پرسش :
در مواردى قرآن به پيامبرش خطاب كرده كه تو مسئول ايمان مردم نيستى و... آيا اين موارد با امر به معروف و جهاد ابتدايى منافات ندارد؟
پاسخ :
پاسخ گويى به چنين سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحيح از مسئله ی امر به معروف و جهاد ابتدايى و... ميسر مىگردد.
در اسلام جهاد و قتال حيات بخش مؤمنين تلقى شده است؛[1] يعنى قتال چه به عنوان دفاع از اسلام و مسلمانان باشد يا ابتدايى، تماماً به خاطر دفاع از حق حیات انسان هاست؛ زيرا شركِ به خدا هلاك انسانيت و مرگ فطرت را به دنبال دارد و توحيد و قوانين دينيه از اهم حقوق انسانى است و اين در جاى خود به اثبات رسيدهاست. اسلام جهاد را تجويز كرده تا زمين از مطلق شرك تطهير شود و در واقع چنين حكمى، حكم دفاعى؛ يعنى دفاع از حق انسانيت، محسوب مىگردد و اگر احيای انسانيت بر اين مسئله توقف داشته باشد كه حق مشروع بعد از بيان و اقامه ی حجت بر عدهاى تحميل شود، آيا چنين اكراهى از نظر عقل و عقلا محكوم و قبيح است؟![2]
اما راجع به امر به معروف و نهى از منكر: بر هر مسلمانى واجب است كه مردم را به سمت خداوند دعوت كند و در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و منجلاب گناه تلاش نمايد،[3] كه:
اگر بينى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش نشينى گناه است
انسان در اين امر بايد از اسباب عاديه مدد بجويد و امر مسببات را به خدا واگذار كند كه "اليه الامر كله؛" يعنى انسان وظيفه ندارد كه براى نجات ديگران از هلاكت، خود را به هلاكت بياندازد و اگر در هدايت بندگان خدا كوتاهى نكرد، بر گمراهى آنها مؤاخذه نخواهد شد. "لايضركم من ضلّ اذا اهتديتم ان الله مرجعكم."[4] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، مراقب خود باشيد. اگر شما هدايت يافتهايد، گمراهیِ كسانى كه گمراه شدهاند به شما زيانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست.
قرآن کریم در جایی دیگر خطاب به پيامبرش مىفرمايد: "فلعلّك باخع نفسك الّا يكونوا مؤمنين."[5] گويى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اين كه آنها ايمان نمىآورند.
از طرفى ديگر اعتقاد به دين از امور قلبيه است كه در آن جا اكراه و اجبار كارایى ندارد. البته، در اعمال ظاهرى و افعال و حركات بدنى، اكراه بىتأثير نيست، اما براى اعتقاد قلبى بايد در جست و جوى علل و اسباب ديگرى بود.[6] لذاست كه قرآن به پيامبرش اين گونه خطاب مىفرمايد كه:
"فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر".[7] پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهندهاى تو سلطه گر بر آنها نيستى كه بر ايمان مجبورشان كنى.[8]
پس از آيات مطرح شده اين گونه استفاده مىشود كه:
در اسلام جهاد به منظور بسط دين با زور و اكراه نمىباشد، بلكه براى احياى حق و دفاع از توحيد است و توحيد نفيسترين متاع فطرت است و اما بعد از انبساط توحيد بين مردم و خضوع آنها براى دين نبوت يا يهوديت و نصرانيت ديگر جاى نزاع بين مسلمان و موحد نيست.
و اين كه خداوند به پيامبرش خطاب مىكند كه تو مسئول ايمان مردم نيستى، به این معنا نیست که براى هدايت آنها از طريق امر به معروف و نهى از منكر و جهاد و... وظيفهاى ندارى، بلكه مراد این است كه تو به تكليف مأمور هستى نه نتيجه؛ يعنى هدايت شدن كه امرى است قلبى، در سلطه ی تو نیست و بهتر آن است كه کار آن را به ما بسپاری.
پی نوشتها:
[1] انفال، 24.
[2] ر. ك: الميزان، ج2، ص 66 -71.
[3] اعراف، 57 ؛ آل عمران، 104 ، 110 ، 114 ؛ توبه، 67 ، 71 ؛ انبياء، 73؛ يوسف، 108.
[4] مائده، 105 و 134 بقره: "تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لاتسألون عما كانوا يعملون".
[5] شعراء، 3 ؛ كهف، 6."فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا" گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياوردند.
[6] ر. ك: الميزان، ج2، ص 342 - 343.
[7] غاشيه، 22.
[8] ر. ك: الميزان، ج6، ص 162 - 165.
منبع: http://farsi.islamquest.net
پاسخ گويى به چنين سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحيح از مسئله ی امر به معروف و جهاد ابتدايى و... ميسر مىگردد.
در اسلام جهاد و قتال حيات بخش مؤمنين تلقى شده است؛[1] يعنى قتال چه به عنوان دفاع از اسلام و مسلمانان باشد يا ابتدايى، تماماً به خاطر دفاع از حق حیات انسان هاست؛ زيرا شركِ به خدا هلاك انسانيت و مرگ فطرت را به دنبال دارد و توحيد و قوانين دينيه از اهم حقوق انسانى است و اين در جاى خود به اثبات رسيدهاست. اسلام جهاد را تجويز كرده تا زمين از مطلق شرك تطهير شود و در واقع چنين حكمى، حكم دفاعى؛ يعنى دفاع از حق انسانيت، محسوب مىگردد و اگر احيای انسانيت بر اين مسئله توقف داشته باشد كه حق مشروع بعد از بيان و اقامه ی حجت بر عدهاى تحميل شود، آيا چنين اكراهى از نظر عقل و عقلا محكوم و قبيح است؟![2]
اما راجع به امر به معروف و نهى از منكر: بر هر مسلمانى واجب است كه مردم را به سمت خداوند دعوت كند و در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و منجلاب گناه تلاش نمايد،[3] كه:
اگر بينى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش نشينى گناه است
انسان در اين امر بايد از اسباب عاديه مدد بجويد و امر مسببات را به خدا واگذار كند كه "اليه الامر كله؛" يعنى انسان وظيفه ندارد كه براى نجات ديگران از هلاكت، خود را به هلاكت بياندازد و اگر در هدايت بندگان خدا كوتاهى نكرد، بر گمراهى آنها مؤاخذه نخواهد شد. "لايضركم من ضلّ اذا اهتديتم ان الله مرجعكم."[4] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، مراقب خود باشيد. اگر شما هدايت يافتهايد، گمراهیِ كسانى كه گمراه شدهاند به شما زيانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست.
قرآن کریم در جایی دیگر خطاب به پيامبرش مىفرمايد: "فلعلّك باخع نفسك الّا يكونوا مؤمنين."[5] گويى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اين كه آنها ايمان نمىآورند.
از طرفى ديگر اعتقاد به دين از امور قلبيه است كه در آن جا اكراه و اجبار كارایى ندارد. البته، در اعمال ظاهرى و افعال و حركات بدنى، اكراه بىتأثير نيست، اما براى اعتقاد قلبى بايد در جست و جوى علل و اسباب ديگرى بود.[6] لذاست كه قرآن به پيامبرش اين گونه خطاب مىفرمايد كه:
"فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر".[7] پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهندهاى تو سلطه گر بر آنها نيستى كه بر ايمان مجبورشان كنى.[8]
پس از آيات مطرح شده اين گونه استفاده مىشود كه:
در اسلام جهاد به منظور بسط دين با زور و اكراه نمىباشد، بلكه براى احياى حق و دفاع از توحيد است و توحيد نفيسترين متاع فطرت است و اما بعد از انبساط توحيد بين مردم و خضوع آنها براى دين نبوت يا يهوديت و نصرانيت ديگر جاى نزاع بين مسلمان و موحد نيست.
و اين كه خداوند به پيامبرش خطاب مىكند كه تو مسئول ايمان مردم نيستى، به این معنا نیست که براى هدايت آنها از طريق امر به معروف و نهى از منكر و جهاد و... وظيفهاى ندارى، بلكه مراد این است كه تو به تكليف مأمور هستى نه نتيجه؛ يعنى هدايت شدن كه امرى است قلبى، در سلطه ی تو نیست و بهتر آن است كه کار آن را به ما بسپاری.
پی نوشتها:
[1] انفال، 24.
[2] ر. ك: الميزان، ج2، ص 66 -71.
[3] اعراف، 57 ؛ آل عمران، 104 ، 110 ، 114 ؛ توبه، 67 ، 71 ؛ انبياء، 73؛ يوسف، 108.
[4] مائده، 105 و 134 بقره: "تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لاتسألون عما كانوا يعملون".
[5] شعراء، 3 ؛ كهف، 6."فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا" گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياوردند.
[6] ر. ك: الميزان، ج2، ص 342 - 343.
[7] غاشيه، 22.
[8] ر. ك: الميزان، ج6، ص 162 - 165.
منبع: http://farsi.islamquest.net