پرسش :
چه عواملي انسان را از آتش جهنم بازميدارد؟
پاسخ :
يكي از دغدغههاي هر انسان عاقلي اين است كه چه تدبيري بينديشد تا آيندهي سعادتمندي داشته باشد، چه اعمالي را انجام دهد تا در دنياي پس از مرگ در ميان آتش الهي نسوزد؟
آيا عمل به ظواهر دين، كافي است كه انسان وارد جهنم نشود و آيا عقيده و عمل به برخي از جوانب دين كه به سود و نفع ما است و ترك ابعاد ديگر آن، كه شايد با مصالح مادي ما سازگار نباشد، ميتواند ما را به سعادت دنيا و آخرت رهنمون ساخته، مايهي رهاييمان از جهنم گردد؟
در ميان كشورهاي شرقي مسلمان، كم نيستند افرادي كه در عمل به دين، عقل شخصي خود را به جاي حق، معيار قرار ميدهند و فكر ميكنند دين همان است كه آنان ميفهمند، نه آن كه رهبران آن گفتهاند.
بسياري از ما مسلمانان كه در بُعد فردي تعاليم دين، بلكه در بُعد اجتماعي آن به خطا ميرويم، به خاطر همين تقدم معيار عقل بر حق و حقانيت دين است كه سعي نكردهايم دين را از اهلش بگيريم تا از افراط و تفريط در امان بمانيم. و تا زماني كه افراد عادي، رهبران الهي و پيشوايان ديني را الگوي عملي در زندگي و حيات اجتماعي خود قرار ندهند، بسيار بعيد است كه بتوانند از آتش جهنم رهايي يابند.
اگر تاريخ اسلام از زمان نبي مكرم اسلام(ص) تا به امروز مطالعه شود، به خوبي روشن ميشود كه گمراهان چه كساني بودند و گمراهي و انحراف، بلافاصله بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) به خاطر چه چيزي بوده است. هيچ ترديدي براي عالمان ديني، حداقل علماي شيعه وجود ندارد كه منشأ گمراهي و ضلالت و تمام علت تفرقه و جدايي ميان مسلمين، در اين نكته نهفته بود كه عقل را مقدم بر حق قرار داده، با دستورات صريح پيامبر اكرم(ص) مخالفت نمودند.
از زمان بعثت رسول خدا(ص) اين اصل كلي وجود داشته است كه هرگاه مردم از رهبران الهي و ديني اطاعت كردهاند، منسجم بودهاند و در نتيجهي آن، بزرگترين تمدن تاريخي را براي بشريت به وجود آوردهاند و هر زمان كه اين معيار را از دست دادهاند رو به ضعف و سستي گراييدهاند.
علاّمه طباطبايي و امام خميني(ره) در اين زمينه، نظر و انديشهي واحدي را ابراز كردهاند. عقيدهي علامه اين است كه اگر اهل جهنم به سخن پيامبران و رسولان خود گوش ميدادند و در مقام عمل به آنها التزام داشتند و در برابر راهنمايي و هدايت آنان خاضع بودند، هرگز وارد جهنم نميشدند.[1]
در آيات بسياري خداوند اين نكته را متذكر ميشود كه انسان بايد در روش زندگي فردي و اجتماعي، تابع حق باشد نه تابع هوي و هوس؛ حكم عقل سليم را بپذيرد نه عقل توأم با خيال و وهم را، اگر چنين نكند بايد منتظر روزي سخت و عذابي دردناك و ناگوار باشد. نه تنها دين حق و گرايش به آن يك امر فطري است، بلكه وجود حاكميت دين هم امري است فطري.
مسئلهي ولايت و رهبري مسئلهاي است كه هيچ اجتماعي در هيچ شرايطي نميتواند از آن بينياز باشد و هر انساني با ذهن عادي خود آن را درك ميكند و از بديهيات فطرت است. پيامبر اكرم(ص) در حال حيات خود شخصاً به سرپرستي جامعهي اسلامي پرداخته و در همهي شئون مختلف زندگي مسلمين، افرادي را براي ولايت و قضاوت و تعليم و تربيت و تبليغ دين ميگماشت.
مسئلهي ولايت يكي از مواد و اساس شريعت است كه مانند ساير مواد مشروعهي ديني براي هميشه در جامعهي اسلامي بايد زنده باشد.[2]
همهي اين توجهات برنامهي دين به امور مسلمين و شئون اجتماعي مردم براي نجات آدميان از گمراهي و ضلالت و در نتيجه رهايي آنان از آتش دوزخ است؛ چون هيچ يك از تعاليم دين بدون حكمت نبوده، همهي آنها در راستاي متعالي نمودن انسان و ارتقا و سعادت او در دنيا و آخرت وضع شدهاند.
امام خميني(ره) با توجه به متن دين، همان برداشتي را ارائه مينمايند كه علامه (ره) ارائه دادهاند. امام دليل حاكميت دين و لزوم حكومت را ماهيت و كيفيت قوانين اسلام ميداند. قرآن و سنت شامل دستوراتي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد. همهي قوانين اسلام براي تربيت انسان است.[3]
لزوم حكومت در اسلام براي هدايت مردم است و اگر حكومتي نباشد كه مردم بدان تمسك نمايند و يا اين كه حكومتي باشد و مردم منقاد و مطيع نباشند، قطعاً نه سعادت دنيا حاصل است و نه سعادت آخرت.
اين دو متفكر بزرگ جهان تشيع در آثار خويش تصريح بر اين دارند كه:
اولاً، احكام اسلام تنها در جنبهي فردي خلاصه نميشود، بلكه احكام و تعاليم اجتماعي آن بيش از تعاليم فردي آن است.
ثانياً، تأكيد دين در عمل به احكام اجتماعي، اگر بيشتر از تعاليم فردي آن نباشد كمتر نيست.
ثالثاً، عامل اصلي نجات و رستگاري مسلمين، علاوه بر دو عامل مذكور، تمسك به اصل ولايت و عمل به مواعظ و نصايح و دستورات رهبران الهي در زندگي است؛ چنان كه اهل جهنم در پاسخ فرشتگان كه از آنان ميپرسند مگر خداوند براي شما پيامبر نفرستاد؟ ميگويند: فرستاد؛ ولي ما زير بار نرفتيم و گفتيم خدا هيچ پيامبري نفرستاده و شما با ديگران هيچ فرقي نداريد. و ميگويند اگر ما در دنيا به نصايح و مواعظ پيامبران گوش فرا ميداديم و يا در سخنان آنان تعقّل ميكرديم، امروز اهل جهنم نبوديم.[4]
پس راه ورود به بهشت و دوري از جهنم و عذاب الهي، فقط در عمل به تعاليم دين در جنبهي فردي خلاصه نميشود؛ بلكه عمل به تعاليم فردي و اجتماعي هردو با هم لازم و ضروري است.
پی نوشتها:
[1]. الميزان، ج 19، ص 370.
[2]. فرازهايي از اسلام، ص 126 ـ 123.
[3]. ولايت فقيه، ص 21.
[4]. سورهي مباركهي ملك، آيهي 11 ـ 7.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه) بهار 1381(
يكي از دغدغههاي هر انسان عاقلي اين است كه چه تدبيري بينديشد تا آيندهي سعادتمندي داشته باشد، چه اعمالي را انجام دهد تا در دنياي پس از مرگ در ميان آتش الهي نسوزد؟
آيا عمل به ظواهر دين، كافي است كه انسان وارد جهنم نشود و آيا عقيده و عمل به برخي از جوانب دين كه به سود و نفع ما است و ترك ابعاد ديگر آن، كه شايد با مصالح مادي ما سازگار نباشد، ميتواند ما را به سعادت دنيا و آخرت رهنمون ساخته، مايهي رهاييمان از جهنم گردد؟
در ميان كشورهاي شرقي مسلمان، كم نيستند افرادي كه در عمل به دين، عقل شخصي خود را به جاي حق، معيار قرار ميدهند و فكر ميكنند دين همان است كه آنان ميفهمند، نه آن كه رهبران آن گفتهاند.
بسياري از ما مسلمانان كه در بُعد فردي تعاليم دين، بلكه در بُعد اجتماعي آن به خطا ميرويم، به خاطر همين تقدم معيار عقل بر حق و حقانيت دين است كه سعي نكردهايم دين را از اهلش بگيريم تا از افراط و تفريط در امان بمانيم. و تا زماني كه افراد عادي، رهبران الهي و پيشوايان ديني را الگوي عملي در زندگي و حيات اجتماعي خود قرار ندهند، بسيار بعيد است كه بتوانند از آتش جهنم رهايي يابند.
اگر تاريخ اسلام از زمان نبي مكرم اسلام(ص) تا به امروز مطالعه شود، به خوبي روشن ميشود كه گمراهان چه كساني بودند و گمراهي و انحراف، بلافاصله بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) به خاطر چه چيزي بوده است. هيچ ترديدي براي عالمان ديني، حداقل علماي شيعه وجود ندارد كه منشأ گمراهي و ضلالت و تمام علت تفرقه و جدايي ميان مسلمين، در اين نكته نهفته بود كه عقل را مقدم بر حق قرار داده، با دستورات صريح پيامبر اكرم(ص) مخالفت نمودند.
از زمان بعثت رسول خدا(ص) اين اصل كلي وجود داشته است كه هرگاه مردم از رهبران الهي و ديني اطاعت كردهاند، منسجم بودهاند و در نتيجهي آن، بزرگترين تمدن تاريخي را براي بشريت به وجود آوردهاند و هر زمان كه اين معيار را از دست دادهاند رو به ضعف و سستي گراييدهاند.
علاّمه طباطبايي و امام خميني(ره) در اين زمينه، نظر و انديشهي واحدي را ابراز كردهاند. عقيدهي علامه اين است كه اگر اهل جهنم به سخن پيامبران و رسولان خود گوش ميدادند و در مقام عمل به آنها التزام داشتند و در برابر راهنمايي و هدايت آنان خاضع بودند، هرگز وارد جهنم نميشدند.[1]
در آيات بسياري خداوند اين نكته را متذكر ميشود كه انسان بايد در روش زندگي فردي و اجتماعي، تابع حق باشد نه تابع هوي و هوس؛ حكم عقل سليم را بپذيرد نه عقل توأم با خيال و وهم را، اگر چنين نكند بايد منتظر روزي سخت و عذابي دردناك و ناگوار باشد. نه تنها دين حق و گرايش به آن يك امر فطري است، بلكه وجود حاكميت دين هم امري است فطري.
مسئلهي ولايت و رهبري مسئلهاي است كه هيچ اجتماعي در هيچ شرايطي نميتواند از آن بينياز باشد و هر انساني با ذهن عادي خود آن را درك ميكند و از بديهيات فطرت است. پيامبر اكرم(ص) در حال حيات خود شخصاً به سرپرستي جامعهي اسلامي پرداخته و در همهي شئون مختلف زندگي مسلمين، افرادي را براي ولايت و قضاوت و تعليم و تربيت و تبليغ دين ميگماشت.
مسئلهي ولايت يكي از مواد و اساس شريعت است كه مانند ساير مواد مشروعهي ديني براي هميشه در جامعهي اسلامي بايد زنده باشد.[2]
همهي اين توجهات برنامهي دين به امور مسلمين و شئون اجتماعي مردم براي نجات آدميان از گمراهي و ضلالت و در نتيجه رهايي آنان از آتش دوزخ است؛ چون هيچ يك از تعاليم دين بدون حكمت نبوده، همهي آنها در راستاي متعالي نمودن انسان و ارتقا و سعادت او در دنيا و آخرت وضع شدهاند.
امام خميني(ره) با توجه به متن دين، همان برداشتي را ارائه مينمايند كه علامه (ره) ارائه دادهاند. امام دليل حاكميت دين و لزوم حكومت را ماهيت و كيفيت قوانين اسلام ميداند. قرآن و سنت شامل دستوراتي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد. همهي قوانين اسلام براي تربيت انسان است.[3]
لزوم حكومت در اسلام براي هدايت مردم است و اگر حكومتي نباشد كه مردم بدان تمسك نمايند و يا اين كه حكومتي باشد و مردم منقاد و مطيع نباشند، قطعاً نه سعادت دنيا حاصل است و نه سعادت آخرت.
اين دو متفكر بزرگ جهان تشيع در آثار خويش تصريح بر اين دارند كه:
اولاً، احكام اسلام تنها در جنبهي فردي خلاصه نميشود، بلكه احكام و تعاليم اجتماعي آن بيش از تعاليم فردي آن است.
ثانياً، تأكيد دين در عمل به احكام اجتماعي، اگر بيشتر از تعاليم فردي آن نباشد كمتر نيست.
ثالثاً، عامل اصلي نجات و رستگاري مسلمين، علاوه بر دو عامل مذكور، تمسك به اصل ولايت و عمل به مواعظ و نصايح و دستورات رهبران الهي در زندگي است؛ چنان كه اهل جهنم در پاسخ فرشتگان كه از آنان ميپرسند مگر خداوند براي شما پيامبر نفرستاد؟ ميگويند: فرستاد؛ ولي ما زير بار نرفتيم و گفتيم خدا هيچ پيامبري نفرستاده و شما با ديگران هيچ فرقي نداريد. و ميگويند اگر ما در دنيا به نصايح و مواعظ پيامبران گوش فرا ميداديم و يا در سخنان آنان تعقّل ميكرديم، امروز اهل جهنم نبوديم.[4]
پس راه ورود به بهشت و دوري از جهنم و عذاب الهي، فقط در عمل به تعاليم دين در جنبهي فردي خلاصه نميشود؛ بلكه عمل به تعاليم فردي و اجتماعي هردو با هم لازم و ضروري است.
پی نوشتها:
[1]. الميزان، ج 19، ص 370.
[2]. فرازهايي از اسلام، ص 126 ـ 123.
[3]. ولايت فقيه، ص 21.
[4]. سورهي مباركهي ملك، آيهي 11 ـ 7.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه) بهار 1381(