پرسش :
معني سوره يوسف را برايم بنويسيد؟
پاسخ :
سورة يوسف دربارة داستان حضرت يوسف است كه نوشتن آن به طور كامل و مفصل در اين نوشتار كوتاه نميگنجد; ولي داستان آن حضرت بهصورت اجمالي اين است كه:
حضرت يوسفغ يكي از پيامبران الهي و فرزند حضرت يعقوبغ بود كه خداوند متعال در قرآن كريم، در سورة يوسف به سرگذشت او پرداخته است. حضرت يعقوب علاقة زيادي به پسرش يوسف داشت، يوسف خوابي را كه ديده بود، براي پدرش تعريف كرد. پدر به او گفت: اين خواب را براي برادرانت تعريف نكن! كه اگر از خواب تو آگاه شوند، براي از بين بردن تو دست به حيله و مكري خواهند زد. محبّت حضرت يعقوبغ به فرزندش يوسف، باعث برانگيخته شدن خشم و حسادت برادرانش شده بود. عاقبت برادران از خواب يوسف خبردار شدند و بر او حسد بردند و قصد جانش را كردند. يكي از آنها گفت: يوسف را نكشيد; چون قتل برادر ظلم و گناه بزرگي است; بلكه او را در قعر چاه بيفكنيد تا شايد برخي از رهگذران او را پيدا كنند و با خود ببرند; سپس نزد حضرت يعقوبغ رفتند و براي بردن يوسف به صحرا اجازه خواستند. آن حضرت، در ابتدا اجازه نداد و مخالفت كرد. برادران يوسف گفتند: همانا ما حافظ او هستيم. آنان يوسف را به صحرا بردند. طبق قرار به چاه انداختند و پس از بازگشت به پدر گفتند: گرگها يوسف را خوردهاند! پس از مدتي، كارواني كه از كنار چاه ميگذشت، يوسفغ را پيدا كرد و با خود برد و در شهر به عنوان برده، به قيمتي اندك فروخته شد. عزيز مصر او را خريد و به همسرش زليخا سفارش كرد كه به او احترام بگذارد و مكان مناسبي برايش آماده كند تا شايد به واسطة او نفعي به آنها برسد و يا او را به عنوان فرزند بگيرند.
ـ زليخا، هر روز علاقهاش به يوسفغ بيشتر ميشد و در پي مخالفت آن حضرت با وسوسههاي شيطاني زليخا، مورد تهمت قرار گرفت و به دنبال اين اتهام روانة زندان شد. در واقع حضرت يوسف ميان تسليم شدن به وسوسههاي شيطاني زليخا و زندان، زندان را انتخاب كرد تا به ايمانش ضربهاي وارد نشود.
پس از هفت سال، وقتي كه بيگناهي پيامبر خدا ثابت شد، او را از زندان بيرون آوردند و امور مالي كشور را به او واگذار كردند. آنگاه حضرت يعقوب و برادران يوسف هم به مصر آمدند و در كنار همديگر زندگي خوبي را آغاز كردند.(برگرفته از سورة يوسف، آيات 3 ـ 101 ـ جهت اطلاع بر شرح و تفصيل داستان حضرت يوسف ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ ر.ك: حياةالقلوب (تاريخ پيامبران)، علامه مجلسي و... .)
eporsesh.com
سورة يوسف دربارة داستان حضرت يوسف است كه نوشتن آن به طور كامل و مفصل در اين نوشتار كوتاه نميگنجد; ولي داستان آن حضرت بهصورت اجمالي اين است كه:
حضرت يوسفغ يكي از پيامبران الهي و فرزند حضرت يعقوبغ بود كه خداوند متعال در قرآن كريم، در سورة يوسف به سرگذشت او پرداخته است. حضرت يعقوب علاقة زيادي به پسرش يوسف داشت، يوسف خوابي را كه ديده بود، براي پدرش تعريف كرد. پدر به او گفت: اين خواب را براي برادرانت تعريف نكن! كه اگر از خواب تو آگاه شوند، براي از بين بردن تو دست به حيله و مكري خواهند زد. محبّت حضرت يعقوبغ به فرزندش يوسف، باعث برانگيخته شدن خشم و حسادت برادرانش شده بود. عاقبت برادران از خواب يوسف خبردار شدند و بر او حسد بردند و قصد جانش را كردند. يكي از آنها گفت: يوسف را نكشيد; چون قتل برادر ظلم و گناه بزرگي است; بلكه او را در قعر چاه بيفكنيد تا شايد برخي از رهگذران او را پيدا كنند و با خود ببرند; سپس نزد حضرت يعقوبغ رفتند و براي بردن يوسف به صحرا اجازه خواستند. آن حضرت، در ابتدا اجازه نداد و مخالفت كرد. برادران يوسف گفتند: همانا ما حافظ او هستيم. آنان يوسف را به صحرا بردند. طبق قرار به چاه انداختند و پس از بازگشت به پدر گفتند: گرگها يوسف را خوردهاند! پس از مدتي، كارواني كه از كنار چاه ميگذشت، يوسفغ را پيدا كرد و با خود برد و در شهر به عنوان برده، به قيمتي اندك فروخته شد. عزيز مصر او را خريد و به همسرش زليخا سفارش كرد كه به او احترام بگذارد و مكان مناسبي برايش آماده كند تا شايد به واسطة او نفعي به آنها برسد و يا او را به عنوان فرزند بگيرند.
ـ زليخا، هر روز علاقهاش به يوسفغ بيشتر ميشد و در پي مخالفت آن حضرت با وسوسههاي شيطاني زليخا، مورد تهمت قرار گرفت و به دنبال اين اتهام روانة زندان شد. در واقع حضرت يوسف ميان تسليم شدن به وسوسههاي شيطاني زليخا و زندان، زندان را انتخاب كرد تا به ايمانش ضربهاي وارد نشود.
پس از هفت سال، وقتي كه بيگناهي پيامبر خدا ثابت شد، او را از زندان بيرون آوردند و امور مالي كشور را به او واگذار كردند. آنگاه حضرت يعقوب و برادران يوسف هم به مصر آمدند و در كنار همديگر زندگي خوبي را آغاز كردند.(برگرفته از سورة يوسف، آيات 3 ـ 101 ـ جهت اطلاع بر شرح و تفصيل داستان حضرت يوسف ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ ر.ك: حياةالقلوب (تاريخ پيامبران)، علامه مجلسي و... .)
eporsesh.com