چهارشنبه، 24 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

لازمه ى سياست، به كارگيرى قدرت و اعمال قهر است؛ دين كه مظهر رحمت و لطف خداست چگونه مى تواند سياست را به دست گيرد؟


پاسخ :
براى پاسخ به اين پرسش بايد مفهوم قدرت و كارآمدى هاى آن، مفهوم رحمت و در نهايت نسبت قدرت و رحمت را تبيين كنيم.
الف) قدرت (POWER)
در زبان فارسى واژه هاى بسيارى وجود دارد كه مفهوم قدرت در آنها نهفته است؛ همانند نفوذ، توانايى، اقتدار، سلطه، نيرو و.... ماكس وبر جامعه شناس آلمانى، در تعريف قدرت مى گويد:
امكان تحميل اراده ى فرد بر رفتار جمعى ديگر.
و برتراند راسل قدرت را «پديد آوردن آثار مطلوب» مى داند.
برخى ديگر گفته اند:
قدرت عبارت است از عامل هرگونه حركت قابل تصور.[1]
به هر حال، قدرت، به عام ترين مفهوم خود، دلالت دارد بر توانايى ايجاد رويدادى معين، يا تأثير يا نفوذى كه يك فرد يا گروه با هر وسيله و شيوه اى بر رفتار ديگران اعمال كنند[2]. قدرت گاهى مترادف با قدرت سياسى به كار برده مى شود كه به نوبه ى خود بر سلطه ى سياسى، به مفهوم اختيارات قانونى ارگان هاى دولتى و يا حقوق سياسى (يعنى حقوق قانونى افراد براى منصوب كردن ارگان هاى دولتى يا منصوب شدن در ارگان هاى دولتى) دلالت دارد.[3] با بيانى جامعه شناسانه مى توان گفت:
قدرت عبارت است از هر نيرو يا اقتدار فردى يا جمعى، از اين جهت كه توان مطيع ساختن ديگران، به اطاعت واداشتن آنان و يا ايجاد آشتى بين خواست هاى آنان را داشته باشد.[4]
از تبيين مفهوم قدرت معلوم گرديد كه لازمه ى قدرت، اعمال قهر نيست، بلكه اساس در مفهوم قدرت، داشتن چنان توانايى و نيرويى است كه بتواند عملى يا تصميمى را تحقق بخشد و يا فرد يا جمعى را مطيع و پيرو خود سازد. بر همين اساس، قدرت را به قدرت تنبيهى، قدرت تشويقىو قدرت اقناعى تقسيم كرده اند.
قدرت تنبيهى به شكل هاى مجازات، شكنجه، فشارهاى روانى، مصادره ى اموال، سرزنش هاى زبانى، محكوميت هاى علنى و در نهايت، قتل و اعدام تبلور مى يابد.
در قدرت تشويقى، كوشش فرد قدرت طلب، در اعطاى پاداش، اعم از نقدى و غير نقدى است، تا بدين وسيله به هدف و مقصود خود دست يابد.
و اما در قدرت اقناعى ـ برخلاف قدرت تشويقى و تنبيهى كه در يكى بر اثر فشار و اجبار و در ديگرى در اثر پاداش، فرد تسليم شده آگاهى به اطاعت خود دارد ـ اطاعت در اثر تغيير عقيده حاصل مى گردد؛ يعنى ترغيب و تبليغ و اقدامات مناسب اجتماعى كه بسيار طبيعى و حق جلوه مى كند، زمينه ى تسليم و رضاى افراد به اراده ى شخص يا اشخاص ديگر را فراهم مى آورد، به گونه اى كه فرد گمان مى كند خود انتخاب نموده است و در نتيجه، احساس تسليم، مخفى مى ماند. قدرت اقناعى نوعاً از طريق تبليغ صورت مى پذيرد؛ بنابراين، قهر و اعمال زور لازمه ى قدرت نيست، بلكه در نوع خاصى از قدرت مورد استفاده قرار مى گيرد.
ب) رحمت و لطف
در مفهوم رحمت، بخشندگى و در مفهوم لطف، احسان نهفته است و به هر حال، لازمه ى رحمت و لطف، خيرخواهى و احسان است؛ اما اين كه مصداق خيرخواهى و احسان چيست، بايد ديد كه چه چيزى در سعادت و حيات آدمى نقش مثبتى دارد؛ از باب نمونه، اگر بچه اى را به قصد اذيت كتك بزنند، در حق او ستم روا داشته اند؛ ولى اگر پدر يا معلمى فرزند يا شاگردش را به قصد تأديب كتك بزند و به راستى راهى جز كتك زدن او نبوده باشد، به او لطف و احسان نموده و در حق او خيرخواهى كرده است؛ بنابراين، اعمال زور و قهر هميشه با لطف و رحمتْ ناسازگارى و منافات ندارد. اگر پليسى، فرد شرورى را كه قصد جان و مال مردم را نموده است مورد قهر و عتاب قرار دهد، كار او مصداق لطف و رحمت است نه ستمگرى و خيره سرى.
ج) نسبت دين و قدرت
تعيين نسبت دين و قدرت، به تشخيص اهداف دين بستگى دارد. مرورى بر ادله ى عقلى و نقلى (آيه ها و روايات) بر ضرورت دين، ثابت مى كند كه هدف دين هدايت انسان ها و شكوفا كردن استعدادهاى آنهاست و از آن رو كه ساخته شدن انسان ها جز در بستر مناسب و جامعه ى سالمى كه اساس و محور آن عدالت است تحقق نمى پذيرد، هدف ديگر دين ايجاد قسط و عدل و مبارزه با ظلم و فساد و فتنه است. خداوند مى فرمايد:
(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)؛[5] رسولش را براى هدايت و به همراه دين حق فرستاد، تا دينش را خلاف ميل مشركان، بر تمامى دين ها غالب سازد.
و براى تحقق اين هدايت نياز به جامعه اى سالم است؛ لذا مى فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[6] انبياى خود را به همراه كتاب آسمانى و ميزان حق و باطل فرستاديم تا مردم به وسيله ى آن به عدالت قيام كنند و جامعه اى سالم بنا نهند.
اكنون كه هدف دين و مفهوم قدرت روشن شد، مى توان به نسبت دين و قدرت پى برد و تشخيص داد كه دين براى رسيدن به هدف خود راهى جز تكيه بر قدرت ندارد و بايد با فتنه انگيزان و مفسدان و ستمگران در جامعه مقابله كند و به ناچار در كنار قدرت اقناعى و تشويقى، گاهى از قدرت تنبيهى استفاده نمايد و به مجازات ها و تعزيراتى روى آورد، تا فضاى مناسب براى رشد جامعه فراهم گردد؛ و دقيقاً به همين دليل است كه در اسلام در كنار اقناع و تشويق به تنبيه و مجازات هم توجه شده است.
از آيه ى (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)[7] قدرت اقناعى و از آيه ى (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً)،[8] قدرت تشويقى و از آيه ى (... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ)[9] قدرت تنبيهى برداشت مى شود.
البته بايد توجه داشت كه اولا، در دين، تنبيه، آخرين وسيله است؛ لذا حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:
آخر الدواء الكى؛[10] داغ كردن (و مجازات كردن) آخرين دارويى است كه تجويز مى شود.
و ثانياً، در انتخاب دين زور و قهرى وجود ندارد. انسان ها در دنيا در برابر هدايتگرى الهى مختارند:
(لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)؛[11] در دين اكراه و اجبار نيست.
(إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً)؛[12] ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد يا ناسپاس.
و زور قهر تنها براى جلوگيرى از ستمگرى ها و فساد و فتنه هايى است كه مانع سعادت و خوش بختى جامعه ى انسانى مى شود.[13]
پی نوشتها:
[1]. عيسى ولايى، مبانى سياست در اسلام، ص 216.
[2]. جوليوس گولد، ويليام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ص 657.
[3]. همان، ص 658.
[4].آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ص 285.
[5]. سوره ى توبه، آيه ى 33.
[6]. سوره ى حديد، آيه ى 25.
[7]. سوره ى نحل، آيه ى 125: «آنان را با منطق و نصيحت به دين دعوت نما».
[8]. سوره ى بنى اسرائيل، آيه ى 105: «ما تو را فرستاديم تا فقط بشارت دهنده و بيم دهنده باشى».
[9]. سوره ى حديد، آيه ى 25: «و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است».
[10]. نهج البلاغه، خطبه ى 168.
[11]. سوره ى بقره، آيه ى 256.
[12]. سوره ى انسان، آيه ى 3.
[13]. براى مطالعه ى پيش تر ر.ك: عيسى ولايى، مبانى سياست در اسلام، ص 213 - 249.
منبع: تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد على داعى نژاد، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1382) .


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.