پرسش :
لطفا دلايل قرآني در رابطه با معصوميت پيامبر اسلام(ص) و 13 معصوم ديگر(ع) را بفرماييد؟
پاسخ :
معصومين(ع) به جهت «علم خدادادى» و «اراده محكم شخصي» به مقام مصونيت كامل از گناه يعنى عصمت رسيدهاند؛ موهبت علم خدادادى ناشي از قابليت و شايستگىهاى آنان است، لذا اين اعطا بدون حساب نيست. البته حكمت اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنان، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسانها نيز هست.
امام صادق(ع) در همين زمينه مىفرمايند: «ان الله اختار من ولد آدم اناسا طهّر ميلادهم، و طيّب ابدانهم و حفظهم فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، اخرج منهم الانبياء و الرسل، فهم ازكى فروع آدم؛ ففعل ذلك لا لأمر استحقوه من الله عزوجلّ و لكن علم الله منهم حين ذرأهم انّهم يطيعونه و يعبدونه و لا يشركون به شيئا فهولاء بالطاعة نالو من الله الكرامة و المنزله الرفيعة عنده؛ به درستى كه خداوند متعال، انسانهايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاك و بدنهاى آنان را پاكيزه گردانيد و آنها را در پشت مردان و رحم زنان نگهداري كرد نه به جهت طلبى كه از خداوند داشته باشند؛ بلكه از آنجا كه خداوند، در هنگام خلقت مىدانست كه از او فرمانبردارى مىكنند و او را عبادت مىنمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمىدارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نايل شدهاند» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 10، ص 170.)
روشن شد كه عصمت، نتيجه دو امر است 1. علم خدادادى 2. اراده قوى و محكم.
بنابراين صرف علم و شناخت و آگاهى خاص به ضرر و مفسدهى گناهان عامل عصمت نيست؛ زيرا علم، تنها واقعيت را آن طور كه هست، نشان مىدهد؛ ولى تحقق يا عدم تحقق يك عمل ارادى از رهگذر ارادهى انسان انجام مىگيرد. انسان با وجود ميل شديدى كه از نظر غرايز به انجام برخى محرمات دارد، گاه داراى ارادهى نيرومندى است كه مانع از انجام گناه مىگردد، و گاه در نتيجه ضعف اراده، تسليم تمايلات سركش مىشود. شاهد بر اين مطلب كه علم، حتى در بالاترين مراتب خود، علت تامه تحقق عمل نيست، داستان بلعم باعوراست كه در قرآن كريم آمده است: «واتل عليهم نبأ الذى ءاتيناه آياتنا فانسلخ منها؛ خبر آن كسى را كه آيات خود را به او داده بوديم امّا از آن عارى گشت (مرتكب گناه كبيره شد) براى آنان بخوان» (اعراف (7)، آيه 175.)
با توجه به آنچه گفته شد براى پاسخ به پرسش شما بايد به سه واقعيت مهم، معرفت پيدا كرد.
نخست آنكه پيامبران و امامان(ع) داراى اراده بشرى مىباشند و براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى، به سعى و تلاش مىپردازند و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا و... مىباشند.
واقعيت نورانى دوم آنكه خداوند متعال به قابليت پيامبران وامامان براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان براى عهدهدارى مسؤوليت هدايت جامعه علم دارد و در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان است كه موجب برگزيدگى آنان براى امامت شده است. آيات وروايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مىدهد كه به چند نمونه آن اشاره مىشود.
«وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لمّا صبروا و كانوا بايتنا يوقنون؛ و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را ]هدايت مىكردند» (سجده (32)، آيه 24.)
«الله اعلم حيث يجعل رسالته؛ خداوند بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد» (انعام (6)، آيه 124.)
واقعيت سوم كه بايد به آن توجه كرد آن است كه «سپردن هر مسؤوليتى همراه با دادن امكانات لازم است» و امامت جامعه از اين قاعده مستثنى نيست. ازاينرو خداوند آنان را از علم لازم براى عهدهدارى مسؤوليت امامت بهرهمند مىگرداند.
به مجموعه اين سه واقعيت نورانى در اوايل دعاى ندبه اشاره شده است. آنجا كه درباره دليل «برگزيدگى امامان» مىخوانيم: «بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدمت لهم الذكر العلى والثناء الجلىّ واهبطت عليهم ملائكتك و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك»؛ [آنان را برگزيدى...] بعد از آنكه بر آنها شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورها زهد بورزند، آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلندو ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود آنان گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود ميهمان كردى ...»
در پايان بايد به نكته مهم معرفتى ديگر توجه داشت كه اين «علم و عصمت موهبتى» به عنوان پايه و (Base) مىباشد و معصومان با اراده خويش و با سعى و تلاش و عبادت و دعايى كه به درگاه خداوند دارند به مقامات عالىترى از علم و عصمت دست مىيابند. چنان كه درقرآن مجيد از زبان پيامبر(ص) مىخوانيم: «و قل رب زدنى علما؛ و بگو پروردگارا بردانشم بيفزايى».(طه (20)، آيه 114.)
و همين عبادتها و صبر و جهادهاى بيشتر است كه با اختيار و اراده انجام مىشود و موجب برترى برخى از پيامبران بر ديگر پيامبران مىشود.
«تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض؛ برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...».(بقره (2)، آيه 253.)
بنا بر آن چه گفته شد علم و عصمت موهبتى امامان، به جهت مسؤوليتى است كه براى هدايت جامعه بر عهده آنان گذاشته شده است و اين يك اصل عمومى و يك سنت الهى است، بدون آنكه تبعيض ناروايى باشد چنانچه هر مسؤولي متناسب با گستره مسؤوليت خويش به او امكانات لازم داده مي شود امامان نيز به جهت مقام امامت برخى مقامات ويژه معنوى را دارا مي باشد، چنان كه درباره هنگامه به امامت رسيدن امام هادى(ع) مىخوانيم: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون بن فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون» ابى جعفر [امام جواد(ع) ]درگذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستنيد؟ فرمودند: زيرا فروتنى و خضوعى نسبت به خدا در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت». (كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 218، ح 984.) اين نشانه همان علم موهبتي ويژه است. كه در زمان تصدي امامت ظهور بيشتري پيدا مي كند.
ناگفته نماند، دسترسى به مقام «عصمت» و راهيابى به مقامات «علمى و معنوى» اختصاصى به پيامبران و امامان ندارد؛ بلكه براى همگان ميسر است. چنان كه حضرت زينب(س) تا مرز عصمت پيش رفته بود و حضرت عباس(ع) به مقامات عالى معنوى دست يافته بود و درباره بسيارى از علما و اوليا به عنوان «تالى تلو معصوم» [نزديكان به مرز عصمت ]از آنان ياد مىشود.
نكته آخر آنكه پيامبر اكرم(ص) يا امام معصوم (ع) به دليل بهره وري از علوم اعطايي خداوند نيازي به پيمايش راههاي عادي كسب علم و دانش را نداشتند زيرا علم گذشته و حال و آينده در اختيار آنها ست و حد مجهولي از علوم بر ايشان وجود ندارد تا مانند عموم مردم نياز به كسب دانش داشته باشند.
براي آشنايي بيشتر به كتاب «بصائر الدرجات مرحوم ابن صفار قمي » رجوع شود.
به عبارت ديگر جايگاه علمي پيامبر (ص) و امام(ع) نظير منزلت عصمت آنان ، از راههاي متداول بشري (كتاب ، مدرسه ، كتابخانه و معلم بشري ) به دست نيامده است زيرا آنان به دليل مسئوليت رهبري جامع انساني به سعادت كامل دنيوي و اخروي تحت تعليم و تربيت مستقيم الهي قرار دارند. قرآن مي فرمايد: «خداوند عالم به غيب است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند، جز پيامبري را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براي او از پيش رو و از پشت سرش نگاهباناني بر خواهد گماشت تا معلوم بدارد كه پيامهاي پروردگار خود را رسانيده اند. (سوره جن (72) آيات 28-26) و نظير اين آيات در سوره انبيا (21) آيه 24 و 79 يوسف (12) آيه 22، نمل (27) آيه 79 و 15 ، قصص (28) آيه 14؛ خلاصه كلام : پيامبر(ص) و امام(ع) هم به علم و تربيت رسيده اند اما از نوع و تربيت ساير مردم كه از راه مدرسه و مكتب و معلم بشري و تلاش و كوشش عادي و تدريجي به دست مي آيد. براي آشنايي بيشتر به تفسير نمونه از راه فهرست موضوعي آن مراجعه فرماييد.
عصمت امامان(ع)، از طريق ادله عقلى و آيات قرآنى و روايات معتبر در نزد شيعه و سنّى، قابل اثبات است. كه ما در اينجا صرفا به بيان يكى از ادله عقلى عصمت امامان اكتفا مىكنيم و در مورد ساير ادله منابع موجود را معرفى خواهيم كرد.
دليل عقلى عصمت امام
همان طور كه اشاره شد، براهين عقلى گوناگونى براى اثبات لزوم عصمت امام اقامه شده است كه ما تنها به ذكر يكى از ادله عقلى مىپردازيم. اين دليل را در دو مرحله به صورت اجمالى و تفصيلى بيان مىكنيم.
بيان اجمالى: امامت، به معناى استمرار وظايف و شؤون نبوت به جز تلقى وحى است. يعنى امام جانشين و خليفه پيامبر در همه شؤون و وظايف پيامبر به جز شأن تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم است. يكى از مهمترين شؤون پيامبر اكرم، مرجعيت دينى مردم است.
امام با چنين شأنى، بايد در مقام تبيين و توضيح احكام الهى و سنّت نبوى، از هر گونه خطا و انحراف عمدى و سهوى معصوم باشد، و گرنه نقض غرض پيش آمده، و هدف تشريع احكام و بعثت انبيا تحقق نخواهد يافت. بنابراين، همان ادلهاى كه عصمت انبيا را اثبات مىكند، بر عصمت امام نيز دلالت دارد.
بيان تفصيلى: بيان تفصيلى، دليل فوق مبتنى بر ذكر چند مقدمه است: 1. وظايف و شؤون نبى گرامى اسلام 2. سرنوشت اين وظايف بعد از رحلت پيامبر 3. معناى امامت
مقدمه 1 ـ وظايف و شؤون نبى اكرم:
الف) تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم
ب) مرجعيت دينى: يعنى تفسير وحى و تشريح مقاصد آن، بيان حكم الهى در موضوعات مستحدثه، تبيين و تشريح جزئيات مسائل اعتقادى و ردّ شبهات و تشكيكات اعتقادى و محافظت از دين و جلوگيرى از وقوع تحريف در آن.
ج) رهبرى اجتماع: يعنى حكومت و اداره جامعه
مقدمه 2ـ سرنوشت اين وظايف بعد از نبى اكرم(ص):
بدون شك، پس از ارتحال رسول اكرم(ص) وحى آسمانى قطع شد. اما دو شأن ديگر، چه وضعيتى پيدا كردند؟ سه احتمال وجود دارد:
الف ـ خداوند، در اين زمينه هيچ دستورى و سخنى بيان نكرده است و آن را مهمل گذاشته است.
ب ـ امت اسلامى، خود صلاحيت اين امور را دارد و نيازى به نصب جانشينى از ناحيه خداوند، نيست از اين رو، خداوند امت اسلامى را شايسته در جبران و پر كردن جاى نبى اكرم در اين دو شأن دانسته است.
ج ـ پيامبر اكرم، موظف بوده كه شخصى را كه از ناحيه خداوند منصوب شده است، به عنوان جانشين خود در اين دو شأن معرفى كند و او موظف به استمرار وظايف پيامبر باشد.
احتمال اول مردود است، چون با هدف بعثت انبيا منافات دارد و نقض غرض محسوب مىشود.
احتمال دوم نيز مردود است چون مطالعه وضعيت امت اسلامى از صدر تا به امروز نشان مىدهد كه امت اسلامى به ويژه در مورد شأن «مرجعيت دينى» به هيچ وجه توانايى انجام وظايف نبى اكرم را نداشته است.
به عنوان نمونه، قرآن كريم در مورد دزد مىفرمايد: دست دزد بايد قطع شود اما اينكه دست دزد از كجا بايد قطع شود، اختلافات فراوانى وجود دارد. خوارج، محل قطع را، محل اتصال بازو و كتف دانسته و برخى ديگر (ابو حنيفه، مالك و شافعى) از مچ دست پنداشتهاند. و شيعه اماميه به استناد سخن ائمه معتقد است كه تنها چهار انگشت دست بايد قطع گردد.
معناى امامت
امامت به معناى جانشينى در جميع شؤون انبيا به جز دريافت و تلقى وحى است. يكى از شؤون انبيا مسأله رهبرى اجتماع و حكومت است و شأن ديگر مرجعيت دينى است، اين شأن به تعبير شهيد مطهرى به معناى كارشناسى اسلام است، اما نه در حد يك مجتهد بلكه كارشناسى كه از طرف خدا علوم اسلامى را از پيغمبر اكرم گرفته و از او به معصوم بعدى منتقل شده است. با توجه به خاتميت دين اسلام و اينكه تمامى آنچه را كه سعادت دنيوى و اخروى بشر تا روز قيامت مورد نياز است، اسلام تأمين مىنمايد و با توجه به اينكه پيامبر اكرم در طول رسالت خويش، شخصا چنين فرصتى را نداشتند كه اسلام را به تمام و كمال با عمق معارف اعتقادى آن و دستور العملها و احكام فقهى آن كه شامل جميع شؤون مختلف زندگى بشر مىشود، بيان كنند و از طرفى ديگر، امكان ندارد كه پيامبر اكرم، دين خدا را به صورتى ناقص بيان كرده باشند در حالى كه قرآن، اسلام را به عنوان دين جامع و كامل معرفى مىكند« اليوم اكملت لكم دينكم...»
نتيجهاى كه از مقدمات فوق به دست مىآيد اين است كه بايد در بين اصحاب پيامبر اكرم انسان يا انسانهايى باشند كه اسلام را به صورت كامل از آن حضرت فرا گرفته و بعد از او به توضيح و تبيين آن بپردازند و چنين اشخاصى بايد معصوم باشند بدون وجود چنين اشخاصى كه با برخوردارى از عصمت به تبيين و توضيح احكام دين بپردازند، سخن از دسترسى مردم به دين خالص و كامل الهى نمىتوان به ميان آورد و غرض از بعثت تحقق نخواهد يافت به همين جهت اهل سنت در مسائل جديدى كه براى آنها پيش مىآيد، از آنجا كه به اسلامشناس معصوم اعتقاد نداشتند به استفاده از قياس و استحسانات ظنى و گمانى روى آوردند.
براى اطلاع از ساير ادله عقلى عصمت و نيز ادله قرآنى و نيز ادله روائى عصمت، مراجعه كنيد به كتاب «پژوهشى در عصمت معصومان، حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
www.payambarazam.ir
معصومين(ع) به جهت «علم خدادادى» و «اراده محكم شخصي» به مقام مصونيت كامل از گناه يعنى عصمت رسيدهاند؛ موهبت علم خدادادى ناشي از قابليت و شايستگىهاى آنان است، لذا اين اعطا بدون حساب نيست. البته حكمت اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنان، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسانها نيز هست.
امام صادق(ع) در همين زمينه مىفرمايند: «ان الله اختار من ولد آدم اناسا طهّر ميلادهم، و طيّب ابدانهم و حفظهم فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، اخرج منهم الانبياء و الرسل، فهم ازكى فروع آدم؛ ففعل ذلك لا لأمر استحقوه من الله عزوجلّ و لكن علم الله منهم حين ذرأهم انّهم يطيعونه و يعبدونه و لا يشركون به شيئا فهولاء بالطاعة نالو من الله الكرامة و المنزله الرفيعة عنده؛ به درستى كه خداوند متعال، انسانهايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاك و بدنهاى آنان را پاكيزه گردانيد و آنها را در پشت مردان و رحم زنان نگهداري كرد نه به جهت طلبى كه از خداوند داشته باشند؛ بلكه از آنجا كه خداوند، در هنگام خلقت مىدانست كه از او فرمانبردارى مىكنند و او را عبادت مىنمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمىدارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نايل شدهاند» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 10، ص 170.)
روشن شد كه عصمت، نتيجه دو امر است 1. علم خدادادى 2. اراده قوى و محكم.
بنابراين صرف علم و شناخت و آگاهى خاص به ضرر و مفسدهى گناهان عامل عصمت نيست؛ زيرا علم، تنها واقعيت را آن طور كه هست، نشان مىدهد؛ ولى تحقق يا عدم تحقق يك عمل ارادى از رهگذر ارادهى انسان انجام مىگيرد. انسان با وجود ميل شديدى كه از نظر غرايز به انجام برخى محرمات دارد، گاه داراى ارادهى نيرومندى است كه مانع از انجام گناه مىگردد، و گاه در نتيجه ضعف اراده، تسليم تمايلات سركش مىشود. شاهد بر اين مطلب كه علم، حتى در بالاترين مراتب خود، علت تامه تحقق عمل نيست، داستان بلعم باعوراست كه در قرآن كريم آمده است: «واتل عليهم نبأ الذى ءاتيناه آياتنا فانسلخ منها؛ خبر آن كسى را كه آيات خود را به او داده بوديم امّا از آن عارى گشت (مرتكب گناه كبيره شد) براى آنان بخوان» (اعراف (7)، آيه 175.)
با توجه به آنچه گفته شد براى پاسخ به پرسش شما بايد به سه واقعيت مهم، معرفت پيدا كرد.
نخست آنكه پيامبران و امامان(ع) داراى اراده بشرى مىباشند و براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى، به سعى و تلاش مىپردازند و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا و... مىباشند.
واقعيت نورانى دوم آنكه خداوند متعال به قابليت پيامبران وامامان براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان براى عهدهدارى مسؤوليت هدايت جامعه علم دارد و در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان است كه موجب برگزيدگى آنان براى امامت شده است. آيات وروايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مىدهد كه به چند نمونه آن اشاره مىشود.
«وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لمّا صبروا و كانوا بايتنا يوقنون؛ و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را ]هدايت مىكردند» (سجده (32)، آيه 24.)
«الله اعلم حيث يجعل رسالته؛ خداوند بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد» (انعام (6)، آيه 124.)
واقعيت سوم كه بايد به آن توجه كرد آن است كه «سپردن هر مسؤوليتى همراه با دادن امكانات لازم است» و امامت جامعه از اين قاعده مستثنى نيست. ازاينرو خداوند آنان را از علم لازم براى عهدهدارى مسؤوليت امامت بهرهمند مىگرداند.
به مجموعه اين سه واقعيت نورانى در اوايل دعاى ندبه اشاره شده است. آنجا كه درباره دليل «برگزيدگى امامان» مىخوانيم: «بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدمت لهم الذكر العلى والثناء الجلىّ واهبطت عليهم ملائكتك و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك»؛ [آنان را برگزيدى...] بعد از آنكه بر آنها شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورها زهد بورزند، آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلندو ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود آنان گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود ميهمان كردى ...»
در پايان بايد به نكته مهم معرفتى ديگر توجه داشت كه اين «علم و عصمت موهبتى» به عنوان پايه و (Base) مىباشد و معصومان با اراده خويش و با سعى و تلاش و عبادت و دعايى كه به درگاه خداوند دارند به مقامات عالىترى از علم و عصمت دست مىيابند. چنان كه درقرآن مجيد از زبان پيامبر(ص) مىخوانيم: «و قل رب زدنى علما؛ و بگو پروردگارا بردانشم بيفزايى».(طه (20)، آيه 114.)
و همين عبادتها و صبر و جهادهاى بيشتر است كه با اختيار و اراده انجام مىشود و موجب برترى برخى از پيامبران بر ديگر پيامبران مىشود.
«تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض؛ برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...».(بقره (2)، آيه 253.)
بنا بر آن چه گفته شد علم و عصمت موهبتى امامان، به جهت مسؤوليتى است كه براى هدايت جامعه بر عهده آنان گذاشته شده است و اين يك اصل عمومى و يك سنت الهى است، بدون آنكه تبعيض ناروايى باشد چنانچه هر مسؤولي متناسب با گستره مسؤوليت خويش به او امكانات لازم داده مي شود امامان نيز به جهت مقام امامت برخى مقامات ويژه معنوى را دارا مي باشد، چنان كه درباره هنگامه به امامت رسيدن امام هادى(ع) مىخوانيم: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون بن فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون» ابى جعفر [امام جواد(ع) ]درگذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستنيد؟ فرمودند: زيرا فروتنى و خضوعى نسبت به خدا در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت». (كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 218، ح 984.) اين نشانه همان علم موهبتي ويژه است. كه در زمان تصدي امامت ظهور بيشتري پيدا مي كند.
ناگفته نماند، دسترسى به مقام «عصمت» و راهيابى به مقامات «علمى و معنوى» اختصاصى به پيامبران و امامان ندارد؛ بلكه براى همگان ميسر است. چنان كه حضرت زينب(س) تا مرز عصمت پيش رفته بود و حضرت عباس(ع) به مقامات عالى معنوى دست يافته بود و درباره بسيارى از علما و اوليا به عنوان «تالى تلو معصوم» [نزديكان به مرز عصمت ]از آنان ياد مىشود.
نكته آخر آنكه پيامبر اكرم(ص) يا امام معصوم (ع) به دليل بهره وري از علوم اعطايي خداوند نيازي به پيمايش راههاي عادي كسب علم و دانش را نداشتند زيرا علم گذشته و حال و آينده در اختيار آنها ست و حد مجهولي از علوم بر ايشان وجود ندارد تا مانند عموم مردم نياز به كسب دانش داشته باشند.
براي آشنايي بيشتر به كتاب «بصائر الدرجات مرحوم ابن صفار قمي » رجوع شود.
به عبارت ديگر جايگاه علمي پيامبر (ص) و امام(ع) نظير منزلت عصمت آنان ، از راههاي متداول بشري (كتاب ، مدرسه ، كتابخانه و معلم بشري ) به دست نيامده است زيرا آنان به دليل مسئوليت رهبري جامع انساني به سعادت كامل دنيوي و اخروي تحت تعليم و تربيت مستقيم الهي قرار دارند. قرآن مي فرمايد: «خداوند عالم به غيب است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند، جز پيامبري را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براي او از پيش رو و از پشت سرش نگاهباناني بر خواهد گماشت تا معلوم بدارد كه پيامهاي پروردگار خود را رسانيده اند. (سوره جن (72) آيات 28-26) و نظير اين آيات در سوره انبيا (21) آيه 24 و 79 يوسف (12) آيه 22، نمل (27) آيه 79 و 15 ، قصص (28) آيه 14؛ خلاصه كلام : پيامبر(ص) و امام(ع) هم به علم و تربيت رسيده اند اما از نوع و تربيت ساير مردم كه از راه مدرسه و مكتب و معلم بشري و تلاش و كوشش عادي و تدريجي به دست مي آيد. براي آشنايي بيشتر به تفسير نمونه از راه فهرست موضوعي آن مراجعه فرماييد.
عصمت امامان(ع)، از طريق ادله عقلى و آيات قرآنى و روايات معتبر در نزد شيعه و سنّى، قابل اثبات است. كه ما در اينجا صرفا به بيان يكى از ادله عقلى عصمت امامان اكتفا مىكنيم و در مورد ساير ادله منابع موجود را معرفى خواهيم كرد.
دليل عقلى عصمت امام
همان طور كه اشاره شد، براهين عقلى گوناگونى براى اثبات لزوم عصمت امام اقامه شده است كه ما تنها به ذكر يكى از ادله عقلى مىپردازيم. اين دليل را در دو مرحله به صورت اجمالى و تفصيلى بيان مىكنيم.
بيان اجمالى: امامت، به معناى استمرار وظايف و شؤون نبوت به جز تلقى وحى است. يعنى امام جانشين و خليفه پيامبر در همه شؤون و وظايف پيامبر به جز شأن تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم است. يكى از مهمترين شؤون پيامبر اكرم، مرجعيت دينى مردم است.
امام با چنين شأنى، بايد در مقام تبيين و توضيح احكام الهى و سنّت نبوى، از هر گونه خطا و انحراف عمدى و سهوى معصوم باشد، و گرنه نقض غرض پيش آمده، و هدف تشريع احكام و بعثت انبيا تحقق نخواهد يافت. بنابراين، همان ادلهاى كه عصمت انبيا را اثبات مىكند، بر عصمت امام نيز دلالت دارد.
بيان تفصيلى: بيان تفصيلى، دليل فوق مبتنى بر ذكر چند مقدمه است: 1. وظايف و شؤون نبى گرامى اسلام 2. سرنوشت اين وظايف بعد از رحلت پيامبر 3. معناى امامت
مقدمه 1 ـ وظايف و شؤون نبى اكرم:
الف) تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم
ب) مرجعيت دينى: يعنى تفسير وحى و تشريح مقاصد آن، بيان حكم الهى در موضوعات مستحدثه، تبيين و تشريح جزئيات مسائل اعتقادى و ردّ شبهات و تشكيكات اعتقادى و محافظت از دين و جلوگيرى از وقوع تحريف در آن.
ج) رهبرى اجتماع: يعنى حكومت و اداره جامعه
مقدمه 2ـ سرنوشت اين وظايف بعد از نبى اكرم(ص):
بدون شك، پس از ارتحال رسول اكرم(ص) وحى آسمانى قطع شد. اما دو شأن ديگر، چه وضعيتى پيدا كردند؟ سه احتمال وجود دارد:
الف ـ خداوند، در اين زمينه هيچ دستورى و سخنى بيان نكرده است و آن را مهمل گذاشته است.
ب ـ امت اسلامى، خود صلاحيت اين امور را دارد و نيازى به نصب جانشينى از ناحيه خداوند، نيست از اين رو، خداوند امت اسلامى را شايسته در جبران و پر كردن جاى نبى اكرم در اين دو شأن دانسته است.
ج ـ پيامبر اكرم، موظف بوده كه شخصى را كه از ناحيه خداوند منصوب شده است، به عنوان جانشين خود در اين دو شأن معرفى كند و او موظف به استمرار وظايف پيامبر باشد.
احتمال اول مردود است، چون با هدف بعثت انبيا منافات دارد و نقض غرض محسوب مىشود.
احتمال دوم نيز مردود است چون مطالعه وضعيت امت اسلامى از صدر تا به امروز نشان مىدهد كه امت اسلامى به ويژه در مورد شأن «مرجعيت دينى» به هيچ وجه توانايى انجام وظايف نبى اكرم را نداشته است.
به عنوان نمونه، قرآن كريم در مورد دزد مىفرمايد: دست دزد بايد قطع شود اما اينكه دست دزد از كجا بايد قطع شود، اختلافات فراوانى وجود دارد. خوارج، محل قطع را، محل اتصال بازو و كتف دانسته و برخى ديگر (ابو حنيفه، مالك و شافعى) از مچ دست پنداشتهاند. و شيعه اماميه به استناد سخن ائمه معتقد است كه تنها چهار انگشت دست بايد قطع گردد.
معناى امامت
امامت به معناى جانشينى در جميع شؤون انبيا به جز دريافت و تلقى وحى است. يكى از شؤون انبيا مسأله رهبرى اجتماع و حكومت است و شأن ديگر مرجعيت دينى است، اين شأن به تعبير شهيد مطهرى به معناى كارشناسى اسلام است، اما نه در حد يك مجتهد بلكه كارشناسى كه از طرف خدا علوم اسلامى را از پيغمبر اكرم گرفته و از او به معصوم بعدى منتقل شده است. با توجه به خاتميت دين اسلام و اينكه تمامى آنچه را كه سعادت دنيوى و اخروى بشر تا روز قيامت مورد نياز است، اسلام تأمين مىنمايد و با توجه به اينكه پيامبر اكرم در طول رسالت خويش، شخصا چنين فرصتى را نداشتند كه اسلام را به تمام و كمال با عمق معارف اعتقادى آن و دستور العملها و احكام فقهى آن كه شامل جميع شؤون مختلف زندگى بشر مىشود، بيان كنند و از طرفى ديگر، امكان ندارد كه پيامبر اكرم، دين خدا را به صورتى ناقص بيان كرده باشند در حالى كه قرآن، اسلام را به عنوان دين جامع و كامل معرفى مىكند« اليوم اكملت لكم دينكم...»
نتيجهاى كه از مقدمات فوق به دست مىآيد اين است كه بايد در بين اصحاب پيامبر اكرم انسان يا انسانهايى باشند كه اسلام را به صورت كامل از آن حضرت فرا گرفته و بعد از او به توضيح و تبيين آن بپردازند و چنين اشخاصى بايد معصوم باشند بدون وجود چنين اشخاصى كه با برخوردارى از عصمت به تبيين و توضيح احكام دين بپردازند، سخن از دسترسى مردم به دين خالص و كامل الهى نمىتوان به ميان آورد و غرض از بعثت تحقق نخواهد يافت به همين جهت اهل سنت در مسائل جديدى كه براى آنها پيش مىآيد، از آنجا كه به اسلامشناس معصوم اعتقاد نداشتند به استفاده از قياس و استحسانات ظنى و گمانى روى آوردند.
براى اطلاع از ساير ادله عقلى عصمت و نيز ادله قرآنى و نيز ادله روائى عصمت، مراجعه كنيد به كتاب «پژوهشى در عصمت معصومان، حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
www.payambarazam.ir