پرسش :
آثار دنيايى ايمان به حيات اخروى و ياد آن چیست؟
پاسخ :
1. درك ناپايدارى زندگى دنيوى
تأثير اعتقاد به آخرت و يادآورى آن در فكر انسان اين است كه آدمى به خود و ديگر موجودات واقع بينانه مى نگرد و خود را جزئى از اجزاى اين جهان گذران مى داند كه مجموعاً به سوى يك جهان جاويد و ابدى در حركت اند.[1]
2. تعديل غرايز و پرورش فضايل
انسان با اين نظر واقع بينانه كه به دنياى ناپايدار دارد احساسات و غرايز درونى خود را تعديل و با توجه به مقصد و هدفى كه در پيش دارد آنها را محدود مى سازد.
اعتقاد به معاد و كيفرهاى الهى انسان را وظيفه شناس مى سازد؛ چرا كه آدمى با اعتقاد به آخرت و توجّه به حساب و كتاب اعمال و رفتار در آن سرا، نمى تواند نسبت به وظايف خود در عرصه هاى مختلف زندگى بى تفاوت باشد، حتى اگر بهره ى كمى از عقل داشته باشد با مقايسه ى دنياى زودگذر و حيات جاويدان اخروى، دنيا را ترجيح نمى دهد، بلكه سعى در به دست آوردن راحتى و آسايش جاويدان اخروى خواهد داشت؛ مگر انسانى كه كاملا غافل است و در پى به دست آوردن مصالح و دفع مفاسد خود نيست و كاملا سرگرم لذايذ زودگذر دنيوى شده است. در حقيقت ياد مرگ پرده ى غفلت را از پيش روى انسان برمى دارد و او را متوجه حيات جاودانه ى آخرت مى كند تا گرفتار گناه و جنايت و فساد نشود كه در صورت ابتلا به اين امور، شقاوت ابدى و عذاب اخروى را براى خود كسب كرده است.
پس يكى از راه هاى نجات از هواهاى نفسانى و تعديل غرايز درونى اين است كه همواره متوجه اين واقعيت باشيم كه نهايت كار ما مرگ است و به زودى از اين دنيا به آخرت كوچ خواهيم كرد و نتيجه ى اعمال خود را آن جا خواهيم ديد؛ لذا بايد مواظب باشيم اعمالى از ما سر نزند كه گرفتارى و عذاب اخروى را به دنبال داشته باشد.
اگر انسان به اين درك و فهم برسد كه دنيا فانى است و عمر او با مرگ به انتها مى رسد و ديگر هيچ بهره اى از دنيا نخواهد داشت، ديگر اسير تكاثر در مال و جاه و مقام نمى گردد.
وقتى انسان با ياد مرگ و آخرت تربيت يافت چنين باورى «ضمانت اجرايى» است و او طبق همين باور و اعتقاد همه ى اخلاق و كردار و عقايد خود را پايه ريزى مى كند، ولى انسانى كه از ياد مرگ و آخرت غافل است دليلى ندارد مقيّد به قانون باشد و به هر جنايتى دست مى زند.
در نتيجه، ياد مرگ و آخرت و باورداشتن آن نه تنها غرايز انسان را تعديل مى كند و جلوى تجاوزات غريزى اش را مى گيرد، بلكه باعث پرورش و رشد فضايل او هم مى گردد؛ چون كسى كه هميشه به ياد مرگ و آخرت است همه ى اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار مى دهد و مى كوشد رضايت خداوند متعال را جلب كند.[2]
آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:
صفات برجسته ى اخلاق در كنار ياد معاد و تذكر قيامت به كمال لازم مى رسد؛ زيرا ياد مرگ و عذاب قيامت انسان را دل شكسته و قلب او را خاشع مى سازد، قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ)؛[3] از خدا يارى خواهيد و در كارها صابر و شكيبا باشيد و نماز به جاى آوريد كه نماز سخت مهم و بزرگ و كارى دشوار است؛ مگر بر خداپرستان؛ آن كسانى كه مى دانند (نه اين كه گمان داشته باشند) كه در پيشگاه پروردگار حاضر خواهند شد و به درگاه عزّتش رجوع خواهند كرد.
ياد مرگ و عذاب، آنان را خاشع و خاكسار مى سازد...[4].
3. تأمين عدالت اجتماعى
انسان مدنى بالطبع است؛ يعنى به گونه اى خلق شده كه بايد در اجتماع زندگى كند؛ و از لوازم اجتماعى بودن تضاد و برخورد منافع است. در اجتماعى كه افراد نيرومند و ناتوان با هم زندگى مى كنند و قدرتمندان همواره مى خواهند همه چيز را به خود اختصاص دهند و غالباً از حدّ خود تجاوز و حقوق فقراى جامعه را پايمال مى كنند، به ناچار بايد قوانينى وضع شود كه حقوق همه ى طبقات اجتماع را محفوظ بدارد؛ لكن به كار بستن اين قوانين از تشريع و وضع آن مهم تر است. امروزه قواى قانون گذارى، قضايى و مجريه تا حدودى توانسته اند نظم و آرامش را در اجتماعات انسانى محقق كنند، ولى اين تنها مربوط به تبهكارى و فسادهاى ظاهرى است. نسبت به خلافكارى هاى پنهانى اين راه بى نتيجه است؛ به علاوه اين كه اگر مجريان اين قوانين بخواهند از مقام خود سوءاستفاده كنند، چه عاملى مى تواند سدّ راهشان شود؟ اين جاست كه حكومت هاى بشرى در تأمين عدالت اجتماعى به بن بست مى رسند. ولى اجتماعى كه زيربناى برنامه هاى آن را ايمان و ترس از خدا تشكيل مى دهد چنين نيست؛ زيرا كيفر گناه و يا عذاب هاى اخروى بهترين ضامن اجراى قوانين خواهند بود.[5]
در آخر لازم است نكته اى را متذكر شويم و آن اين كه تصوّر مرگ و جهان پس از مرگ زندگى را بر انسان تلخ نمى كند و او را از فعاليت و كوشش در امور زندگانى بازنمى دارد؛ چرا كه علّت فعاليت انسان در امور زندگى حسّ احتياج است و با ياد مرگ و آخرت حسّ احتياج از بين نمى رود. بله، ياد آخرت انسان را از زياده روى در شهوت پرستى باز مى دارد و در طريقى قرار مى دهد كه مى داند پاداش هر كار نيك خود را روزى خواهد ديد، پس سعى و كوشش او به همين طريق معطوف مى شود.
پس ياد مرگ و توجه به اين كه زندگى دنيوىِ انسان محدود است و تكرار و برگشت ندارد باعث مى شود كه انسان از فرصت هاى خود خوب استفاده كند و عمر خود را به بيكارى و بطالت نگذراند و همواره در فعاليت و تكاپو باشد.[6]
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، همان، ص 132.
[2]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، همان، ص 132 ـ 134؛ محمد تقى مصباح يزدى، پند جاويد، ص 285 ـ 289 و پندهاى امام صادق به ره جويان صادق، ص 157 و ره توشه، ج 2، ص 110 ـ 112؛ جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان، ص 17؛ عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 22، 24، 29 ـ 30 و 34 و ياد معاد، ص 99، 101 و 112، و محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 10، ص 131 ـ 133.
[3]. سوره ى بقره، آيه ى 45 ـ 46.
[4]. عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 52 ـ 53.
[5]. ر.ك: جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان، ص 19
[6]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، مجموعه مقالات، ج 2، ص 132؛ محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 10، ص 133، و عبدالله جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 130 ـ 131.
منبع: مرگ، واقعيت ناشناخته، محسن ميرزاپور، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
1. درك ناپايدارى زندگى دنيوى
تأثير اعتقاد به آخرت و يادآورى آن در فكر انسان اين است كه آدمى به خود و ديگر موجودات واقع بينانه مى نگرد و خود را جزئى از اجزاى اين جهان گذران مى داند كه مجموعاً به سوى يك جهان جاويد و ابدى در حركت اند.[1]
2. تعديل غرايز و پرورش فضايل
انسان با اين نظر واقع بينانه كه به دنياى ناپايدار دارد احساسات و غرايز درونى خود را تعديل و با توجه به مقصد و هدفى كه در پيش دارد آنها را محدود مى سازد.
اعتقاد به معاد و كيفرهاى الهى انسان را وظيفه شناس مى سازد؛ چرا كه آدمى با اعتقاد به آخرت و توجّه به حساب و كتاب اعمال و رفتار در آن سرا، نمى تواند نسبت به وظايف خود در عرصه هاى مختلف زندگى بى تفاوت باشد، حتى اگر بهره ى كمى از عقل داشته باشد با مقايسه ى دنياى زودگذر و حيات جاويدان اخروى، دنيا را ترجيح نمى دهد، بلكه سعى در به دست آوردن راحتى و آسايش جاويدان اخروى خواهد داشت؛ مگر انسانى كه كاملا غافل است و در پى به دست آوردن مصالح و دفع مفاسد خود نيست و كاملا سرگرم لذايذ زودگذر دنيوى شده است. در حقيقت ياد مرگ پرده ى غفلت را از پيش روى انسان برمى دارد و او را متوجه حيات جاودانه ى آخرت مى كند تا گرفتار گناه و جنايت و فساد نشود كه در صورت ابتلا به اين امور، شقاوت ابدى و عذاب اخروى را براى خود كسب كرده است.
پس يكى از راه هاى نجات از هواهاى نفسانى و تعديل غرايز درونى اين است كه همواره متوجه اين واقعيت باشيم كه نهايت كار ما مرگ است و به زودى از اين دنيا به آخرت كوچ خواهيم كرد و نتيجه ى اعمال خود را آن جا خواهيم ديد؛ لذا بايد مواظب باشيم اعمالى از ما سر نزند كه گرفتارى و عذاب اخروى را به دنبال داشته باشد.
اگر انسان به اين درك و فهم برسد كه دنيا فانى است و عمر او با مرگ به انتها مى رسد و ديگر هيچ بهره اى از دنيا نخواهد داشت، ديگر اسير تكاثر در مال و جاه و مقام نمى گردد.
وقتى انسان با ياد مرگ و آخرت تربيت يافت چنين باورى «ضمانت اجرايى» است و او طبق همين باور و اعتقاد همه ى اخلاق و كردار و عقايد خود را پايه ريزى مى كند، ولى انسانى كه از ياد مرگ و آخرت غافل است دليلى ندارد مقيّد به قانون باشد و به هر جنايتى دست مى زند.
در نتيجه، ياد مرگ و آخرت و باورداشتن آن نه تنها غرايز انسان را تعديل مى كند و جلوى تجاوزات غريزى اش را مى گيرد، بلكه باعث پرورش و رشد فضايل او هم مى گردد؛ چون كسى كه هميشه به ياد مرگ و آخرت است همه ى اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار مى دهد و مى كوشد رضايت خداوند متعال را جلب كند.[2]
آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:
صفات برجسته ى اخلاق در كنار ياد معاد و تذكر قيامت به كمال لازم مى رسد؛ زيرا ياد مرگ و عذاب قيامت انسان را دل شكسته و قلب او را خاشع مى سازد، قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ)؛[3] از خدا يارى خواهيد و در كارها صابر و شكيبا باشيد و نماز به جاى آوريد كه نماز سخت مهم و بزرگ و كارى دشوار است؛ مگر بر خداپرستان؛ آن كسانى كه مى دانند (نه اين كه گمان داشته باشند) كه در پيشگاه پروردگار حاضر خواهند شد و به درگاه عزّتش رجوع خواهند كرد.
ياد مرگ و عذاب، آنان را خاشع و خاكسار مى سازد...[4].
3. تأمين عدالت اجتماعى
انسان مدنى بالطبع است؛ يعنى به گونه اى خلق شده كه بايد در اجتماع زندگى كند؛ و از لوازم اجتماعى بودن تضاد و برخورد منافع است. در اجتماعى كه افراد نيرومند و ناتوان با هم زندگى مى كنند و قدرتمندان همواره مى خواهند همه چيز را به خود اختصاص دهند و غالباً از حدّ خود تجاوز و حقوق فقراى جامعه را پايمال مى كنند، به ناچار بايد قوانينى وضع شود كه حقوق همه ى طبقات اجتماع را محفوظ بدارد؛ لكن به كار بستن اين قوانين از تشريع و وضع آن مهم تر است. امروزه قواى قانون گذارى، قضايى و مجريه تا حدودى توانسته اند نظم و آرامش را در اجتماعات انسانى محقق كنند، ولى اين تنها مربوط به تبهكارى و فسادهاى ظاهرى است. نسبت به خلافكارى هاى پنهانى اين راه بى نتيجه است؛ به علاوه اين كه اگر مجريان اين قوانين بخواهند از مقام خود سوءاستفاده كنند، چه عاملى مى تواند سدّ راهشان شود؟ اين جاست كه حكومت هاى بشرى در تأمين عدالت اجتماعى به بن بست مى رسند. ولى اجتماعى كه زيربناى برنامه هاى آن را ايمان و ترس از خدا تشكيل مى دهد چنين نيست؛ زيرا كيفر گناه و يا عذاب هاى اخروى بهترين ضامن اجراى قوانين خواهند بود.[5]
در آخر لازم است نكته اى را متذكر شويم و آن اين كه تصوّر مرگ و جهان پس از مرگ زندگى را بر انسان تلخ نمى كند و او را از فعاليت و كوشش در امور زندگانى بازنمى دارد؛ چرا كه علّت فعاليت انسان در امور زندگى حسّ احتياج است و با ياد مرگ و آخرت حسّ احتياج از بين نمى رود. بله، ياد آخرت انسان را از زياده روى در شهوت پرستى باز مى دارد و در طريقى قرار مى دهد كه مى داند پاداش هر كار نيك خود را روزى خواهد ديد، پس سعى و كوشش او به همين طريق معطوف مى شود.
پس ياد مرگ و توجه به اين كه زندگى دنيوىِ انسان محدود است و تكرار و برگشت ندارد باعث مى شود كه انسان از فرصت هاى خود خوب استفاده كند و عمر خود را به بيكارى و بطالت نگذراند و همواره در فعاليت و تكاپو باشد.[6]
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، همان، ص 132.
[2]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، همان، ص 132 ـ 134؛ محمد تقى مصباح يزدى، پند جاويد، ص 285 ـ 289 و پندهاى امام صادق به ره جويان صادق، ص 157 و ره توشه، ج 2، ص 110 ـ 112؛ جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان، ص 17؛ عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 22، 24، 29 ـ 30 و 34 و ياد معاد، ص 99، 101 و 112، و محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 10، ص 131 ـ 133.
[3]. سوره ى بقره، آيه ى 45 ـ 46.
[4]. عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 52 ـ 53.
[5]. ر.ك: جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان، ص 19
[6]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، مجموعه مقالات، ج 2، ص 132؛ محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 10، ص 133، و عبدالله جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 130 ـ 131.
منبع: مرگ، واقعيت ناشناخته، محسن ميرزاپور، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).