پرسش :
منظور از «وحي نفسي» كه عدهاي در تفسير وحي نازل به پيامبران به آن پناه بردهاند چيست و چگونه نقد مي شود؟
پاسخ :
وحي نفسي مسألهاي است كه غرب امروز، در تفسير وحي به آن پناه برده و ميخواهد از اين طريق، وحي نازل بر پيامبران را توجيه و تفسير كند و حاصل سخن آنان اين است كه:
پيامبران بر اثر انقطاع از مردم و توجه به خدا، در خلوت و تنهايي، پيرامون آرمانهاي عالي و بشر دوستانه به تفكر نشستهاند. آنان فكر ميكردند كه امت خود را از طريق برنامههايي كه خدا در اختيارشان ميگذارد، اصلاح كنند يك چنين انديشه مداوم، آن هم در مكان خلوت سبب ميشود كه قوّه تخيّل، قوي و نيرومند گردد و پيامبران آنچه را فكر ميكردند، در برابر ديدگان عقل خود حاضر و آماده ميديدند. ناگهان صدائي ميشنيدند كه ميگويد: تو رسول خدا هستي و در اين حال تصويري را در برابر خود مشاهده كرده و چنين تلقي ميكردند كه او آورنده وحي از جانب خدا است، و با شنيدن جملههاي موزون و بليغ گمان ميكردند آن كلام خداست كه بر قلب آنان نازل شده است، در حقيقت آنان فكر ميكردند كه همه اين مطالب از عالم بالا بر آنان فرو فرستاده شده است. غافل از اين كه اين نفس و قوه تخيل آنها است كه افاضه ميكند و اين مسائل را در برابر آنان مجسم ميسازد.
خلاصه، كليه رؤياها و صورتهائي كه مشاهده ميكردند معلول تصورات ذهني آنان بوده است كه به نفس پيامبر قوه و قوت ميبخشيد كه آنچه را در ساليان دراز آرزو ميكرد، در مقابل خود مشاهده كند.
اخيرا يكي از نويسندگان ايراني كه دست توانائي در تحريف حقايق دارد توانسته است اين نظريه را در قالبهاي داستاني و خيالي بريزد و چنين ميگويد: آفتاب گدازنده لا ينقطع ميتابيد، در روح حساس و رؤيازاي محمد همهمهاي برپا ميشد كه با فرا رسيدن شب فرو مينشست.
اين طبايع در خود فرو رفته و سرگرم پندار رؤياي دروني كه موجبات زندگي آنها را از غوغاي زندگاني دور ساخته، در خلأ صحراي خاموش، ناچار بيشتر به خود فرو ميروند تا وقتي كه شبحي (فرشته) نامترقب پديد آيد و در اعماق وجود خويش صداي موجي را بشنوند، امواج يك درياي ناپيدا و مجهول.
چند سال به اين نحو گذشت تا واقعهاي روي داد. اثر تازهاي در جان او گذاشت. در سن 11 سالگي با ابوطالب به شام رفت و مايهاي بدين حركت غوغاي دروني رسيده دنيايي تازه و روشن كه اثري از جهالت و خرافت و نشاني از زمختي و خشونت ساكنان مكه، در آن نبود.
لازم به يادآوري است كه اين تفسير و تحليل از وحي، از نويسنده مسيحي به نام در منگام است كه با تخيّلات فراواني خواسته است رسالت و نبوت پيامبر اسلام را تحليل نمايد. و نويسنده ايراني ياد شده به تقليد از او قلم به دست گرفته با نقل مطالب او به صورت دست و پا شكسته خواسته است نبوت پيامبر را تحليل و بررسي كند.
اين نظريه كه در غرب امروز رنگ علمي به خود گرفته و با فرمولها و قواعد روانشناسي و روانكاوي تعبير ميگردد، همان نظريه مشركان جاهليت است كه در آن روزگار بيپيرايه مطرح شده است، چيزي كه هست عرب جاهلي به خاطر ساده انديشي، مدعاي خود را مطرح ميكرد ولي نميتوانست به آن صورت علمي بدهد، و وحي را خوابهاي آشفته ميدانست، «بَلْ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامِ» انبياء/5 [آنان گفتند قرآن خوابهاي آشفته است]. و ناگفته پيداست خوابهاي آشفته مخلوق تخيل انسان است كه قوّه عقل را تحت الشعاع قرار داده و فضاي ذهن را در اختيار خود ميگيرد. و به آنچه در خارج، فاقد واقعيت است، لباس واقعيت ميبوشانند.
اكنون اين نظريه در غرب با پوشش خاص علمي مطرح شده تا از اين طريق بتوانند آن را به خورد افكار بدهند، و در حقيقت مادهاي سمي را با مادهاي شيرين تركيب نمودهاند تا به راحتي به افكار ساده بخورانند.
پيامبران آسماني خردمندترين، دلسوزترين، و واقع گراترين مردم جهان بودند كه پيوسته از طريق پند و نصيحت و عقل و برهان به هدايت مردم ميپرداختهاند و يك چنين افراد نميتوانند بسان انسانهاي گوشهگير و زاويه نشين باشند كه در اثر بريدن از مردم مخزن خيال را تقويت كنند تا بر اثر بالا آمدن قوه تخيل، آرزوهاي خود را حاضر و ناظر ببينند (و نعوذ بالله) بسان شتري كه در خواب بيند پنه دانه!
قرآن مجيد در برخي از آيات تلويحا اين نظريه را نقد كرده و ميفرمايد: «مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأي * اَفَتُمَارُونَهُ عَلَي مَا يَرَي * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرَي * عِنْدَ سِدْرَةِ المُنْتَهَي * عِنْدَهَا جَنَّةُ المَأْوَي * إذْ يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَي * مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَي * لَقَدْ رَأَي مِنْ آيِاتِ رَبِّهِ الكُبْرَي» نجم/11 ـ 18 [دل، آنچه را كه چشم ديد تكذيب نكرد آيا با او درباره آنچه كه ديده است (جبرئيل) مجادله ميكنيد، او بار ديگر جبرئيل را ديده است، نزد سدرة المنتهي، نزد آن است جنت مأوي، آنگاه كه سدره را ميپوشانيد آنچه ميپوشانيد، چشم او نلغزيد و خطا نكرد. او آيات بزرگ پروردگار خود را ديد.]
اگر در اين نظريه تمام آنچه را كه پيامبر ديده و شنيده، غير واقعي و محصول نفس او ميداند و براي آنها واقعيتي قائل نيست قرآن براي همه آنها حقيقت قائل شده و معتقد است كه ابزار شناخت پيامبر، اعم از حواس (چشم) و عقل، هيچيك دچار خطا و اشتباه نشده است.
و به ديگر سخن: تفسير وحي از طريق وحي نفسي تعبير محترمانهاي است از جنون كه پيوسته مخالفان انبيا آنان را به آن متهم ميكردهاند، چيزي كه هست انسان گذشته، عريان و بيپرده سخن ميگفت. و عصر كنوني، عصر خدعهها و حيلهها است و تلخترين و كشندهترين افكار وانديشهها را با زيركي و آب و رنگ خاصي به خورد جامعه ميدهند.
eporsesh.com
وحي نفسي مسألهاي است كه غرب امروز، در تفسير وحي به آن پناه برده و ميخواهد از اين طريق، وحي نازل بر پيامبران را توجيه و تفسير كند و حاصل سخن آنان اين است كه:
پيامبران بر اثر انقطاع از مردم و توجه به خدا، در خلوت و تنهايي، پيرامون آرمانهاي عالي و بشر دوستانه به تفكر نشستهاند. آنان فكر ميكردند كه امت خود را از طريق برنامههايي كه خدا در اختيارشان ميگذارد، اصلاح كنند يك چنين انديشه مداوم، آن هم در مكان خلوت سبب ميشود كه قوّه تخيّل، قوي و نيرومند گردد و پيامبران آنچه را فكر ميكردند، در برابر ديدگان عقل خود حاضر و آماده ميديدند. ناگهان صدائي ميشنيدند كه ميگويد: تو رسول خدا هستي و در اين حال تصويري را در برابر خود مشاهده كرده و چنين تلقي ميكردند كه او آورنده وحي از جانب خدا است، و با شنيدن جملههاي موزون و بليغ گمان ميكردند آن كلام خداست كه بر قلب آنان نازل شده است، در حقيقت آنان فكر ميكردند كه همه اين مطالب از عالم بالا بر آنان فرو فرستاده شده است. غافل از اين كه اين نفس و قوه تخيل آنها است كه افاضه ميكند و اين مسائل را در برابر آنان مجسم ميسازد.
خلاصه، كليه رؤياها و صورتهائي كه مشاهده ميكردند معلول تصورات ذهني آنان بوده است كه به نفس پيامبر قوه و قوت ميبخشيد كه آنچه را در ساليان دراز آرزو ميكرد، در مقابل خود مشاهده كند.
اخيرا يكي از نويسندگان ايراني كه دست توانائي در تحريف حقايق دارد توانسته است اين نظريه را در قالبهاي داستاني و خيالي بريزد و چنين ميگويد: آفتاب گدازنده لا ينقطع ميتابيد، در روح حساس و رؤيازاي محمد همهمهاي برپا ميشد كه با فرا رسيدن شب فرو مينشست.
اين طبايع در خود فرو رفته و سرگرم پندار رؤياي دروني كه موجبات زندگي آنها را از غوغاي زندگاني دور ساخته، در خلأ صحراي خاموش، ناچار بيشتر به خود فرو ميروند تا وقتي كه شبحي (فرشته) نامترقب پديد آيد و در اعماق وجود خويش صداي موجي را بشنوند، امواج يك درياي ناپيدا و مجهول.
چند سال به اين نحو گذشت تا واقعهاي روي داد. اثر تازهاي در جان او گذاشت. در سن 11 سالگي با ابوطالب به شام رفت و مايهاي بدين حركت غوغاي دروني رسيده دنيايي تازه و روشن كه اثري از جهالت و خرافت و نشاني از زمختي و خشونت ساكنان مكه، در آن نبود.
لازم به يادآوري است كه اين تفسير و تحليل از وحي، از نويسنده مسيحي به نام در منگام است كه با تخيّلات فراواني خواسته است رسالت و نبوت پيامبر اسلام را تحليل نمايد. و نويسنده ايراني ياد شده به تقليد از او قلم به دست گرفته با نقل مطالب او به صورت دست و پا شكسته خواسته است نبوت پيامبر را تحليل و بررسي كند.
اين نظريه كه در غرب امروز رنگ علمي به خود گرفته و با فرمولها و قواعد روانشناسي و روانكاوي تعبير ميگردد، همان نظريه مشركان جاهليت است كه در آن روزگار بيپيرايه مطرح شده است، چيزي كه هست عرب جاهلي به خاطر ساده انديشي، مدعاي خود را مطرح ميكرد ولي نميتوانست به آن صورت علمي بدهد، و وحي را خوابهاي آشفته ميدانست، «بَلْ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامِ» انبياء/5 [آنان گفتند قرآن خوابهاي آشفته است]. و ناگفته پيداست خوابهاي آشفته مخلوق تخيل انسان است كه قوّه عقل را تحت الشعاع قرار داده و فضاي ذهن را در اختيار خود ميگيرد. و به آنچه در خارج، فاقد واقعيت است، لباس واقعيت ميبوشانند.
اكنون اين نظريه در غرب با پوشش خاص علمي مطرح شده تا از اين طريق بتوانند آن را به خورد افكار بدهند، و در حقيقت مادهاي سمي را با مادهاي شيرين تركيب نمودهاند تا به راحتي به افكار ساده بخورانند.
پيامبران آسماني خردمندترين، دلسوزترين، و واقع گراترين مردم جهان بودند كه پيوسته از طريق پند و نصيحت و عقل و برهان به هدايت مردم ميپرداختهاند و يك چنين افراد نميتوانند بسان انسانهاي گوشهگير و زاويه نشين باشند كه در اثر بريدن از مردم مخزن خيال را تقويت كنند تا بر اثر بالا آمدن قوه تخيل، آرزوهاي خود را حاضر و ناظر ببينند (و نعوذ بالله) بسان شتري كه در خواب بيند پنه دانه!
قرآن مجيد در برخي از آيات تلويحا اين نظريه را نقد كرده و ميفرمايد: «مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأي * اَفَتُمَارُونَهُ عَلَي مَا يَرَي * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْرَي * عِنْدَ سِدْرَةِ المُنْتَهَي * عِنْدَهَا جَنَّةُ المَأْوَي * إذْ يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَي * مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَي * لَقَدْ رَأَي مِنْ آيِاتِ رَبِّهِ الكُبْرَي» نجم/11 ـ 18 [دل، آنچه را كه چشم ديد تكذيب نكرد آيا با او درباره آنچه كه ديده است (جبرئيل) مجادله ميكنيد، او بار ديگر جبرئيل را ديده است، نزد سدرة المنتهي، نزد آن است جنت مأوي، آنگاه كه سدره را ميپوشانيد آنچه ميپوشانيد، چشم او نلغزيد و خطا نكرد. او آيات بزرگ پروردگار خود را ديد.]
اگر در اين نظريه تمام آنچه را كه پيامبر ديده و شنيده، غير واقعي و محصول نفس او ميداند و براي آنها واقعيتي قائل نيست قرآن براي همه آنها حقيقت قائل شده و معتقد است كه ابزار شناخت پيامبر، اعم از حواس (چشم) و عقل، هيچيك دچار خطا و اشتباه نشده است.
و به ديگر سخن: تفسير وحي از طريق وحي نفسي تعبير محترمانهاي است از جنون كه پيوسته مخالفان انبيا آنان را به آن متهم ميكردهاند، چيزي كه هست انسان گذشته، عريان و بيپرده سخن ميگفت. و عصر كنوني، عصر خدعهها و حيلهها است و تلخترين و كشندهترين افكار وانديشهها را با زيركي و آب و رنگ خاصي به خورد جامعه ميدهند.
eporsesh.com