شنبه، 27 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

دیدگاه شهید علامه مرتضی مطهری درباره پلورالیسم چسیت؟


پاسخ :
چندى پيش در برخى مطبوعات و نشريات، ايده هايى نظير «پلوراليسم»، «قرائت هاى مختلف از دين» و «دين ترياك اجتماع است» به استاد شهيد، مرتضى مطهّرى، نسبت داده شد و سعى شد كه از زبان آن بزرگوار، اين افكار در جامعه ترويج شود.[1] نگارنده ى اين مقاله بر آن است كه سستى و بى پايگى اين مطالب را با استناد به آثار و نوشته هاى آن شهيد نمايان سازد. لازم است يادآورى كنيم كه بحث پلوراليسم به شكل امروزى آن، در زمان استاد مطرح نبوده است؛ ولى شبهاتى در مورد حقّانيّت تمام اديان ترويج مى شده است كه استاد شهيد به عنوانِ يك اسلام شناس آگاه، اين انحرافات فكرى را كشف و خنثا مى ساخته اند. آن چه در ذيل مى آيد، نكاتى است كه در اين رابطه با پژوهش و تفحص در كتاب هاى مختلف ايشان، به دست آمده است.
تأكيد بر وحدت اديان
روشن است كه پلوراليسم و كثرت گرايى دينى، پيش فرض خود را تكثر اديان و تنوّع حقّ قرار مى دهد؛ ولى استاد شهيد در موارد متعدد تأكيد مى كند كه از نظر قرآن، تنها يك دين داريم: «... در سراسر قرآن اصرار عجيبى است كه دين، از اوّل تا آخر جهان، يكى بيش نيست و همه ى پيامبران، بشر را به يك دين دعوت كرده اند. در سوره ى شورى، آيه ى 13 چنين آمده است: خداوند براى شما دينى قرار داد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم.
«قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبران از آدم تا خاتم، مردم را بدان دعوت مى كرده اند اسلام مى نهد».[2] وى در جاى ديگر، مويّدى براى اين برداشت خود ارايه مى كند: «... قرآن هرگز كلمه ى دين را به صورت جمع (اديان) نياورده است. از نظر قرآن، آن چه وجود داشته، دين بوده نه اديان... قرآن كريم كه دين خدا را از آدم تا خاتم يك جريان پيوسته معرفى مى كند نه چند تا، يك نام روى آن مى گذارد و آن اسلام است. البته مقصود اين نيست كه در همه ى دوره ها، دين خدا با اين نام خوانده مى شده است و با اين نام در ميان مردم معروف بوده است، بلكه مقصود اين است كه حقيقت دين داراى ماهيتى است كه بهترين معرِّف آن، لفظ اسلام است و اين است كه مى گويد: (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ)».[3]
استاد شهيد با توجه به اين كه دين را يكى معرفى مى كنند، در صدد بر مى آيند كه تفاوت شرايع آسمانى را تبيين كنند. از كلمات ايشان مى توان سه دليل براى اين اختلاف و تفاوت استفاده كرد:
يك. مقتضيّات زمان، خصوصيّات محيط و تكامل بشر: «... اصول مكتب انبيا كه دين ناميده مى شود، يكى بوده است. تفاوت شرايع آسمانى يكى در يك سلسله مسائل فرعى و شاخه اى بوده كه بر حسب مقتضيّات زمان و خصوصيات محيط و ويژگى هاى مردمى كه دعوت شده اند متفاوت مى شده است و همه شكل هاى متفاوت و اندام هاى مختلف يك حقيقت و به سوى يك هدف و مقصود بوده است و ديگر در سطح تعليمات بوده كه پيامبران بعدى به موازات تكامل بشر، در سطح بالاترى، تعليمات خويش را كه همه در يك زمينه بوده القا كرده اند... و به تعبير ديگر، بشر در تعليمات انبيا مانند يك دانش آموز بوده كه او را از كلاس اوّل تا آخرين كلاس بالا برده اند. اين تكامل دين است از اختلاف اديان».[4]
دو. تحريف كتب مقدس: وى با طرح آيه ى 9 سوره ى حجر: (إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ ما خود اين كتاب را فرود آورديم و هم البته خود نگهبان آن هستيم، مى گويد: « در اين آيه با قاطعيت كم نظيرى از محفوظ ماندن قرآن از تحريف و تغيير و نابودى سخن رفته است... يكى از علل تجديد رسالت و ظهور پيامبران جديد، تحريف و تبديل هايى است كه در تعليمات و كتب مقدس پيامبران رخ مى داده است و به همين جهت آن كتاب ها و تعليمات، صلاحيت خود را براى هدايت مردم از دست مى داده اند... ظهور پياپى پيامبران تنها معلولِ تغيير و تكامل شرايط زندگى و نيازمندى بشر به پيام نوين و رهنمايى نوين نيست. بيشتر معلول نابودى ها و تحريف و تبديل هاى كتب و تعليمات آسمانى بوده است...».[5]
سه. تفاوت در شكل اجرا: «... اختلاف و تفاوت تعليمات آسمانى پيامبران از نوع اختلافات مكتب هاى فلسفى يا سياسى يا اجتماعى يا اقتصادى كه مشتمل بر افكار متضاد است نبوده است؛ انبيا تماماً داراى يك مكتب و يك تز بوده اند. تفاوت تعليمات انبيا با يك ديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاس هاى عالى تر با كلاس هاى دانى تر، يا از نوع تفاوت اجرايى يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است... شكل اجرايى يك اصل كلّى نيز در شرايط گوناگون متفاوت مى شود. بسيارى از اختلافات در روش انبيا از نوع تفاوت در شكل اجرا بوده است و نه در روح قانون...».[6]
ردّ حقّانيّتِ تمام اديان
از آن چه گذشت، روشن شد كه استاد شهيد دين را واحد مى داند و تفاوت و اختلاف اديان را امرى عارضى تلقّى مى كنند؛ ولى ايشان به اين حد بسنده نمى كنند و در كتاب عدل الهى به صراحت «حقّانيّت همه ى اديان» و به عبارتى «كثرت گرايى دينى» را زير سؤال مى برند. اينك عبارات استاد:
«دين حقّ در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشن فكرى اخيراً رايج شده است كه مى گويند همه ى اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يك سانند، انديشه ى نادرستى است؛ البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد؛ پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مى كنند؛ آنان نيامده اند كه در ميان بشر فرقه ها و گروه هاى متناقض به وجود آورند؛ ولى اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زمانى چندين دين حقّ وجود دارد و طبعاً انسان مى تواند در هر زمانى، هر دينى را كه مى خواهد بپذيرد؛ بر عكس معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه ى پيامبران را قبول داشته باشد... پس لازمه ى ايمان به همه ى پيامبران، اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره ى او است و قهراً لازم است در دوره ى ختميّه به آخرين دستورهايى كه از جانب خدا به وسيله ى آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم.
«بسيارى از مردم زمان ما، طرف دار اين فكر شده اند كه براى انسان كافى است كه خدا را بپرستد و به يكى از اديان آسمانى كه از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد و دستورهاى آن را به كار بندد. شكل دستورها چندان اهميتى ندارد. حضرت مسيح هم پيغمبر است؛ حضرت محمّد هم پيغمبر است؛ اگر طبق آيين مسيح عمل كنيم و هفته اى يك بار به كليسا برويم صحيح است و اگر هم طبق آيين حضرت خاتم الانبيا عمل كنيم و هر روز پنج بار نماز بگزاريم درست است. اينان مى گويند مهم اين است كه انسان به خدا ايمان داشته باشد و طبق يكى از برنامه هاى خدايى عمل كند... ولى ما اين ايده را باطل مى دانيم. درست است كه در دين، اكراه و اجبارى نيست (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)[7] ولى اين سخن به اين معنا نيست كه دين خدا در هر زمانى متعدد است و ما حقّ داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم. چنين نيست؛ در هر زمان يك دين حقّ وجود دارد و بس. در اين زمان، اگر كسى بخواهد به سوى خدا راهى بجويد، بايد از دستورات دين خاتم الانبيا راه نمايى بجويد. قرآن كريم مى فرمايد: (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ)[8]؛ هر كس غير از اسلام دينى بجويد، هرگز از او پذيرفته نمى شود و او در جهان ديگر از جمله ى زيان كاران خواهد بود.
«اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گران مايه اى است كه به دست حضرت خاتم الانبيا ظهور يافته است و قهراً كلمه ى اسلام بر آن منطبق مى گردد و بس».[9]
هدف از ذكر اين جمله طولانى آن بود كه معلوم گردد شهيد مطهّرى هر چند اسمى از پلوراليسم نمى آورد ولى جان مايه و ركن اصلى آن را كه حقّانيّت تمام اديان است را به نقد مى كشد.
صراط مستقيم؛ نه صراط هاى مستقيم
ايشان با استمداد از مباحث فلسفى ثابت مى كنند كه تنها يك شاه راه و خطّ سير به سوى سعادت فرا روى انسان ها گشوده شده است: «از نظر قرآنى سير تكاملى جهان و انسان و اجتماع يك سير هدايت شده و هدف دار است و بر روى خطّى است كه «صراط مستقيم» ناميده مى شود و از لحاظ مبدأ و مسير و منتها مشخص است. انسان و اجتماع متحوّل و متكامل است؛ ولى راه و خطّ سير مشخص و واحد و مستقيم است: (وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).[10]
يكى خطّ است از اوّل تا به آخر*** بر او خلق خدا جمله مسافر
«قرآن با توضيح اين نكته كه راه بشر يك راه مشخص و مستقيم است و همه ى پيامبران با همه ى اختلافاتى كه در راهنمايى و دادن نشانى بر حسب وضع و موقع زمانى و مكانى دارند، به سوى يك مقصد و يك شاه راه هدايت مى كنند، جاده ى ختم نبوت را صاف و ركن ديگر از اركان آن را توضيح مى دهد؛ زيرا ختم نبوت آن گاه معقول و متصوّر است كه خطّ سير اين بشر متحولِ متكامل، مستقيم و قابل مشخص كردن باشد؛ اما اگر همان طور كه خود بشر در تكاپوست و هر لحظه در يك نقطه است، خطّ سير او نيز دايم دست خوش تغيير و تبديل باشد و نهايت و مقصد مسير، مشخص نباشد و در هر برهه اى از زمان بخواهد در يك جاده حركت كند، بديهى است كه ختم نبوت معقول و متصور نمى باشد».[11]
اين سخن شهيد، ايده هايى نظير تلوّن و تنوّع حقيقت را كه در توجيه صراط هاى مستقيم گفته مى شود،[12] به شدت متزلزل مى سازد و اين نشان گر تفكر ژرف بين و شگفتى ساز آن متفكّر قرن است كه گويى اكنون به صورتى زنده و گويا شبهات روز را طرح كرده و ردّ مى سازد.
نفىِ پى آمدها و لوازم پلوراليسم
در اين بخش پايانى سعى شده به برخى از توالى فاسده ايده ى پلوراليسم اشاره شده، از كلمات گهربار استاد در ردّ آن ها مدد جُسته شود:
يك. خاتميّت و جاودانگى اسلام: پلوراليسم چون بر اين عقيده است كه راه هاى سعادت بى شمار است و هيچ محدوديتى براى آن قائل نيست، به هيچ روى ادعاى خاتميّت و جاودانگى را از هيچ دينى، حتّى اسلام نمى پذيرد. شهيد مطهّرى در كتاب «ختم نبوت» از انديشه ى خاتميّت دفاع مى كند و ضمن اشاره به آيه ى 40 سوره ى احزاب، از آن به عنوان دليل رسمى بر خاتميّت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) ياد مى كند.[13] و در جاى ديگر، آن را از ضروريات اسلام معرفى مى كند: «اين مطلب كه دين اسلام و شريعت اسلاميه شريعت خاتم است يعنى بعد از پيامبر اسلام، ديگر پيغمبرى هرگز نخواهد آمد، جزء ضروريات دين اسلام است. اگر كسى منكربشود، منكر اسلام شده است...».[14]
او در اثبات اين اعتقاد و دفع شبهات مى نويسد: «در طبيعت پديده ها متغيّرند نه قانون ها؛ اسلام قانون است نه پديده. اسلام آن وقت محكوم به مرگ است كه با قوانين طبيعت ناهم آهنگ باشد؛ اما اگر چنان كه خود مدّعى از فطرت و سرشت انسان و اجتماع سرچشمه گرفته باشد و با طبيعت و قوانين آن هم آهنگى داشته باشد، چرا بميرد؟!»[15]. «اسلام در وضع قوانين و مقررات خود، رسماً احترام فطرت و وابستگى خود را با قوانين فطرى اعلام نموده است. اين جهت است كه به قوانين اسلام امكان جاويدانى بودن داده است». ايشان در ادامه ى نوشتار، چگونگى جاودانه بودن اسلام را تبيين كرده و شبهات وارده را با بيانى متين و استوار پاسخ گفته، در نهايت، دين حداقلى را رد مى كند.[16]
دو. ناسخيّت اسلام: از آن جا كه كثرت گرايى دينى، همه ى اديان را بر حقّ مى داند، نمى پذيرد كه يك دين، اديان قبل از خود را نسخ كرده باشد و آن ها را از حجيّت و حقانيّت ساقط كرده باشد. حال ببينيم شهيد عزيز ما در اين باره چه مى فرمايند:
«نسخ در قانون الهى وجود دارد. علت نسخ هم ـ همان طور كه عرض كردم ـ آن علتى نيست كه معمولا در قوانين بشرى هست؛ يعنى پى بردن به نقص قانون. اين در علوم بشرى صادق است ولى در علم الهى صادق نيست. پس چرا نسخ مى شود؟ از لحاظ مقتضيّات زمان است. قانون كه به وسيله ى پيغمبر سابق آمده است، از اوّل محدود به زمان معين بوده است؛ يعنى خداوند تبارك و تعالى از اوّل كه اين شريعت را نازل كرده است، براى هميشه نازل نكرده است كه بعد پشيمان شده باشد؛ بلكه از اوّل براى يك مدت موقت نازل كرده است تا بعد از آن كه مدت منقضى شد، شريعت ديگرى بياورد؛ پس چرا از اوّل براى هميشه وضع نكرد؟ مى گوييم هر زمانى يك اقتضايى دارد».[17]
سه. جامعيت و كمال دين اسلام: پلوراليسم و صراط هاى مستقيم، همه ى اديان را از لحاظ حقّانيّت در يك درجه مى بيند؛ زيرا معتقد است اديان به تكافوءِ ادلّه و تعادل قوا و علل رسيده اند و اگر اين كثرت به وحدت رسيدنى بود، تاكنون رسيده بود.[18]
اما متفكّر شهيد با اثبات جامعيت و كمال دين اسلام آن را از همه ى اديان ممتاز مى داند: «اسلام طرحى است كلّى و جامع و همه جانبه و معتدل، حاوى همه ى طرح هاى جزئى و كارآمد در همه ى موارد... قرآن كتابى است كه روح همه ى تعليمات موقت و محدود كتب ديگر آسمانى را كه مبارزه با انواع انحراف ها و بازگشت به تعادل است در بر دارد. اين است كه قرآن خود را مهيمن و حافظ و نگهبان ساير كتب آسمانى مى خواند».[19]
«پيوند نبوت ها و رابطه ى اتصالى آن ها مى رساند كه نبوت يك سير تدريجى به سوى تكامل داشته و آخرين حلقه ى نبوت مرتفع ترين قله ى آن است».[20]
با عنايت به آن چه آمد، كاملا بديهى است كه شهيد مطهّرى دين را تكامل بخش و سعادت ساز مى دانند و اين كه در جايى دين را ترياك اجتماع معرفى مى كنند،[21] در حقيقت قرائت هاى ناصحيح از اسلام را به خصوص برخى انديشه هاى متحجرانه ى قبل از انقلاب كه مردم را به اسم دين به سكون، سكوت، بى دانشى و... دعوت مى كردند، نفى مى كنند. ولى دگرانديشى كه عنوان مى كند: دين افيون توده ها و حكومت هاست،[22] دينى را مى گويد كه وارد عرصه ى حكومت شود و با اين سخن در واقع بر سكولاريسم صحّه مى گذارد و بنا بر اين، به هيچ وجه اين دو عبارت با هم تناسبى ندارند و اين ظلمى بس بزرگ به آن شهيد عالى قدر است كه افكار انحرافى و التقاطى، كه او خود اوّلين مخالف با آن بود، به ايشان نسبت داده شود.
پی نوشتها:
[1]. براى نمونه ر.ك: روزنامه ى حيات نو، 16/7/79، ص 3، مقاله ى «مطهّرى و قرائت هاى مختلف از دين».
[2]. مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1374) ج 3، ص 157.
[3]. سوره ى آل عمران، آيه ى 19؛ مرتضى مطهّرى، همان، ج 2، ص 182.
[4]. همان، ص 181.
[5]. مرتضى مطهّرى، همان، ج 3، ص 156.
[6]. همان، ص 159.
[7]. سوره ى بقره، آيه ى 256.
[8]. سوره ى آل عمران، آيه ى 85.
[9]. مرتضى مطهّرى، همان، ج 1، صص 277 ـ 275.
[10]. سوره ى انعام، آيه ى 153.
[11]. مرتضى مطهّرى، همان، ج 3، صص 161 ـ 160.
[12]. عبدالكريم سروش، كيان: صراط هاى مستقيم، ش 36، ص 10ـ7. ص 16.
[13]. همان، ج 3، ص 155.
[14]. مرتضى مطهّرى، اسلام و مقتضيّات زمان، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368) ج 1، ص 357.
[15]. مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 178.
[16]. همان، صص 195 ـ 178.
[17]. مرتضى مطهّرى، اسلام و مقتضيّات زمان، ج 1، ص 356.
[18]. عبدالكريم سروش، كيان: از سوى ديگر، ش 37، ص 61.
[19]. مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 162.
[20]. همان، ص 167.
[21]. مرتضى مطهّرى، ده گفتار (انتشارات صدرا) صص 150 ـ 147.
[22]. هفته نامه ى عصر ما، 26/5/79.
منبع: پلوراليسم دينى ، رضا مصطفى لو، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه (1380).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.