پرسش :
پس از رحلت پيامبر اکرم(ص) بلال چند بار اذان گفت؟
پاسخ :
پس از رحلت پيامبراکرم (ص) بلال فقط دوبار ديگر اذان گفت:
1. در روزهائي كه پيامبر اكرم فوت كرده بود، دختر گرامي پيامبر در هالهاي از غم و مصيبت، قرار گرفته بود. روزي به بلال پيام فرستاد كه براي تجديد خاطرة پدر ارجمندش، در مأذنة مخصوص خود قرار گيرد، و به رسم زمان پيامبر، اذان بگويد، او به پاس پيام دخت پيامبر، براي نخستين بار مهر سكوت را شكست و اذان خود را شروع كرد، گريه و نالة مردم با شنيدن صداي بلال، بلند شد، مردان و زنان به ياد دوران حيات پيامبر (ص) افتادند، و بيش از همه دخت گرامي پيامبر به شدت گريست وقتي بلال دومين شهادت را با صداي مهيج و رساي خود گفت، صديقة طاهره با شنيدن نام پدر از حال رفت، فوراُ به بلال خبر دادند كه اذان خود را ناتمام بگذارد، و از مأذنه پائين بيايد. (الفقيه كتاب صلوة باب 16 حديث 47)
2. فشار دستگاه خلافت نخستين مؤذن پيامبر (ص) را از سرزمين مدينه به سرزمين شام كشانيد، و او به عنوان مرزباني و حفظ حدود اراضي اسلامي، در شام سكني گزيد، شبي در عالم خواب پيامبر را ديد كه به او ميفرمايد: بر ما ستم كردي و از جوار و همسايگي ما رخت بربستي و از ما تجديد ديدار نمينمائي؟! بلال از خواب بيدار شد و تصميم گرفت براي زيارت قبر پيامبر (ص) و تجديد ديدار از اهل بيت و بازماندگان حضرت، رهسپار مدينه شود، او وارد مدينه گرديد و به زيارت قبر پيامبر شتافت، در كنار قبر مشغول گريه و زاري بود، ناگهان «حسنين» را ديد، آنها را به سينة خود گرفت و صورت آنها را بوسيد و غرق اشك و گريه گرديد. فرزندان و نور ديدگان پيامبر از او در خواست نمودند كه هنگام سحر اذان بگويد؛ او با اين كه تصميم گرفته بود پس از مرگ پيامبر، هرگز اذان نگويد، بالاي بام مسجد قرار گرفت و صدا را با گفتن تكبير بلند كرد مدينه با شنيدن تكبير بلال به خود لرزيد، وقتي نخستين شهادت را بر زبان جاري ساخت، لرزه و اضطراب مردم دو برابر گرديد، وقتي گفت: اشهد ان محمداُ رسول الله، زنان و مردان از خانه بيرون ريختند و صداي ناله و گريه و شيون مردم به آسمان رفت! (اسدالغابه /1/208)
در اين تكة تاريخ، به راستي معناي حكومت برقلوب روشن ميگردد، قدرت و نيروي اين حكومت تا اين حد است كه با شنيدن نام قائد بزرگ خود، از زبان مؤذن رسمي وي، زن و مرد بياختيار به ياد دوران حيات او افتاده و دريائي از غم و امواجي از اندوه فرو ميروند.
منبع: آيت الله جعفر سبحاني،شخصيتهاي اسلامي شيعه ج 1 ـ 2
پس از رحلت پيامبراکرم (ص) بلال فقط دوبار ديگر اذان گفت:
1. در روزهائي كه پيامبر اكرم فوت كرده بود، دختر گرامي پيامبر در هالهاي از غم و مصيبت، قرار گرفته بود. روزي به بلال پيام فرستاد كه براي تجديد خاطرة پدر ارجمندش، در مأذنة مخصوص خود قرار گيرد، و به رسم زمان پيامبر، اذان بگويد، او به پاس پيام دخت پيامبر، براي نخستين بار مهر سكوت را شكست و اذان خود را شروع كرد، گريه و نالة مردم با شنيدن صداي بلال، بلند شد، مردان و زنان به ياد دوران حيات پيامبر (ص) افتادند، و بيش از همه دخت گرامي پيامبر به شدت گريست وقتي بلال دومين شهادت را با صداي مهيج و رساي خود گفت، صديقة طاهره با شنيدن نام پدر از حال رفت، فوراُ به بلال خبر دادند كه اذان خود را ناتمام بگذارد، و از مأذنه پائين بيايد. (الفقيه كتاب صلوة باب 16 حديث 47)
2. فشار دستگاه خلافت نخستين مؤذن پيامبر (ص) را از سرزمين مدينه به سرزمين شام كشانيد، و او به عنوان مرزباني و حفظ حدود اراضي اسلامي، در شام سكني گزيد، شبي در عالم خواب پيامبر را ديد كه به او ميفرمايد: بر ما ستم كردي و از جوار و همسايگي ما رخت بربستي و از ما تجديد ديدار نمينمائي؟! بلال از خواب بيدار شد و تصميم گرفت براي زيارت قبر پيامبر (ص) و تجديد ديدار از اهل بيت و بازماندگان حضرت، رهسپار مدينه شود، او وارد مدينه گرديد و به زيارت قبر پيامبر شتافت، در كنار قبر مشغول گريه و زاري بود، ناگهان «حسنين» را ديد، آنها را به سينة خود گرفت و صورت آنها را بوسيد و غرق اشك و گريه گرديد. فرزندان و نور ديدگان پيامبر از او در خواست نمودند كه هنگام سحر اذان بگويد؛ او با اين كه تصميم گرفته بود پس از مرگ پيامبر، هرگز اذان نگويد، بالاي بام مسجد قرار گرفت و صدا را با گفتن تكبير بلند كرد مدينه با شنيدن تكبير بلال به خود لرزيد، وقتي نخستين شهادت را بر زبان جاري ساخت، لرزه و اضطراب مردم دو برابر گرديد، وقتي گفت: اشهد ان محمداُ رسول الله، زنان و مردان از خانه بيرون ريختند و صداي ناله و گريه و شيون مردم به آسمان رفت! (اسدالغابه /1/208)
در اين تكة تاريخ، به راستي معناي حكومت برقلوب روشن ميگردد، قدرت و نيروي اين حكومت تا اين حد است كه با شنيدن نام قائد بزرگ خود، از زبان مؤذن رسمي وي، زن و مرد بياختيار به ياد دوران حيات او افتاده و دريائي از غم و امواجي از اندوه فرو ميروند.
منبع: آيت الله جعفر سبحاني،شخصيتهاي اسلامي شيعه ج 1 ـ 2