پرسش :
يكي از اتهام های مخالفان پيامبران بر آنان، «تهمت سحر و جادوگري» است قرآن اين مسئله را چگونه بيان ميكند؟
پاسخ :
سحر و جادو براي خود بحث گستردهاي دارد تا حقيقت آن روشن گردد گاهي افرادي تصور ميكنند كه سحر و جادو، افسانهاي بيش نيست. در حالي كه قرآن به سحر و جادو، از ديده يك واقعيت مينگرد، واقعيتي كه براي خود شرايط خاصي دارد، تا آنجا كه درباره مردم بابل كه از دو فرشته سحر ميآموختند ميفرمايد: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ المَرْءِ وَزَوْجِهِ» بقره/102 [از دو فرشته چيزي ميآموختند كه به وسيله آن ميان زن و شوهر جدائي بيفكنند.]
بنابراين نميتوان سحر و جادو را يك مساله پنداري انگاشت، بلكه در حد خود، واقعيت و اثر ويژهاي دارد، و واقعيت سحر در قدرت نفساني ساحر، و تصرف در حواس افراد ديگر، خلاصه ميشود. بنابراين ساحر، سحر قدرت نفساني، و تصرف در حواس، همگي واقعيتهائي هستند كه سحر را به وجود ميآورند، و در نتيجه انسان غير واقع را واقع ميانگارد، بدون اينكه آنچه مينماياند، واقعيت داشته باشد.
در حالي كه واقعيت معجزه بر خلاف سحر است در آنجا كه آنچه را كه پيامبر انجام ميدهد و مينماياند واقعيت دارد.
در هر حال همه پيامبران يا غالب آنان به چنين تهمت (جادوگري) متهم بودهاند، و هر يك به مناسبت محيط خود. قرآن درباره عموم پيامبران چنين ميفرمايد: «كَذلِكَ ما اَتي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلّا قالُوا ساحِر اَوْ مَجْنُون» ذاريات/52 [همچنين براي پيشينيان پيامبري نيامد مگر اينكه گفتند جادوگر و يا ديوانه است.]
وي اين تهمت درباره موسي و پيامبر گرامي بكار گرفته شده است و قرآن درباره اتهام موسي به سحر، در آياتي اين تهمت را نقل ميكند، مانند: اعراف/109 ـ يونس/76 ـ اسراء/110 ـ طه/66 و 71 ـ شعراء/34 و 49 ـ نحل/13 ـ قصص/48 ـ غافر/24 ـ زخرف/50.
و درباره پيامبر اسلام در سورههاي: يونس/2 ـ هود/7 ـ اسراء/47 ـ فرقان/8 ـ انبياء/3 ـ ص/4 آمده است.
البته علت اتهام موسي به سحر يك جريان عادي بود زيرا در زمان او فن سحر و جادو فن رائج آن روز بود، و آنان ميانديشيدند كه كار موسي هم از نوع كار آنها است، ولي آنگاه كه در ميدان مبارزه بر ساحران غلبه كرد، نخستين گروهي كه به او ايمان آوردند، ساحران بودند، زيرا آنان به حقيقت كار موسي پي بردند و قرآن اين حقيقت را چنين بيان ميكند: «فَالْقي السَحَرَةُ سُجَّداً، قالُوا آمَنّا بِرَبِ هارُونَ وَ مُوسي» طه/70 [ساحران به سجده افتادند و گفتند به خداي موسي و هارون ايمان آورديم.]
ولي علت ظاهري اتهام پيامبر به جادوگري همان تفرقهاي بود كه در ميان مشركان پديد آمده بود، جوانان قريش به توحيد گرويده و پيران به شرك باقي ماندند، و چون تفرقه افكني يكي از كارهاي جادوگران بود، از اين جهت پيامبر را ساحر و كتاب او را سحر خواندند، چنان كه ميفرمايد: «وَقالَ الكافِرُونَ هذا ساحِر كَذّاب» ص/4 و باز ميگفتند: «اِنْ هذا اِلّا سِحْر يُؤْثَرُ» مدَّثر/24 و همچنين آيات ديگر.
eporsesh.com
سحر و جادو براي خود بحث گستردهاي دارد تا حقيقت آن روشن گردد گاهي افرادي تصور ميكنند كه سحر و جادو، افسانهاي بيش نيست. در حالي كه قرآن به سحر و جادو، از ديده يك واقعيت مينگرد، واقعيتي كه براي خود شرايط خاصي دارد، تا آنجا كه درباره مردم بابل كه از دو فرشته سحر ميآموختند ميفرمايد: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ المَرْءِ وَزَوْجِهِ» بقره/102 [از دو فرشته چيزي ميآموختند كه به وسيله آن ميان زن و شوهر جدائي بيفكنند.]
بنابراين نميتوان سحر و جادو را يك مساله پنداري انگاشت، بلكه در حد خود، واقعيت و اثر ويژهاي دارد، و واقعيت سحر در قدرت نفساني ساحر، و تصرف در حواس افراد ديگر، خلاصه ميشود. بنابراين ساحر، سحر قدرت نفساني، و تصرف در حواس، همگي واقعيتهائي هستند كه سحر را به وجود ميآورند، و در نتيجه انسان غير واقع را واقع ميانگارد، بدون اينكه آنچه مينماياند، واقعيت داشته باشد.
در حالي كه واقعيت معجزه بر خلاف سحر است در آنجا كه آنچه را كه پيامبر انجام ميدهد و مينماياند واقعيت دارد.
در هر حال همه پيامبران يا غالب آنان به چنين تهمت (جادوگري) متهم بودهاند، و هر يك به مناسبت محيط خود. قرآن درباره عموم پيامبران چنين ميفرمايد: «كَذلِكَ ما اَتي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلّا قالُوا ساحِر اَوْ مَجْنُون» ذاريات/52 [همچنين براي پيشينيان پيامبري نيامد مگر اينكه گفتند جادوگر و يا ديوانه است.]
وي اين تهمت درباره موسي و پيامبر گرامي بكار گرفته شده است و قرآن درباره اتهام موسي به سحر، در آياتي اين تهمت را نقل ميكند، مانند: اعراف/109 ـ يونس/76 ـ اسراء/110 ـ طه/66 و 71 ـ شعراء/34 و 49 ـ نحل/13 ـ قصص/48 ـ غافر/24 ـ زخرف/50.
و درباره پيامبر اسلام در سورههاي: يونس/2 ـ هود/7 ـ اسراء/47 ـ فرقان/8 ـ انبياء/3 ـ ص/4 آمده است.
البته علت اتهام موسي به سحر يك جريان عادي بود زيرا در زمان او فن سحر و جادو فن رائج آن روز بود، و آنان ميانديشيدند كه كار موسي هم از نوع كار آنها است، ولي آنگاه كه در ميدان مبارزه بر ساحران غلبه كرد، نخستين گروهي كه به او ايمان آوردند، ساحران بودند، زيرا آنان به حقيقت كار موسي پي بردند و قرآن اين حقيقت را چنين بيان ميكند: «فَالْقي السَحَرَةُ سُجَّداً، قالُوا آمَنّا بِرَبِ هارُونَ وَ مُوسي» طه/70 [ساحران به سجده افتادند و گفتند به خداي موسي و هارون ايمان آورديم.]
ولي علت ظاهري اتهام پيامبر به جادوگري همان تفرقهاي بود كه در ميان مشركان پديد آمده بود، جوانان قريش به توحيد گرويده و پيران به شرك باقي ماندند، و چون تفرقه افكني يكي از كارهاي جادوگران بود، از اين جهت پيامبر را ساحر و كتاب او را سحر خواندند، چنان كه ميفرمايد: «وَقالَ الكافِرُونَ هذا ساحِر كَذّاب» ص/4 و باز ميگفتند: «اِنْ هذا اِلّا سِحْر يُؤْثَرُ» مدَّثر/24 و همچنين آيات ديگر.
eporsesh.com