پرسش :
اين كه بعضى از اوليای خدا علم به ماكان و مايكون و ماهوكائن(گذشته، حال و آینده) داشتهاند، مراد چيست؟
پاسخ :
انسان به گونهاى آفريده شده كه از كانالهاى مختلفى مىتواند به اطلاعاتى دست يابد از جمله:
1. اميال و غرايز و شهوات درونى كه او را به نيازهاى طبيعى جسمانىاش آگاه مىكنند، مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و... .
2. فطرت: او را در بر خواستهاى متعالى مطلع و به سمت آنها مىكشاند، مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى يا پرستش)، حس حقيقت جويى، حس كمال خواهى و زيبايىطلبى و... .
3. عقل سليم: او را بر بديهيات اوليه آگاه مىكند، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقيضين و اصل اصغريت و اكبريت و تساوى و تشابه و... . انسان اين بديهيات اوليه را پايه قرار مىدهد و به واسطه اينها به استدلال و استنتاج مىپردازد و معلومات جديدى را تحصيل مىنمايد.
4. حواس خمسه(پنج گانه) كه ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محيط پيرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و يا با استفاده از اين ابزارند. معظم اطلاعات انسان از اين راه حاصل مىشود، تا آن جا كه برخى ساير كانالها را تكذيب و انكار كرده و تنها به اين كانال اطلاعاتى معتقدند و به حسگرايان يا حسيون و يا به تجربيون موسومند.
5. وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ی ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مىماند و در مواقع نياز، نمود پيدا مىكند، چنانچه برخى از حالات و صفات نيز چنيناند.
6. كسب اطلاعاتى از را كهانت و حركت ستارگان يا سحر و جادو و يا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هيپنوتيزم و نيز از راه خواب و تأويل آن. اين راه گرچه تا حدودى فراطبيعى و غير عادى است، اما اغلب به امور دنيوى محدود مىشوند.
كانالهاى اطلاعاتى فوق بين نوع انسان مشترك و قابل تعليم و تعلّم و انتقالاند و علمای علم النفس، معرفتشناسى و فلاسفه ، اينها را به دو قسم كلى و حصولى تقسيم نمودهاند و تفاصيل اينها در جاى خود آمده است و مجال بررسى اينها، در اين مقال نيست.
7. الاهيون به راه اطلاع رسانى ديگرى به نام "ارتباط با غيب" نيز معتقدند، اما مادي گرايان و حسيون كه غيب و عوالم ماوراءالطبيعه را منكراند - با شدت و جدّیت تمام - منكر اين كانال اطلاعاتى مىباشند و مدعيان آن را به سحر و كهانت و جنون و... متهّم مىكنند. اثبات و انكار اين كانال مهم ترين منازعهاى بوده كه همواره مدعيان رسالت و نبوت از يكسو و معاندان و لجوجان از سوى ديگر با آن درگير بودهاند و اختصاصى به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]
از نظر محققان اسلامى اين راه خود به انحای گوناگونى مىتواند حاصل آيد:
1. الهامات قلبى، مثل الهامى كه مادر موسى(ع) دريافت تا او را در صندوقى نهد و به نيل افكند و بر خدا توكل كند، تا خداوند موسى(ع) را به او برگردانيده و رسولش نمايد.[2]
2. خوابهاى صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهيم(ع) براى ذبح فرزندش اسماعيل(ع) مىفرمايد: " ابراهيم(ع) به اسماعيل(ع) گفت: اى پسرم! من در خواب ديدهام كه تو را ذبح نمايم، نظر تو چيست؟ گفت: اى پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شدهاى، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى يافت!"[3] و نيز اطلاع از فتح مكه در آينده، در خواب توسط پيامبر اكرم(ص).[4]
3. وحى كه خود چهارگونه محقق مىشود: أ: بدون واسطه كلام الاهى به قلب يا سمع، مخاطب آن مىرسد. ب: ملكى به صورت واقعىاش رؤیت شده و او وحى را به مخاطبش ابلاغ مىكند. ج: مخاطب تنها صداى ملك را مىشوند و پيام را را دريافت مىكند، اما او را نمىبيند. د: مَلَك به صورت انسانى متمثل شده و پيام الاهی را به مخاطبش مىرساند.[5]
اما بايد توجه داشت كه وجود اين ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوت يا امامت براى مخاطب آن نيست، گرچه هيچ رسولى يا امامى بدون اين ارتباط متصور نيست، به عبارت ديگر تمامى انبيا و اوصيا داراى اين ارتباط به نحوى بودهاند، بلكه برخى مثل پيامبر اكرم(ص) از تمامى آن روشها در ازمنه ی مختلف بهرهمند مىگشتهاند، لكن چنين نيست كه هر كس چنين ارتباطى را داشته باشد، نبى يا وصى باشد، پس نبوت و امامت نبى يا امام(ع) بايد از طُرقى ديگر - مثل ادعاى نبوت و امامت و ارايه معجزات و بشارت نبى قبلى يا بشارت نبى بر وصى (نص) و دلالت ساير شواهد و قرائن - اثبات شود.[6] از اين رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مريم(ع) و... مخاطب جبرائيل واقع شدهاند، اما اين گروه نبى يا امام نيستند.
4. سير در عوالم ماوراءالطبيعه، در حال مكاشفه يا بيدارى و هوشيارى كامل مثل معراج پيامبر(ص).[7]
5. مراجعه به اسنادى كه در اختيار اهل آن قرار مىگيرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأويلات و تفاسير آيات قرآن به واسطه ی معصومين(ع) و انتقال جفر جامع از امام على(ع) به ساير ائمه(ع).
6. انتقال معلوماتى به ديگران از طريق لعاب دهان يا نيم خورده ی يكى از اولياءالله يا بهرهمندى از دم مسيحيايى يكى از اولياءالله مثل كرامتى كه از كربلايى كاظم ساروقى به ظهور رسيد و حافظ قرآن گرديد.[8]
تفاصيل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحى آمده است و مكاشفات برخى از اولياءالله و علمای دين را مىتوان در كتب تاريخ و سيره جست و جو كرد و يافت؛ و لكن توضيح مختصرى پيرامون "جفر جامع" در ذيل مىآوريم:
امام على(ع) چنانچه در خطبه ی 93 نهج البلاغه شرح مىدهند، از كودكى ملازم رسول الله(ص) بوده و - مگر در مأموريتهاى محوله – هيچ گاه از رسول خدا(ص) جدا نمىشدند و دايم تحت تعليم و تربيت ايشان واقع بودند. امام(ع) در مورد علم غيبى خود مىفرمايند: "پيامبر(ص) مرا در بغل فشرد، پس زبان خود را در كام من گذارد و براى من از لعاب دهان آن حضرت(ص) هزار باب از علم باز شد كه از هر بابى، هزار باب ديگر باز مىشود."[9]
"ابوحامد غزالى نوشته است كه امام المتقين - على بن ابيطالب(ع) - را كتابى است مسمى به جفرجامع الدنيا والاخرة و آن كتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقايق و دقايق و اسرار و مغيبات و خواص اشيا و اثرات ما فى العالم و خواص اسما و حروف، كه به غير از آن حضرت(ع) و يازده فرزند بزرگوارش(ع) كه مقام امامت و ولايت را منصوصاً از رسول خدا(ص) دارا بودهاند، احدى بر آن مطلع نيست و به وراثت به ايشان رسيده است."[10]
"ثبت شده در آن كتاب كلمّا كان و ماهوكائن الى يوم القيامة، تمام را نوشتهاند، حتى اسامى اولاد و ذراى و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر هر يك وارد خواهد شد تا روز قيامت در آن كتاب ثبت گرديد... . اين جفر جامع با حروف رمز نوشته شد، و كليد فهم آن به وراثت به ائمه(ع) سپرده شده است و كسى جز ايشان قادر به فهم آن نيست... . غالب قضايا و وقايع مهمه كه ائمه ی دين(ع) خبر مىدادند از آن كتاب بود، از كليات و جزئيات امور با خبر بودند، نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بيت خود و شيعيان را از همان كتاب استخراج مىنمودند، چنان كه در كتب اخبار كاملاً و مبسوطاً ثبت است... ."[11]
اين جفر، پوست بزى بوده كه به امر جبرئيل ذبح گرديده و پوست دباغى و آماده آن، جدا شده است،[12] پس اخبار غيب توسط جبرئيل بر پيامبر(ص) ارايه و ايشان بر امام على(ع) املا نموده و ايشان آن قدر نوشتند كه كل پوست حتى قسمت دستها و پاهاى آن پر شد و تمامى اخبار آينده و گذشته در آن ثبت و ضبط گرديد و به وراثت به ائمه(ع) منتقل شده است. البته علم ائمه(ع) محدود به استفاده از اين جفر جامع نبوده، بلكه هر يك از الهامات غيبى نيز بهرهمند و داراى مكاشفات و ارتباطات خاصى با عالم ملكوت نيز بودهاند؛ چنانچه در جريان سفر امام حسين(ع) به كربلا، در منازل مختلف و در كربلا مشهور مىباشد، همان طور كه از خوابهاى صادقه نيز خبرهاى غيبى و پيشامدها را قبل از وقوع آن دريافت مىنمودند و از وقايع آتيه، بسان روز روشن در پيش چشمشان، خبر مىدادند.
نكه ديگر اين كه، اطلاع بر غيب آياتى كه غيب را مخصوص خداوند متعال مىداند و يا علم غيب را از نبى(ص) نفى مىكند،[13] منافاتى ندارد؛ زيرا اين آيات با آيات ديگرى كه دالّ بر اين هستند كه خداوند خود برخى از بندگان را بر غيب تا حدودى مطلع مىگرداند،[14] تخصيص مىخورد.
به عبارت ديگر علم خداوند به غيب عالم، علمى ذاتى و ازلى است، اما علم اولياءالله به غيب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضى و حصولى (دريافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقدارى است كه خداوند ايشان را بر آن مطلع مىگرداند نه بيشتر.
از طرف ديگر، اين علم غيبى بدين معنا نيست كه هيچ امرى بر آنها پوشيده نباشد، مثلاً در راه تبوك شتر پيامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ كسى طعنه زد كه چگونه پيامبرى هستى كه از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پيامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمىدانم مگر چيزى را كه خدا به من تعليم كند و اكنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گير كرد مهارش به درختى، حبس شده است، برويد او را بياوريد."[15] چنانچه مشابه اين در مورد امام صادق(ع) و كنيزش نيز آمده است.[16]
خلاصه اين كه، علم اولياءالله به آنچه رخ داده و در حال رخ دادن است و يا رخ خواهد داد، از طريق ارتباط با عالم غيب (ماوراءالطبيعه) مىباشد و از طرق عادى ادراك فراتر است. اما اين ارتباط با غيب خود به صور مختلفى قابل تحقق است كه براى برخى همه ی آن موارد جمع مىشوند و در ازمنه و امكنه مختلف از آنها بهرهمند مىگردند و براى گروهى تنها ممكن است، يكى از اين صُوَر ميسّر گردد. مهم اين است كه تحقق اين صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفاى قلب و توان روحى افراد است.
اين امر حايز توجه است كه مقدّرات و حوادث عالم هستى (در دنيا و آخرت) قبل از پيدايش آنها رقم خورده است و - بدون اين كه انسان را مسلوب الاختيار نمايد - بر كل عالم هستى از جمله انسان حاكم است و پس از نابودى دنيا نيز، آن حوادث - مضبوط و مشخص - ماندگارند و امور مربوط به هر انسانى به صورت نامه عمل او به او تحويل داده خواهد شد. با توجه به اين مطلب است كه ارتباط با غيب و اطلاع دقيق از قبل و حال و بعد معنا يافته و تصوير مىيابد.
پی نوشتها:
[1] قصص، 7؛ طه، 40 - 37.
[2] ذاريات، 52؛ حجر، 15 - 10.
[3] صافات، 106 - 102.
[4] فتح، 27.
[5] شورى، 52 - 51.
[6] ر.ك: سبحانى، جعفر، الالهيات، ج 3، ص 65 و 218.
[7] اسراء، 2 - 1؛ ر.ك: تفاسير ذيل اين كريمه.
[8] ر.ك: محمدى رى شهرى، محمد، كربلايى كاظم، مؤسسه در راه حق.
[9] ر.ك: شيرازى، سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور، ص 927 - 861.
[10] همان، ص 931 - 928.
[11] همان.
[12] همان، ص 936 - 931.
[13] انعام، 50 و 59؛ كهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و... .
[14] كهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.
[15] سبحانى، جعفر، تاريخ پيامبر اسلام، ص 480.
[16] اصول كافى، ج 1، ص 257؛ ر.ك: آموزش عقايد، درس 39، ص 374 - 368.
منابع و مآخذ
1. بى ريا، ناصر، روانشناسى رشد، ج 1، سمت (دفتر همكارى)، چاپ 1، 1375، تهران.
2. جوادى آملى، عبداللَّه، تحرير تمهيد القواعد، الزهرا، چاپ 1، 1375، تهران.
3. جوادى آملى، عبداللَّه، حيات عارفانه ی امام على عليه السلام، اسراء، چاپ 1، 1380، قم.
۴. جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۵. جوادى آملى، عبداللَّه، معرفتشناسى در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۶. حسينى، نعمت اللَّه، مردان علم در ميدان عمل، دفتر نشر اسلامى، 1375، قم.
۷. سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ اسلام، مشعر، چ 1381، تهران.
۸. سلطان الواعظين، شيرازى، شبهاى پيشاور، ص 940 – 861 ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 4، 1378 هـ.ق، تهران.
۹. كياشمشكى، ابوالفضل، ولايت در عرفان، دارالصادقين، چاپ 1، 1378، تهران.
۱۰. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 - 2، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ 6، 1370، قم.
۱۱. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 - 5، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) ، چاپ 1، 1376، قم.
منبع: http://farsi.islamquest.net
انسان به گونهاى آفريده شده كه از كانالهاى مختلفى مىتواند به اطلاعاتى دست يابد از جمله:
1. اميال و غرايز و شهوات درونى كه او را به نيازهاى طبيعى جسمانىاش آگاه مىكنند، مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و... .
2. فطرت: او را در بر خواستهاى متعالى مطلع و به سمت آنها مىكشاند، مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى يا پرستش)، حس حقيقت جويى، حس كمال خواهى و زيبايىطلبى و... .
3. عقل سليم: او را بر بديهيات اوليه آگاه مىكند، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقيضين و اصل اصغريت و اكبريت و تساوى و تشابه و... . انسان اين بديهيات اوليه را پايه قرار مىدهد و به واسطه اينها به استدلال و استنتاج مىپردازد و معلومات جديدى را تحصيل مىنمايد.
4. حواس خمسه(پنج گانه) كه ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محيط پيرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و يا با استفاده از اين ابزارند. معظم اطلاعات انسان از اين راه حاصل مىشود، تا آن جا كه برخى ساير كانالها را تكذيب و انكار كرده و تنها به اين كانال اطلاعاتى معتقدند و به حسگرايان يا حسيون و يا به تجربيون موسومند.
5. وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ی ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مىماند و در مواقع نياز، نمود پيدا مىكند، چنانچه برخى از حالات و صفات نيز چنيناند.
6. كسب اطلاعاتى از را كهانت و حركت ستارگان يا سحر و جادو و يا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هيپنوتيزم و نيز از راه خواب و تأويل آن. اين راه گرچه تا حدودى فراطبيعى و غير عادى است، اما اغلب به امور دنيوى محدود مىشوند.
كانالهاى اطلاعاتى فوق بين نوع انسان مشترك و قابل تعليم و تعلّم و انتقالاند و علمای علم النفس، معرفتشناسى و فلاسفه ، اينها را به دو قسم كلى و حصولى تقسيم نمودهاند و تفاصيل اينها در جاى خود آمده است و مجال بررسى اينها، در اين مقال نيست.
7. الاهيون به راه اطلاع رسانى ديگرى به نام "ارتباط با غيب" نيز معتقدند، اما مادي گرايان و حسيون كه غيب و عوالم ماوراءالطبيعه را منكراند - با شدت و جدّیت تمام - منكر اين كانال اطلاعاتى مىباشند و مدعيان آن را به سحر و كهانت و جنون و... متهّم مىكنند. اثبات و انكار اين كانال مهم ترين منازعهاى بوده كه همواره مدعيان رسالت و نبوت از يكسو و معاندان و لجوجان از سوى ديگر با آن درگير بودهاند و اختصاصى به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]
از نظر محققان اسلامى اين راه خود به انحای گوناگونى مىتواند حاصل آيد:
1. الهامات قلبى، مثل الهامى كه مادر موسى(ع) دريافت تا او را در صندوقى نهد و به نيل افكند و بر خدا توكل كند، تا خداوند موسى(ع) را به او برگردانيده و رسولش نمايد.[2]
2. خوابهاى صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهيم(ع) براى ذبح فرزندش اسماعيل(ع) مىفرمايد: " ابراهيم(ع) به اسماعيل(ع) گفت: اى پسرم! من در خواب ديدهام كه تو را ذبح نمايم، نظر تو چيست؟ گفت: اى پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شدهاى، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى يافت!"[3] و نيز اطلاع از فتح مكه در آينده، در خواب توسط پيامبر اكرم(ص).[4]
3. وحى كه خود چهارگونه محقق مىشود: أ: بدون واسطه كلام الاهى به قلب يا سمع، مخاطب آن مىرسد. ب: ملكى به صورت واقعىاش رؤیت شده و او وحى را به مخاطبش ابلاغ مىكند. ج: مخاطب تنها صداى ملك را مىشوند و پيام را را دريافت مىكند، اما او را نمىبيند. د: مَلَك به صورت انسانى متمثل شده و پيام الاهی را به مخاطبش مىرساند.[5]
اما بايد توجه داشت كه وجود اين ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوت يا امامت براى مخاطب آن نيست، گرچه هيچ رسولى يا امامى بدون اين ارتباط متصور نيست، به عبارت ديگر تمامى انبيا و اوصيا داراى اين ارتباط به نحوى بودهاند، بلكه برخى مثل پيامبر اكرم(ص) از تمامى آن روشها در ازمنه ی مختلف بهرهمند مىگشتهاند، لكن چنين نيست كه هر كس چنين ارتباطى را داشته باشد، نبى يا وصى باشد، پس نبوت و امامت نبى يا امام(ع) بايد از طُرقى ديگر - مثل ادعاى نبوت و امامت و ارايه معجزات و بشارت نبى قبلى يا بشارت نبى بر وصى (نص) و دلالت ساير شواهد و قرائن - اثبات شود.[6] از اين رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مريم(ع) و... مخاطب جبرائيل واقع شدهاند، اما اين گروه نبى يا امام نيستند.
4. سير در عوالم ماوراءالطبيعه، در حال مكاشفه يا بيدارى و هوشيارى كامل مثل معراج پيامبر(ص).[7]
5. مراجعه به اسنادى كه در اختيار اهل آن قرار مىگيرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأويلات و تفاسير آيات قرآن به واسطه ی معصومين(ع) و انتقال جفر جامع از امام على(ع) به ساير ائمه(ع).
6. انتقال معلوماتى به ديگران از طريق لعاب دهان يا نيم خورده ی يكى از اولياءالله يا بهرهمندى از دم مسيحيايى يكى از اولياءالله مثل كرامتى كه از كربلايى كاظم ساروقى به ظهور رسيد و حافظ قرآن گرديد.[8]
تفاصيل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحى آمده است و مكاشفات برخى از اولياءالله و علمای دين را مىتوان در كتب تاريخ و سيره جست و جو كرد و يافت؛ و لكن توضيح مختصرى پيرامون "جفر جامع" در ذيل مىآوريم:
امام على(ع) چنانچه در خطبه ی 93 نهج البلاغه شرح مىدهند، از كودكى ملازم رسول الله(ص) بوده و - مگر در مأموريتهاى محوله – هيچ گاه از رسول خدا(ص) جدا نمىشدند و دايم تحت تعليم و تربيت ايشان واقع بودند. امام(ع) در مورد علم غيبى خود مىفرمايند: "پيامبر(ص) مرا در بغل فشرد، پس زبان خود را در كام من گذارد و براى من از لعاب دهان آن حضرت(ص) هزار باب از علم باز شد كه از هر بابى، هزار باب ديگر باز مىشود."[9]
"ابوحامد غزالى نوشته است كه امام المتقين - على بن ابيطالب(ع) - را كتابى است مسمى به جفرجامع الدنيا والاخرة و آن كتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقايق و دقايق و اسرار و مغيبات و خواص اشيا و اثرات ما فى العالم و خواص اسما و حروف، كه به غير از آن حضرت(ع) و يازده فرزند بزرگوارش(ع) كه مقام امامت و ولايت را منصوصاً از رسول خدا(ص) دارا بودهاند، احدى بر آن مطلع نيست و به وراثت به ايشان رسيده است."[10]
"ثبت شده در آن كتاب كلمّا كان و ماهوكائن الى يوم القيامة، تمام را نوشتهاند، حتى اسامى اولاد و ذراى و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر هر يك وارد خواهد شد تا روز قيامت در آن كتاب ثبت گرديد... . اين جفر جامع با حروف رمز نوشته شد، و كليد فهم آن به وراثت به ائمه(ع) سپرده شده است و كسى جز ايشان قادر به فهم آن نيست... . غالب قضايا و وقايع مهمه كه ائمه ی دين(ع) خبر مىدادند از آن كتاب بود، از كليات و جزئيات امور با خبر بودند، نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بيت خود و شيعيان را از همان كتاب استخراج مىنمودند، چنان كه در كتب اخبار كاملاً و مبسوطاً ثبت است... ."[11]
اين جفر، پوست بزى بوده كه به امر جبرئيل ذبح گرديده و پوست دباغى و آماده آن، جدا شده است،[12] پس اخبار غيب توسط جبرئيل بر پيامبر(ص) ارايه و ايشان بر امام على(ع) املا نموده و ايشان آن قدر نوشتند كه كل پوست حتى قسمت دستها و پاهاى آن پر شد و تمامى اخبار آينده و گذشته در آن ثبت و ضبط گرديد و به وراثت به ائمه(ع) منتقل شده است. البته علم ائمه(ع) محدود به استفاده از اين جفر جامع نبوده، بلكه هر يك از الهامات غيبى نيز بهرهمند و داراى مكاشفات و ارتباطات خاصى با عالم ملكوت نيز بودهاند؛ چنانچه در جريان سفر امام حسين(ع) به كربلا، در منازل مختلف و در كربلا مشهور مىباشد، همان طور كه از خوابهاى صادقه نيز خبرهاى غيبى و پيشامدها را قبل از وقوع آن دريافت مىنمودند و از وقايع آتيه، بسان روز روشن در پيش چشمشان، خبر مىدادند.
نكه ديگر اين كه، اطلاع بر غيب آياتى كه غيب را مخصوص خداوند متعال مىداند و يا علم غيب را از نبى(ص) نفى مىكند،[13] منافاتى ندارد؛ زيرا اين آيات با آيات ديگرى كه دالّ بر اين هستند كه خداوند خود برخى از بندگان را بر غيب تا حدودى مطلع مىگرداند،[14] تخصيص مىخورد.
به عبارت ديگر علم خداوند به غيب عالم، علمى ذاتى و ازلى است، اما علم اولياءالله به غيب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضى و حصولى (دريافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقدارى است كه خداوند ايشان را بر آن مطلع مىگرداند نه بيشتر.
از طرف ديگر، اين علم غيبى بدين معنا نيست كه هيچ امرى بر آنها پوشيده نباشد، مثلاً در راه تبوك شتر پيامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ كسى طعنه زد كه چگونه پيامبرى هستى كه از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پيامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمىدانم مگر چيزى را كه خدا به من تعليم كند و اكنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گير كرد مهارش به درختى، حبس شده است، برويد او را بياوريد."[15] چنانچه مشابه اين در مورد امام صادق(ع) و كنيزش نيز آمده است.[16]
خلاصه اين كه، علم اولياءالله به آنچه رخ داده و در حال رخ دادن است و يا رخ خواهد داد، از طريق ارتباط با عالم غيب (ماوراءالطبيعه) مىباشد و از طرق عادى ادراك فراتر است. اما اين ارتباط با غيب خود به صور مختلفى قابل تحقق است كه براى برخى همه ی آن موارد جمع مىشوند و در ازمنه و امكنه مختلف از آنها بهرهمند مىگردند و براى گروهى تنها ممكن است، يكى از اين صُوَر ميسّر گردد. مهم اين است كه تحقق اين صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفاى قلب و توان روحى افراد است.
اين امر حايز توجه است كه مقدّرات و حوادث عالم هستى (در دنيا و آخرت) قبل از پيدايش آنها رقم خورده است و - بدون اين كه انسان را مسلوب الاختيار نمايد - بر كل عالم هستى از جمله انسان حاكم است و پس از نابودى دنيا نيز، آن حوادث - مضبوط و مشخص - ماندگارند و امور مربوط به هر انسانى به صورت نامه عمل او به او تحويل داده خواهد شد. با توجه به اين مطلب است كه ارتباط با غيب و اطلاع دقيق از قبل و حال و بعد معنا يافته و تصوير مىيابد.
پی نوشتها:
[1] قصص، 7؛ طه، 40 - 37.
[2] ذاريات، 52؛ حجر، 15 - 10.
[3] صافات، 106 - 102.
[4] فتح، 27.
[5] شورى، 52 - 51.
[6] ر.ك: سبحانى، جعفر، الالهيات، ج 3، ص 65 و 218.
[7] اسراء، 2 - 1؛ ر.ك: تفاسير ذيل اين كريمه.
[8] ر.ك: محمدى رى شهرى، محمد، كربلايى كاظم، مؤسسه در راه حق.
[9] ر.ك: شيرازى، سلطان الواعظين، شبهاى پيشاور، ص 927 - 861.
[10] همان، ص 931 - 928.
[11] همان.
[12] همان، ص 936 - 931.
[13] انعام، 50 و 59؛ كهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و... .
[14] كهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.
[15] سبحانى، جعفر، تاريخ پيامبر اسلام، ص 480.
[16] اصول كافى، ج 1، ص 257؛ ر.ك: آموزش عقايد، درس 39، ص 374 - 368.
منابع و مآخذ
1. بى ريا، ناصر، روانشناسى رشد، ج 1، سمت (دفتر همكارى)، چاپ 1، 1375، تهران.
2. جوادى آملى، عبداللَّه، تحرير تمهيد القواعد، الزهرا، چاپ 1، 1375، تهران.
3. جوادى آملى، عبداللَّه، حيات عارفانه ی امام على عليه السلام، اسراء، چاپ 1، 1380، قم.
۴. جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۵. جوادى آملى، عبداللَّه، معرفتشناسى در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.
۶. حسينى، نعمت اللَّه، مردان علم در ميدان عمل، دفتر نشر اسلامى، 1375، قم.
۷. سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ اسلام، مشعر، چ 1381، تهران.
۸. سلطان الواعظين، شيرازى، شبهاى پيشاور، ص 940 – 861 ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 4، 1378 هـ.ق، تهران.
۹. كياشمشكى، ابوالفضل، ولايت در عرفان، دارالصادقين، چاپ 1، 1378، تهران.
۱۰. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش عقايد، ج 1 - 2، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ 6، 1370، قم.
۱۱. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 - 5، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) ، چاپ 1، 1376، قم.
منبع: http://farsi.islamquest.net