دوشنبه، 22 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

با توجه به ويژگى هاى روان شناختى نوجوان و جوان، اين طبقه ى سنى با چه مشكلاتى مواجه اند؟


پاسخ :
مشكلات نوجوانان، تحت عناوين بحران بلوغ، بحران هويت، بحران ارزش ها، و بحران مناسبات و روابط، دسته بندى مى شوند.
ـ بحران بلوغ. اين بحران به تغييرات بيولوژيك اشاره دارد. ظهور علامات ثانويه ى جنسى، مثل رويش موى صورت، تغيير صدا، افزايش ترشح بعضى هورمون هاى غدد درون ريز (مخصوصاً هيپوفيز) و تسريع رشد بدنى و احتلام در پسران؛ شروع عادت ماهيانه، رويش موهاى زايد، رشد سينه ها و افزايش ترشح هورمون استروژن در دختران نشانه هاى بلوغ هستند؛ اگر نوجوان اطلاع كافى از روند رشد جسمانى خود داشته باشد، معمولاً مشكلى نخواهد داشت. نوجوان دختر و پسر نبايد از طرف خانواده، در غفلت و بى خبرى كامل قرار گيرند، تا مجبور شوند اطلاعات مربوط به بلوغ را از كانال هاى ناصحيح به دست بياورند، و يا مسائلى برايشان مرموز و مبهم بماند. خود خانواده بايد مطالب مورد نياز نوجوانان را با بيانى علمى و سالم به او بياموزد؛ در اين صورت شايد اصلا دليلى وجود نداشته باشد كه اين مرحله را بحران بناميم. در رابطه با مسائل بهداشتى و نظافت و تكاليف شرعى، مثل غسل و طهارت هم بايد با نوجوان صريح بود.
نكته اى كه در بحران بلوغ مى تواند مهم باشد، ايجاد تمايلات جنسى و ميل به جنس مخالف است؛ فرهنگ ها در اين خصوص تفاوت زيادى با هم دارند. بعضى از فرهنگ ها حتى در مدارس راهنمايى و دبيرستان ها، مراودات جنسى را آموزش مى دهند و بعضى از جوامع كنترل نسبى دراين جهت دارند.
در جامعه ى اسلامى نيز اين مسئوليت در ابتدا بر عهده ى خانواده و سپس آموزش و پرورش است؛ لكن بايد مسائل جنسى را با رعايت حريم ها و در چارچوب فرهنگ اسلامى، و گاهى به طور غير مستقيم و غير محرك، و در محيطى سالم، براى نوجوان بيان كرد.
ـ بحران هويت. اين بحران كه مهم تر از بقيه است، مى تواند به صورتى وسيع و همه جانبه نگريسته شود كه دربردارنده ى بحران هاى ديگر هم باشد؛ و اشاره به اين دارد كه نوجوان، گرفتار ترديدها و دودلى هايى مى شود؛ به گونه اى كه گويا خودش را نمى شناسد و تصور قطعى و ثابت از خود ندارد. سومين مجموعه ى بازنگرى شده ى تشخيصى انجمن روان شناسى آمريكا (DSM 3)علايمى را براى بحران هويت مشخص كرده است كه مضمون آن به صورت زير است: (گو اين كه در چهارمين بازنگرى، ديگر آن را به عنوان اختلال لحاظ نكرده اند، اما در اصلِ موضوع و اهميت آن تغييرى حاصل نمى شود.)
الف) ترديد در اهداف بلند مدت. كسى كه بحران هويت را به طور سالم پشت سر گذاشته باشد، ولو به صورت ناآگاهانه، اهدافى كوتاه مدت و ميان مدت و دراز مدت براى خود دارد؛ ولى كسى كه در بحران هويت مانده باشد، نمى تواند هيچ هدف بلند مدتى را براى خود ترسيم كند.
ب) ترديد در انتخاب شغل. هنوز نمى داند چه مى خواهد؛ ادامه ى تحصيل بدهد يا دنبال كار برود؟ در چه رشته اى تحصيل كند؟ چه كارى را گزينش كند؟ جداى از امكانات و واقعيات خارجى، او در ذهن خود نيز داراى تشويش و ترديد است.
ج) ترديد درالگوى رفاقت. نمى داند با چه كسانى بايد دوست شود؛ با درس خوان ها، يا بچه هاى متوسط و ضعيف؟ يا آنها كه وقت زيادى را به بازى مى گذرانند؟ يا بچه هاى مسجد؟ يا بچه هاى كارگر و زحمت كش؟ يابچه هاى ولگرد عياش؟ و يا ...؟ هر لحظه ممكن است به يكى از اين گروه ها فكر كند و همدم يكى از اين گروه ها باشد.
د) ترديد در تمايل و رفتار جنسى. گاهى ممكن است برخود بلرزد و احساس گناه كند كه چرا چنين فكرى كرده است، و حتى از تصور يك معنا هم گرفتار عذاب وجدان شود؛ و گاهى ممكن است با خود استدلال كند كه اين ميل بايد ارضا شود؛ گاهى ممكن است خود را به بى خيالى بزند و لحظه اى ممكن است به پيامدهاى اجتماعى رفتارش بينديشد؛ هنوز نمى داند كه اين ميل درونى را بروز دهد يا نه؟ به چه صورت و از چه طريقى؟ اين ها او را در ترديد شديدى قرار مى دهد.
هـ) ترديد در تشخيص مذهبى. مذهب تقليدى را نمى تواند با همه ى وجودش بپذيرد؛ با خود كلنجار مى رود كه كدام عقيده، كدام مذهب، كدام دين و كدام فلسفه ى زندگى را بپذيرد. معمولا از سنين 12 تا 15 سالگى، داراى اعتقادات مذهبى بيش ترى هستند. در سن 18 سالگى اين اعتقادات با علامت سؤال و كنج كاوىِ بسيار رو به رو مى شود. آنچه اهميت دارد اين است كه اطلاعات و امكانات علمى و آموزشى، به قدر كافى در اختيار نوجوانان و جوانان باشد، تا بتوانند انتخابى صحيح داشته باشند.
و) ترديد در نظام ارزش هاى اخلاقى. اشپرانگر مى گويد: تيپ هاى شخصيتى، و به تبع آن، ارزش ها شش دسته اند: 1. تيپ نظرى (داراى ارزش هاى نظرى) 2. تيپ اقتصادى (داراى ارزش هاى اقتصادى) 3. تيپ زيبايى پسند (داراى ارزش هاى زيبايى گرايانه) 4. تيپ اجتماعى (داراى ارزش هاى اجتماعى) 5. تيپ مذهبى (داراى ارزش هاى مذهبى) 6. تيپ سياسى (داراى ارزش هاى سياسى). نوجوان بين اين ارزش هاى ششگانه مردد است. اين در واقع همان بحران ارزش هاست.
ز) ترديد در تعهد گروهى. اين هم در واقع همان بحران مناسبات و روابط است؛ مناسبات او با والدين و هم سالان، دست خوشِ تغيير مى شود. گروه هم سالان جاى والدين را مى گيرد. همان گروه است كه همواره مورد تكريم و احترام قرار مى گيرد، او را در برابر فشار بزرگ سالان حفظ مى كند، مرجع قدرت و اعتماد است و در برخوردهاى اجتماعى الگو و سرمشق قرار مى گيرد، و بريدن ارتباطات نوجوان از گروه، يعنى بريدن طفل شيرخوار از شير مادر.[1]
بحران هويت براى همه ى نوجوانان هست؛ و همه بايد از اين مرحله عبور كنند؛ لكن بنابر امكانات و زمينه هاى قبلى و كيفيت گذراندن دوران كودكى بعضى خيلى سريع و راحت عبور مى كنند و بعضى براى مدت طولانى در اين بحران مى مانند. بحران هويت، همانند يك دالان شك است كه براى رسيدن به يقين، لاجرم بايد از آن عبور كرد؛ ولى اگر كسى در آن دالان توقف كند، تمام زندگى اش مختل مى شود، هميشه دچار سردرگمى هاى متعدد خواهد بود؛ و چه بسا، اگر ادامه پيدا كند، باعث اختلالات روانى شديد بشود.
انجمن روان شناسى آمريكا، در سومين بازنگرى مجموعه ى تشخيصى خود (DSM 3) براى افرادى كه از بحران هويت به سلامت عبور كرده اند و به احساس هويت رسيده اند نشانه هايى ذكر كرده است كه آنها را بيان مى كنيم:
الف) داشتن تقابل و تعامل اجتماعى - روانى. مراودات و گفت و شنودها و رفت وآمدها و كمك كردن ها و كمك خواستن ها و غيره، همه و همه شكل عادى و بهنجار به خود مى گيرد؛ با بزرگ ترها، به عنوان فرد كوچك تر، و باكوچك ترها، به عنوان فرد بزرگ تر، رفتار مناسبى دارد؛ نقش خود را در خانواده و گروه هم سالان و مدرسه و... احساس مى كند و آن را به خوبى انجام مى دهد.
ب) متمايز دانستن خود از ديگران. به اين نكته توجه دارد كه ممكن است در بعضى از ويژگى ها با كسى مشترك باشد؛ ولى در ويژگى هاى متعدد ديگرى نيز با هم تفاوت دارند؛ تفاوت هاى عاطفى و احساسى و شناختى و اخلاقى خود با ديگران را لمس مى كند و خود را متمايز از ديگران مى داند.
ج) داشتن ثبات رأى در حد معقول. از ترديدهاى كلى و كليدى گذشته، در ترديدهاى جزئى و مصداقى هم زياد نمى ماند؛ و در تصميم گيرى هايش كم تر دچار اضطراب مى شود.
د) داشتن تداوم در طول زمان. خود و گذشته و حال و آينده اش را يكى مى داند. اكنون را عبارت از تجربيات و ذخيره هاى گذشته و امكانات فعلى و آرزوها و ايده آل ها و برنامه هاى آينده، و خودش را فردى كه از گذشته شروع شده و اكنون در موقعيت فعلى خودش است و در آينده هم فلان مسير را طى خواهد كرد، مى داند.
هـ) تصور او از خودش همانند تصور ديگران از اوست. در خلال تعاملات و آمد و شدها و كنش و واكنش هايى كه داشته و بازخوردهايى كه گرفته است، مى داند كه ديگران او را چه فردى مى دانند و او خود را چطور فردى مى داند و اين دو نگرش را در يك حد اعتدال، به نقطه ى مشتركى مى رساند. اگر بين اين دو نظر اختلافى هست، بايد كم باشد، اگر بخواهد از خودش يك تعريف ارائه كند، با تعريفى كه ديگران از او ارائه مى كنند، هم خوانىِ زيادى خواهد داشت.[2]
اگر كسى اين پنج ويژگى را داشته باشد، معلوم است كه از بحران هويت به سلامت عبور كرده است و در آن جا استقرار نيافته است.
پی نوشتها:
[1]. ر. ك: كاپلان و سادوك، خلاصه روانپزشكى، ترجمه ى نصرالله پورافكارى، ج 4، ص 260.
[2]. ر.ك: همان، ص 263.
منبع: جوانان و تهاجم فرهنگى، محمد كاويانى، مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه (1382).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.