دوشنبه، 8 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شبهه: نظريه ايمان‌گرايي مانع ورود عقل در حوزه ايمان ديني مي شود.


پاسخ :
«ايمان گرايي[1] ديدگاهي است كه نظام‌هاي اعتقادات ديني را موضوع ارزيابي و سنجش عقلاني نمي‌داند.»[2] ايمان گرايان براي تأييد اعتقادات خود به دليل و برهان متوسل نمي‌شوند و اصلاً كوشش براي استدلالي كردن دين را كوششي ناروا مي‌شمارند. در نظر آنان دين، قلمرو عقل و كاوش‌هاي آن نيست،‌بلكه قلمرو ديگري است؛ مثلاً قلمرو عشق است يا قلمرو بازي ايمان است، يا قلمرو خطر كردن است يا چيزهايي از اين قبيل. انديشه ارزيابي و سنجش عقلاني ايمان، خطايي فاحش و حاكي از فقدان ايمان راستين است. ايمان ديني همان پرواي نهايي انسان است، كه اگر بخواهيم آن را به تأييد ادلّه بيروني (بيرون از ايمان و دين) برسانيم، در واقع ايمان نداريم و به جاي پرستش واقعيت غايي (خداوند)، علم و منطق و عقل را پرستيده‌ايم.[3]
به عقيده ايمان گرايان، مسيحيت براي اقناع و ارضاي عقول آدميان نيامده است.[4] و نمي‌توان آن را در پرتو عقل و منطق فهميد؛ چرا كه مهم‌ترين آموزه‌هاي آن؛ يعني تثليث، تجسد و حلول، گناه ذاتي (اوليه) و مرگ فديه‌وار مسيح، اموري غيرقابل فهم و خرد ستيزند.
گونه‌هاي ايمان‌گرايي
ايمان گرايي را مي‌توان در دو شكل عمده، يعني افراطي و اعتدالي بررسي نمود. در گونه نخست عقل و ايمان يكديگر را برنتابيده و ضدّيت دارند، ولي در گونه دوم عقل و ايمان صرفاً قلمروي جدا دارند. كركگور، داستايوسكي، شستوف و مونتني از جمله ايمان گرايان افراطي هستند. پاسكال، ويليام جيمز، تيليش، ويتگنشتاين و جان هيك را در زمره اعتدالي‌ها مي‌توان جاي داد.
1. ايمان گرايي افراطي
سورن كركگور (1813 - 1885) فيلسوف و الهي‌دان دانماركي معتقد است كه عقلاني كردن ايمان، امري متناقض (پارادوكسيكال)‌است. وي مي‌گويد:
بدون خطر كردن، ايماني در كار نيست. ايمان دقيقاً تناقض ميان شور بي‌كرانِ روح فرد و عدم يقين عيني است. اگر من قادر باشم خداوند را به نحو عيني دريابم، ديگر ايمان ندارم، اما دقيقاً از آن رو كه قادر به اين كار نيستم، بايد ايمان آورم.[5]
از ديدگاه كركگور، ماهيت حقايق ديني با هر نوع اثبات عقلاني، ناسازگار است. حقايق ديني تنها بر اساس ايمان مورد پذيرش و اعتقاد قرار مي‌گيرند. و مجموعه ادله و قراين، نمي‌توانند انسان را مؤمن سازند و همه آنها بي‌حاصلند؛ زيرا قاطع‌ترين دلايل نيز همواره در معرض ترديد و عدم ثبات قرار مي‌گيرند و هميشه احتمال وجود قراين و ادله‌اي جديدتر هست كه برخلاف ايمان و اعتقاد ديني اقامه گردند. بنابراين از طريق ادله و قراين نمي‌توان به ايمان محكم و تزلزل ناپذير دست يافت. حتي اگر مي‌توانستيم وجود خداوند را به طور قطع اثبات كنيم، ايمان آوردن محال مي‌شد؛ زيرا در آن صورت آنجا علم داشتيم نه ايمان.
او براي ايمان سه ويژگي اساسي قائل است:
الف) اول آنكه ايمان مستلزم تعهد و التزام است. التزام بايد امري ثابت و دائمي باشد و در معرض تزلزل قرار نداشته باشد. اگر ايمان را مستند به ادلّه كنيم، همواره احتمال وجود ادله خلاف نيز هست و ايمان در معرض تزلزل قرار مي‌گيرد.
ب) ويژگي دوم ايمان، شورمندانه بودن آن است. شورمندي ملازم با پذيرش خطرات احتمالي است، انسان شوريده، جان و دلش را گرو مي‌گذارد آدمي تا در مرحله محاسبات عقلاني به سر مي‌برد، هيچ‌گاه دست به خطر كردن نمي‌زند. در محاسبات عقلاني مانند يك تماشاگر بي‌طرف عمل مي‌كنيم، اما در حال شورمندي ايمان خود را درگير بازي زندگي مي‌كنيم. شخص مؤمن همه هستي خويش را در گرو مي‌بيند و حاضر است در راه ايمان خود هستي‌اش را نيز فدا كند. حال اگر كسي همه امور ديني برايش يقيني و مستدل شد، در اينجا احتمال خطري وجود ندارد تا ايمان بياورد. در اينجا هيچ فداكاري در كار نيست بلكه تجارت است، هر چه احتمال سود بيشتر باشد، جنبه تجاري عمل بالا مي‌رود و جنبه ايماني آن تضعيف مي‌شود. بنابراين متعلق ايمان بايد به گونه‌اي باشد كه جنبه شورمندي را حفظ كند و مستلزم خطر كردن باشد.
ج) ويژگي سوم ايمان،‌ارادي بودن آن است، ايمان از سنخ آگاهي نيست،‌از سنخ اراده و تصميم است. تصميم‌گيري در جايي امكان دارد كه يك طرف احتمال، خود را بر انسان تحميل نكند. اگر ادله قاطعي به سود يك نظريه وجود داشته باشد بطوري كه راهي و احتمالي براي انكار آن وجود نداشته باشد، در رد يا قبول آن نظريه اختياري نداريم، ادله خود را بر ما تحميل و ما را مجبور به پذيرش نظريه مي‌كنند. اما در جايي كه احتمالات متفاوتي وجود دارد، مي‌توان تصميم‌گيري كرد.
كركگور معتقد است كه متعلق ايمان بايد امري متناقض نما (پارادوكسيكال) باشد، تا اين هر سه ويژگي را برآورد. بدون تن دادن به تناقض، شورمندي لازم و زمينه تصميم‌گيري فراهم نمي‌شود. انسان شورمند با تن دادن به تناقض نهايت شورمندي و تعهد خود را به متعلق ايمان خود به نمايش مي‌گذارد.[6]
2. ايمان گرايي اعتدالي
لودويگ ويتگنشتاين (1889 - 1951) فيلسوف اتريشي كه بنيان‌گذار اين نظريه است، مي‌گويد: انسان علاوه بر ابعاد علمي و تجربي ابعاد ديگري دارد كه هر يك قواعد خاص خود را دارند. ايمان و دين هم ساحت خاص خود را دارد و ارتباطي با ساحت علمي و عقلاني ندارد. البته غيرعقلاني بودن دين به اين معنا نيست كه با عقل ضديت دارد (آن گونه كه ايمان گرايي افراطي مي‌گفت)، بلكه به اين معناست كه حوزه مسائل ديني موضوعاً خارج از ارزيابي عقلاني است. قلمرو دين، قلمرو ايمان است، نه عقل و نه علم. حوزه دين فراتر از عقل و علم است، البته نه به معناي ارزشي، بلكه صرفاً به معناي تفكيك قلمرو آنها از يكديگر. انسان در برابر دين اختيار دارد كه آن را بپذيرد يا نه، اما نمي‌تواند آن را موضوع ارزيابي علمي يا فلسفي قرار دهد. در برابر دين مي‌توان تصميم‌گيري كرد، اما نمي‌توان استدلال منطقي يا تجربي آورد. بنابراين هم بايد جلوي دخالت‌هاي بي‌جاي دانشمندان و فيلسوفان را در آموزه‌هاي ديني گرفت، و هم عالمان دين را از تلاش براي توسل به دلايل عقلي يا تجربي بازداشت. نه دين بايد در حوزه‌هاي علمي و فلسفي مداخله كند و نه علم و فلسفه در حوزه دين.[7]
البته هر دو نظريه قابل نقد و بررسي است.
پی نوشتها:
[1] . Fideism
[2] . مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران: طرح نو، 1379، ص 78.
[3] . هادي صادقي،‌كلام جديد، قم، كتاب طه و نشر معارف، 1382، ص 32. و عقل و اعتقاد ديني، ص 80 - 79.
[4] . فردريك كاپلتسون، تاريخ فلسفه، ج 7، ترجمه داريوش آشوري، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش، 1367، ص 85.
[5] . عقل و اعتقاد ديني، ص 80.
[6] . هادي صادقي، كلام جديد، ص 36 - 34.
[7] . همان، ص 41 - 39.
eporsesh.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.