پرسش :
آيا توسعهي همراه با تكنولوژي پيشرفته و مدرن، با ارزشهاي اخلاقي ناسازگار است؟
پاسخ :
در جهانبيني اسلامي، پيمودن مسير توسعه هدف نهايي سير انسان نيست؛ امّا دستيابي به آن مطلوب و ارزشمند و در شرايط كنوني جهان، امري لازم است؛ لذا در مقايسه با هدف نهايي، به عنوان هدفي متوسط و به منزلهي وسيله و ابزاري براي رسيدن به مقصود نهايي، يعني سير الي الله مطرح ميباشد.
حال با توجه به اين كه توسعه در ابعاد گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي، بدون رشد و رشد نيز بدون استفاده از تكنولوژي مدرن، تحقق نمييابد، در اينجا دربارهي رابطهي بين تكنولوژي و ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي سؤال بالا مطرح ميگردد.
به طور كلّي جهانبيني و اعتقادات مذهبي افراد يا به عبارت ديگر، ارزشها و باورهاي ديني و فرهنگي حاكم بر جامعه، نقش تعيين كنندهاي بر رفتار اقتصادي آنان در روند توسعه و ميزان آن دارد. قايلين به تضاد و ناسازگاري بين توسعه و ارزشهاي اخلاقي، سودگرايي شخصي و انباشتِ سرمايه را مبناي توسعه ميدانند. براساس تحليل جامعهشناس معروف آلماني، ماكس وِبر، بدون اين شرايط، دستيابي به توسعه ناممكن است؛ در حالي كه ارزشهاي ديني و اخلاقي، بر ديگر خواهي، جمعگرايي، آخرت گرايي، خدمت به ديگران و ايثار، مبتني است.
تحليل و بررسي مطلب:
بدون شك، توسعه با يك سلسله تغييرات اجتماعي همراه است و گذر از جوامع سنّتي به جامعهاي پيشرفته و مدرن، بدون تغييرات مذكور ممكن نيست؛ زيرا توسعه بدون رشد و رشد بدون ورود تكنولوژي، امكانپذير نيست و ورود تكنولوژي دگرگونيهايي را ميطلبد.
در اين مرحله بايد به تغيير ساختاري و تحولات فرهنگي توجه نمود. اين تغيير، همان مدرنيزم يا مدرنيته است، و بيشترين انتقاد از توسعه، متوجه همين تغييرات است نه خود توسعه.
اهم اين تغييرات، به طور فهرستوار عبارتاند از: تغيير در قشربندي اجتماعي، تمركز سياسي، رواج بوروكراسي در سازمانهاي اجتماعي، رشد شهرنشيني مدرن، تكثّر يا تنوع فرهنگي، افزايش پريشاني، نا امني و نابهنجاريهاي اجتماعي و افزايش نسبيّت فرهنگي. جامعهشناسان همهي اين عواقب را، صددرصد، اجتناب ناپذير نميدانند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي اذعان دارند، توسعهاي كه در ژاپن اتفاق افتاد با تعاريف تجدّد در غرب يكسان نيست؛ بلكه بسياري از ارزشهاي سنّتي ژاپن، حفظ شده است.[1]
اگر كشوري بدون جذب دانش فنّي، تكنولوژي را وارد كند، مسلماً اثرات منفي چنين روندي بيشتر از زماني است كه تكنولوژيِ فوق در دسترس نباشد؛ زيرا ورود اين نوع تكنولوژي، باعث ورود الگوها، ارزشها و گرايشهاي نامناسب بيگانه و نيز سلب روح خود اتّكايي و اعتماد به نفس ميشود. حاصل اين كه در پاسخ به سؤال مورد بحث بايد به سه نكته توجه نماييم:
1. تكنولوژي و رشد اقتصاديِ متعاقب آن ذاتاً فسادآور نيست، گرچه با توجه به واقعيّتها و طبيعت آدمي ـ اگر انسان تحت كنترل و هدايت ارزشهاي معنوي قرار نگيرد ـ ممكن است پيامدهاي منفي به دنبال داشته باشد كه ناشي از حرص و طمع و جاهطلبي و سودجويي مفرط انسان است.
2. رشد تكنولوژي، زمينههاي فرهنگي خاص خود را ميطلبد؛ كه بعضي از اين زمينهها در همهي جوامع، مشترك و برخي از آنها متفاوتاند و چنين نيست كه تكنولوژي و رشد اقتصادي، حتماً نتيجهي زمينهي فرهنگيِ خاصي باشد؛ مثلاً، جامعهي ژاپن با حفظ فرهنگ سنتي خود، به سطح بالايي از رشد تكنولوژي و پيشرفت صنعت در جهان امروز دست يافته است؛ بنابراين، رشد تكنولوژي ضرورتاً مستلزم رها كردن عناصر ارزشمند و فرهنگ سنتي نيست.
3. تكنولوژي و رشد اقتصادي، پيامدهاي فرهنگي خاصي دارد، ولي اين پيامدها جبري نيست و بيشتر جنبهي ساختاري دارد و با تأثير از عوامل فرهنگي و اجتماعي گوناگون، صورتهاي مختلفي پيدا ميكند؛ بنابراين، با فرهنگ غني ميتوان ابعاد مختلف سودگرايي و تفكّر مادّي محض، خودخواهي و دنياپرستي را تحت تأثير قرار داد.
آيا ميتوان با پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، به توسعه كه بر دنياطلبي، انباشت سرمايه و سودگرايي شخصي استوار است دست يافت؟
بزرگترين هنر اسلام و مكتبهاي الهي، معرفي و پرورش انسان كامل و جامعهي ايدهآل است. نگرش يك انسان مكتبي به امكانات مادّي، تحت تأثير ضوابط و مباني ارزشي قرار دارد و او از سرمايههاي مادّي و انساني، در چارچوب اين ضوابط و مباني استفاده مينمايد. اسلام با ديدگاه اجتماعياش، ما را به جاي من ميگذارد و با به تصوير كشيدن اهداف و آرمانهاي متعالي، انساني را كه به طور طبيعي خودش را دوست ميدارد، به طرف ديگرخواهي و خيرخواهي سوق ميدهد. اسلام با واقعبيني و توجه به خصلت حب ذات در انسان، با نزديك كردن او به خدا در خود او تغيير ايجاد ميكند؛ يعني ميگويد: اي انسان تو براي خودت كار كن، امّا رشد و كمال خود را در جهت قرب الي الله و به دست آوردن خشنودي حق تعالي جستجو كن؛ در حالي كه ماكس وبر و همفكران او در جمع بين مادّيت و معنويّت، به مشكل جدّي برخورد ميكنند.[2]
آنچه اكنون به وضوح قابل مشاهده است اين است كه، جهان سوم كه با شور و شعف به سوي توسعهيافتگي قدم برداشته، به دو دليل، با موجي از مشكلات روبهرو شده است يكي اين كه، پيشنيازهاي توسعه را در خود ايجاد نكرده بود و ديگر اين كه، فكر رفاهطلبي و مصرفزدگي دوران استعمار در اذهان مردم كشورهاي مستعمره، رسوخ كرده بود؛ لذا آنها به اين نتيجه رسيدند كه نميتوانند الگوي توسعهي كشورهاي ديگر را به دليل مباني فرهنگي خاص خود در كشورشان به كار گيرند.[3] امّا براساس جهانبيني اسلامي و ارزشهاي اخلاقي حاكم بر فرهنگ آن، توسعهاي كه هدفش تعالي روح بشر باشد مطلوب است، و اين تعالي، به پرهيز از ثروتاندوزي، منع اسراف و تبذير و پيروي از يك الگوي متعادل مصرف، بستگي دارد نه به رشد اقتصادي صرف.
پی نوشتها:
[1]. محمود محمدي عراقي، مجموعهي مقالات سمينار جامعه شناسي و توسعه، ص 423، 419.
[2]. همان، ص 425، 432.
[3]. مرتضي آويني، توسعه و مباني تمدّن غرب، ص 5 ـ 6.
منبع: اسلام و توسعه، محمد جمال خليليان، نشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (1381).
در جهانبيني اسلامي، پيمودن مسير توسعه هدف نهايي سير انسان نيست؛ امّا دستيابي به آن مطلوب و ارزشمند و در شرايط كنوني جهان، امري لازم است؛ لذا در مقايسه با هدف نهايي، به عنوان هدفي متوسط و به منزلهي وسيله و ابزاري براي رسيدن به مقصود نهايي، يعني سير الي الله مطرح ميباشد.
حال با توجه به اين كه توسعه در ابعاد گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي، بدون رشد و رشد نيز بدون استفاده از تكنولوژي مدرن، تحقق نمييابد، در اينجا دربارهي رابطهي بين تكنولوژي و ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي سؤال بالا مطرح ميگردد.
به طور كلّي جهانبيني و اعتقادات مذهبي افراد يا به عبارت ديگر، ارزشها و باورهاي ديني و فرهنگي حاكم بر جامعه، نقش تعيين كنندهاي بر رفتار اقتصادي آنان در روند توسعه و ميزان آن دارد. قايلين به تضاد و ناسازگاري بين توسعه و ارزشهاي اخلاقي، سودگرايي شخصي و انباشتِ سرمايه را مبناي توسعه ميدانند. براساس تحليل جامعهشناس معروف آلماني، ماكس وِبر، بدون اين شرايط، دستيابي به توسعه ناممكن است؛ در حالي كه ارزشهاي ديني و اخلاقي، بر ديگر خواهي، جمعگرايي، آخرت گرايي، خدمت به ديگران و ايثار، مبتني است.
تحليل و بررسي مطلب:
بدون شك، توسعه با يك سلسله تغييرات اجتماعي همراه است و گذر از جوامع سنّتي به جامعهاي پيشرفته و مدرن، بدون تغييرات مذكور ممكن نيست؛ زيرا توسعه بدون رشد و رشد بدون ورود تكنولوژي، امكانپذير نيست و ورود تكنولوژي دگرگونيهايي را ميطلبد.
در اين مرحله بايد به تغيير ساختاري و تحولات فرهنگي توجه نمود. اين تغيير، همان مدرنيزم يا مدرنيته است، و بيشترين انتقاد از توسعه، متوجه همين تغييرات است نه خود توسعه.
اهم اين تغييرات، به طور فهرستوار عبارتاند از: تغيير در قشربندي اجتماعي، تمركز سياسي، رواج بوروكراسي در سازمانهاي اجتماعي، رشد شهرنشيني مدرن، تكثّر يا تنوع فرهنگي، افزايش پريشاني، نا امني و نابهنجاريهاي اجتماعي و افزايش نسبيّت فرهنگي. جامعهشناسان همهي اين عواقب را، صددرصد، اجتناب ناپذير نميدانند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي اذعان دارند، توسعهاي كه در ژاپن اتفاق افتاد با تعاريف تجدّد در غرب يكسان نيست؛ بلكه بسياري از ارزشهاي سنّتي ژاپن، حفظ شده است.[1]
اگر كشوري بدون جذب دانش فنّي، تكنولوژي را وارد كند، مسلماً اثرات منفي چنين روندي بيشتر از زماني است كه تكنولوژيِ فوق در دسترس نباشد؛ زيرا ورود اين نوع تكنولوژي، باعث ورود الگوها، ارزشها و گرايشهاي نامناسب بيگانه و نيز سلب روح خود اتّكايي و اعتماد به نفس ميشود. حاصل اين كه در پاسخ به سؤال مورد بحث بايد به سه نكته توجه نماييم:
1. تكنولوژي و رشد اقتصاديِ متعاقب آن ذاتاً فسادآور نيست، گرچه با توجه به واقعيّتها و طبيعت آدمي ـ اگر انسان تحت كنترل و هدايت ارزشهاي معنوي قرار نگيرد ـ ممكن است پيامدهاي منفي به دنبال داشته باشد كه ناشي از حرص و طمع و جاهطلبي و سودجويي مفرط انسان است.
2. رشد تكنولوژي، زمينههاي فرهنگي خاص خود را ميطلبد؛ كه بعضي از اين زمينهها در همهي جوامع، مشترك و برخي از آنها متفاوتاند و چنين نيست كه تكنولوژي و رشد اقتصادي، حتماً نتيجهي زمينهي فرهنگيِ خاصي باشد؛ مثلاً، جامعهي ژاپن با حفظ فرهنگ سنتي خود، به سطح بالايي از رشد تكنولوژي و پيشرفت صنعت در جهان امروز دست يافته است؛ بنابراين، رشد تكنولوژي ضرورتاً مستلزم رها كردن عناصر ارزشمند و فرهنگ سنتي نيست.
3. تكنولوژي و رشد اقتصادي، پيامدهاي فرهنگي خاصي دارد، ولي اين پيامدها جبري نيست و بيشتر جنبهي ساختاري دارد و با تأثير از عوامل فرهنگي و اجتماعي گوناگون، صورتهاي مختلفي پيدا ميكند؛ بنابراين، با فرهنگ غني ميتوان ابعاد مختلف سودگرايي و تفكّر مادّي محض، خودخواهي و دنياپرستي را تحت تأثير قرار داد.
آيا ميتوان با پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، به توسعه كه بر دنياطلبي، انباشت سرمايه و سودگرايي شخصي استوار است دست يافت؟
بزرگترين هنر اسلام و مكتبهاي الهي، معرفي و پرورش انسان كامل و جامعهي ايدهآل است. نگرش يك انسان مكتبي به امكانات مادّي، تحت تأثير ضوابط و مباني ارزشي قرار دارد و او از سرمايههاي مادّي و انساني، در چارچوب اين ضوابط و مباني استفاده مينمايد. اسلام با ديدگاه اجتماعياش، ما را به جاي من ميگذارد و با به تصوير كشيدن اهداف و آرمانهاي متعالي، انساني را كه به طور طبيعي خودش را دوست ميدارد، به طرف ديگرخواهي و خيرخواهي سوق ميدهد. اسلام با واقعبيني و توجه به خصلت حب ذات در انسان، با نزديك كردن او به خدا در خود او تغيير ايجاد ميكند؛ يعني ميگويد: اي انسان تو براي خودت كار كن، امّا رشد و كمال خود را در جهت قرب الي الله و به دست آوردن خشنودي حق تعالي جستجو كن؛ در حالي كه ماكس وبر و همفكران او در جمع بين مادّيت و معنويّت، به مشكل جدّي برخورد ميكنند.[2]
آنچه اكنون به وضوح قابل مشاهده است اين است كه، جهان سوم كه با شور و شعف به سوي توسعهيافتگي قدم برداشته، به دو دليل، با موجي از مشكلات روبهرو شده است يكي اين كه، پيشنيازهاي توسعه را در خود ايجاد نكرده بود و ديگر اين كه، فكر رفاهطلبي و مصرفزدگي دوران استعمار در اذهان مردم كشورهاي مستعمره، رسوخ كرده بود؛ لذا آنها به اين نتيجه رسيدند كه نميتوانند الگوي توسعهي كشورهاي ديگر را به دليل مباني فرهنگي خاص خود در كشورشان به كار گيرند.[3] امّا براساس جهانبيني اسلامي و ارزشهاي اخلاقي حاكم بر فرهنگ آن، توسعهاي كه هدفش تعالي روح بشر باشد مطلوب است، و اين تعالي، به پرهيز از ثروتاندوزي، منع اسراف و تبذير و پيروي از يك الگوي متعادل مصرف، بستگي دارد نه به رشد اقتصادي صرف.
پی نوشتها:
[1]. محمود محمدي عراقي، مجموعهي مقالات سمينار جامعه شناسي و توسعه، ص 423، 419.
[2]. همان، ص 425، 432.
[3]. مرتضي آويني، توسعه و مباني تمدّن غرب، ص 5 ـ 6.
منبع: اسلام و توسعه، محمد جمال خليليان، نشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه (1381).