دوشنبه، 29 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چه عاملى باعث سختى مرگ براى بعضى انسان ها مى شود؟


پاسخ :
در هنگام مرگ، طبق عقايد و اعمال و رفتار هر كسى با او برخورد خواهند كرد؛ يعنى برآيند رفتارى او در تمام عمرش مورد نظر قرار مى گيرد. اگر برآيند اعتقادى و رفتارى او صحيح و سالم و بر صراط مستقيم باشد به او از روى «سلام و بشارت بهشت» برخورد خواهند كرد، ولى اگر برآيند رفتارى او زشت و پليد باشد، ملائكه و فرشتگان الهى او را با شكنجه و عذاب و ذلّت و خوارى به عالم برزخ منتقل مى كنند.
بى ترديد اگر انسانِ گنهكار با توبه واستغفار و جبران خلافكارى هايش خود را سبك بار نكند، بارهاى سنگين گناه به شكل عقده هاى روانى بر روح و جان او حاكم خواهند شد و به هنگام مفارقت روح از بدن تمام آن ناملايمات و عقده هايى را كه در جانش اندوخته شده اند يك باره درك مى كند و همان باعث شكنجه و عذاب درونى او خواهد شد؛ درست مانند دردهايى كه نفس به هنگام اشتغال به امور ديگر آنها را احساس نمى كند، ولى به محض فراغت نفس آن دردها ادراك مى شوند.[1]
امّا در اين جا سخن از اين است كه علاوه بر عقايد باطل و اعمال ناشايست كه در هنگام قبض روح تأثيرات بسيار سنگينى بر انسان دارند، آيا عوامل ديگرى نيز در سختى جان دادن آدمى مؤثرند يا نه؟ ابتدا لازم است مقدّمه اى را طرح كنيم. يكى از عوالمى كه انسان به ناچار وارد آن مى شود و مدتى در آن عالم و نشئه زندگى مى كند عالم دنياست. انسان با ورود به اين عالم به دو نوع «ادراك» دسترسى پيدا مى كند.
1. ادراكاتى كه مربوط به «بود و نبود» جهان است: در همين بخش است كه خداوند متعال، اوصاف او، موجودات ملكوتى، زمين، آسمان و... از حيث وجود براى انسان قابل ادراك هستند.
2. ادراكاتى كه مربوط به امور اعتبارى اند: امور اعتبارى سلسله امورى هستند كه واقعيّت عينى ندارند، بلكه صرفاً براى رفع احتياجات بشرى ساخته و پرداخته شده اند؛ مانند مالكيت، وزارت و... و اين ها هم ساخته ى دست خود بشرند؛ يعنى امورى قراردادى اند؛ مثلا با يك امضا آدمى به پست وزارت نايل مى شود و با حكم ديگرى عزل مى شود.
از طرف ديگر، انسان دو جنبه دارد: يكى روح و ديگرى بدن. با توجّه به اين جهات چهارگانه، انسان بايد متوجه باشد كه ناگهان از مسير انسانى خود منصرف نشود. اگر انسان جنبه هاى روحانى و جسمانى خود را بشناسد و به وظيفه ى خود در قبال هر كدام عمل كند و هم چنين امور واقعى و اعتبارى را هم به خوبى بشناسد و نقش خود را درباره ى هر كدام به خوبى ايفا كند، در اين صورت، نه تنها با شناخت كامل، زندگى دنيوى خود را مى گذراند بلكه به هنگام ارتحال و انتقال از دنيا به آخرت سرگردان نخواهد ماند. چنين آدم فهيمى مى داند به كجا مى رود و از پيش با توجه و تأمّل دقيق راه صحيح خود را طى و اسباب آسايش پس از مرگ خود را فراهم مى كند.
امّا انسانى كه از جنبه ى روحانى خود غافل، و نسبت به امور واقعى و ادراكات حقيقى بى توجّه است، تمام سعى و فرصت خود در دنيا را صرف همين جنبه ى طبيعى (غيرروحانى) و امور اعتبارى مى كند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: اين ها گروهى هستند كه نسبت به خودِ فرعى همت گماشته اند:
(وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ)[2].
چنين انسانى تمام همّت خود را صرف تأمين رفاه و آسايشى مى كند كه واقعيتى ندارند و چنان سرگرم امور اعتبارى مى شود كه به تدريج حقيقت خود را (كه خود اصلى اوست) فراموش مى كند و نسبت به آن ناآشنا مى شود. آن گاه آدمى به جايى مى رسد كه تنها و تنها به فكر كسب مقامات ناپايدار دنيايى است و تمام تلاش خود را صرف اين مى كند كه مثلاً از معاونت به رياست برسد؛ غافل از اين كه رياستى كه بدان رسيده وابسته به يك امضاى قراردادى است كه احتمال عزل از اين مقام براى او وجود دارد.
انسانى كه اين گونه با اختيار و اراده ى خود جانش را گرفتار ظلمت كده ى اعتبارات كرده است، اگر مرگش فرابرسد چه حالتى خواهد داشت؟!
انسانى كه با خود حقيقى اش ناآشناست و نسبت به حقايق و امور واقعى بى توجه است هنگام مرگ گرفتار سختى بسيارى مى شود و مدّت ها بايد بگذرد تا بفهمد كه از دنيا رفته است. در حقيقت، مرگ انتقال از دنيا به برزخ است و اين انتقال براى چنين انسان هايى به سختى صورت مى گيرد؛ چون تنها به امور مادّى و اعتبارى علاقه مند و دل بسته بوده كه با مرگ همه ى آنها رخت برمى بندند. همانند انسان معتادِ به مواد مخدّر كه هرگاه او را از آن مواد سمى جدا كنند دچار درد و فشار و سختى مى شود؛ چون علاقه به مواد مخدّر هست ولى متعلّقِ آن (كه همان مادّه ى مخدر باشد) نيست.
انسان معتاد به دنيا كه حقيقتِ خود و آخرت را فراموش كرده است نيز در هنگام مرگ، متعلِّق (اعتبارات دنيوى) از او گرفته مى شود؛ امّا تعلّق و وابستگى اش هم چنان باقى است و تا تك تك تعلّقات انسان از دنيا بريده نشود، مرگ حقيقى نمى يابد.[3]
لذا قرآن دنيا را متاع قليل و از امور قراردادى مى داند كه به هنگام مرگ از كف انسان بيرون مى رود و به انسان هشدار مى دهد كه گرفتار آن نشود؛ چرا كه تعلّق بيش از حدّ جان آدمى به اين گونه امور طبيعى و اعتبارى نتيجه اى جز سختى جان كندن به هنگام مرگ براى او نخواهد داشت.
(وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ)؛[4] همانا شما تك تك براى حساب نزد ما بازخواهيد آمد بدان گونه كه نخست شما را آفريديم و آنچه از مال و جاه به شما داديم همه را پشت سر خواهيد افكند و بين شما و آنها جدايى خواهد افتاد و همه نابود خواهند گشت.[5]
آيت الله جوادى آملى درباره ى تعلق به دنيا چنين مى فرمايد:
...آنچه را كه قرآن به طور مكرّر يادآورى مى كند پرهيز از دنياست؛ زيرا ما هر چه فريب و نيرنگ بوده از دنيا خورده ايم و هر خطرى كه دامن گيرمان شده از تعلّق به دنيا بوده است؛ هر كس آبروى خود را از دست داده بر اثر دنيازدگى و هر كس آبرويى به دست آورده بر اثر نجات از فريب دنيا بوده است... هر چه ما را از خدا دور و به غير خدا مشغول كند دنياست. بعضى به مال مشغول اند و دنياى آنها مالشان است و بعضى به علم و دنياى آنها علم آنهاست. تكاثر در ارتباط با مال باشد يا علم دنياست. كسى كه درس مى خواند تا علم زيادى فراهم كند براى اين كه بگويد من اعلم از ديگران هستم مانند كسى است كه تلاش و كوشش مى كند تا مالى فراهم بكند براى اين كه بگويد من سرمايه دارترم. گاهى انسان رنج عبادت هاى زيادى را تحمّل مى كند، نه براى رضاى خدا بلكه براى اين كه بگويد من زاهدترم يا عابدترم كه اين هم دنياست.[6]
پس در پاسخ به سؤال مزبور به طور خلاصه مى توان گفت:
به جز عقايد نادرست و اعمال ناشايست كه در سختى مرگ انسان مؤثرند، يكى از مهم ترين عوامل سختى مرگ و جان دادن انسان، تعلق به دنياست و همين توجه و وابستگى انسان به دنيا باعث مى شود كه انسان در هنگام مرگ و مفارقت روح از بدن گرفتار شكنجه و درد جانكاهى شود.
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير مثنوى معنوى، ج 6، ص 271 ـ 272.
[2]. سوره ى آل عمران، آيه ى 154.
[3]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 215 ـ 220.
[4]. سوره ى انعام، آيه ى 94.
[5]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 89.
[6]. عبدالله جوادى آملى، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 125.
منبع: مرگ، واقعيت ناشناخته، محسن ميرزاپور، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.