پرسش :
عايشه از نظر اخلاقي چگونه زني بود و نظر پيامبر اسلام را درمورد عايشه بيان فرماييد؟ و پيامبر اكرم (ص ) چگونه با عايشه ازدواج كرد؟
پاسخ :
چگونگي ازدواج پيامبر اكرم (ص ) با عايشه: در روايت طويلى آمده است كه پس از رحلت حضرت خديجه(س) خوله دختر حكيم بن اميه از پيامبر پرسيد آيا ازدواج مىكنى؟ پيامبر پرسيدند با چه كسى؟ پرسيد باكره مىخواهى يا غير باكره؟ پيامبر نسبت به هر كدام سؤال فرمودند. او «عايشه» را بهعنوان دخترى باكره و «سوده» را به عنوان زنى غير باكره معرفى نمود. سپس پيامبر به او دستور دادند كه از آن دوبرايشان خواستگارى كند.
مسأله اصلى در ميان مسلمانان اين است كه پس از پيامبر اسلام(ص) جانشين پيامبر كيست؟ اگر معتقد شديم كه پس از پيامبر، حضرت على و اولاد او جانشينان آن حضرت هستند، در اين صورت دنباله رو آنان خواهيم شد و آنان را حق و معيار حق خواهيم دانست و اگر معتقد شديم كه پس از پيامبر افراد ديگرى جانشينان آنان هستند، در اين صورت دنباله رو آنان خواهيم شد و آنان را حق و معيار حق خواهيم ناخت. اين، دو راه است. يكى حق است و ديگرى باطل است. تشخيص حق بودن، به عهده كسانى است كه
در اين مسأله، تخصّص كامل دارند. متخصّصان هر جامعه، تحقيق مىكنند و نتيجه تحقيقات خود را در اختيار جامعه قرار مىدهند و جامعه راه خود را بر اساس آن تحقيقات اختيار مىكند. به اين مسأله هم توجه داشته باشيم كه در مسائل اختلافى، هر كسى نمىتواند نظر بدهد. بحث و گفتگو در اينگونه مسائل روش خاصّى دارد و به علاوه تخصّص كافى، بايد بر اساس آن روش بررسى صورت بگيرد. اگر اين دو گروه بخواهند در اصل مسأله ا مامت و يا در مسائل جزئى ديگر با هم گفتگو كنند، بايد آنچه را كه مورد قبول هر دو طرف است، مبناى استدلال قرار دهند. به عنوان مثال، اگر گروهى بگويند: پس از پيامبر، ابوبكر بن ابى قحافه خليفه است، بايد اين گروه در استدلال خود، آنچه را كه مورد قبول طرف مقابل است، مورد توجه قرار دهد و يا اگر گروهى بگويد: پس از پيامبر على بن ابىطالب امام است بايد در استدلال خود، آنچه را كه مورد قبول طرف مقابل است بياورد و گرنه بحث و گفتگو متوقف مىشود.
با توجه به اين دو مطلب، در جواب سئوال دانشجوى عزيز اين مطالب تقديم مىشود:
1. در روايات اهل سنت، درباره على بن ابى طالب(ع) آمده است:
پيامبر اسلام: هر كس مىخواهد مانند من زندگى كند و مانند من بميرد بايد على را دوست بدارد.
پيامبر اسلام: هر كس على را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.
پيامبر اسلام: على از من و من از او هستم.
پيامبر اسلام: على براى من مانند من براى خدا هستم.
پيامبر اسلام: هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است و هر كس با على مخالفت كند، با من مخالفت كرده است. پيامبر اسلام: يا على! هر كس از تو جدا شود، از من جدا شده است.
پيامبر اسلام: هر كسى على را بيازارد مرا آزرده است.
پيامبر اسلام: يا على! دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست. دوست تو، دوست من است. دوست من دوست خداست.
پيامبر اسلام: يا على! واى بر آنكه تو را دشمن بدارد.
پيامبر اسلام: اى عمار! اگر همه مردم راهى را در پيش بگيرند و على راه ديگرى برود، تو با على برو، (المراجعات، عبدالحسين شرف الدين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1413، صفحات 72، 242، 245، 247، 248، 249 و 250).
امام ابو عبدالله احمد بن حنبل كه يكى از امامان چهارگانه اهل سنّت است، مىگويد: هيچكدام از اصحاب پيامبر اسلام به اندازه على بن ابى طالب فضيلت ندارد و آن حضرت دشمن زياد داشت، دشمنان او تلاش كردند تا عيبى براى او پيدا كنند و او را با آن بكوبند ولى نيافتند و براى همين به معاويه پناه بردند كه با على مىجنگيد، (همان، ص 256 و 257). قاضى اسماعيل، نسائى، ابو على نيشابورى و غير آنان كه از بزرگان اهل سنت هستند، گفتهاند: درباره هيچكس از اصحاب پيامبر اسلام، به اندازه على، روايات درست، وارد نشده است، (همان، ص 257). اينها، روايات و مطالبى است كه مورد قبول همه علماى سنّى و شيعه است و اختلافى در آن نيست.
2. در قرآن كريم براى همسران پيامبر اسلام، قوانين خاصّى در نظر گرفته شده است. قرآن مىگويد: اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگى دنيا و زيور آن را مىخواهيد، بياييد اموالى به شما بدهم و رهايتان كنم و اگر خدا، پيامبر خدا و سراى آخرت را مىخواهيد، بدانيد كه خداوند براى نيكوكاران شما پاداش بزرگى مهيّا كرده است. اى زنان پيامبر هر كدام از شما گناه آشكارى بكند، عذاب او دو برابر است و اين براى خدا آسان است و هر كس از شما مطيع خدا و پيامبر او شود و عمل شايسته انجام بدهد، پاداش او را دو برابر مىكنيم و براى او روزى سخاوتمندانه آماده كردهايم. اى همسران پيامبر! شما مانند هيچكدام از زنان ديگر نيستند اگر تقوى پيشه كنيد. پس بگونه هوسانگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند، سخن شايسته بگوئيد، در خانههاى خود بمانيد، همچون جاهليت نخستين ظاهر نشويد، نماز بخوانيد، زكوة بدهيد و خدا و پيامبر خدا را اطاعت كنيد، (سوره احزاب، آيه 28 به بعد). اين آيات مىگويد: اگر زنان پيامبر، خدا، پيامبر خدا و سراى آخرت را بخواهند و نيكوكار باشند، پاداش دارند و اگر بدكار باشند كيفر دارند. بر اساس اين آيات، تنها همسر پيامبر بودن افتخار و فضيلت نيست بلكه همسرى كه داراى كمالات معنوى باشد ارزشمند است و گرنه اهل دوزخ است همانطور كه همسر برخى از پيامبران پيشين اهل آتش بودند.
الف) قرآن كريم مىفرمايد: يا نساء النبى لستنّ كاحد من النساء ان اتقين اللّه؛ اى زنان پيامبر! شما مانند ساير زنان نيستيد (يعنى برتريد) اگر تقواى الهى پيشه كنيد، (احزاب، آيه 33) و نيز مىفرمايد: يا نساء النبىّ من يأت منكنّ بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على اللّه يسيرا و من يقنت منكنّ للّه و رسوله نؤتها اجرها مرّتين و اعتدنا لها رزقا كريما؛ اى زنان پيامبر! هر كدام از شما كارزشتى مرتكب شود، عذاب او دو برابر خواهد بود و آن بر خدا آسان است و هر كدام از شما اطاعت خدا و رسولش را به جا آورد، دو برابر اجرش مىدهيم و روزى كريمانهاى برايش مهيا مىكنيم، (احزاب، آيه 31).
خداوند سبحان در اين دو آيه شريفه، آشكارا بيان مىدارد كه ملاك شرافت و فضيلت در زنان پيامبر(ص)، تقواى الهى است نه همسرى آن حضرت؛ گر چه بيان مىدارد كه اين موقعيت (همسرى پيامبر) موقعيت خطيرى است كه اگر حُسن استفاده از اين موقعيت شود، سود دو چندان در پى دارد و اگر سوء استفاده شود به همان ميزان، زيان دو برابر به همراه دارد.
تأييد اين مطلب كه صِرف همسرى پيامبر(ص) نمىتواند ملاك شرافت و فضيلت باشد، اين است كه در ميان زنان پيامبران گذشته نيز، زنانى بودهاند كه دچار خشم و غضب الهى شدهاند: در آيه 10 سوره «تحريم» خداوند متعال، همسران نوح و لوط را به شدّت مذمّت نموده و مىفرمايد: «اين دو زن همسر دو تن از بندگان صالح من بودند و به همسرشان (نوح و لوط«ع») خيانت كردند، و همسر پيامبر بودنشان نتوانست آن دو را از عذاب قهر الهى حفظ كندو به آن دو گفته شد، همراه اهل آتش داخل آتش شويد». نتيجه اين كه امكان دارد كه زنى همسر پيامبر باشد؛ ولى معصيت كار بوده و اهل آتش باشد.
آيا در ميان زنان پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز زن ناشايسته و مذموم بوده است يا نه؟
در قرآن كريم ـ و به تبع در احاديث معتبر ـ از دو تن از زنان پيامبر(ص) مذمت شده است: در آيه 3 تا 5 سوره «تحريم» حال دو تن از همسران پيامبر(ص) بيان شده است. خلاصه اين كه آن دو زن سرّ پيامبر(ص) را افشا مىكردند و خداوند متعال پيامبر(ص) را از گناه آن دو زن آگاه ساخت و نسبت به آنان فرمود: «اگر شما دو زن توبه كنيد بسيار به جاست چرا كه دلهاى شما از حق برگشته است و اگر در مخالفت پيامبر(ص) همديگر را يارى كنيد، پسبدانيد كه خداوند ياور و نگهبان او است و جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان همه پشتيبان او هستند واميد است كه اگر پيامبر(ص) شما را طلاق دهد، خداوند به عوض شما، زنان بهترى به پيامبر(ص) بدهد كه مسلمان و مؤمن و مطيع باشند».
حاصل اين آيات شريفه اين است كه يقينا بعضى از زنان پيامبر(ص)، معصيت كار بوده و گاه به پيامبر(ص) ضربه مىزدند. مخفى نماند كه بيشتر مفسّران شيعه و اهل سنّت اين آيات را مربوط به عايشه (دختر ابوبكر) و حفصه (دختر عمر) مىدانند. كه هر دو همسر پيامبر(ص) بودهاند.
3. عبدالله بن زبير دشمن حضرت على(ع) بود. در كلمات آن حضرت آمده است كه: «ما زال الزبير رجلاً منّا اهل البيت حتى نشأ ابنه المشئوم عبدالله»، (نهجالبلاغه فيضالاسلام، ج 6، حكمت 444، ص 1294 يك مجلّدى). زبير همواره با ما بود تا آنكه فرزند نامباركش پا به دوره جوانى گذاشت.
عبدالله بن زبير به ابن عباس گفت: چهل سال است كه عداوت شما در دل من است، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان، علامه سيد مرتضى عسكرى، ترجمه نجمى و هريسى، ص 286 به نقل از مروج الذهب و شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد). عبدالله بن زبير پسر اسماء است. اسماء دختر ابوبكر است. پس عبدالله بن زبير خواهرزاده عائشه همسر پيامبر اسلام است. روزى على(ع) به او گفت: اى عائشه! شدّت علاقه تو به عبدالله بن زبير و قوم و خويش طلحه، تو را به راهى نكشاند كه به عذاب خداوند منتهى شود، (همان، ص 290). همين عبدالله بن زبير، عائشه را به جنگ با على كشاند. شواهدى بر اين امر دلالت مىكند كه به برخى اشاره مىكنيم: الف. روزى عايشه گفت: هر وقت عبدالله بن عمر را ديديد، او را نزد من بياوريد. عبدالله بن عمر نزد عايشه حاضر شد. عايشه گفت: اى عبدالله بن عمر! چرا مرا روزى كه خواستم عازم بصره شوم، منع نكردى؟! عبدالله بن عمر گفت: چون تو در آن زمان با عبدالله بن زبير بودى، فكر او بر فكر تو غالب بود، تو در مقابل آن اختيار نداشتى و گفتار من در تو سودى نداشت و اثر نمىكرد. عايشه گفت: هر چه بود گذشت ولى اين را بدان كه اگر تو مرا منع مىكردى نمىرفتم، (همان، ص 290). ب. وقتى كه لشكريان عايشه در حركت به سوى بصره به «حوأب» رسيدند، عايشه خواست برگردد ولى عبدالله بن زبير او را از اين تصميم منصرف ساخت، (همان).
اين شواهد نشان مىد هند كه عايشه به شدت تحت تأثير افكار عبدالله بن زبير بود.
4. عايشه در زمان عثمان بن عفان با او دشمنى داشت و همواره از او بد مىگفت. عروه مىگويد: در جنگ جمل با عايشه بودم. چهار نفر اسب سوار آمد. يكى از آنان نقاب بر چهره داشت. عايشه گفت: آنكه نقاب دارد، على است. بپرسيد ببينيد كيست؟
از او پرسيدند، گفت علىّ بن ابى طالب هستم. عايشه گفت: بپرسيد چه مىگويد. على(ع) گفت: تو را به خدايى كه بر حضرت محمد كتاب نازل كرده، آيا مىدانى كه پيامبر مرا وصىّ خانواده خود كرده؟ عايشه گفت: بله مىدانم. على(ع) گفت: پس چرا از خانهات بيرون آمدى و بر ضد من بپاخاستى؟ گفت: خون عثمان را مىخواهم. على(ع) گفت: اى عايشه! تو كه تا ديروز مردم را به قتل عثمان تحريك مىكردى و مىگفتى كه هنوز پيراهن پيامبر نپوسيده است ولى عثمان سنّت پيامبر را تغيير داده است. حالا چطور به
خونخواهى او قيام كردهاى؟ پس از آن على(ع) برگشت، (ايضاح فضل بن شاذان، ص 77، از انتشارات دانشگاه تهران، سال 1363). روزى عثمان بالاى منبر براى مردم سخنرانى مىكرد. در آن روزها معترضان اعتراضات خود را اعلام مىكردند. آن روز در آن حال كه عثمان روى منبر بود، عايشه بلند شد، پيراهن پيامبر را به دست گرفت و به عثمان گفت: اى عثمان! هنوز پيراهن پيامبر نپوسيده ولى تو سنّت پيامبر را تغيير دادى، (همان، ص 263). عثمان در محاصره قرار گرفته بود. در همان زمان عايشه آماده سفر حج شد. مروان به او گفت: اى مادر مؤمنان! كاش مكه نروى و بمانى تا از عثمان دفاع كنى. عايشه در جواب درخواست مروان بن حكم گفت: به خدا قسم دوست داشتم كه عثمان مثل اجناس داخل گونى بود و آن را به دريا مىانداختم. پس از آن در همان اوضاع و احوال به مكه رفت. وقتى كه عثمان كشته شد و مردم با على(ع) بيعت كردند، گفت: عثمان را مظلومانه كشتند و به خونخواهى برخاست،
(همان، ص 264).
5. پيامبر اسلام(ص) روزى زنان خود را جمع كرد و گفت: كاش مىدانستم كداميك از شما سوار بر شتر پرمو مىشود و سگهاى حوأب پارس مىكنند، و در چپ و راست او مردم كشته مىشوند ولى خود او نجات مىيابد، (همان، ص 75). حذيفة بن يمان گفت: آيا اگر به شما خبر بدهم كه مادرتان به سوى شما حركت مىكند و با شما مىجنگد، مرا تصديق مىكنيد؟ به خدا قسم دروغ نمىگويم، (همان، ص 81).6. عايشه با حضرت على(ع) دشمنى داشت و گرنه نمىتوان با آن حضرت جنگيد. شواهدى بر اين مسأله دلالت دارد كه برخى از اين قرار است:
الف. از عايشه نقل شده كه گفت: هنگامى كه بيمارى پيامبر شدت يافت، آن حضرت از خانه خارج شد در حالى كه دو نفر زير بغل او را گرفته بودند. يكى عباس بن عبدالمطلب بود و يكى هم يك مردى بود. راوى حديث مىگويد: به ابن عباس گفتم: آن مرد ديگر چه كسى بود؟ گفت: على بن ابى طالب بود. ابن عباس گفت: عايشه نمىخواهد خوبى على را بگويد، (المراجعات، ص 327).
ب. مردى به نزد عايشه آمد و از عمّار و على بن ابى طالب بد گفت. عايشه از على(ع) دفاع نكرد ولى درباره عمار گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه اگر عمار بين دو امر مخير شود، بهترين آن را اختيار مىكند، (همان).
ج. عايشه نامهاى به اين صورت به زيد بن صوحان نوشت: اين نامهاى است از امّ المؤمنين دختر ابى بكر همسر پيامبر به فرزند صالحش زيد بن صوحان. بعد از حمد و سپاس، اى زيد! با رسيدن اين نامه به سوى ما حركت كن و ما را در اين جنگ يارى بده و اگر به فرمان ما گردن ننهى لا اقلّ از على دورى كن و از كمك به او خوددارى كن، (عايشه در دوران على، ص 276). زيد بن صوحان هم در جواب نوشت: اين نامهاى است از زيد بن صوحان به عايشه دختر ابى بكر و همسر پيامبر. اى عايشه! آرى من فرزند با وفا و مطيع تو هستم در صورتى كه از اين اقدام خطرناك دست بردارى و از همان راهى كه آمدهاى به خانهات برگردى و اگر پيشنهاد مرا نپذيرى نه تنها فرزند تو نيستم بلكه اولين كسى خواهم بود كه با تو مىجنگد، (همان، ص 276).
د. در نهج البلاغه آمده است: «و امّا فلانه فأدركها رأى النساء و ضغن غلى فى صدرها كمرجل القين و لو دعيت لتنال من غيرى ما انت الىّ لم تفعل و لها بعد حرمتها الاولى و الحساب على الله؛ و اما فلان كس راستى انديشه زنانه دريافته و دشمنى، در سينهاش مانند ديگ آهنگر به جوش آمده است و اگر او را وادار مىكردند به اينكه آنچه را كه با من كرد در باره ديگرى بكند، به آن اقدام نمىكرد ولى با اينحال هنوز هم آن حرمت نخستين را درباره او مراعات مىكنيم و حساب او با خداوند است»، (نهجالبلاغه فيض الاسلام، خطبه 155).
7. عايشه بر ضد حضرت على قيام كرد و لشكركشى كرد. ابتدا به سوى بصره رفتند و در بصره درگيرى مختصرى پيش آمد و نيروهاى عايشه تعدادى از طرفداران على(ع) را كشتند و خود را آماده كردند تا با نيروهاى حضرت على(ع) درگير سازند. نيروهاى حضرت على(ع) رسيدند و جنگ جمل آغاز شد و با شكست نيروهاى عايشه پايان يافت. على(ع) چند بار با فرماندهان اصلى نيروهاى عايشه تماس گرفت و تلاش كرد تا درگيرى روى ندهد ولى همه تلاشها بى نتيجه ماند. پيش از شروع درگيرى افرادى با
عايشه تماس گرفتند ولى عايشه قبول نكرد. ام سلمه قبل از خروج عايشه به عايشه گفت:
اى عايشه! خداوند تو را محدود ساخته، از فرمان او پا را فراتر نگذار. خداوند به احترام پيامبرش بين تو و مردم حرمتى برقرار ساخته، آن را مشكن. خداوند خانه را براى تو در نظر گرفته، از آن بيرون نرو. اى عايشه! رسول خدا تو را بهتر مىشناخت، اگر دخالت در اين امور خوب بود دستورى به تو مىداد در صورتى كه تو را از دخالت در اين امور منع كرده است. اى عايشه! اگر پيامبر تو را در اين حال
ببيند چه خواهى گفت؟ از خدا بترس و از پيامبر شرم بكن. اى عايشه! آنچه از رسول خدا شنيدهام اگر بگويم، مانند مار گزيده به خود مىپيچى. عايشه در جواب ام سلمه گفت: من گرچه هميشه به موعظه تو گوش مىكنم ولى در اين مورد نمىتوانم بپذيرم. من بهسفرى نيكو مىروم. من مىخواهم بين دو گروه از مسلمانان صلح برقرار سازم، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان، ص 55 به نقل از عقد الفريد، ج 3، ص 69). در همان روزها كه نيروهاى دو طرف آماده درگيرى بودند عمار بن ياسر آمد و به عايشه گفت: تو را به خدا آيا مىدانى كه پيامبر على را وصىّ خود در خانوادهاش كرده است؟ عايشه گفت: بله. عمار گفت: پس چرا بر ضد او از خانهات بيرون آمدى؟ مگر خداوند دستور نداده كه در خانهات بنشين؟! عايشه گفت: خون عثمان را مىخواهم. عمار گفت: اصلاً اين چه ربطى به زنها دارد؟!، (ايضاح، ص 77).با نگاهى كوتاه به زندگى عايشه در دو برهه از تاريخ (يكى زمان حيات پيامبر(ص) و ديگرى پس از پيامبر(ص)، يعنى در دوران خلفا) مىتوان فهميد كه آيا عايشه جوهره ايمان و تقوا را داشته است تا در رديف زنان شايسته پيامبر(ص) باشد و يا اين كه چنين نبوده است.
امّا در دوران خلفا عايشه فرمانهاى پيامبر(ص) را زير پا نهاده و در اين برهه از زندگيش نقاط تاريكى ازخود بر جاى گذاشته است. از مهمترين آنها ـ كه از مسلّمات تاريخ است ـ لشكر كشى عايشه و جنگ با امير المؤمنين(ع) است؛ آن هم در زمانى كه آن حضرت رسما خليفه رسول خدا(ص) بود؛ يعنى، مسلمين پس از عثمان با آن حضرت بيعت كرده بودند؛ در حالى كه پيامبر(ص) به عايشه از اين واقعه خبر داده بود و او را از چنين گناه نابخشودنىنهى كرده بود. حتى برادر عايشه، محمد بن ابى بكر شخصا عايشه را از جنگ برحذر داشت و حديث پيامبر(ص) را به او يادآورى نمود كه حضرت رسول(ص) خبر داده بود يكى از زنان من به جنگ با برادرم على(ع) خواهد رفت و .... با اين همه به خاطر كينه توزى با حضرت على (ع) به جنگ با ايشان برخاست و هزاران نفر را به كشتن داد. و با آن كه امام على(ع) پس از پايان جنگ به احترام نسبتش با پيامبر(ص) با عايشه بسيار كريمانه رفتار كرد، ولىعايشه مجددا كينه توزى خود را ابراز نمود و در مقابل امام حسين(ع) ايستاد و مانع دفن امام حسن(ع) در كنار قبر رسول الله(ص) شد و سبب گرديد تا جنازه آن حضرت تيرباران شود.
آيا چنين اعمالى مىتواند از كمال ايمان و تقوا ناشى شده باشد؟!!
جنگ جمل پايان يافت. حضرت على(ع) نزد عايشه آمد و گفت: اى عايشه! مردم را بر ضد من و به جنگ من شوراندى، به خونريزى تحريك كردى، خونها ريخته شد و برادركشىها راه افتاد. آيا رسول خدا به تو چنين دستور داده بود؟ مگر او نگفته بود كه از خانهات بيرون نيا. عايشه گفت: حالا كه پيروز شدهاى و بر ما تسلط يافتهاى مرا عفو كن و از من درگذر، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان)
8. عايشه از درگيرى با على(ع) اظهار پشيمانى مىكرد.
ابوجندب مىگويد: روزى نزد عايشه رفتم. گفت: كيستى؟ گفتم: از قبيله «ازد» هستم. گفت: در جنگ جمل شركتى داشتى؟ گفتم: بله. گفت: با ما بودى؟ گفتم: بر ضد شما بودم. گفت: اين رجر را «اى مادر عزيز! اى بهترين مادرانى كه مىشناسيم» چه كسى مىخواند؟ گفتم: پسر عمويم. آنگاه عايشه آنچنان گريه كرد كه فكر كردم هرگز آرام نخواهد شد، (نقش عايشه در تاريخ اسلام (3ـ1)، ص 209، علامه
مرتضى عسكرى، ترجمه عطاء محمد سردارنيا، محمدصادق نجمى، هاشم ويسى و محمدعلى جاودان، چاپ ششم، 1373، انتشارات مجمع علمى اسلامى). ابن اثير مىگويد: روزى در حضور عايشه از جنگ جمل سخن به ميان آمد. عايشه گفت: اى كاش شركت نكرده بودم و مانند زنان پيامبر در خانه خودم مىنشستم، (همان، به نقل از اسدالغابه، ج 3، ص 284). آوردهاند: هنگامى كه عايشه در حال مرگ بود، سخت ناراحت شد. گفتند: چرا ناراحت هستى؟ گفت: جنگ جمل مانند استخوانى در گلويم گير كرده است اى كاش پيش از اين مرده بودم و جنگ جمل را به وجود نمىآوردم، (همان).
9. اگر كسى بر ضد على(ع) بپاخيزد، مهدور الدم و اهل آتش است. در روايات آمده است كه هر كس عليه حضرت على خروج كند كافر است. از عايشه نقل شده كه پيامبر خدا فرمود: «ان الله عهد الىّ ان من خرج على على فهو كافر فى النار؛ خداوند به من وحى كرد كه: هر كس بر ضدّ على قيام كند، كافر و اهل آتش است»، (احقاق الحق، ج 7، ص 337، چاپ اول، به نقل از ينابيع المودة). در روايت ديگرى از عايشه آمده است كه پيامبر اسلام فرمود: «ان الله عهد على ان من خرج على على فهو كافر فى النار» قيل: «لم خرجت عليه؟» قالت: «انا لنسيت هذا الحديث يوم الجمل حتى ذكرته بالبصرة و انا استغفرالله؛ خدا بر من عهد كرد كه «هر كس بر ضد على قيام كند، كافر و اهل آتش است». به او گفته شد: «تو چرا بر او شوريدى؟» گفت: «اين حديث را در روز جنگ جمل فراموش كردم. در بصره به يادم آمد و اكنون از خداوند مىخواهم از گناه من درگذرد.»، (ملحقات احقاق الحق، ج 23، ص 44، به نقل از مودة القربى و ج 18، ص 470، ح 46 به نقل از مودة القربى). يادآورى: آنچه آورده شد، از مآخذ و منابع اهل سنت گرفته شده است. بر اساس اين دو روايت و رواياتى كه درباره حضرت على(ع) آوردم مىتوان درباره همسر پيامبر عايشه داورى كرد. آنچه قطعى و يقينى است اين است كه عايشه دست به اين گناه بزرگ زد كه نه خدا، نه پيامبر و نه زنان ديگر پيامبر، هيچكدام به اين كار عايشه راضى نيستند.
س. آيا عايشه محبوبترين زن براى پيامبر بود؟
ج. در جواب بايد گفت: محبوبترين زن براى پيامبر، حضرت خديجه(س) است و براى همين است كه بيش از زنان ديگر، مورد حسد عايشه بود. عايشه مىگويد: هر روز پيامبر هنگام بيرون رفتن از خانه، خديجه را ياد مىكرد. روزى ناراحت شدم و گفتم: خديجه كه پير زنى بيش نبود، خدا كه بهتر از آن را نصيب تو كرده است. پيامبر ناراحت شد و گفت: به خدا سوگند خداوند بهتر از آن را به من نداده است. او كسى بود كه در آن شرايط كه كسى به من ايمان نمىآورد، ايمان آورد، آنگاه كه همه مرا تكذيب مىكردند، او مرا تصديق كرد و خداوند از او برايم اولاد عطا كرد، (المراجعات، ص 332).
عايشه مىگويد: «ما غرت على امرأة كما غرت على خديجة؛ درباره هيچكس به اندازه خديجه حسد نكردم»، (الصحيح من سيرة النبى، ج 2، ص 184، چاپ جامعه مدرسين، 1414 به نقل از صحيح بخارى و صحيح مسلم). عسقلانى و قسطلانى مىگويند: عايشه درباره همه زنان پيامبر حسد داشت ولى نسبت به خديجه حسد بيشترى داشت، (همان، ص 185 به نقل از فتح البارى و ارشاد السارى).
اگر عايشه در دل پيامبر، محبوبترين زن بود، جا نداشت اينهمه حسد در دل او وجود داشته باشد و پيامبر اكرم، همواره از حسد نهى كرده است.
س. آيا عايشه زيباترين زن پيامبر بود؟
ج. در جواب بايد گفت: 1. رواياتى كه عايشه را محبوبترين و زيباترين زن پيامبر معرفى كرده، از خود عايشه و يا از خواهرزادهاش عروه است و از اين جهت قابل اعتماد نيست چون بايد ديگران داورى كنند كه تو زيباترين هستى و گرنه هر زنى خودش را زيبا مىبيند.
2. بعد از جنگ جمل، ابن عباس گفت كه عايشه نه زيباترين زن پيامبر است و نه گرامى نسبترين آنان.
3. اين، عايشه بود كه به زنان پيامبر حسد مىكرد. اگر زنى زيباتر از همه زنها باشد، در حق آنان حسد نمىكند و آنها بايد حسد كنند
كه اين، از همه دلرباتر است در حاليكه همواره عايشه حسد مىكرد.اين مىرساند كه عايشه محبوبترين و زيباترين نبوده است، (الصحيح من سيرة النبى، ج 2، ص 183، چاپ جامعه مدرسين). اصلاً اگر زنى با كمال و صاحب جمال باشد به ديگران اظهار نمىكند. به علاوه، پيامبر اسلام، انسان كامل است، او كه در بند جمال نيست و اگر بانويى داراى كمالات معنوى باشد محبوب دل اوست گرچه صورت ظاهرش زيبا
نباشد و اگر بانويى داراى كمالات معنوى نباشد، محبوب دل پيامبر نيست گرچه صورت ظاهرش بسيار زيبا هم باشد. حضرت خديجه حقيقة محبوب دل پيامبر بود و براى همين پيامبر اسلام هميشه او را ياد مىكردند و عايشه هم به خاطر همين ياد زياد، ناراحت مىشد و حسد مىكرد. اين حسد، از صفات زشت اخلاقى است و امكان ندارد صاحب آن محبوب دل پيامبر باشد. عايشهايكه ميانه خوبى با على(ع) نداشت، چطور مىتواند محبوب دل پيامبر باشد. اين على است كه از كودكى در دامن پيامبر بزرگ
شده و تا پايان عمر پيامبر اسلام، از پيامبر و دين اسلام دفاع كرده است. چطور عايشه مىتواند در محبوبيت، مقدّم بر او باشد؟!
5. بدون ترديد، محبوبترين زن در نزد پيامبر اسلام، حضرت خديجه و در مرتبه دوم جناب ام سلمه است، (همان، ج 1، ص 120) و در مرتبه سوم ميمونه از همه زنان پيامبر افضل است، (الميزان، ج 16، ص 316، بيروت، عربى، چاپ دوم).
6. پيامبر اسلام در سال دوم هجرت پس از جنگ بدر با ام سلمه ازدواج كرد. ام سلمه پس از خديجه(س) افضل زنان آن حضرت است. اولين زنى كه به حبشه هجرت كرد ام سلمه است كه به همراه شوهرش «ابو سلمه» به حبشه رفت. پس از وفات شوهرش، ابوبكر و پس از آن عمر از او خواستگارى كردند ولى او نپذيرفت. بعد از آن دو، پيامبر از او خواستگارى كرد و ام سلمه در جواب گفت: من از شوهر قبلىام بچه دارم و مىترسم در اداى حق آن حضرت نتوانم موفق شوم و گر نه هيچگونه منعى نيست. رسول خدا پذيرفت. سنّ ام سلمه در وقت هجرت به حبشه پانزده و در وقت ازدواج با پيامبر بيست و پنج سال بود. او در اوايل خلافت يزيد و در سال 63 هجرى قمرى در 84 سالگى وفات يافت. ام سلمه در زمان پيامبر و پس از پيامبر هيچگونه انحرافى نيافت و درست در خط مستقيم اسلامى حركت كرد و همواره در خانهاش بود. ام سلمه قسم خورده بود كه با عايشه تا آخر عمر سخن نگويد چون عايشه به جنگ حضرت على(ع) رفت. عايشه پس از جنگ جمل نزد ام سلمه آمد و ام سلمه گفت: مگر من تو را منع نكردم و با او ديگر سخن نگفت، (الصحيح، ج 4، ص 61، چاپ جامعه مدرسين).
ام سلمه از شوهر قبلى خود پسرى به نام عمر داشت. حضرت على(ع) عمر را والى فارس و بحرين كرده بود. در جنگ جمل، عمر در ميان نيروهاى على(ع) بود، (الصحيح، ج 4، ص 64). ام سلمه از زيباترين زنان بود، (الصحيح، ج 2، ص 186، به نقل از المواهب الدنيه) از حضرت امام باقر(ع) نقل شده كه ام سلمه زيباترين زنان پيامبر اسلام بود. خود عايشه مىگويد: وقتى كه پيامبر با ام سلمه ازدواج كرد بسيار غمگين شدم چون به ما گفته بودند كه زن زيبايى است و وقتى كه او را ديدم، زيباتر از آنچه كه گفته بودند، يافتم، (همان به نقل از طبقات، ج 8، ص 66 و الاصابة، ج 4، ص 459). ابن حجر هم آورده است كه ام سلمه جمال زيبا و عقل كامل داشت، (همان). درباره صفيّه دختر حيّى بن اخطب يهودى آمده است كه از زيباترين زنان بود. وقتى كه صفيّه اسير شد و به مدينه آمد، زنان انصار براى تماشاى چهره زيباى او آمده بودند. همه تماشا مىكردند. در همان حال عايشه هم به دقت نگاه مىكرد. پيامبر پرسيد صفيّه را چگونه ديدى؟ گفت: يك زن يهودى. پيامبر گفت: چنين نگو، (همان، به نقل از طبقات، ج 8، ص 90). حتى برخى از زنان انصار به يكديگر مىگفتند: در ميان اسيران زنى ديديم كه تاكنون مانند آن را نديدهايم، (همان، به نقل از طبقات). درباره اسماء بنت نعمان آوردهاند كه زيباترين زنان زمان خود بود و زنان پيامبر، او را حسد مىكردند. درباره ماريه و جويريه و ديگر همسران پيامبر هم اينگونه روايات نقل شده است به اين ترتيب چگونه مىتوان گفت كه عايشه زيباترين زنان پيامبر، (الصحيح، ج 2، ص 186) به شمار مىرفت. بطور يقين عايشه چنين نبوده است.در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) با شواهد بسيارى در تاريخ و احاديث معتبر در كتابهاى شيعه و اهل سنّت وجود دارد كه عايشه بعضا موجبات اذيت حضرت رسول(ص) را فراهم مىكرده و بر اين كه پيامبر(ص) محبت زيادى به حضرت زهرا(س)، سرور زنان عالميان داشته و از فضيلت او بسيار مىگفته و او را مىبوسيده است، حسادت مىورزيد. هم چنين از حضرت خديجه ـ كه به اتفاق شيعه و اهل سنت يكى از چهار زن برگزيده عالم است ـ به زشتى ياد مىكرده است و ....يادآورى: 1. پيامبر اسلام عاشق جمال ظاهر نيست بلكه محبوب دل او جمال باطن است. آنكه داراى چهرهاى زيبا و باطنى آلوده است، محبوب دل او نيست.
2. زن پيامبر بودن افتخار نيست. آنچه افتخار است، داراى ارزشهاى اسلامى بودن است. اگر زن پيامبر باشى و داراى صفات بد، اهل دوزخى و اگر زن پيامبر نباشى و داراى كمالات معنوى، اهل بهشت و بهشتى.
3. آن چه گفته شد برگرفته از كتابهاى معتبر اهل سنت و كتابهاى محققان شيعه بود و آنچه درباره رفتارهاى محبتآميز و مسائل زناشويى پيامبر(ص) و عايشه در تاريخ و روايات آمده است. نشانه روش پسنديده همسردارى پيامبر(ص) و درك موقعيت سنى همسرش و تأمين نيازهاى عاطفى اوست و دليلى بر حقانيت موضعگيريهاى عايشه بعد از رحلت پيامبر(ص) ندارد چنان كه طلحه و زبير و... نيز از اصحاب پيامبر(ص) به شمار مىآمدند ولى بعد از رحلت پيامبر(ص) در جبهه باطل قرار گرفتند.
براى آگاهى بيشتر درباره مسائل اختلافى مىتوانيد به اين كتابها مراجعه كنيد:
الف. احقاق الحق
ب. الغدير
ج. الصحيح من سيرة النبى
د. المراجعات
ه. دلائل الصدق
و. شبهاى پيشاور سلطان الواعظين
ز. گروه رستگاران سلطان الواعظين
ح. كتابهاى سيد مرتضى عسگرى
منبع: www.payambarazam.ir
چگونگي ازدواج پيامبر اكرم (ص ) با عايشه: در روايت طويلى آمده است كه پس از رحلت حضرت خديجه(س) خوله دختر حكيم بن اميه از پيامبر پرسيد آيا ازدواج مىكنى؟ پيامبر پرسيدند با چه كسى؟ پرسيد باكره مىخواهى يا غير باكره؟ پيامبر نسبت به هر كدام سؤال فرمودند. او «عايشه» را بهعنوان دخترى باكره و «سوده» را به عنوان زنى غير باكره معرفى نمود. سپس پيامبر به او دستور دادند كه از آن دوبرايشان خواستگارى كند.
مسأله اصلى در ميان مسلمانان اين است كه پس از پيامبر اسلام(ص) جانشين پيامبر كيست؟ اگر معتقد شديم كه پس از پيامبر، حضرت على و اولاد او جانشينان آن حضرت هستند، در اين صورت دنباله رو آنان خواهيم شد و آنان را حق و معيار حق خواهيم دانست و اگر معتقد شديم كه پس از پيامبر افراد ديگرى جانشينان آنان هستند، در اين صورت دنباله رو آنان خواهيم شد و آنان را حق و معيار حق خواهيم ناخت. اين، دو راه است. يكى حق است و ديگرى باطل است. تشخيص حق بودن، به عهده كسانى است كه
در اين مسأله، تخصّص كامل دارند. متخصّصان هر جامعه، تحقيق مىكنند و نتيجه تحقيقات خود را در اختيار جامعه قرار مىدهند و جامعه راه خود را بر اساس آن تحقيقات اختيار مىكند. به اين مسأله هم توجه داشته باشيم كه در مسائل اختلافى، هر كسى نمىتواند نظر بدهد. بحث و گفتگو در اينگونه مسائل روش خاصّى دارد و به علاوه تخصّص كافى، بايد بر اساس آن روش بررسى صورت بگيرد. اگر اين دو گروه بخواهند در اصل مسأله ا مامت و يا در مسائل جزئى ديگر با هم گفتگو كنند، بايد آنچه را كه مورد قبول هر دو طرف است، مبناى استدلال قرار دهند. به عنوان مثال، اگر گروهى بگويند: پس از پيامبر، ابوبكر بن ابى قحافه خليفه است، بايد اين گروه در استدلال خود، آنچه را كه مورد قبول طرف مقابل است، مورد توجه قرار دهد و يا اگر گروهى بگويد: پس از پيامبر على بن ابىطالب امام است بايد در استدلال خود، آنچه را كه مورد قبول طرف مقابل است بياورد و گرنه بحث و گفتگو متوقف مىشود.
با توجه به اين دو مطلب، در جواب سئوال دانشجوى عزيز اين مطالب تقديم مىشود:
1. در روايات اهل سنت، درباره على بن ابى طالب(ع) آمده است:
پيامبر اسلام: هر كس مىخواهد مانند من زندگى كند و مانند من بميرد بايد على را دوست بدارد.
پيامبر اسلام: هر كس على را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.
پيامبر اسلام: على از من و من از او هستم.
پيامبر اسلام: على براى من مانند من براى خدا هستم.
پيامبر اسلام: هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است و هر كس با على مخالفت كند، با من مخالفت كرده است. پيامبر اسلام: يا على! هر كس از تو جدا شود، از من جدا شده است.
پيامبر اسلام: هر كسى على را بيازارد مرا آزرده است.
پيامبر اسلام: يا على! دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست. دوست تو، دوست من است. دوست من دوست خداست.
پيامبر اسلام: يا على! واى بر آنكه تو را دشمن بدارد.
پيامبر اسلام: اى عمار! اگر همه مردم راهى را در پيش بگيرند و على راه ديگرى برود، تو با على برو، (المراجعات، عبدالحسين شرف الدين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1413، صفحات 72، 242، 245، 247، 248، 249 و 250).
امام ابو عبدالله احمد بن حنبل كه يكى از امامان چهارگانه اهل سنّت است، مىگويد: هيچكدام از اصحاب پيامبر اسلام به اندازه على بن ابى طالب فضيلت ندارد و آن حضرت دشمن زياد داشت، دشمنان او تلاش كردند تا عيبى براى او پيدا كنند و او را با آن بكوبند ولى نيافتند و براى همين به معاويه پناه بردند كه با على مىجنگيد، (همان، ص 256 و 257). قاضى اسماعيل، نسائى، ابو على نيشابورى و غير آنان كه از بزرگان اهل سنت هستند، گفتهاند: درباره هيچكس از اصحاب پيامبر اسلام، به اندازه على، روايات درست، وارد نشده است، (همان، ص 257). اينها، روايات و مطالبى است كه مورد قبول همه علماى سنّى و شيعه است و اختلافى در آن نيست.
2. در قرآن كريم براى همسران پيامبر اسلام، قوانين خاصّى در نظر گرفته شده است. قرآن مىگويد: اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگى دنيا و زيور آن را مىخواهيد، بياييد اموالى به شما بدهم و رهايتان كنم و اگر خدا، پيامبر خدا و سراى آخرت را مىخواهيد، بدانيد كه خداوند براى نيكوكاران شما پاداش بزرگى مهيّا كرده است. اى زنان پيامبر هر كدام از شما گناه آشكارى بكند، عذاب او دو برابر است و اين براى خدا آسان است و هر كس از شما مطيع خدا و پيامبر او شود و عمل شايسته انجام بدهد، پاداش او را دو برابر مىكنيم و براى او روزى سخاوتمندانه آماده كردهايم. اى همسران پيامبر! شما مانند هيچكدام از زنان ديگر نيستند اگر تقوى پيشه كنيد. پس بگونه هوسانگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند، سخن شايسته بگوئيد، در خانههاى خود بمانيد، همچون جاهليت نخستين ظاهر نشويد، نماز بخوانيد، زكوة بدهيد و خدا و پيامبر خدا را اطاعت كنيد، (سوره احزاب، آيه 28 به بعد). اين آيات مىگويد: اگر زنان پيامبر، خدا، پيامبر خدا و سراى آخرت را بخواهند و نيكوكار باشند، پاداش دارند و اگر بدكار باشند كيفر دارند. بر اساس اين آيات، تنها همسر پيامبر بودن افتخار و فضيلت نيست بلكه همسرى كه داراى كمالات معنوى باشد ارزشمند است و گرنه اهل دوزخ است همانطور كه همسر برخى از پيامبران پيشين اهل آتش بودند.
الف) قرآن كريم مىفرمايد: يا نساء النبى لستنّ كاحد من النساء ان اتقين اللّه؛ اى زنان پيامبر! شما مانند ساير زنان نيستيد (يعنى برتريد) اگر تقواى الهى پيشه كنيد، (احزاب، آيه 33) و نيز مىفرمايد: يا نساء النبىّ من يأت منكنّ بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على اللّه يسيرا و من يقنت منكنّ للّه و رسوله نؤتها اجرها مرّتين و اعتدنا لها رزقا كريما؛ اى زنان پيامبر! هر كدام از شما كارزشتى مرتكب شود، عذاب او دو برابر خواهد بود و آن بر خدا آسان است و هر كدام از شما اطاعت خدا و رسولش را به جا آورد، دو برابر اجرش مىدهيم و روزى كريمانهاى برايش مهيا مىكنيم، (احزاب، آيه 31).
خداوند سبحان در اين دو آيه شريفه، آشكارا بيان مىدارد كه ملاك شرافت و فضيلت در زنان پيامبر(ص)، تقواى الهى است نه همسرى آن حضرت؛ گر چه بيان مىدارد كه اين موقعيت (همسرى پيامبر) موقعيت خطيرى است كه اگر حُسن استفاده از اين موقعيت شود، سود دو چندان در پى دارد و اگر سوء استفاده شود به همان ميزان، زيان دو برابر به همراه دارد.
تأييد اين مطلب كه صِرف همسرى پيامبر(ص) نمىتواند ملاك شرافت و فضيلت باشد، اين است كه در ميان زنان پيامبران گذشته نيز، زنانى بودهاند كه دچار خشم و غضب الهى شدهاند: در آيه 10 سوره «تحريم» خداوند متعال، همسران نوح و لوط را به شدّت مذمّت نموده و مىفرمايد: «اين دو زن همسر دو تن از بندگان صالح من بودند و به همسرشان (نوح و لوط«ع») خيانت كردند، و همسر پيامبر بودنشان نتوانست آن دو را از عذاب قهر الهى حفظ كندو به آن دو گفته شد، همراه اهل آتش داخل آتش شويد». نتيجه اين كه امكان دارد كه زنى همسر پيامبر باشد؛ ولى معصيت كار بوده و اهل آتش باشد.
آيا در ميان زنان پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز زن ناشايسته و مذموم بوده است يا نه؟
در قرآن كريم ـ و به تبع در احاديث معتبر ـ از دو تن از زنان پيامبر(ص) مذمت شده است: در آيه 3 تا 5 سوره «تحريم» حال دو تن از همسران پيامبر(ص) بيان شده است. خلاصه اين كه آن دو زن سرّ پيامبر(ص) را افشا مىكردند و خداوند متعال پيامبر(ص) را از گناه آن دو زن آگاه ساخت و نسبت به آنان فرمود: «اگر شما دو زن توبه كنيد بسيار به جاست چرا كه دلهاى شما از حق برگشته است و اگر در مخالفت پيامبر(ص) همديگر را يارى كنيد، پسبدانيد كه خداوند ياور و نگهبان او است و جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان همه پشتيبان او هستند واميد است كه اگر پيامبر(ص) شما را طلاق دهد، خداوند به عوض شما، زنان بهترى به پيامبر(ص) بدهد كه مسلمان و مؤمن و مطيع باشند».
حاصل اين آيات شريفه اين است كه يقينا بعضى از زنان پيامبر(ص)، معصيت كار بوده و گاه به پيامبر(ص) ضربه مىزدند. مخفى نماند كه بيشتر مفسّران شيعه و اهل سنّت اين آيات را مربوط به عايشه (دختر ابوبكر) و حفصه (دختر عمر) مىدانند. كه هر دو همسر پيامبر(ص) بودهاند.
3. عبدالله بن زبير دشمن حضرت على(ع) بود. در كلمات آن حضرت آمده است كه: «ما زال الزبير رجلاً منّا اهل البيت حتى نشأ ابنه المشئوم عبدالله»، (نهجالبلاغه فيضالاسلام، ج 6، حكمت 444، ص 1294 يك مجلّدى). زبير همواره با ما بود تا آنكه فرزند نامباركش پا به دوره جوانى گذاشت.
عبدالله بن زبير به ابن عباس گفت: چهل سال است كه عداوت شما در دل من است، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان، علامه سيد مرتضى عسكرى، ترجمه نجمى و هريسى، ص 286 به نقل از مروج الذهب و شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد). عبدالله بن زبير پسر اسماء است. اسماء دختر ابوبكر است. پس عبدالله بن زبير خواهرزاده عائشه همسر پيامبر اسلام است. روزى على(ع) به او گفت: اى عائشه! شدّت علاقه تو به عبدالله بن زبير و قوم و خويش طلحه، تو را به راهى نكشاند كه به عذاب خداوند منتهى شود، (همان، ص 290). همين عبدالله بن زبير، عائشه را به جنگ با على كشاند. شواهدى بر اين امر دلالت مىكند كه به برخى اشاره مىكنيم: الف. روزى عايشه گفت: هر وقت عبدالله بن عمر را ديديد، او را نزد من بياوريد. عبدالله بن عمر نزد عايشه حاضر شد. عايشه گفت: اى عبدالله بن عمر! چرا مرا روزى كه خواستم عازم بصره شوم، منع نكردى؟! عبدالله بن عمر گفت: چون تو در آن زمان با عبدالله بن زبير بودى، فكر او بر فكر تو غالب بود، تو در مقابل آن اختيار نداشتى و گفتار من در تو سودى نداشت و اثر نمىكرد. عايشه گفت: هر چه بود گذشت ولى اين را بدان كه اگر تو مرا منع مىكردى نمىرفتم، (همان، ص 290). ب. وقتى كه لشكريان عايشه در حركت به سوى بصره به «حوأب» رسيدند، عايشه خواست برگردد ولى عبدالله بن زبير او را از اين تصميم منصرف ساخت، (همان).
اين شواهد نشان مىد هند كه عايشه به شدت تحت تأثير افكار عبدالله بن زبير بود.
4. عايشه در زمان عثمان بن عفان با او دشمنى داشت و همواره از او بد مىگفت. عروه مىگويد: در جنگ جمل با عايشه بودم. چهار نفر اسب سوار آمد. يكى از آنان نقاب بر چهره داشت. عايشه گفت: آنكه نقاب دارد، على است. بپرسيد ببينيد كيست؟
از او پرسيدند، گفت علىّ بن ابى طالب هستم. عايشه گفت: بپرسيد چه مىگويد. على(ع) گفت: تو را به خدايى كه بر حضرت محمد كتاب نازل كرده، آيا مىدانى كه پيامبر مرا وصىّ خانواده خود كرده؟ عايشه گفت: بله مىدانم. على(ع) گفت: پس چرا از خانهات بيرون آمدى و بر ضد من بپاخاستى؟ گفت: خون عثمان را مىخواهم. على(ع) گفت: اى عايشه! تو كه تا ديروز مردم را به قتل عثمان تحريك مىكردى و مىگفتى كه هنوز پيراهن پيامبر نپوسيده است ولى عثمان سنّت پيامبر را تغيير داده است. حالا چطور به
خونخواهى او قيام كردهاى؟ پس از آن على(ع) برگشت، (ايضاح فضل بن شاذان، ص 77، از انتشارات دانشگاه تهران، سال 1363). روزى عثمان بالاى منبر براى مردم سخنرانى مىكرد. در آن روزها معترضان اعتراضات خود را اعلام مىكردند. آن روز در آن حال كه عثمان روى منبر بود، عايشه بلند شد، پيراهن پيامبر را به دست گرفت و به عثمان گفت: اى عثمان! هنوز پيراهن پيامبر نپوسيده ولى تو سنّت پيامبر را تغيير دادى، (همان، ص 263). عثمان در محاصره قرار گرفته بود. در همان زمان عايشه آماده سفر حج شد. مروان به او گفت: اى مادر مؤمنان! كاش مكه نروى و بمانى تا از عثمان دفاع كنى. عايشه در جواب درخواست مروان بن حكم گفت: به خدا قسم دوست داشتم كه عثمان مثل اجناس داخل گونى بود و آن را به دريا مىانداختم. پس از آن در همان اوضاع و احوال به مكه رفت. وقتى كه عثمان كشته شد و مردم با على(ع) بيعت كردند، گفت: عثمان را مظلومانه كشتند و به خونخواهى برخاست،
(همان، ص 264).
5. پيامبر اسلام(ص) روزى زنان خود را جمع كرد و گفت: كاش مىدانستم كداميك از شما سوار بر شتر پرمو مىشود و سگهاى حوأب پارس مىكنند، و در چپ و راست او مردم كشته مىشوند ولى خود او نجات مىيابد، (همان، ص 75). حذيفة بن يمان گفت: آيا اگر به شما خبر بدهم كه مادرتان به سوى شما حركت مىكند و با شما مىجنگد، مرا تصديق مىكنيد؟ به خدا قسم دروغ نمىگويم، (همان، ص 81).6. عايشه با حضرت على(ع) دشمنى داشت و گرنه نمىتوان با آن حضرت جنگيد. شواهدى بر اين مسأله دلالت دارد كه برخى از اين قرار است:
الف. از عايشه نقل شده كه گفت: هنگامى كه بيمارى پيامبر شدت يافت، آن حضرت از خانه خارج شد در حالى كه دو نفر زير بغل او را گرفته بودند. يكى عباس بن عبدالمطلب بود و يكى هم يك مردى بود. راوى حديث مىگويد: به ابن عباس گفتم: آن مرد ديگر چه كسى بود؟ گفت: على بن ابى طالب بود. ابن عباس گفت: عايشه نمىخواهد خوبى على را بگويد، (المراجعات، ص 327).
ب. مردى به نزد عايشه آمد و از عمّار و على بن ابى طالب بد گفت. عايشه از على(ع) دفاع نكرد ولى درباره عمار گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه اگر عمار بين دو امر مخير شود، بهترين آن را اختيار مىكند، (همان).
ج. عايشه نامهاى به اين صورت به زيد بن صوحان نوشت: اين نامهاى است از امّ المؤمنين دختر ابى بكر همسر پيامبر به فرزند صالحش زيد بن صوحان. بعد از حمد و سپاس، اى زيد! با رسيدن اين نامه به سوى ما حركت كن و ما را در اين جنگ يارى بده و اگر به فرمان ما گردن ننهى لا اقلّ از على دورى كن و از كمك به او خوددارى كن، (عايشه در دوران على، ص 276). زيد بن صوحان هم در جواب نوشت: اين نامهاى است از زيد بن صوحان به عايشه دختر ابى بكر و همسر پيامبر. اى عايشه! آرى من فرزند با وفا و مطيع تو هستم در صورتى كه از اين اقدام خطرناك دست بردارى و از همان راهى كه آمدهاى به خانهات برگردى و اگر پيشنهاد مرا نپذيرى نه تنها فرزند تو نيستم بلكه اولين كسى خواهم بود كه با تو مىجنگد، (همان، ص 276).
د. در نهج البلاغه آمده است: «و امّا فلانه فأدركها رأى النساء و ضغن غلى فى صدرها كمرجل القين و لو دعيت لتنال من غيرى ما انت الىّ لم تفعل و لها بعد حرمتها الاولى و الحساب على الله؛ و اما فلان كس راستى انديشه زنانه دريافته و دشمنى، در سينهاش مانند ديگ آهنگر به جوش آمده است و اگر او را وادار مىكردند به اينكه آنچه را كه با من كرد در باره ديگرى بكند، به آن اقدام نمىكرد ولى با اينحال هنوز هم آن حرمت نخستين را درباره او مراعات مىكنيم و حساب او با خداوند است»، (نهجالبلاغه فيض الاسلام، خطبه 155).
7. عايشه بر ضد حضرت على قيام كرد و لشكركشى كرد. ابتدا به سوى بصره رفتند و در بصره درگيرى مختصرى پيش آمد و نيروهاى عايشه تعدادى از طرفداران على(ع) را كشتند و خود را آماده كردند تا با نيروهاى حضرت على(ع) درگير سازند. نيروهاى حضرت على(ع) رسيدند و جنگ جمل آغاز شد و با شكست نيروهاى عايشه پايان يافت. على(ع) چند بار با فرماندهان اصلى نيروهاى عايشه تماس گرفت و تلاش كرد تا درگيرى روى ندهد ولى همه تلاشها بى نتيجه ماند. پيش از شروع درگيرى افرادى با
عايشه تماس گرفتند ولى عايشه قبول نكرد. ام سلمه قبل از خروج عايشه به عايشه گفت:
اى عايشه! خداوند تو را محدود ساخته، از فرمان او پا را فراتر نگذار. خداوند به احترام پيامبرش بين تو و مردم حرمتى برقرار ساخته، آن را مشكن. خداوند خانه را براى تو در نظر گرفته، از آن بيرون نرو. اى عايشه! رسول خدا تو را بهتر مىشناخت، اگر دخالت در اين امور خوب بود دستورى به تو مىداد در صورتى كه تو را از دخالت در اين امور منع كرده است. اى عايشه! اگر پيامبر تو را در اين حال
ببيند چه خواهى گفت؟ از خدا بترس و از پيامبر شرم بكن. اى عايشه! آنچه از رسول خدا شنيدهام اگر بگويم، مانند مار گزيده به خود مىپيچى. عايشه در جواب ام سلمه گفت: من گرچه هميشه به موعظه تو گوش مىكنم ولى در اين مورد نمىتوانم بپذيرم. من بهسفرى نيكو مىروم. من مىخواهم بين دو گروه از مسلمانان صلح برقرار سازم، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان، ص 55 به نقل از عقد الفريد، ج 3، ص 69). در همان روزها كه نيروهاى دو طرف آماده درگيرى بودند عمار بن ياسر آمد و به عايشه گفت: تو را به خدا آيا مىدانى كه پيامبر على را وصىّ خود در خانوادهاش كرده است؟ عايشه گفت: بله. عمار گفت: پس چرا بر ضد او از خانهات بيرون آمدى؟ مگر خداوند دستور نداده كه در خانهات بنشين؟! عايشه گفت: خون عثمان را مىخواهم. عمار گفت: اصلاً اين چه ربطى به زنها دارد؟!، (ايضاح، ص 77).با نگاهى كوتاه به زندگى عايشه در دو برهه از تاريخ (يكى زمان حيات پيامبر(ص) و ديگرى پس از پيامبر(ص)، يعنى در دوران خلفا) مىتوان فهميد كه آيا عايشه جوهره ايمان و تقوا را داشته است تا در رديف زنان شايسته پيامبر(ص) باشد و يا اين كه چنين نبوده است.
امّا در دوران خلفا عايشه فرمانهاى پيامبر(ص) را زير پا نهاده و در اين برهه از زندگيش نقاط تاريكى ازخود بر جاى گذاشته است. از مهمترين آنها ـ كه از مسلّمات تاريخ است ـ لشكر كشى عايشه و جنگ با امير المؤمنين(ع) است؛ آن هم در زمانى كه آن حضرت رسما خليفه رسول خدا(ص) بود؛ يعنى، مسلمين پس از عثمان با آن حضرت بيعت كرده بودند؛ در حالى كه پيامبر(ص) به عايشه از اين واقعه خبر داده بود و او را از چنين گناه نابخشودنىنهى كرده بود. حتى برادر عايشه، محمد بن ابى بكر شخصا عايشه را از جنگ برحذر داشت و حديث پيامبر(ص) را به او يادآورى نمود كه حضرت رسول(ص) خبر داده بود يكى از زنان من به جنگ با برادرم على(ع) خواهد رفت و .... با اين همه به خاطر كينه توزى با حضرت على (ع) به جنگ با ايشان برخاست و هزاران نفر را به كشتن داد. و با آن كه امام على(ع) پس از پايان جنگ به احترام نسبتش با پيامبر(ص) با عايشه بسيار كريمانه رفتار كرد، ولىعايشه مجددا كينه توزى خود را ابراز نمود و در مقابل امام حسين(ع) ايستاد و مانع دفن امام حسن(ع) در كنار قبر رسول الله(ص) شد و سبب گرديد تا جنازه آن حضرت تيرباران شود.
آيا چنين اعمالى مىتواند از كمال ايمان و تقوا ناشى شده باشد؟!!
جنگ جمل پايان يافت. حضرت على(ع) نزد عايشه آمد و گفت: اى عايشه! مردم را بر ضد من و به جنگ من شوراندى، به خونريزى تحريك كردى، خونها ريخته شد و برادركشىها راه افتاد. آيا رسول خدا به تو چنين دستور داده بود؟ مگر او نگفته بود كه از خانهات بيرون نيا. عايشه گفت: حالا كه پيروز شدهاى و بر ما تسلط يافتهاى مرا عفو كن و از من درگذر، (عايشه در دوران على اميرمؤمنان)
8. عايشه از درگيرى با على(ع) اظهار پشيمانى مىكرد.
ابوجندب مىگويد: روزى نزد عايشه رفتم. گفت: كيستى؟ گفتم: از قبيله «ازد» هستم. گفت: در جنگ جمل شركتى داشتى؟ گفتم: بله. گفت: با ما بودى؟ گفتم: بر ضد شما بودم. گفت: اين رجر را «اى مادر عزيز! اى بهترين مادرانى كه مىشناسيم» چه كسى مىخواند؟ گفتم: پسر عمويم. آنگاه عايشه آنچنان گريه كرد كه فكر كردم هرگز آرام نخواهد شد، (نقش عايشه در تاريخ اسلام (3ـ1)، ص 209، علامه
مرتضى عسكرى، ترجمه عطاء محمد سردارنيا، محمدصادق نجمى، هاشم ويسى و محمدعلى جاودان، چاپ ششم، 1373، انتشارات مجمع علمى اسلامى). ابن اثير مىگويد: روزى در حضور عايشه از جنگ جمل سخن به ميان آمد. عايشه گفت: اى كاش شركت نكرده بودم و مانند زنان پيامبر در خانه خودم مىنشستم، (همان، به نقل از اسدالغابه، ج 3، ص 284). آوردهاند: هنگامى كه عايشه در حال مرگ بود، سخت ناراحت شد. گفتند: چرا ناراحت هستى؟ گفت: جنگ جمل مانند استخوانى در گلويم گير كرده است اى كاش پيش از اين مرده بودم و جنگ جمل را به وجود نمىآوردم، (همان).
9. اگر كسى بر ضد على(ع) بپاخيزد، مهدور الدم و اهل آتش است. در روايات آمده است كه هر كس عليه حضرت على خروج كند كافر است. از عايشه نقل شده كه پيامبر خدا فرمود: «ان الله عهد الىّ ان من خرج على على فهو كافر فى النار؛ خداوند به من وحى كرد كه: هر كس بر ضدّ على قيام كند، كافر و اهل آتش است»، (احقاق الحق، ج 7، ص 337، چاپ اول، به نقل از ينابيع المودة). در روايت ديگرى از عايشه آمده است كه پيامبر اسلام فرمود: «ان الله عهد على ان من خرج على على فهو كافر فى النار» قيل: «لم خرجت عليه؟» قالت: «انا لنسيت هذا الحديث يوم الجمل حتى ذكرته بالبصرة و انا استغفرالله؛ خدا بر من عهد كرد كه «هر كس بر ضد على قيام كند، كافر و اهل آتش است». به او گفته شد: «تو چرا بر او شوريدى؟» گفت: «اين حديث را در روز جنگ جمل فراموش كردم. در بصره به يادم آمد و اكنون از خداوند مىخواهم از گناه من درگذرد.»، (ملحقات احقاق الحق، ج 23، ص 44، به نقل از مودة القربى و ج 18، ص 470، ح 46 به نقل از مودة القربى). يادآورى: آنچه آورده شد، از مآخذ و منابع اهل سنت گرفته شده است. بر اساس اين دو روايت و رواياتى كه درباره حضرت على(ع) آوردم مىتوان درباره همسر پيامبر عايشه داورى كرد. آنچه قطعى و يقينى است اين است كه عايشه دست به اين گناه بزرگ زد كه نه خدا، نه پيامبر و نه زنان ديگر پيامبر، هيچكدام به اين كار عايشه راضى نيستند.
س. آيا عايشه محبوبترين زن براى پيامبر بود؟
ج. در جواب بايد گفت: محبوبترين زن براى پيامبر، حضرت خديجه(س) است و براى همين است كه بيش از زنان ديگر، مورد حسد عايشه بود. عايشه مىگويد: هر روز پيامبر هنگام بيرون رفتن از خانه، خديجه را ياد مىكرد. روزى ناراحت شدم و گفتم: خديجه كه پير زنى بيش نبود، خدا كه بهتر از آن را نصيب تو كرده است. پيامبر ناراحت شد و گفت: به خدا سوگند خداوند بهتر از آن را به من نداده است. او كسى بود كه در آن شرايط كه كسى به من ايمان نمىآورد، ايمان آورد، آنگاه كه همه مرا تكذيب مىكردند، او مرا تصديق كرد و خداوند از او برايم اولاد عطا كرد، (المراجعات، ص 332).
عايشه مىگويد: «ما غرت على امرأة كما غرت على خديجة؛ درباره هيچكس به اندازه خديجه حسد نكردم»، (الصحيح من سيرة النبى، ج 2، ص 184، چاپ جامعه مدرسين، 1414 به نقل از صحيح بخارى و صحيح مسلم). عسقلانى و قسطلانى مىگويند: عايشه درباره همه زنان پيامبر حسد داشت ولى نسبت به خديجه حسد بيشترى داشت، (همان، ص 185 به نقل از فتح البارى و ارشاد السارى).
اگر عايشه در دل پيامبر، محبوبترين زن بود، جا نداشت اينهمه حسد در دل او وجود داشته باشد و پيامبر اكرم، همواره از حسد نهى كرده است.
س. آيا عايشه زيباترين زن پيامبر بود؟
ج. در جواب بايد گفت: 1. رواياتى كه عايشه را محبوبترين و زيباترين زن پيامبر معرفى كرده، از خود عايشه و يا از خواهرزادهاش عروه است و از اين جهت قابل اعتماد نيست چون بايد ديگران داورى كنند كه تو زيباترين هستى و گرنه هر زنى خودش را زيبا مىبيند.
2. بعد از جنگ جمل، ابن عباس گفت كه عايشه نه زيباترين زن پيامبر است و نه گرامى نسبترين آنان.
3. اين، عايشه بود كه به زنان پيامبر حسد مىكرد. اگر زنى زيباتر از همه زنها باشد، در حق آنان حسد نمىكند و آنها بايد حسد كنند
كه اين، از همه دلرباتر است در حاليكه همواره عايشه حسد مىكرد.اين مىرساند كه عايشه محبوبترين و زيباترين نبوده است، (الصحيح من سيرة النبى، ج 2، ص 183، چاپ جامعه مدرسين). اصلاً اگر زنى با كمال و صاحب جمال باشد به ديگران اظهار نمىكند. به علاوه، پيامبر اسلام، انسان كامل است، او كه در بند جمال نيست و اگر بانويى داراى كمالات معنوى باشد محبوب دل اوست گرچه صورت ظاهرش زيبا
نباشد و اگر بانويى داراى كمالات معنوى نباشد، محبوب دل پيامبر نيست گرچه صورت ظاهرش بسيار زيبا هم باشد. حضرت خديجه حقيقة محبوب دل پيامبر بود و براى همين پيامبر اسلام هميشه او را ياد مىكردند و عايشه هم به خاطر همين ياد زياد، ناراحت مىشد و حسد مىكرد. اين حسد، از صفات زشت اخلاقى است و امكان ندارد صاحب آن محبوب دل پيامبر باشد. عايشهايكه ميانه خوبى با على(ع) نداشت، چطور مىتواند محبوب دل پيامبر باشد. اين على است كه از كودكى در دامن پيامبر بزرگ
شده و تا پايان عمر پيامبر اسلام، از پيامبر و دين اسلام دفاع كرده است. چطور عايشه مىتواند در محبوبيت، مقدّم بر او باشد؟!
5. بدون ترديد، محبوبترين زن در نزد پيامبر اسلام، حضرت خديجه و در مرتبه دوم جناب ام سلمه است، (همان، ج 1، ص 120) و در مرتبه سوم ميمونه از همه زنان پيامبر افضل است، (الميزان، ج 16، ص 316، بيروت، عربى، چاپ دوم).
6. پيامبر اسلام در سال دوم هجرت پس از جنگ بدر با ام سلمه ازدواج كرد. ام سلمه پس از خديجه(س) افضل زنان آن حضرت است. اولين زنى كه به حبشه هجرت كرد ام سلمه است كه به همراه شوهرش «ابو سلمه» به حبشه رفت. پس از وفات شوهرش، ابوبكر و پس از آن عمر از او خواستگارى كردند ولى او نپذيرفت. بعد از آن دو، پيامبر از او خواستگارى كرد و ام سلمه در جواب گفت: من از شوهر قبلىام بچه دارم و مىترسم در اداى حق آن حضرت نتوانم موفق شوم و گر نه هيچگونه منعى نيست. رسول خدا پذيرفت. سنّ ام سلمه در وقت هجرت به حبشه پانزده و در وقت ازدواج با پيامبر بيست و پنج سال بود. او در اوايل خلافت يزيد و در سال 63 هجرى قمرى در 84 سالگى وفات يافت. ام سلمه در زمان پيامبر و پس از پيامبر هيچگونه انحرافى نيافت و درست در خط مستقيم اسلامى حركت كرد و همواره در خانهاش بود. ام سلمه قسم خورده بود كه با عايشه تا آخر عمر سخن نگويد چون عايشه به جنگ حضرت على(ع) رفت. عايشه پس از جنگ جمل نزد ام سلمه آمد و ام سلمه گفت: مگر من تو را منع نكردم و با او ديگر سخن نگفت، (الصحيح، ج 4، ص 61، چاپ جامعه مدرسين).
ام سلمه از شوهر قبلى خود پسرى به نام عمر داشت. حضرت على(ع) عمر را والى فارس و بحرين كرده بود. در جنگ جمل، عمر در ميان نيروهاى على(ع) بود، (الصحيح، ج 4، ص 64). ام سلمه از زيباترين زنان بود، (الصحيح، ج 2، ص 186، به نقل از المواهب الدنيه) از حضرت امام باقر(ع) نقل شده كه ام سلمه زيباترين زنان پيامبر اسلام بود. خود عايشه مىگويد: وقتى كه پيامبر با ام سلمه ازدواج كرد بسيار غمگين شدم چون به ما گفته بودند كه زن زيبايى است و وقتى كه او را ديدم، زيباتر از آنچه كه گفته بودند، يافتم، (همان به نقل از طبقات، ج 8، ص 66 و الاصابة، ج 4، ص 459). ابن حجر هم آورده است كه ام سلمه جمال زيبا و عقل كامل داشت، (همان). درباره صفيّه دختر حيّى بن اخطب يهودى آمده است كه از زيباترين زنان بود. وقتى كه صفيّه اسير شد و به مدينه آمد، زنان انصار براى تماشاى چهره زيباى او آمده بودند. همه تماشا مىكردند. در همان حال عايشه هم به دقت نگاه مىكرد. پيامبر پرسيد صفيّه را چگونه ديدى؟ گفت: يك زن يهودى. پيامبر گفت: چنين نگو، (همان، به نقل از طبقات، ج 8، ص 90). حتى برخى از زنان انصار به يكديگر مىگفتند: در ميان اسيران زنى ديديم كه تاكنون مانند آن را نديدهايم، (همان، به نقل از طبقات). درباره اسماء بنت نعمان آوردهاند كه زيباترين زنان زمان خود بود و زنان پيامبر، او را حسد مىكردند. درباره ماريه و جويريه و ديگر همسران پيامبر هم اينگونه روايات نقل شده است به اين ترتيب چگونه مىتوان گفت كه عايشه زيباترين زنان پيامبر، (الصحيح، ج 2، ص 186) به شمار مىرفت. بطور يقين عايشه چنين نبوده است.در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) با شواهد بسيارى در تاريخ و احاديث معتبر در كتابهاى شيعه و اهل سنّت وجود دارد كه عايشه بعضا موجبات اذيت حضرت رسول(ص) را فراهم مىكرده و بر اين كه پيامبر(ص) محبت زيادى به حضرت زهرا(س)، سرور زنان عالميان داشته و از فضيلت او بسيار مىگفته و او را مىبوسيده است، حسادت مىورزيد. هم چنين از حضرت خديجه ـ كه به اتفاق شيعه و اهل سنت يكى از چهار زن برگزيده عالم است ـ به زشتى ياد مىكرده است و ....يادآورى: 1. پيامبر اسلام عاشق جمال ظاهر نيست بلكه محبوب دل او جمال باطن است. آنكه داراى چهرهاى زيبا و باطنى آلوده است، محبوب دل او نيست.
2. زن پيامبر بودن افتخار نيست. آنچه افتخار است، داراى ارزشهاى اسلامى بودن است. اگر زن پيامبر باشى و داراى صفات بد، اهل دوزخى و اگر زن پيامبر نباشى و داراى كمالات معنوى، اهل بهشت و بهشتى.
3. آن چه گفته شد برگرفته از كتابهاى معتبر اهل سنت و كتابهاى محققان شيعه بود و آنچه درباره رفتارهاى محبتآميز و مسائل زناشويى پيامبر(ص) و عايشه در تاريخ و روايات آمده است. نشانه روش پسنديده همسردارى پيامبر(ص) و درك موقعيت سنى همسرش و تأمين نيازهاى عاطفى اوست و دليلى بر حقانيت موضعگيريهاى عايشه بعد از رحلت پيامبر(ص) ندارد چنان كه طلحه و زبير و... نيز از اصحاب پيامبر(ص) به شمار مىآمدند ولى بعد از رحلت پيامبر(ص) در جبهه باطل قرار گرفتند.
براى آگاهى بيشتر درباره مسائل اختلافى مىتوانيد به اين كتابها مراجعه كنيد:
الف. احقاق الحق
ب. الغدير
ج. الصحيح من سيرة النبى
د. المراجعات
ه. دلائل الصدق
و. شبهاى پيشاور سلطان الواعظين
ز. گروه رستگاران سلطان الواعظين
ح. كتابهاى سيد مرتضى عسگرى
منبع: www.payambarazam.ir