پرسش :
شیعیان تا چه اندازه در پیدایش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟
پاسخ :
اندیشه ى عصمت، بیش از هر چیز، ریشه در کتاب و سنّت دارد. قرآن کریم براى بیان پاکى و طهارت انبیا و اولیا هر چند واژه ى عصمت را به کار نگرفته، اما با تعبیرهاى گوناگون بر این حقیقت تأکید ورزیده است. براى مثال، از دیدگاه قرآن کریم پیامبران الهى به مقام «مخلَصین» بار یافته اند[1] و اینان کسانى اند که شیطان راهى براى گم راهى آنان ندارد.
(قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ)[2]؛
گفت (سوگند) به عزّت تو که همگى آنان را گم راه خواهم ساخت، مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته اند.
سیره ى عملى پیامبر و احادیث آن حضرت نیز جایى براى تردید در درستى و اصالت این باور باقى نمى گذارد. چنان که اندیشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدین سیوطى، در تفسیر آیه ى 33 سوره ى احزاب، این روایت را از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) گزارش مى کند: «فَاَنا وَ اهل بیتى مُطهّرونَ مِن الذُنُوب»[3]؛ من و اهل بیت ام از گناه پیراسته ایم.
امامان معصوم که بر اساس احادیث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند، در ترویج این اعتقاد کوشیده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاورشناسان و نیز روشن فکران اهل سنّت با نادیده گرفتن پیشینه ى تاریخى این مسئله و چشم فرو بستن از ده ها آیه و روایت، این شبهه را در انداخته اند که شیعیان به منظور بالا بردن مقام امامان خویش، اندیشه ى عصمت را ساخته و به ترویج آن پرداخته اند.[4] این گروه وقتى با این حقیقت روبرو مى گردند که اندیشمندان سنّى نیز از دیر باز از عصمت پیامبران جانب دارى نموده و نوشته هاى فراوانى در این باره به یادگار گذاشته اند، آنان را نیز سیراب شده از همین آبشخور به شمار آورده، مى گویند:
هر چند به طور کلّى معتقدات شیعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشیّع نفوذى قوى در بخش هایى از افکار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیّت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمد(علیه السلام) را مشمول آن نموده(اند).[5]
هم چنین، برخى از نویسندگانى که در جرگه ى شیعیان اند و خواستار بازنگرى در اندیشه ى عصمت معصومان، متکلمان شیعه را به بزرگ نمایى این مقام متّهم مى سازند و در تحلیلى مشابه با گروه پیشین مى گویند:
در قضیه ى عصمت، اعتقاد متکلمان شیعه روى هم رفته، خیلى بیش از دیگران اغراق آلود بوده است. شاید براى این که بتوانند از این قِبَل در کنار انبیا، از ائمه ى مذهب خود نیز سیمایى مافوق بشرى و اسطوره اى تصویر بکنند.[6]
سخنان یاد شده از آن جا که بیش تر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا یافته هاى عینى، چندان نیاز به پاسخ گویى ندارد. با این همه، چند نکته را در نقد آن، یادآور مى شویم:
1.چنان که گذشت، خاست گاه اصلى اندیشه ى عصمت آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است و دست کم برخى از مراتب آن، با دلیل عقلى نیز اثبات مى گردد؛ از این رو، چنین ریشه یابى هایى از واقع بینى به دور است.
2.دفاع اهل بیت از عصمت پیامبران کم تر از عصمت امامان نبوده است؛ چنان که امام رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبیا پاسخ گفته و در دفاع از پاکى و طهارت آنان کوشیده است.[7] پرداختن به عصمت امام نیز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پیامبران صورت گرفته است؛ یعنى این گونه روایات در پى آن اند که همان عصمتى را که همگان در باره ى انبیا پذیرفته اند، براى ائمه ى اهل بیت نیز به اثبات برسانند.[8]
3. پى روى اهل سنّت از شیعیان بسیار دور از ذهن و ناسازگار با واقعیت هاى تاریخى است. چگونه مى توان گفت: «سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را مشمول آن نموده(اند)»؟ این سخن به خوبى نمایان گر سستى و بى پایگى چنین تحلیل هایى است؛ زیرا اولا، اهل سنّت، جز شمار اندکى از آنان، هم چون برخى از معتزلیان،[9] على(علیه السلام) را معصوم نمى دانند؛ ثانیاً، اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دین به شمار مى رفت، سنیّان آن را دست آویزى محکم براى مبارزه با شیعه قرار مى دادند و از این فرصت استثنایى بیش ترین بهره را مى بردند، نه این که خود از آنان دنباله روى نمایند.
4. تلاش بسیارى از اندیشمندان سنّى در دفاع از عصمت پیامبران، کم تر از کوشش شیعیان نبوده است؛ چنان که فخر رازى (604ـ544 هـ ق)، افزون بر نگارش کتاب عصمة الانبیاء، در جاى جاى تفسیر گسترده و پر حجم خود بر قرآن کریم، چنان از این باور بنیادى جانب دارى نموده که شگفتى برخى از نویسندگان معاصر[10] و تأسّف بعضى دیگر از آن ها[11] را برانگیخته است. نه تنها این اندیشمند قرن پنجم هجرى، بلکه حتّى مسلمانان قرن اول نیز سخنانى در این باره به جا گذاشته اند؛ چنان که خلیفه ى اول در خطبه ى مربوط به آغاز خلافت خود مى گوید:
انَّ رَسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) خَرَج مِن الدنیا وَ لَیس احدٌ یُطالبه بِضربة سَوط فَما فَوقها وَ کانَ مَعصوماً مِن الخَطأ[12]؛
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى از دنیا رحلت فرمود که وام دار هیچ کس نبود و حتّى ضربه اى تازیانه به ناحق بر کسى ننواخته و معصوم از خطا بود.
پی نوشتها:
[1]. سوره ى ص، آیه ى 46؛ و مریم، آیه ى 51 و یوسف، آیه ى 24.
[2]. سوره ى ص، آیات 83ـ82 (ترجمه ى خرمشاهى).
[3]. الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ و ر.ک: ینابیع المودة، ب 77، ص 445.
[4]. ر.ک: ضحى الاسلام، ج 3، ص 234؛ من العقیدة الى الثورة، ج 4، ص 192؛ و عقیدة الشیعه، ص 328.
[5]. اسلام، بررسى تاریخى، ص 143.
[6]. دین و جامعه، ص 499.
[7]. ر.ک: عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 162ـ153.
[8]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 242.
[9]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 377ـ376.
[10]. ر.ک: پژوهشى هایى در باره ى قرآن و وحى، ص 41.
[11]. ر.ک: دین و جامعه، ص 485.
[12]. بحارالانوار، ج 10، ص 439؛ و ر.ک: ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 159.
منبع: حسن یوسفیان ، پرسمان عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، 1380.
اندیشه ى عصمت، بیش از هر چیز، ریشه در کتاب و سنّت دارد. قرآن کریم براى بیان پاکى و طهارت انبیا و اولیا هر چند واژه ى عصمت را به کار نگرفته، اما با تعبیرهاى گوناگون بر این حقیقت تأکید ورزیده است. براى مثال، از دیدگاه قرآن کریم پیامبران الهى به مقام «مخلَصین» بار یافته اند[1] و اینان کسانى اند که شیطان راهى براى گم راهى آنان ندارد.
(قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ)[2]؛
گفت (سوگند) به عزّت تو که همگى آنان را گم راه خواهم ساخت، مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته اند.
سیره ى عملى پیامبر و احادیث آن حضرت نیز جایى براى تردید در درستى و اصالت این باور باقى نمى گذارد. چنان که اندیشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدین سیوطى، در تفسیر آیه ى 33 سوره ى احزاب، این روایت را از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) گزارش مى کند: «فَاَنا وَ اهل بیتى مُطهّرونَ مِن الذُنُوب»[3]؛ من و اهل بیت ام از گناه پیراسته ایم.
امامان معصوم که بر اساس احادیث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند، در ترویج این اعتقاد کوشیده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاورشناسان و نیز روشن فکران اهل سنّت با نادیده گرفتن پیشینه ى تاریخى این مسئله و چشم فرو بستن از ده ها آیه و روایت، این شبهه را در انداخته اند که شیعیان به منظور بالا بردن مقام امامان خویش، اندیشه ى عصمت را ساخته و به ترویج آن پرداخته اند.[4] این گروه وقتى با این حقیقت روبرو مى گردند که اندیشمندان سنّى نیز از دیر باز از عصمت پیامبران جانب دارى نموده و نوشته هاى فراوانى در این باره به یادگار گذاشته اند، آنان را نیز سیراب شده از همین آبشخور به شمار آورده، مى گویند:
هر چند به طور کلّى معتقدات شیعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشیّع نفوذى قوى در بخش هایى از افکار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیّت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمد(علیه السلام) را مشمول آن نموده(اند).[5]
هم چنین، برخى از نویسندگانى که در جرگه ى شیعیان اند و خواستار بازنگرى در اندیشه ى عصمت معصومان، متکلمان شیعه را به بزرگ نمایى این مقام متّهم مى سازند و در تحلیلى مشابه با گروه پیشین مى گویند:
در قضیه ى عصمت، اعتقاد متکلمان شیعه روى هم رفته، خیلى بیش از دیگران اغراق آلود بوده است. شاید براى این که بتوانند از این قِبَل در کنار انبیا، از ائمه ى مذهب خود نیز سیمایى مافوق بشرى و اسطوره اى تصویر بکنند.[6]
سخنان یاد شده از آن جا که بیش تر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا یافته هاى عینى، چندان نیاز به پاسخ گویى ندارد. با این همه، چند نکته را در نقد آن، یادآور مى شویم:
1.چنان که گذشت، خاست گاه اصلى اندیشه ى عصمت آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است و دست کم برخى از مراتب آن، با دلیل عقلى نیز اثبات مى گردد؛ از این رو، چنین ریشه یابى هایى از واقع بینى به دور است.
2.دفاع اهل بیت از عصمت پیامبران کم تر از عصمت امامان نبوده است؛ چنان که امام رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبیا پاسخ گفته و در دفاع از پاکى و طهارت آنان کوشیده است.[7] پرداختن به عصمت امام نیز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پیامبران صورت گرفته است؛ یعنى این گونه روایات در پى آن اند که همان عصمتى را که همگان در باره ى انبیا پذیرفته اند، براى ائمه ى اهل بیت نیز به اثبات برسانند.[8]
3. پى روى اهل سنّت از شیعیان بسیار دور از ذهن و ناسازگار با واقعیت هاى تاریخى است. چگونه مى توان گفت: «سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) را مشمول آن نموده(اند)»؟ این سخن به خوبى نمایان گر سستى و بى پایگى چنین تحلیل هایى است؛ زیرا اولا، اهل سنّت، جز شمار اندکى از آنان، هم چون برخى از معتزلیان،[9] على(علیه السلام) را معصوم نمى دانند؛ ثانیاً، اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دین به شمار مى رفت، سنیّان آن را دست آویزى محکم براى مبارزه با شیعه قرار مى دادند و از این فرصت استثنایى بیش ترین بهره را مى بردند، نه این که خود از آنان دنباله روى نمایند.
4. تلاش بسیارى از اندیشمندان سنّى در دفاع از عصمت پیامبران، کم تر از کوشش شیعیان نبوده است؛ چنان که فخر رازى (604ـ544 هـ ق)، افزون بر نگارش کتاب عصمة الانبیاء، در جاى جاى تفسیر گسترده و پر حجم خود بر قرآن کریم، چنان از این باور بنیادى جانب دارى نموده که شگفتى برخى از نویسندگان معاصر[10] و تأسّف بعضى دیگر از آن ها[11] را برانگیخته است. نه تنها این اندیشمند قرن پنجم هجرى، بلکه حتّى مسلمانان قرن اول نیز سخنانى در این باره به جا گذاشته اند؛ چنان که خلیفه ى اول در خطبه ى مربوط به آغاز خلافت خود مى گوید:
انَّ رَسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) خَرَج مِن الدنیا وَ لَیس احدٌ یُطالبه بِضربة سَوط فَما فَوقها وَ کانَ مَعصوماً مِن الخَطأ[12]؛
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى از دنیا رحلت فرمود که وام دار هیچ کس نبود و حتّى ضربه اى تازیانه به ناحق بر کسى ننواخته و معصوم از خطا بود.
پی نوشتها:
[1]. سوره ى ص، آیه ى 46؛ و مریم، آیه ى 51 و یوسف، آیه ى 24.
[2]. سوره ى ص، آیات 83ـ82 (ترجمه ى خرمشاهى).
[3]. الدر المنثور، ج 5، ص 199؛ و ر.ک: ینابیع المودة، ب 77، ص 445.
[4]. ر.ک: ضحى الاسلام، ج 3، ص 234؛ من العقیدة الى الثورة، ج 4، ص 192؛ و عقیدة الشیعه، ص 328.
[5]. اسلام، بررسى تاریخى، ص 143.
[6]. دین و جامعه، ص 499.
[7]. ر.ک: عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 162ـ153.
[8]. پژوهشى در عصمت معصومان، ص 242.
[9]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 377ـ376.
[10]. ر.ک: پژوهشى هایى در باره ى قرآن و وحى، ص 41.
[11]. ر.ک: دین و جامعه، ص 485.
[12]. بحارالانوار، ج 10، ص 439؛ و ر.ک: ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 159.
منبع: حسن یوسفیان ، پرسمان عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، 1380.