پرسش :
اولين و ابتدايىترين اعتقاداتى را كه يك مسلمان بايد داشته باشد چيست؟
پاسخ :
"اسلام" در لغت به معناى تسليم و فرمانبردارى است و در اصطلاح، دينى است كه توسط حضرت محمدصلى الله عليه وآله از جانب خداوند و به عنوان آخرين شريعت الهى كه شريعتى فراگير و جهانى و جاودانى (غير منسوخ تا روز قيامت) مىباشد، ارايه شده است.
مهمترين چيزى كه اين دين را از ساير اديان متمايز مىنمايد همين اعتقاد به خاتميت نبىاكرم صلى الله عليه وآله و ارايهى معارف ناب توحيدى در ابعاد زير است:
أ: توحيد ذاتى: خداوند يگانه است و شريك و همتايى ندارد ومركب از اجزا نيست و جزو مركبى هم محسوب نمىشود. ب: توحيد در خالقيت و ربوبيت: خالق و گردانندهى مستقل عالم هستى او است و سايرين حتى ملك فقط كارگزاران و بندگان اويند كه در وجود و خالقيت و ادارهى امور، مجرى اوامر حق تعالى هستند. ج: توحيد تشريعى: تنها مرجعى كه حق قانونگذارى براى بشر را دارد خداوند است و سايرين تنها در محدودهاى كه خداوند به آنها رخصت داده است، اجازهى تبيين و توضيح و تشريع دارند. د: توحيد در الوهيت: تنها او معبود و شايستهى پرستش است؛ نه ساير طواغيت و ساير مخلوقات.
از اين رو شرط ورود به اسلام، اقرار به اين دو اصل و پذيرش لوازم آن است. كلمهى طيبهى "لا اله الا الله" لب لباب و جوهرهى دين اسلام و در بردارنده جميع ابعاد توحيد است و اقرار به رسالت نبى اكرم صلى الله عليه وآله ، اقرار به خاتميت او و خاتميت دين او و نفى و نسخ ساير راه و روشها و منشها و بالتبع، گردن نهادن بىچون و چرا به تمامى تعاليم و اوامر و نواهى اين رسول الهى است.
از اين رو كسى كه به اين دو مطلب شهادت بدهد، از ساير مرامها ومكاتب و اديان جدا شده و وارد گروه مسلمانان مىشود و احكام يك مسلمان مثل حليت ازدواج با او و جواز معامله با او، طهارت بدن خود و كودكانش بر او جارى مىشود[1] و جان او نيز براى همه محترم ودفاع از او بر عهده حاكم اسلامى و جامعهى اسلامى خواهد بود. لازم به ذكر است شركهاى خفى مثل هواپرستى و مالدوستى و جاهطلبى سبب خروج انسان از اسلام مصطلح نمى شود.
از نظر شيعهى اثنى عشرى - با توجه به آيات و روايات معصومانعليهم السلام - پذيرش تمامى دوازده نفر به عنوان امام و ولى و وصى پس از رسول الله صلى الله عليه وآله نيز شرط ايمان و پذيرش اعمال در پيشگاه الهى است؛ زيرا لازمهى تصديق نبى صلى الله عليه وآله و كتاب قرآن، به عنوان وحى كه دچار تحريف نشده است، عمل كامل و دقيق به توصيههاى قرآن و رسول اكرم صلى الله عليه وآله است و از جمله سفارشات قرآن و رسول، تمسك به اهل بيتعليه السلام و اطاعت از ايشان است و تخلف از امامان عليه السلام در واقع تخلف از اوامر خدا و رسول صلى الله عليه وآله است.
شايان ذكر است كه از ديدگاه شيعه: همان گونه كه مرتكب گناهان كبيره، كافر محسوب نمىشود و خارج از اسلام به حساب نمى آيد، اهل سنت نيز با عدم پذيرش ولايت امامان معصومعليهم السلام از دين خارج نشده و مسلمان محسوب مىشوند و ارتباط و زندگى با آنها بلامانع است.
اما خوارج، مرتكب كبيره و فاسق را كافر دانسته و خون او را مباح مىشمردند؛ و معتزله اين گروه را نه مؤمن مىدانند و نه كافر؛ و وهابىها سجده بر مهر و بوسيدن ضرايح امامان معصومعليهم السلام و تبرك به تربت آنها را از مصاديق شرك مىدانند و شيعه را مشرك معرفى مىكنند!
پس يك مسلمان وقتى از اسلام كامل برخوردار است كه:
أ: توحيد را در تمامى ابعاد آن پذيرفته باشد. ب: معتقد به رسالت و خاتميت نبى اكرم صلى الله عليه وآله باشد. ج: به تمامى اوامر و نواهى ايشان از جمله ولايت گردن نهد. د: پذيراى اعتقاد به حيات پس از مرگ و جزئيات توصيفاتى كه قرآن و رسول صلى الله عليه وآله و ولى عليه السلام از آن نمودهاند، گردد.
قرآن كريم حد نصاب ايمان را چنين ترسيم مىنمايد: "نيكى آن است كه 1. به خدا و 2. روز جزا و 3. ملايكه و 4. كتاب 5. انبيا ايمان آورد."[2] و كفر و نفاق و شرك آشكار را سبب خلود در جهنم و خروج از اسلام و ايمان مىشمارد.[3]
اما چون ايمان واقعى ملازم با عمل به دستورات شرع است، اظهار ايمان واسلام بدون عمل به دستورات خدا و رسول صلى الله عليه وآله - گرچه سبب اجراى احكام ظاهرى اسلام بر او است - مفيد هدايت و سعادت واقعى او نخواهد بود، از اين رو قرآن كريم دستيابى به حيات طيبه را منوط به ايمان و عمل صالح توأمان مىداند.[4]
كسى كه تنها يكى از اين دو را دارد، يعنى ادعاى ايمان دارد و عمل نمىكند، يا صالح است ولى ايمان ندارد، بسان مرغى است كه يك بال دارد و هرگز قادر به پريدن و اوج گيرى و صعود بر قله سعادت و كمال نخواهد بود، مگر اين كه تغيير روش دهد و ايمان خود را با عمل صالح و عمل صالح خود را با اظهار اسلام و پذيرش معارف عاليهى آن توأم نمايد تا از اين راه مقرب درگاه الهى شود و به بهشت درآيد.
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره كنيم: 1. بين ايمان و عمل صالح رابطهاى متقابل وجود دارد. هر چه ايمان قوىتر باشد، كيفيت و كميت اعمال صالح و اجتناب از عصيان و طغيان نيز بيشتر است و هر چه به اعمال صالح و اجتناب از كباير عنايت بيشترى شود، ايمان نيز در قلب، رسوخ بيشترى مىيابد تا آنجا كه انسان به سعادت نهايىاش مىرسد و در فراز قلهى انسانيت سرافرازانه جلوهگر مىشود؛ و برعكس گناهان و اصرار بر آنها سبب محو تدريجى ايمان از قلب مىگردد و صدور گناه نشانهى ضعف ايمان است.
2. تصديق ساير انبيا و كتب اصيل ايشان، مستلزم عمل به شريعت آنها نمىباشد، زيرا شريعت برخى از آنها تنها مخصوص قوم خودشان بوده و شريعت برخى ديگر نيز با آمدن شريعت و كتاب بعدى منسوخ گشته است، يعنى تاريخ انقضاى عمل به آنها رسيده است. پس تصديق آنها به معناى پذيرش آنها به عنوان پيامبر خداوند و احترام به مقامات و زحمات آنها است، نه عمل به شريعت آنها.
3. اهم اعمال عبادى كه يك مسلمان را از غير مسلمان جدا مىكند، تحت عنوان "فروع دين" مشهورند و يادگيرى و عمل به همهى آنها، بر كسانى كه اين تكاليف بر عهدهى ايشان مىآيد، ضرورى است و انكار ضرورت هر يك از آنها به منزلهى انكار ضروريات دين است بنابراين انكار ضرورت هر يك از آنها نيز سبب خروج از اسلام مىگردد و مرتكب آن، مرتد محسوب مىشود و در صورتى كه شرايط خاصى را دارا باشد، (ارتداد فطرى، مرد بودن و...) ريختن خونش مباح مىگردد.
از سوى ديگر عدم عمل به آنها، بدون انكار ضرورتشان، نيز سبب سقوط انسان از درجات بهشت مىگردد و اگر تا آخر عمر استمرار يابد و جبران نشود، سبب عقاب دايم خواهد گشت.
4. ايمان بايد مطلق باشد، زيرا اصولاً ايمان تبعيض بردار نيست. اگر كسى واقعاً مسلمان و مؤمن است، نمىتواند بگويد: من تنها بخشى از معارف دينى را پذيرفته و تنها به بخشى از احكام تكليفى عمل مىكنم؛ زيرا از ديدگاه قرآن اين چنين رفتارى، هواپرستى و مطابق ميل خود عمل كردن است و كفر محسوب مىشود؛ نه ايمان به خدا و روز جزا و نبوت انبيا.[5]
5. ايمان و عمل صالح داراى مراتب و شدت و ضعف مىباشند. همهى مؤمنان صالح در يك درجه واقع نمىشوند و رتبهى همه در پيشگاه الهى و در بهشت يكسان نيست. پس بايد در تعميق ايمان و ارتقاى كميت و كيفيت عمل صالح با كسب معارف حقه و دقت و همت بيشتر كوشيد تا به مراتب بالاتر دست يافت.
پی نوشتها:
[1] البته در خصوص طهارت بدن غير مسلمان (اهل كتابهاى آسمانى باشد و يا نه)، علماى اسلامى ديدگاههايى دارند كه جهت اطلاع، به رسالههاى عمليهى آنان مىتوان مراجعه نمود.
[2] بقره، 177 و نيز 285 - نساء، 136.
[3] نساء، 145 و 140.
[4] نحل، 97 - بقره، 103 - نساء، 122 و 57.
[5] بقره، 85 - نساء، 151 تا 150.
منابع و مآخذ:
سبحانى، جعفر، ملل و نحل، ج2، مركز مديريت حوزه، چاپ دوم، قم، 1366، ص 53.
شهرستانى، عبدالكريم، ملل و نحل، ج 1- 2، الا نجلو مصر، چاپ دوم، 1375 ق ، مصر، ص 46.
سعيدى مهر، محمد، آموزش كلام اسلامى، ج1 و 2، طه، چاپ دوم، سال 81، قم، صص 163 - 161 از جلد اول و ص 135 از جلد دوم.
طوسى، خواجه نصير الدين ، كشف المراد، شكورى، چاپ چهارم، سال 73، قم، ص 454.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج3، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوازدهم، سال 76، قم، صص 163 - 126، درسهاى 58 - 54.
مصباح يزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن، ج1، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره، قم، صص 145 - 122.
منبع: http://farsi.islamquest.net
"اسلام" در لغت به معناى تسليم و فرمانبردارى است و در اصطلاح، دينى است كه توسط حضرت محمدصلى الله عليه وآله از جانب خداوند و به عنوان آخرين شريعت الهى كه شريعتى فراگير و جهانى و جاودانى (غير منسوخ تا روز قيامت) مىباشد، ارايه شده است.
مهمترين چيزى كه اين دين را از ساير اديان متمايز مىنمايد همين اعتقاد به خاتميت نبىاكرم صلى الله عليه وآله و ارايهى معارف ناب توحيدى در ابعاد زير است:
أ: توحيد ذاتى: خداوند يگانه است و شريك و همتايى ندارد ومركب از اجزا نيست و جزو مركبى هم محسوب نمىشود. ب: توحيد در خالقيت و ربوبيت: خالق و گردانندهى مستقل عالم هستى او است و سايرين حتى ملك فقط كارگزاران و بندگان اويند كه در وجود و خالقيت و ادارهى امور، مجرى اوامر حق تعالى هستند. ج: توحيد تشريعى: تنها مرجعى كه حق قانونگذارى براى بشر را دارد خداوند است و سايرين تنها در محدودهاى كه خداوند به آنها رخصت داده است، اجازهى تبيين و توضيح و تشريع دارند. د: توحيد در الوهيت: تنها او معبود و شايستهى پرستش است؛ نه ساير طواغيت و ساير مخلوقات.
از اين رو شرط ورود به اسلام، اقرار به اين دو اصل و پذيرش لوازم آن است. كلمهى طيبهى "لا اله الا الله" لب لباب و جوهرهى دين اسلام و در بردارنده جميع ابعاد توحيد است و اقرار به رسالت نبى اكرم صلى الله عليه وآله ، اقرار به خاتميت او و خاتميت دين او و نفى و نسخ ساير راه و روشها و منشها و بالتبع، گردن نهادن بىچون و چرا به تمامى تعاليم و اوامر و نواهى اين رسول الهى است.
از اين رو كسى كه به اين دو مطلب شهادت بدهد، از ساير مرامها ومكاتب و اديان جدا شده و وارد گروه مسلمانان مىشود و احكام يك مسلمان مثل حليت ازدواج با او و جواز معامله با او، طهارت بدن خود و كودكانش بر او جارى مىشود[1] و جان او نيز براى همه محترم ودفاع از او بر عهده حاكم اسلامى و جامعهى اسلامى خواهد بود. لازم به ذكر است شركهاى خفى مثل هواپرستى و مالدوستى و جاهطلبى سبب خروج انسان از اسلام مصطلح نمى شود.
از نظر شيعهى اثنى عشرى - با توجه به آيات و روايات معصومانعليهم السلام - پذيرش تمامى دوازده نفر به عنوان امام و ولى و وصى پس از رسول الله صلى الله عليه وآله نيز شرط ايمان و پذيرش اعمال در پيشگاه الهى است؛ زيرا لازمهى تصديق نبى صلى الله عليه وآله و كتاب قرآن، به عنوان وحى كه دچار تحريف نشده است، عمل كامل و دقيق به توصيههاى قرآن و رسول اكرم صلى الله عليه وآله است و از جمله سفارشات قرآن و رسول، تمسك به اهل بيتعليه السلام و اطاعت از ايشان است و تخلف از امامان عليه السلام در واقع تخلف از اوامر خدا و رسول صلى الله عليه وآله است.
شايان ذكر است كه از ديدگاه شيعه: همان گونه كه مرتكب گناهان كبيره، كافر محسوب نمىشود و خارج از اسلام به حساب نمى آيد، اهل سنت نيز با عدم پذيرش ولايت امامان معصومعليهم السلام از دين خارج نشده و مسلمان محسوب مىشوند و ارتباط و زندگى با آنها بلامانع است.
اما خوارج، مرتكب كبيره و فاسق را كافر دانسته و خون او را مباح مىشمردند؛ و معتزله اين گروه را نه مؤمن مىدانند و نه كافر؛ و وهابىها سجده بر مهر و بوسيدن ضرايح امامان معصومعليهم السلام و تبرك به تربت آنها را از مصاديق شرك مىدانند و شيعه را مشرك معرفى مىكنند!
پس يك مسلمان وقتى از اسلام كامل برخوردار است كه:
أ: توحيد را در تمامى ابعاد آن پذيرفته باشد. ب: معتقد به رسالت و خاتميت نبى اكرم صلى الله عليه وآله باشد. ج: به تمامى اوامر و نواهى ايشان از جمله ولايت گردن نهد. د: پذيراى اعتقاد به حيات پس از مرگ و جزئيات توصيفاتى كه قرآن و رسول صلى الله عليه وآله و ولى عليه السلام از آن نمودهاند، گردد.
قرآن كريم حد نصاب ايمان را چنين ترسيم مىنمايد: "نيكى آن است كه 1. به خدا و 2. روز جزا و 3. ملايكه و 4. كتاب 5. انبيا ايمان آورد."[2] و كفر و نفاق و شرك آشكار را سبب خلود در جهنم و خروج از اسلام و ايمان مىشمارد.[3]
اما چون ايمان واقعى ملازم با عمل به دستورات شرع است، اظهار ايمان واسلام بدون عمل به دستورات خدا و رسول صلى الله عليه وآله - گرچه سبب اجراى احكام ظاهرى اسلام بر او است - مفيد هدايت و سعادت واقعى او نخواهد بود، از اين رو قرآن كريم دستيابى به حيات طيبه را منوط به ايمان و عمل صالح توأمان مىداند.[4]
كسى كه تنها يكى از اين دو را دارد، يعنى ادعاى ايمان دارد و عمل نمىكند، يا صالح است ولى ايمان ندارد، بسان مرغى است كه يك بال دارد و هرگز قادر به پريدن و اوج گيرى و صعود بر قله سعادت و كمال نخواهد بود، مگر اين كه تغيير روش دهد و ايمان خود را با عمل صالح و عمل صالح خود را با اظهار اسلام و پذيرش معارف عاليهى آن توأم نمايد تا از اين راه مقرب درگاه الهى شود و به بهشت درآيد.
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره كنيم: 1. بين ايمان و عمل صالح رابطهاى متقابل وجود دارد. هر چه ايمان قوىتر باشد، كيفيت و كميت اعمال صالح و اجتناب از عصيان و طغيان نيز بيشتر است و هر چه به اعمال صالح و اجتناب از كباير عنايت بيشترى شود، ايمان نيز در قلب، رسوخ بيشترى مىيابد تا آنجا كه انسان به سعادت نهايىاش مىرسد و در فراز قلهى انسانيت سرافرازانه جلوهگر مىشود؛ و برعكس گناهان و اصرار بر آنها سبب محو تدريجى ايمان از قلب مىگردد و صدور گناه نشانهى ضعف ايمان است.
2. تصديق ساير انبيا و كتب اصيل ايشان، مستلزم عمل به شريعت آنها نمىباشد، زيرا شريعت برخى از آنها تنها مخصوص قوم خودشان بوده و شريعت برخى ديگر نيز با آمدن شريعت و كتاب بعدى منسوخ گشته است، يعنى تاريخ انقضاى عمل به آنها رسيده است. پس تصديق آنها به معناى پذيرش آنها به عنوان پيامبر خداوند و احترام به مقامات و زحمات آنها است، نه عمل به شريعت آنها.
3. اهم اعمال عبادى كه يك مسلمان را از غير مسلمان جدا مىكند، تحت عنوان "فروع دين" مشهورند و يادگيرى و عمل به همهى آنها، بر كسانى كه اين تكاليف بر عهدهى ايشان مىآيد، ضرورى است و انكار ضرورت هر يك از آنها به منزلهى انكار ضروريات دين است بنابراين انكار ضرورت هر يك از آنها نيز سبب خروج از اسلام مىگردد و مرتكب آن، مرتد محسوب مىشود و در صورتى كه شرايط خاصى را دارا باشد، (ارتداد فطرى، مرد بودن و...) ريختن خونش مباح مىگردد.
از سوى ديگر عدم عمل به آنها، بدون انكار ضرورتشان، نيز سبب سقوط انسان از درجات بهشت مىگردد و اگر تا آخر عمر استمرار يابد و جبران نشود، سبب عقاب دايم خواهد گشت.
4. ايمان بايد مطلق باشد، زيرا اصولاً ايمان تبعيض بردار نيست. اگر كسى واقعاً مسلمان و مؤمن است، نمىتواند بگويد: من تنها بخشى از معارف دينى را پذيرفته و تنها به بخشى از احكام تكليفى عمل مىكنم؛ زيرا از ديدگاه قرآن اين چنين رفتارى، هواپرستى و مطابق ميل خود عمل كردن است و كفر محسوب مىشود؛ نه ايمان به خدا و روز جزا و نبوت انبيا.[5]
5. ايمان و عمل صالح داراى مراتب و شدت و ضعف مىباشند. همهى مؤمنان صالح در يك درجه واقع نمىشوند و رتبهى همه در پيشگاه الهى و در بهشت يكسان نيست. پس بايد در تعميق ايمان و ارتقاى كميت و كيفيت عمل صالح با كسب معارف حقه و دقت و همت بيشتر كوشيد تا به مراتب بالاتر دست يافت.
پی نوشتها:
[1] البته در خصوص طهارت بدن غير مسلمان (اهل كتابهاى آسمانى باشد و يا نه)، علماى اسلامى ديدگاههايى دارند كه جهت اطلاع، به رسالههاى عمليهى آنان مىتوان مراجعه نمود.
[2] بقره، 177 و نيز 285 - نساء، 136.
[3] نساء، 145 و 140.
[4] نحل، 97 - بقره، 103 - نساء، 122 و 57.
[5] بقره، 85 - نساء، 151 تا 150.
منابع و مآخذ:
سبحانى، جعفر، ملل و نحل، ج2، مركز مديريت حوزه، چاپ دوم، قم، 1366، ص 53.
شهرستانى، عبدالكريم، ملل و نحل، ج 1- 2، الا نجلو مصر، چاپ دوم، 1375 ق ، مصر، ص 46.
سعيدى مهر، محمد، آموزش كلام اسلامى، ج1 و 2، طه، چاپ دوم، سال 81، قم، صص 163 - 161 از جلد اول و ص 135 از جلد دوم.
طوسى، خواجه نصير الدين ، كشف المراد، شكورى، چاپ چهارم، سال 73، قم، ص 454.
مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج3، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوازدهم، سال 76، قم، صص 163 - 126، درسهاى 58 - 54.
مصباح يزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن، ج1، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره، قم، صص 145 - 122.
منبع: http://farsi.islamquest.net