پرسش :
شبهه: نظريه يكسان انگاري وحي با تجربه ديني،عصمت پيامبران را مخدوش مي کند و سخن ايشان را از حجيت عاري مي نمايد.
پاسخ :
برخي از نويسندگان معاصر معتقدند كه بايد الگوهاي سنّتي را در تفسير و تبيين وحي كنار گذاشت و به پديدههايي همچون وحي از چشمانداز تجربه نظر اندازيم.
در طول تاريخ اديان وحياني، پيروان اين اديان وقتي خواستند بفهمند وحي چيست آن را با پارادايمهاي معرفتي كه در دست داشتند مورد تفسير قرار دادند، در ميان يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، مدل معرفتي مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسأله نزديك ميشدهاند، امروزه اگر مدل معرفتي ديگري پذيرفته شود مثل مدل تجربه ديني، در اين صورت با اين پارادايم بايد به وحي نزديك شد و تمام مسائل را از اين زاويه ديد.[1]
براساس اين ديدگاه آنچه با تجربه ديني دريافت ميشود نه الفاظ، بلكه معاني و حقايقي است كه نيازمند تعبير است و «وقتي تجربه در تعبير ميآيد، از فرهنگ، متأثر است و چهار محدوديت انسان، يعني محدوديت تاريخي، محدوديت زباني، محدوديت اجتماعي و محدوديت جسماني در تجربه او اثر ميگذارد»[2] تجربه ديني پيامبران نيز تافته جدا بافتهاي نيست و همچون ديگر تجربهها در زندان محدوديتهاي انساني گرفتار است و راه گريزي از خطا ندارد.
اعتناي خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطيناپذير و خطاناپذيري القا كند... وحي الوهي و واكنش انساني همواره درهم تنيده است. يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت الهي بوده توسط بشر جايزالخطا، تجربه، تعبير و توصيف شده است.[3]
در نقد و بررسي اين ادعا بايد گفت: 1 . تفسير وحي به تجربه ديني پيامبر، و نيازمندي تجربه به تعبير، و گرفتار بودن تعبير در دام محدوديتهاي بشري، چنان كه انديشمندان غربي و وهواداران شرقي آنان نيز تصريح كردهاند عصمت پيامبران را در ابلاغ وحي زير سؤال ميبرد،[4] در حالي كه اين بعد از عصمت هيچگونه ترديدي را بر نميتابد وانكار آن به برچيده شدن بساط نبوت ميانجامد. اگر تنها راه سعادت آدمي خود دستخوش تغيير وخطا گردد و بازتابي از محيط زندگي اجتماعي و فرهنگي باشد، ارمغان بعثت پيامبران براي بشر چه خواهد بود؟
2 . وحي الهي پديدهاي غيرمتعارف و به تعبير كارل بارت «سخني به كلي ديگر» است:[5] از اين رو بهترين راه آشنايي با آن بهرهگيري از سخنان كساني است كه خود به اين منبع معرفتي دست يافتهاند.. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نه تنها معاني آموزههاي قرآني، بلكه الفاظ آن را نيز از جانب خدا ميدانست و خود را پيامرسان و واسطهاي بيش نميشمرد، اعجاز لفظي قرآن كه الهي بودن اين كتاب را ترديد ناپذير ميسازد، براساس همين ديدگاه معنا مييابد. در نتيجه، چنين نيست كه پيامبر از پيش خود معاني وحياني را به قالب الفاظ درآورد و در اين ميان، محدوديتهاي انسانياش حقيقت الهي را پوشيده دارد: «انا انزلناه قرآناً عربيا لعلكم تعقلون»[6]
برخي از روشنفكران برآنند كه پيامبر كسي است كه داراي تجربههايي ويژه باشد واين تجربهها از همان سنخ تجربههايي است كه عارفان دارند. «مقوم شخصيت و نبوّت انبياء و تنها سرمايه آنها، همان وحي يا به اصطلاح امروز تجربه ديني است. در اين تجربه پيامبر چنين ميبيند كه گويي كسي نزد او ميآيد و در گوش و دل او پيامها و فرمانهايي را ميخواند و...»[7]
براساس اين نظريه، پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ تجربه ناب و تفسير نشده خود را بر جاي گذاشت در حالي كه پيامبران ديگر همواره تفسيري از تجربه خود برجاي ميگذاشتند. به همين دليل است كه ديگر نيازي به پيامبر جديد نيست. همه ميتوانند با مراجعه به اين تجربه تفسير نشده، معاني و حاجات خود را به دست آورند و آن را تفسير نمايند. همانطور كه پيامبر مخاطب كلمات قرآن بود ما نيز هستيم. گويي آن تجربه در هر عصر و نسلي تكرار ميشود. به همين دليل ما هميشه با يك وحي تازه و مطرّا روبهرو هستيم كه كهنگي ندارد.[8]
در نقد و بررسي اين نظريّه بايد گفت كه يكسان انگاري وحي با تجربههاي عارفان خالي از اشكال نيست عرفا خود بر تفاوت مكاشفات ومشاهداتشان با وحي تأكيد دارند. وما اين تفاوتها را در پاسخ مستقلي بررسي خواهيم كرد.
استفاده از تعبير «گويي» اين مطلب را ميفهماند كه تجربه پيامبر ميتواند همانند نقشي بر آب و رنگي بر هوا باشد و جز اوهام وخيالات شخصي و دروني، هيچ بهرهاي از واقعيت نداشته باشد.
مشكل بعدي آن است كه به اعتقاد فيلسوفان كانتي مشرب، تجربه ديني ناب و بدون تفسير وجود ندارد. اين در حالي است كه خود اين روشنفكر در اين مسأله كانتي مشرب هست.[9] پس نميتواند بگويد كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تجربه ناب و تفسير نشده خود را بر جاي گذاشت. علاوه بر اينكه اين نظريه حجيت سخنان پيامبر را در تفسير وحي ازميان ميبرد، همچنان كه حجيت سخنان امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ را از ميان ميبرد. در حالي كه به اجماع مسلمانان، سخنان پيامبر و سيره ايشان در تفسير وحي، حجت تعبدي است.[10]
[1] . محمد مجتهد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران: طرح نو، چاپ اول، 1379، ص 405.
[2] . همان، ص 383.
[3] . محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك كتاب و سنت، تهران، طرح نو، 1375، ص 20.
[4] . خطاپذيري تجربه ديني مورد تأكيد بسياري از نويسندگان غربي قرار گرفته است و برخي از آنان به صراحت، وحي را نيز خارج از اين چارچوب ندانستهاند.
[5] . محمد تقي فعالي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379، ص 107.
[6] . يوسف، 2.
[7] . عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوي، تهران: انتشارات صراط، 1378، ص 3.
[8] . عبدالكريم سروش، فربهتر از ايدئولوژي، تهران: صراط، 1373، ص 77.
[9] . ر.ك: هادي صادقي، درآمدي بر كلام كلام جديد، قم، دفتر نشر طه، 1381، ص 226.
[10] . ر.ك: همان، ص 227.
www.andisheqom.com
برخي از نويسندگان معاصر معتقدند كه بايد الگوهاي سنّتي را در تفسير و تبيين وحي كنار گذاشت و به پديدههايي همچون وحي از چشمانداز تجربه نظر اندازيم.
در طول تاريخ اديان وحياني، پيروان اين اديان وقتي خواستند بفهمند وحي چيست آن را با پارادايمهاي معرفتي كه در دست داشتند مورد تفسير قرار دادند، در ميان يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، مدل معرفتي مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسأله نزديك ميشدهاند، امروزه اگر مدل معرفتي ديگري پذيرفته شود مثل مدل تجربه ديني، در اين صورت با اين پارادايم بايد به وحي نزديك شد و تمام مسائل را از اين زاويه ديد.[1]
براساس اين ديدگاه آنچه با تجربه ديني دريافت ميشود نه الفاظ، بلكه معاني و حقايقي است كه نيازمند تعبير است و «وقتي تجربه در تعبير ميآيد، از فرهنگ، متأثر است و چهار محدوديت انسان، يعني محدوديت تاريخي، محدوديت زباني، محدوديت اجتماعي و محدوديت جسماني در تجربه او اثر ميگذارد»[2] تجربه ديني پيامبران نيز تافته جدا بافتهاي نيست و همچون ديگر تجربهها در زندان محدوديتهاي انساني گرفتار است و راه گريزي از خطا ندارد.
اعتناي خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطيناپذير و خطاناپذيري القا كند... وحي الوهي و واكنش انساني همواره درهم تنيده است. يك مواجهه كه به مشيت و مبادرت الهي بوده توسط بشر جايزالخطا، تجربه، تعبير و توصيف شده است.[3]
در نقد و بررسي اين ادعا بايد گفت: 1 . تفسير وحي به تجربه ديني پيامبر، و نيازمندي تجربه به تعبير، و گرفتار بودن تعبير در دام محدوديتهاي بشري، چنان كه انديشمندان غربي و وهواداران شرقي آنان نيز تصريح كردهاند عصمت پيامبران را در ابلاغ وحي زير سؤال ميبرد،[4] در حالي كه اين بعد از عصمت هيچگونه ترديدي را بر نميتابد وانكار آن به برچيده شدن بساط نبوت ميانجامد. اگر تنها راه سعادت آدمي خود دستخوش تغيير وخطا گردد و بازتابي از محيط زندگي اجتماعي و فرهنگي باشد، ارمغان بعثت پيامبران براي بشر چه خواهد بود؟
2 . وحي الهي پديدهاي غيرمتعارف و به تعبير كارل بارت «سخني به كلي ديگر» است:[5] از اين رو بهترين راه آشنايي با آن بهرهگيري از سخنان كساني است كه خود به اين منبع معرفتي دست يافتهاند.. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نه تنها معاني آموزههاي قرآني، بلكه الفاظ آن را نيز از جانب خدا ميدانست و خود را پيامرسان و واسطهاي بيش نميشمرد، اعجاز لفظي قرآن كه الهي بودن اين كتاب را ترديد ناپذير ميسازد، براساس همين ديدگاه معنا مييابد. در نتيجه، چنين نيست كه پيامبر از پيش خود معاني وحياني را به قالب الفاظ درآورد و در اين ميان، محدوديتهاي انسانياش حقيقت الهي را پوشيده دارد: «انا انزلناه قرآناً عربيا لعلكم تعقلون»[6]
برخي از روشنفكران برآنند كه پيامبر كسي است كه داراي تجربههايي ويژه باشد واين تجربهها از همان سنخ تجربههايي است كه عارفان دارند. «مقوم شخصيت و نبوّت انبياء و تنها سرمايه آنها، همان وحي يا به اصطلاح امروز تجربه ديني است. در اين تجربه پيامبر چنين ميبيند كه گويي كسي نزد او ميآيد و در گوش و دل او پيامها و فرمانهايي را ميخواند و...»[7]
براساس اين نظريه، پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ تجربه ناب و تفسير نشده خود را بر جاي گذاشت در حالي كه پيامبران ديگر همواره تفسيري از تجربه خود برجاي ميگذاشتند. به همين دليل است كه ديگر نيازي به پيامبر جديد نيست. همه ميتوانند با مراجعه به اين تجربه تفسير نشده، معاني و حاجات خود را به دست آورند و آن را تفسير نمايند. همانطور كه پيامبر مخاطب كلمات قرآن بود ما نيز هستيم. گويي آن تجربه در هر عصر و نسلي تكرار ميشود. به همين دليل ما هميشه با يك وحي تازه و مطرّا روبهرو هستيم كه كهنگي ندارد.[8]
در نقد و بررسي اين نظريّه بايد گفت كه يكسان انگاري وحي با تجربههاي عارفان خالي از اشكال نيست عرفا خود بر تفاوت مكاشفات ومشاهداتشان با وحي تأكيد دارند. وما اين تفاوتها را در پاسخ مستقلي بررسي خواهيم كرد.
استفاده از تعبير «گويي» اين مطلب را ميفهماند كه تجربه پيامبر ميتواند همانند نقشي بر آب و رنگي بر هوا باشد و جز اوهام وخيالات شخصي و دروني، هيچ بهرهاي از واقعيت نداشته باشد.
مشكل بعدي آن است كه به اعتقاد فيلسوفان كانتي مشرب، تجربه ديني ناب و بدون تفسير وجود ندارد. اين در حالي است كه خود اين روشنفكر در اين مسأله كانتي مشرب هست.[9] پس نميتواند بگويد كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تجربه ناب و تفسير نشده خود را بر جاي گذاشت. علاوه بر اينكه اين نظريه حجيت سخنان پيامبر را در تفسير وحي ازميان ميبرد، همچنان كه حجيت سخنان امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ را از ميان ميبرد. در حالي كه به اجماع مسلمانان، سخنان پيامبر و سيره ايشان در تفسير وحي، حجت تعبدي است.[10]
[1] . محمد مجتهد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين، تهران: طرح نو، چاپ اول، 1379، ص 405.
[2] . همان، ص 383.
[3] . محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك كتاب و سنت، تهران، طرح نو، 1375، ص 20.
[4] . خطاپذيري تجربه ديني مورد تأكيد بسياري از نويسندگان غربي قرار گرفته است و برخي از آنان به صراحت، وحي را نيز خارج از اين چارچوب ندانستهاند.
[5] . محمد تقي فعالي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379، ص 107.
[6] . يوسف، 2.
[7] . عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوي، تهران: انتشارات صراط، 1378، ص 3.
[8] . عبدالكريم سروش، فربهتر از ايدئولوژي، تهران: صراط، 1373، ص 77.
[9] . ر.ك: هادي صادقي، درآمدي بر كلام كلام جديد، قم، دفتر نشر طه، 1381، ص 226.
[10] . ر.ك: همان، ص 227.
www.andisheqom.com