پرسش :
اهل سنت قائلند كه اگر حديث جابر صحيح باشد پيامبر اكرم(ص) يك حكومت ظالمانه ايجاد كرده چون حق راى از مردم گرفته شده. پاسخ اين شبهه چيست؟
پاسخ :
اولاً؛ پيامبر چنين كارى را به دستور خدا و براى سعادت مردم انجام داده است و ظالمانه خواندن اين كار به معناى تقدم بخشيدن به رأى مردم در برابر حكم سعادت آفرين الهى است و چنين چيزى نه از نظر عقل سليم مورد قبول است و نه در منطق دين. آيا به راستى خدا كه نسبت به سعادت انسان خيرخواه و از خود بشر داناتر است، نمىتواند در جهت خير و سعادت بشر امامانى را نصب كند؟ آيا نعوذ بالله اين كار خدا ظالمانه است؟ مگر خداوند قبل از اين نيز چنين نكرده و در قرآن مجيد نسبت به حضرت ابراهيم نفرموده است كه:
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛ من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم». اين انديشه ناشى از تفكر غربى است كه رأى مردم را بر جعل و نصب الهى مقدم مىدارد، و يك مسلمان هرگز نبايد به خاطر نپذيرفتن يك حقيقت، دست به دامان اين حرفها شود.
ثانياً؛ نصب الهى و معرفى از سوى پيامبر به معناى گرفتن حق رأى مردم نيست. زمانى اين مسأله موجب گرفتن حق رأى مىشود كه شخص منصوب و معرفى شده در هر شرايطى و به هر شكلى، حتى با زور سر نيزه بتواند سلطه خود را بر مردم تحميل كند. در حالى كه در عقيده امامت چنين چيزى وجود ندارد؛ ولى در سلطه جابرانه بر مردم از سوى حكام اموى و عباسى انجام گرفته است و روزبهان خنجى - كه از علماى اهل سنت مىباشد - حكومت از طريق زور و غلبه را مشروع دانسته است. در اعتقاد به امامت، ائمه معصومين(ع) از سوى خداوند و از طريق معرفى پيامبر، به امامت نصب شدهاند و مردم موظف به حمايت و پيروى از ايشان مىباشند؛ ولى اگر مردم از اين وظيفه شرعى خود تخطى كنند، آنان موظف و مجاز نيستند كه به هر وسيله ممكن سلطه خود را تحميل كنند؛ بلكه اگر مردم از آنان بخواهند عملاً رهبرى را در دست مىگيرند و در غير اين صورت به وظايف ديگر در جهت هدايت و ارشاد مردم مىپردازند. حضرت على(ع) در ضمن يك روايت طولانى نقل مىكنند: «
و كان رسول اللهصلى الله عليه و آله و سلم عهد الى فقال: يا بن ابى طالب لك ولاء امتى من بعدى، فان و لوك فى عافية و اجتمعوا عليك بالرضى فقم بأمرهم، و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه؛پيامبر(ص) با من عهد كرده و فرمودند: اى پسر ابوطالب ولايت امت من بر عهده تو است؛ ليكن اگر مردم با خشنودى و بدون درگيرى حكومت را به تو دادند زعامت ايشان را برعهده گير، اگر درباره تو اختلاف كردند، آنان را رها كن و به حال خود واگذار، (المسترشد، ص 474 و نيز كشف المهجه «ابن طاووس»، ص 180). اكنون سؤال مىشود كه آيا اين گونه امامت و نصب، معرفى ظلم و ناديده گرفتن رأى مردم است يا حكومت غاصبانه امثال معاويه و...؟
ثالثاً؛ مگر ابوبكر براى پس از خود عمر را به خلافت تعيين نكرد؟ و يا عثمان به وسيله شوراى شش نفره انتصابى از ناحيه عمر تعيين نشد؟ پس رأى مردم كجا رفت؟ واقعيت آن است كه اگر هم كسى بخواهد دمكراتيك فكر كند بهترين و سالمترين نمونه آن را در تفكر اسلامى شيعه مىتوان يافت. ازاينرو حضرت امام خمينى فرمودند: «اسلام دمكراتيك نيست ولى از همه دمكراسىها بالاتر است»، (صحيفه نور، ج 1، ص 130).
www.payambarazam.ir
اولاً؛ پيامبر چنين كارى را به دستور خدا و براى سعادت مردم انجام داده است و ظالمانه خواندن اين كار به معناى تقدم بخشيدن به رأى مردم در برابر حكم سعادت آفرين الهى است و چنين چيزى نه از نظر عقل سليم مورد قبول است و نه در منطق دين. آيا به راستى خدا كه نسبت به سعادت انسان خيرخواه و از خود بشر داناتر است، نمىتواند در جهت خير و سعادت بشر امامانى را نصب كند؟ آيا نعوذ بالله اين كار خدا ظالمانه است؟ مگر خداوند قبل از اين نيز چنين نكرده و در قرآن مجيد نسبت به حضرت ابراهيم نفرموده است كه:
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً؛ من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم». اين انديشه ناشى از تفكر غربى است كه رأى مردم را بر جعل و نصب الهى مقدم مىدارد، و يك مسلمان هرگز نبايد به خاطر نپذيرفتن يك حقيقت، دست به دامان اين حرفها شود.
ثانياً؛ نصب الهى و معرفى از سوى پيامبر به معناى گرفتن حق رأى مردم نيست. زمانى اين مسأله موجب گرفتن حق رأى مىشود كه شخص منصوب و معرفى شده در هر شرايطى و به هر شكلى، حتى با زور سر نيزه بتواند سلطه خود را بر مردم تحميل كند. در حالى كه در عقيده امامت چنين چيزى وجود ندارد؛ ولى در سلطه جابرانه بر مردم از سوى حكام اموى و عباسى انجام گرفته است و روزبهان خنجى - كه از علماى اهل سنت مىباشد - حكومت از طريق زور و غلبه را مشروع دانسته است. در اعتقاد به امامت، ائمه معصومين(ع) از سوى خداوند و از طريق معرفى پيامبر، به امامت نصب شدهاند و مردم موظف به حمايت و پيروى از ايشان مىباشند؛ ولى اگر مردم از اين وظيفه شرعى خود تخطى كنند، آنان موظف و مجاز نيستند كه به هر وسيله ممكن سلطه خود را تحميل كنند؛ بلكه اگر مردم از آنان بخواهند عملاً رهبرى را در دست مىگيرند و در غير اين صورت به وظايف ديگر در جهت هدايت و ارشاد مردم مىپردازند. حضرت على(ع) در ضمن يك روايت طولانى نقل مىكنند: «
و كان رسول اللهصلى الله عليه و آله و سلم عهد الى فقال: يا بن ابى طالب لك ولاء امتى من بعدى، فان و لوك فى عافية و اجتمعوا عليك بالرضى فقم بأمرهم، و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه؛پيامبر(ص) با من عهد كرده و فرمودند: اى پسر ابوطالب ولايت امت من بر عهده تو است؛ ليكن اگر مردم با خشنودى و بدون درگيرى حكومت را به تو دادند زعامت ايشان را برعهده گير، اگر درباره تو اختلاف كردند، آنان را رها كن و به حال خود واگذار، (المسترشد، ص 474 و نيز كشف المهجه «ابن طاووس»، ص 180). اكنون سؤال مىشود كه آيا اين گونه امامت و نصب، معرفى ظلم و ناديده گرفتن رأى مردم است يا حكومت غاصبانه امثال معاويه و...؟
ثالثاً؛ مگر ابوبكر براى پس از خود عمر را به خلافت تعيين نكرد؟ و يا عثمان به وسيله شوراى شش نفره انتصابى از ناحيه عمر تعيين نشد؟ پس رأى مردم كجا رفت؟ واقعيت آن است كه اگر هم كسى بخواهد دمكراتيك فكر كند بهترين و سالمترين نمونه آن را در تفكر اسلامى شيعه مىتوان يافت. ازاينرو حضرت امام خمينى فرمودند: «اسلام دمكراتيك نيست ولى از همه دمكراسىها بالاتر است»، (صحيفه نور، ج 1، ص 130).
www.payambarazam.ir