پرسش :
اگر رهبري سياسي، بخشي از وظايف نبوّت است چرا برخي ازانبیاء الهی حكومت نداشتند؟
پاسخ :
از آنجا كه برهان عقلي بر ضرورت «نبوّت عامه» اقامه شد و محور آن برهان، گذشته از تهذيب ارواح و تزكيه نفوس و تنظيم روابط فرد با خود و با خدا و با جهانِ خارج از خويش، تأسيس نظام حكومتي جامعه بر پايه قانون الهي است، بنابراين، زمامداري و رهبري سياسي جامعه، در نبوّت مأخوذ است؛ چرا كه با تعليم و ارشادِ تنها و بدون جهاد و دفاع و اقامه حدود و تنظيم روابط بينالملل و…، جامعه هرگز نميتواند به حيات ديني خود ادامه دهد. غرض آنكه نبوّت، براي تكميل حيات برين انساني است و اگر تنها يك فرد بر روي زمين زندگي كند نيازمند وحي است ـ هر چند دستور حكومتي در آن وحي نباشد ـ و اگر بيش از يك فرد در زمين زندگي كنند، حتماً تنظيم روابط اجتماعي آنان محتاج قانون مدوَّن و حكومت است. البتّه اِعمال زمامداري ممكن است در شرايطي خاص براي پيامبري مقدور نباشد؛ مانند رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در چند سال اول رسالت خود، از اِعمال مقام حكومت معذور بودند. همچنين ممكن است در عصر پيامبري بزرگ كه مسؤوليت زمامداري جامعه بر عهده اوست، برخي ديگر از انبياء الهي، زيرمجموعه رسالت او باشند و فقط به سِمَت تبليغ احكام دين منصوب گردند و حق تشكيل حكومت جدا و مستقل را نداشته باشند؛ مانند حضرت لوط (عليهالسلام) كه نبوّت او زيرمجموعه نبوّت ابراهيم خليل (عليهالسلام) بود ”فـامن له لوط“(1) و حكومت جدا نداشت و اين، هيچ محذوري را به همراه ندارد؛ زيرا نبوت چنين اشخاصي، شعاعي از نبوّت گسترده همان پيامبر بزرگ است كه فرمانرواي كل منطقه رسالت خود ميباشد. بنابراين، هيچ نبوّتي بدون حكومت نيست؛ خواه به نحو استقلال باشد و خواه به نحو وابسته؛ زيرا در مثال مزبور، جناب لوط (عليهالسلام) با حكومت حضرت ابراهيم (عليهالسلام) زندگي سياسي و اجتماعي خود و ديگران را در محيط مخصوص خويش اداره مينمود. از اينرو، حضور انبياء در صحنه سياست و اجتماع و زمامداري آنان، به صورت موجبه جزئيّه در قرآن كريم آمده است: ”وكايّن من نبي قاتل معه ربّيّون كثير“(2) و اگر درباره حضرت نوح و حضرت عيسي (عليهماالسلام) و برخي ديگر از انبياء الهي به صراحت مطلبي در باب حكومت و سياست در قرآن كريم نيامده باشد، اين عدم تصريح، دليل بر نبودن حكومت نيست، بلكه از قبيل ”رسلا ً لم نقصصهم عليك“(3) است؛ يعني همانگونه كه برخي از انبياء الهي در تاريخ بشر بودهاند و به تصريح خود قرآن نامي از آنان در قرآن نيامده است، همه ويژگيهاي هر يك از انبياء نام برده شده در قرآن نيز ذكر نشده است. تذكر: تلازم عقلي، راهگشاي مناسبي بر اين مطلب ميباشد كه يقيناً هر پيامبري، با برنامه حكومت ديني ارسال شده است؛ اگر چه ممكن است گاهي در اثر طغيان مستكبران، توده مردم از فيض حكومت يك پيغمبر مشخص محروم شده باشند.
پي نوشتها:
(1) سوره عنكبوت، آيه 26.
(2) سوره آل عمران، آيه 146.
(3) سوره نساء، آيه 164.
منبع: ولايت فقيه، آیت الله جوادی آملی، ص 331و332
از آنجا كه برهان عقلي بر ضرورت «نبوّت عامه» اقامه شد و محور آن برهان، گذشته از تهذيب ارواح و تزكيه نفوس و تنظيم روابط فرد با خود و با خدا و با جهانِ خارج از خويش، تأسيس نظام حكومتي جامعه بر پايه قانون الهي است، بنابراين، زمامداري و رهبري سياسي جامعه، در نبوّت مأخوذ است؛ چرا كه با تعليم و ارشادِ تنها و بدون جهاد و دفاع و اقامه حدود و تنظيم روابط بينالملل و…، جامعه هرگز نميتواند به حيات ديني خود ادامه دهد. غرض آنكه نبوّت، براي تكميل حيات برين انساني است و اگر تنها يك فرد بر روي زمين زندگي كند نيازمند وحي است ـ هر چند دستور حكومتي در آن وحي نباشد ـ و اگر بيش از يك فرد در زمين زندگي كنند، حتماً تنظيم روابط اجتماعي آنان محتاج قانون مدوَّن و حكومت است. البتّه اِعمال زمامداري ممكن است در شرايطي خاص براي پيامبري مقدور نباشد؛ مانند رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در چند سال اول رسالت خود، از اِعمال مقام حكومت معذور بودند. همچنين ممكن است در عصر پيامبري بزرگ كه مسؤوليت زمامداري جامعه بر عهده اوست، برخي ديگر از انبياء الهي، زيرمجموعه رسالت او باشند و فقط به سِمَت تبليغ احكام دين منصوب گردند و حق تشكيل حكومت جدا و مستقل را نداشته باشند؛ مانند حضرت لوط (عليهالسلام) كه نبوّت او زيرمجموعه نبوّت ابراهيم خليل (عليهالسلام) بود ”فـامن له لوط“(1) و حكومت جدا نداشت و اين، هيچ محذوري را به همراه ندارد؛ زيرا نبوت چنين اشخاصي، شعاعي از نبوّت گسترده همان پيامبر بزرگ است كه فرمانرواي كل منطقه رسالت خود ميباشد. بنابراين، هيچ نبوّتي بدون حكومت نيست؛ خواه به نحو استقلال باشد و خواه به نحو وابسته؛ زيرا در مثال مزبور، جناب لوط (عليهالسلام) با حكومت حضرت ابراهيم (عليهالسلام) زندگي سياسي و اجتماعي خود و ديگران را در محيط مخصوص خويش اداره مينمود. از اينرو، حضور انبياء در صحنه سياست و اجتماع و زمامداري آنان، به صورت موجبه جزئيّه در قرآن كريم آمده است: ”وكايّن من نبي قاتل معه ربّيّون كثير“(2) و اگر درباره حضرت نوح و حضرت عيسي (عليهماالسلام) و برخي ديگر از انبياء الهي به صراحت مطلبي در باب حكومت و سياست در قرآن كريم نيامده باشد، اين عدم تصريح، دليل بر نبودن حكومت نيست، بلكه از قبيل ”رسلا ً لم نقصصهم عليك“(3) است؛ يعني همانگونه كه برخي از انبياء الهي در تاريخ بشر بودهاند و به تصريح خود قرآن نامي از آنان در قرآن نيامده است، همه ويژگيهاي هر يك از انبياء نام برده شده در قرآن نيز ذكر نشده است. تذكر: تلازم عقلي، راهگشاي مناسبي بر اين مطلب ميباشد كه يقيناً هر پيامبري، با برنامه حكومت ديني ارسال شده است؛ اگر چه ممكن است گاهي در اثر طغيان مستكبران، توده مردم از فيض حكومت يك پيغمبر مشخص محروم شده باشند.
پي نوشتها:
(1) سوره عنكبوت، آيه 26.
(2) سوره آل عمران، آيه 146.
(3) سوره نساء، آيه 164.
منبع: ولايت فقيه، آیت الله جوادی آملی، ص 331و332