پرسش :
همه چيز تحت مشيت و اراده الهي است، پس خواست و اراده ما تبعي و جبري ميشود.
پاسخ :
با توجه به اين كه اين بحث بسيار دقيق و مهمّ كه از دير زمان هميشه در اذهان مطرح بوده جاي تحقيق و پژوهش علمي فراوان دارد، لكن در اين مقال به طور مختصر و گذرا به مطالب اساسي اكتفا ميشود و ادامه آن را به مطالعه و تحقيق خود شما از منابع ديني (كه درپايان به برخي از اين منابع اشاره ميشود) واگذار ميكنيم.
براي تبيين و جواب بهتر به شبهه لازم است كه ابتدا به طور دقيق اين شبهه را مطرح كرد. حاصل شبهه چنين است از آن جا كه چيزي در جهان آفرينش بدون اراده خدا صورت نميپذيرد و آن چه در جهان رخ ميدهد از قلمرو اراده پيشين و عمومي خدا بيرون نيست در نتيجه پديدهها و رخدادها و از آن جمله افعال آدمي مراد خدا بوده و اراده ازلي بر تحقق آنها تعلق گرفته است و ناگفته پيداست كه تحقق مراد پس از تحقق اراده، امري قطعي و الزامي است و نتيجه اين اصل اين ميشود كه فعل انسان به صورت يك رخداد، مراد خدا بوده و تحقق آن در خرافِ خود ضروري و واجب ميباشد و اين ضرورت و وجوب با اختيار سازگار نيست.[1]
در پاسخ به اين شبهه ميگوييم گرچه مسئله گستردگي اراده خدا مورد تصديق عقلي و نقلي است ولي برداشتي كه برخي از اين اصل كردهاند كاملاً بياساس است، زيرا درست است كه افعال بشر به عنوان پديدههاي امكاني متعلق قدرت و اراده خدا است و درست است كه آن چه مورد اراده تكويني خدا است، حتماً واقع ميشود، ولي بايد ديد اراده او به چه چيز تعلق گرفته است، در اينجاست كه مجبور بودن انسان و يا آزادي و اختيار او روشن ميگردد، هر گاه بگوييم اراده خدا بر تحقق فعلي از افعال انسان بدون هيچ قيد و شرطي (اختيار و آزادي) تعلق گرفته است در اين صورت اصل گستردگي اراده خدا مايه جبر خواهد بود ولي اگر بگوييم اراده خدا چنين است كه هر فعلي از فاعل آن با خصوصيت و ويژگيهايي كه در فاعل موجود است صادر شود، در اين صورت چنين اصلي نه تنها مايه جبر نيست، بلكه پشتوانه اختيار است. زيرا او خواسته است كه حرارت از آتش و رطوبت از آب، بدون اختيار صادر شود ولي درباره انسان خواسته است كه افعال اختيار او با كمال حريت و آزادي از او صادر شود.
بنابراين هر گاه فعل انسان به صورت جبر از او سر زند، در اين صورت است كه مراد خدا از اراده او تخلف ميپذيرد و محال لازم ميآيد.[2]
علامه طباطبايي در مورد عدم تنافي اراده و اختيار انسان و اراده الهي چنين ميفرمايد: تعلق گرفتن اراده خدا به فعلي كه از فلان شخص صادر ميشود (يعني اراده خداوند در فعل فلاني دخيل است) از اين جهت است كه فعل اختياري در زمان و مكان خاصي از فاعل صادر شده است، پس تأثير اراده الهي در آن فعل، موجب ميشود كه فعل اختياري باشد، چون اراده خدا به فعل اختياري، تعلق گرفته، و الا اگر فعل، اجباري باشد لازم ميآيد تخلف اراده خداوند نسبت به فعل فاعل.[3]
نتيجه آن كه اسناد دادن كار انسان به ارادهاش با اسناد آن به اراده الهي منافاتي ندارد زيرا تأثير چند علت در پيدايش يك پديده در صورتي كه در طول هم باشند منافاتي ندارد. تأثير مترتب چند عامل طولي به گونهاي است كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگري باشد، تأثير اراده الهي و اراده انسان در فعل اختياري هم طولي ميباشد، زيرا وجود اراده انسان وابسته به اراده الهي است. تأثير اراده انسان به عنوان «جزء اخير از علت تامه» است كه با اسناد وجود همه اجزاء علت تامه به خداي متعال منافاتي ندارد.
لازم به ذكر است برخي شبهه ميكنند كه چگونه ميتوان بين اراده ازلي و عمومي الهي و كارهاي ناپسند و قبيحاي كه از انسان صادر ميشود جمع كرد؟ اگر همه چيز مطابق اراده الهي (اگر چه در طول آن انسان هم دخيل باشد)صورت ميگيرد پس كفر كافر و گناه و معاصي گنهكاران هم به اراده الهي انجام شده است؟
به طور خلاصه در جواب به اين شبهه ميگوييم اراده الهي بر دو قسم است:
1. اراده تكويني؛ 2. اراده تشريعي.
طبق اراده تكويني خدا همهموجودات و از آن جمله انسان و افعال انساني اعم از انسانهاي صالح و كافر اعم از كارهاي خير و بد، همگي تحت اراده عمومي الهي قرار گرفته و اراده تكويني خدا، مانند علم و قدرتِ او بر همه كارهاي انسانها و موجودات شمول و گسترش دارد. لكن از نظر اراده تشريعي خدا كارهاي ارادي و اختياري انسان به دو دسته تقسيم ميشوند: 1. كارهاي نيك و پسنديده؛ 2. كارهاي ناپسند و قبيح. از نظر محبوبيت و مبغوضيت كه ملاك اراده تشريعي خدا است. فقط دسته اوّل متعلق اراده تشريعي خدا است چون خداوند متعال براي انسان فقط طاعت و كارهاي خير و نيك را اراده كرده زيرا موجب هدايت و سعادت آدمي است. امّا كارهاي قبيح و زشت و ناروا چون مبغوض خداوند هستند متعلق اراده تشريعي خداوند نيستند زيرا موجب ضرر و خسران آدمي است.
لذا چون انجام يا ترك اين قبايح در اختيار و اراده خود انسان است، هيچ كار قبيحي به خدا نسبت داده نميشود.
در آخر توجه شما را به اين حديث شريف از امام رضا ـ عليه السّلام ـ جلب ميكنم؛ ايشان ميفرمايند: اعمال به سه دسته تقسيم ميشوند: 1. واجبات؛ 2. مستحبات؛ 3. معاصي. امّا واجبات پس به امر خداوند عز و جل و به رضايت خداوند و قضاء الهي و به قدرت و مشيت و علم خداوند است. امّا فضايل و مستحبات به امر (وجوبي) خداوند نيست. لكن به رضايت و به قضاء و قدر و مشيت و به علم خداوند متعال هستند. و امّا معاصي اينها به امر (و رضايت) خداوند نيستند.
امّا به قضاء و قدر و مشيت و علم خداوند هستند، سپس خداوند مردم عاصي را عقاب ميكند.[4]
نتيجه آن كه معاصي آدمي تحت مشيت و اراده تكويني خداوند هستند لكن اراده تشريعي الهي آنها را شامل نميشود و اين به اختيار خود آدمي است.
پی نوشتها:
[1] . رك: شرح مواقف، شيخ عضد الدين ايحبي، ج 8، ص 156.
[2] . رك، سبحاني، شيخ جعفر، جبر و اختيار، ص 8، به نگارش علي رباني گلپايگاني، مؤسسه تحقيقات سيد الشهداء، قم 138.
[3] . علامه طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 99 - 100.
[4] . شيخ صدوق، التوحيد، باب قضاء و قدر، حديث 9.
www.eporsesh.com
با توجه به اين كه اين بحث بسيار دقيق و مهمّ كه از دير زمان هميشه در اذهان مطرح بوده جاي تحقيق و پژوهش علمي فراوان دارد، لكن در اين مقال به طور مختصر و گذرا به مطالب اساسي اكتفا ميشود و ادامه آن را به مطالعه و تحقيق خود شما از منابع ديني (كه درپايان به برخي از اين منابع اشاره ميشود) واگذار ميكنيم.
براي تبيين و جواب بهتر به شبهه لازم است كه ابتدا به طور دقيق اين شبهه را مطرح كرد. حاصل شبهه چنين است از آن جا كه چيزي در جهان آفرينش بدون اراده خدا صورت نميپذيرد و آن چه در جهان رخ ميدهد از قلمرو اراده پيشين و عمومي خدا بيرون نيست در نتيجه پديدهها و رخدادها و از آن جمله افعال آدمي مراد خدا بوده و اراده ازلي بر تحقق آنها تعلق گرفته است و ناگفته پيداست كه تحقق مراد پس از تحقق اراده، امري قطعي و الزامي است و نتيجه اين اصل اين ميشود كه فعل انسان به صورت يك رخداد، مراد خدا بوده و تحقق آن در خرافِ خود ضروري و واجب ميباشد و اين ضرورت و وجوب با اختيار سازگار نيست.[1]
در پاسخ به اين شبهه ميگوييم گرچه مسئله گستردگي اراده خدا مورد تصديق عقلي و نقلي است ولي برداشتي كه برخي از اين اصل كردهاند كاملاً بياساس است، زيرا درست است كه افعال بشر به عنوان پديدههاي امكاني متعلق قدرت و اراده خدا است و درست است كه آن چه مورد اراده تكويني خدا است، حتماً واقع ميشود، ولي بايد ديد اراده او به چه چيز تعلق گرفته است، در اينجاست كه مجبور بودن انسان و يا آزادي و اختيار او روشن ميگردد، هر گاه بگوييم اراده خدا بر تحقق فعلي از افعال انسان بدون هيچ قيد و شرطي (اختيار و آزادي) تعلق گرفته است در اين صورت اصل گستردگي اراده خدا مايه جبر خواهد بود ولي اگر بگوييم اراده خدا چنين است كه هر فعلي از فاعل آن با خصوصيت و ويژگيهايي كه در فاعل موجود است صادر شود، در اين صورت چنين اصلي نه تنها مايه جبر نيست، بلكه پشتوانه اختيار است. زيرا او خواسته است كه حرارت از آتش و رطوبت از آب، بدون اختيار صادر شود ولي درباره انسان خواسته است كه افعال اختيار او با كمال حريت و آزادي از او صادر شود.
بنابراين هر گاه فعل انسان به صورت جبر از او سر زند، در اين صورت است كه مراد خدا از اراده او تخلف ميپذيرد و محال لازم ميآيد.[2]
علامه طباطبايي در مورد عدم تنافي اراده و اختيار انسان و اراده الهي چنين ميفرمايد: تعلق گرفتن اراده خدا به فعلي كه از فلان شخص صادر ميشود (يعني اراده خداوند در فعل فلاني دخيل است) از اين جهت است كه فعل اختياري در زمان و مكان خاصي از فاعل صادر شده است، پس تأثير اراده الهي در آن فعل، موجب ميشود كه فعل اختياري باشد، چون اراده خدا به فعل اختياري، تعلق گرفته، و الا اگر فعل، اجباري باشد لازم ميآيد تخلف اراده خداوند نسبت به فعل فاعل.[3]
نتيجه آن كه اسناد دادن كار انسان به ارادهاش با اسناد آن به اراده الهي منافاتي ندارد زيرا تأثير چند علت در پيدايش يك پديده در صورتي كه در طول هم باشند منافاتي ندارد. تأثير مترتب چند عامل طولي به گونهاي است كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگري باشد، تأثير اراده الهي و اراده انسان در فعل اختياري هم طولي ميباشد، زيرا وجود اراده انسان وابسته به اراده الهي است. تأثير اراده انسان به عنوان «جزء اخير از علت تامه» است كه با اسناد وجود همه اجزاء علت تامه به خداي متعال منافاتي ندارد.
لازم به ذكر است برخي شبهه ميكنند كه چگونه ميتوان بين اراده ازلي و عمومي الهي و كارهاي ناپسند و قبيحاي كه از انسان صادر ميشود جمع كرد؟ اگر همه چيز مطابق اراده الهي (اگر چه در طول آن انسان هم دخيل باشد)صورت ميگيرد پس كفر كافر و گناه و معاصي گنهكاران هم به اراده الهي انجام شده است؟
به طور خلاصه در جواب به اين شبهه ميگوييم اراده الهي بر دو قسم است:
1. اراده تكويني؛ 2. اراده تشريعي.
طبق اراده تكويني خدا همهموجودات و از آن جمله انسان و افعال انساني اعم از انسانهاي صالح و كافر اعم از كارهاي خير و بد، همگي تحت اراده عمومي الهي قرار گرفته و اراده تكويني خدا، مانند علم و قدرتِ او بر همه كارهاي انسانها و موجودات شمول و گسترش دارد. لكن از نظر اراده تشريعي خدا كارهاي ارادي و اختياري انسان به دو دسته تقسيم ميشوند: 1. كارهاي نيك و پسنديده؛ 2. كارهاي ناپسند و قبيح. از نظر محبوبيت و مبغوضيت كه ملاك اراده تشريعي خدا است. فقط دسته اوّل متعلق اراده تشريعي خدا است چون خداوند متعال براي انسان فقط طاعت و كارهاي خير و نيك را اراده كرده زيرا موجب هدايت و سعادت آدمي است. امّا كارهاي قبيح و زشت و ناروا چون مبغوض خداوند هستند متعلق اراده تشريعي خداوند نيستند زيرا موجب ضرر و خسران آدمي است.
لذا چون انجام يا ترك اين قبايح در اختيار و اراده خود انسان است، هيچ كار قبيحي به خدا نسبت داده نميشود.
در آخر توجه شما را به اين حديث شريف از امام رضا ـ عليه السّلام ـ جلب ميكنم؛ ايشان ميفرمايند: اعمال به سه دسته تقسيم ميشوند: 1. واجبات؛ 2. مستحبات؛ 3. معاصي. امّا واجبات پس به امر خداوند عز و جل و به رضايت خداوند و قضاء الهي و به قدرت و مشيت و علم خداوند است. امّا فضايل و مستحبات به امر (وجوبي) خداوند نيست. لكن به رضايت و به قضاء و قدر و مشيت و به علم خداوند متعال هستند. و امّا معاصي اينها به امر (و رضايت) خداوند نيستند.
امّا به قضاء و قدر و مشيت و علم خداوند هستند، سپس خداوند مردم عاصي را عقاب ميكند.[4]
نتيجه آن كه معاصي آدمي تحت مشيت و اراده تكويني خداوند هستند لكن اراده تشريعي الهي آنها را شامل نميشود و اين به اختيار خود آدمي است.
پی نوشتها:
[1] . رك: شرح مواقف، شيخ عضد الدين ايحبي، ج 8، ص 156.
[2] . رك، سبحاني، شيخ جعفر، جبر و اختيار، ص 8، به نگارش علي رباني گلپايگاني، مؤسسه تحقيقات سيد الشهداء، قم 138.
[3] . علامه طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 99 - 100.
[4] . شيخ صدوق، التوحيد، باب قضاء و قدر، حديث 9.
www.eporsesh.com