيرش توحيد افعالى يا توحيد ربوبى و انحصار قاضى الحاجات (مستقل) به خداوند ندارند؛ زيرا در اين توسلات و توجهات به اين بزرگواران، اين عزيزان در عرض و يا مستقل از خداوند، فرض نمىشوند. بلكه انسان آگاه، فاعليت و تدابير آن سروران را در طول فاعليت و تدبير خداوند و وجود آنها را نيز بسان ساير موجودات، عين فقر به آن ذات ربوبى مىداند كه بدون عنايات و فيض الاهى، از خود وجودى ندارند، تا چه رسد كه فاعليت و رفع حاجتى داشته باشند. از اين رو اعتقاد به فاعليت آنها و قاضى الحاجات بودن آنها چون در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند واقع مىگردد، مستلزم شرك نیست.[2]
اما اين كه چرا خداوند ما را به اين عزيزان ارجاع داده و چرا ما نياز به بهرهگيرى از اين وسايط براى بهرهمندى از عالم معنا و ملكوت داریم، به چند جهت است:
1. اين اشخاص، "وسايط فيض إله" به بندگان، و كانال جريان رحمت الاهى بر ساير موجودات عالم مىباشند، تا آن جا كه اگر اين موجودات مقدس نبودند، خلقت آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست قابل توجه نبود، از اين رو در حديث قدسى معروف چنين مىفرمايد: "اگر تو (پيامبر) نبودى، هرگز افلاك را خلق نمىكردم و اگر على (ع) نبود، تو را خلق نمىكردم و اگر فاطمه (س) نبود، شما دو نفر را خلق نمىكردم؛ زيرا وجود شما سه نفر كه متمم يكديگريد بهانهى آفرينش است.[3]
بنابراين، براى وصول به منبع فيض و جود، لاجرم بايد از اين كانال بهره گرفت تا از عنايات حق محروم نشويم. لذا در دعاى "ندبه" مىگوييم: "كجا است آن آستان خداوند كه از آن وارد مىشوند"؟
2. از آن جا كه اين مقربان درگاه اله، خود را به صفات الاهى آراستهاند، نظر و توجه بدانها بسان توجه و نظر به خداوند متعال است؛ زيرا اُنس با آنان، و لو در گرفتارىها، انسان را متوجه خدا و متذكر به آيات الاهى مىنمايد. از اين رو "ندبه" مىكنيم كه: "كجا است آن روى الاهى كه اوليا به آن متوجه مىشوند"؟
3. چون مقرب درگاه اله و واسطهى فيضاند، دعاى آنها مردود نبوده و به اجابت مىرسد و شفاعتشان مقبول درگاه حق واقع مىشود. پس در ادامهى ندبه ی مان مىگوييم: "كجا است آن مضطرى كه هر گاه دعا كند، اجابت مىشود"؟ و نيز چون كريماند، در خواست هيچ سائلى را رد نمىكنند و اگر به صلاح او باشد، او را دست خالى بر نمىگردانند، و اين امر در بين معاصران آن بزرگواران و زائران مشاهد ايشان به كرّات تجربه شده است. از اين رو خطاب به ايشان گفته مىشود: "عادت شما نيكى و سرشت شما كرامت و شأن شما حق و صداقت و مهربانى است".[4]
4. ارتباط مستقيم با عالم غيب در توان انسانهايى كه خود، مراحل كمال را طى نكردهاند نیست. لذا بايد از اين وسايل و سبل بهره گيرند. از اين رو خداوند دستور فرموده: "اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقوا پيشه كنيد و به سوى او (خدا) وسيلهاى برگزينيد".[5] روايات كثيرى نيز وجود دارند كه در آنها اهل بيت (ع) به عنوان "وسيله" و "ايمان محكم" الاهى كه يك مؤمن بايد آنها را يافته و شناخته و به آنها چنگ زند، معرفى شدهاند.[6] و باز ندبه مىكنيم كه: "كجا است آن كه وسيلهاى براى اتصال زمين و آسمان است"؟
5. شناخت و مراجعه و توسل به آنان، سبب آشنايى با آنها و رواشدن حاجات، سبب دوستى و مودّت و اُنس مىگردد و اين محبت و اُنس به اين بزرگواران، سبب تربيت و هدايت و تعالى خود فرد مىگردد، در حالى كه ساحت قدس آنها، از مردم و مراجعه آنها بى نياز است؛ زيرا آنان با عنايات الاهى به مقصد رسيدهاند.
6. ارجاع مردم به اولياالله، پاداشى است كه ايشان در مقابل زحمات خود دريافت مىدارند. چنان كه خطاب به پيامبر (ص) مىفرمايد: "و پاسى از شب را بيدار باش (و مشغول) راز و نياز، اميد است كه به مقامى ستوده شده (مقام شفاعت در دنيا و آخرت) نايل گردى".[7]
7. مراجعه و توسل مردم به ذوات مقدسه، سبب تشويق ديگران به پيمودن راه آنها از يك سو، و سلب غرور و تكبر از عابدان و زاهدان و سالكان و ساير مدعيان سيرالى الله و پاك سازى نفوس آنها از سوى ديگر و پيشگيرى از دكان باز كردن رياكاران و سالوسان از سويى مىشود.
8. مقام انسان كامل به مراتب از مَلَك برتر است؛ زيرا:
1. ملك در دنيا و آخرت در خدمت عبدصالح است.
2. فاعليت مَلَك، جبرى بوده و امتيازى براى او محسوب نمىشود.
3. در شب معراج، پيامبر (ص) از جبرئيل امين پيشتر رفت؛ و...، و در جايى كه ملايكه تدبير كننده برخى امورند،[8] (در طول فاعليت خداوند) چرا اين انسانهاى خود ساخته و به خدا رسيده، اين گونه نباشد؟
9. سيرهى بزرگان و جليلانِ حكيم بر اين است كه برخى از امور را كه در توان زير دستان خود مىيابند، به آنها واگذارند، تا تحت نظارت ايشان، مراجعان را پاسخ گو باشند تا از اين طريق، هم اين افراد تربيت ويژه بيابند و نيز پاداش زحمات گذشته ی خود را دريافت كنند و هم ديگران ايشان و مقامات آنها را بشناسند و راحتتر با آنها در تماس و اُنس قرار بگيرند.
البته مراجعان مىدانند كه اين وسايط، هرگز همتا و هم عرض آن جليل و رئيس واقع نمىشوند و بدون اجازه و ارادهى او، كارهاى نيستند.
جان كلام اين كه: براى اتصال به غيب و امتثال اوامر الاهى و تربيت و تعالى و ترقى خود و رفع حوايج دنيوى و اخروى - جسمى و معنوى - خود نيازمند شناخت، مراجعه، توسل و محبت به اولياالله (ع) مىباشيم، و توسل به آنها، به معناى توسل به اسباب و ريسمان محكم الاهى و وسايط بارگاه ربوبى است. وسايطى كه در وجود و تمامى شؤون وجودى خود وابسته به خدواند هستند و فاعليتشان و قاضى الحاجات بودنشان در طول فاعليت و قاضى الحاجات بودن خداوند است و چنين مراجعهاى شرك نيست؛ زيرا قاضى الحاجات مستقل فقط خداوند است.
منابع براى مطالعه ی بيشتر:
موسوى اصفهانى، سيد محمد تقى، مكيال المكارم، ج1و2، ترجمه، سيد مهدى حائرى قزوينى.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج1- 3.
مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج1- 3.
شيروانى، على، معارف اسلامى در آثار شهيد مطهرى، (امور اساتيد معارف)، ص250- 251و90- 110.
همچنین به كتاب های كلامى، مباحث شفاعت و توحيد افعالى و مباحث امامت مراجعه شود.
پی نوشتها:
[1] جاثيه، 13و 12؛ لقمان، 20 و... .
[2] ر.ک نمايههاى: مشيت الاهى و خواست انسان، سؤال ش 95؛ اختيار انسان، سؤال ش 217و 51؛ فرض ممكن الوجود در كنار واجب الوجود، سؤال ش 80 و... .
[3] منقول از، برناس صومعه سرايى، مهدى، شب قدر چيست؟ نشر كوثر غدير، ج2، ص81 و 79.
[4] زيارت جامعه كبيره.
[5] مائده، 35؛ آل عمران، 103؛ اسرا، 57.
[6] ر.ك: حائرى سيد مهدى، ترجمه، مکيال المكارم، ج 1، ص 639 و 625 و كتب تفاسير ذيل سه آيه فوق و... .
[7] اسراء، 79.
[8] نازعات، 5.
منبع: http://farsi.islamquest.net