پرسش :
آيا دانستن زمان مرگ به صلاح انسان است؟
پاسخ :
زمان مرگ انسان ها نامعلوم است و هيچ كس از زمان مرگ خود اطلاع ندارد. چه بسيار انسان هايى كه تا مرز جان سپردن پيش مى روند و احتمال مرگ را در حد يقين مى بينند، ولى نمى ميرند و در مقابل، انسان هايى هستند كه هيچ احتمال فرارسيدن مرگ خود را نمى دهند و ناگهان گرفتار چنگال مرگ مى شوند.
آيا نامعلوم بودن زمان مرگ براى انسان فايده اى هم دارد و به تعبير ديگر، آيا به صلاح انسان است كه زمان مرگ خود را بداند؟ و آيا اطلاع از زمان مرگ آثار سوئى براى او دارد؟
در پاسخ بايد گفت: بنا به حكمت الهى بايد زمان مرگ انسان ها نامعلوم باشد؛ و مجهول بودن زمان مرگ، براى انسان دو نتيجه ى مهم به دنبال دارد:[1]
1. خداوند انسان را به گونه اى خلق كرده كه همواره به دنبال بقا و جاودانگى است و به سبب همين عنايت الهى، آدمى هميشه به زندگى و آينده اميدوار است. حال اگر اين حالت از او گرفته شود، زندگى اش به خاموشى مى گرايد.
در روايات آمده است:
آرزو بر امت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادرى به شيرخوار خود شير نمى دهد و باغبانى نهالى نمى كارد.[2]
اگر انسان از زمان مرگ خود آگاه باشد، سال ها قبل از فرارسيدن مرگش غمواندوه تمام وجودش را مى گيرد و فكر و خاطر او پريشان مى شود و به كلّى از تلاش و تكاپو و تحرك بازمى ايستد. پس اميد به زندگى دنيوى و تكاپو و تحرّك در اين فرصتِ بس كوتاه عمر، در گرو همين نامعلوم بودن زمان مرگ است.[3]
2. فايده ى ديگر ندانستن زمان مرگ، آن است كه انسان در انتخاب راه صلاح آزاد مى ماند. انسانى كه داراى قدرت است و توانايى كسب ايمان و ترك آن را دارد، اگر ايمان را با اراده و اختيار خود انتخاب كند، به نشاط روحى و ايمانى مى رسد؛ يعنى اگر انسان با اختيار تام، راهش را انتخاب كند همين برايش كمال محسوب مى شود، به خلاف جايى كه از باب اضطرار يا جبر راهى را برمى گزيند.
اگر انسان زمان مرگ خود را بداند، با روح نافرمانى و عصيان پرورش مى يابد؛ چرا كه به اميد توبه در آينده و آن هم نزديك به زمان مرگش، تمام عمر خود را در گناه و نافرمانى مى گذراند، حال آن كه اين توبه از آزادگى روح و انتخاب راه درست نيست، بلكه چون در شُرف مرگ و انتقال به برزخ است، توبه مى كند.
هدف زندگى انسان ها در عالم دنيا همين جنبه ى آزادى آنها در انتخاب راهشان است تا از اين طريق به كمالات نهايى برسند. قدم نهادن در مسير رضايت پروردگار آن هم با اراده و اختيار، تحرك درونى و رشد و تعالى در درون انسان ايجاد مى كند به گونه اى كه آدمى به تكاپو مى افتد تا گام هاى بيشترى را در اين طريق بردارد.[4]
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 242.
[2]. ر.ك: شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ماده ى اصل، ج 1، ص 121.
[3]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 228 و الالهيات، ج 4، ص 231.
[4]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 229 و الالهيات، ج 4، ص 231، و محمد تقى مصباح يزدى، پند جاويد، ج 1، ص 289 ـ 290.
منبع: مرگ، واقعيت ناشناخته، محسن ميرزاپور، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
زمان مرگ انسان ها نامعلوم است و هيچ كس از زمان مرگ خود اطلاع ندارد. چه بسيار انسان هايى كه تا مرز جان سپردن پيش مى روند و احتمال مرگ را در حد يقين مى بينند، ولى نمى ميرند و در مقابل، انسان هايى هستند كه هيچ احتمال فرارسيدن مرگ خود را نمى دهند و ناگهان گرفتار چنگال مرگ مى شوند.
آيا نامعلوم بودن زمان مرگ براى انسان فايده اى هم دارد و به تعبير ديگر، آيا به صلاح انسان است كه زمان مرگ خود را بداند؟ و آيا اطلاع از زمان مرگ آثار سوئى براى او دارد؟
در پاسخ بايد گفت: بنا به حكمت الهى بايد زمان مرگ انسان ها نامعلوم باشد؛ و مجهول بودن زمان مرگ، براى انسان دو نتيجه ى مهم به دنبال دارد:[1]
1. خداوند انسان را به گونه اى خلق كرده كه همواره به دنبال بقا و جاودانگى است و به سبب همين عنايت الهى، آدمى هميشه به زندگى و آينده اميدوار است. حال اگر اين حالت از او گرفته شود، زندگى اش به خاموشى مى گرايد.
در روايات آمده است:
آرزو بر امت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادرى به شيرخوار خود شير نمى دهد و باغبانى نهالى نمى كارد.[2]
اگر انسان از زمان مرگ خود آگاه باشد، سال ها قبل از فرارسيدن مرگش غمواندوه تمام وجودش را مى گيرد و فكر و خاطر او پريشان مى شود و به كلّى از تلاش و تكاپو و تحرك بازمى ايستد. پس اميد به زندگى دنيوى و تكاپو و تحرّك در اين فرصتِ بس كوتاه عمر، در گرو همين نامعلوم بودن زمان مرگ است.[3]
2. فايده ى ديگر ندانستن زمان مرگ، آن است كه انسان در انتخاب راه صلاح آزاد مى ماند. انسانى كه داراى قدرت است و توانايى كسب ايمان و ترك آن را دارد، اگر ايمان را با اراده و اختيار خود انتخاب كند، به نشاط روحى و ايمانى مى رسد؛ يعنى اگر انسان با اختيار تام، راهش را انتخاب كند همين برايش كمال محسوب مى شود، به خلاف جايى كه از باب اضطرار يا جبر راهى را برمى گزيند.
اگر انسان زمان مرگ خود را بداند، با روح نافرمانى و عصيان پرورش مى يابد؛ چرا كه به اميد توبه در آينده و آن هم نزديك به زمان مرگش، تمام عمر خود را در گناه و نافرمانى مى گذراند، حال آن كه اين توبه از آزادگى روح و انتخاب راه درست نيست، بلكه چون در شُرف مرگ و انتقال به برزخ است، توبه مى كند.
هدف زندگى انسان ها در عالم دنيا همين جنبه ى آزادى آنها در انتخاب راهشان است تا از اين طريق به كمالات نهايى برسند. قدم نهادن در مسير رضايت پروردگار آن هم با اراده و اختيار، تحرك درونى و رشد و تعالى در درون انسان ايجاد مى كند به گونه اى كه آدمى به تكاپو مى افتد تا گام هاى بيشترى را در اين طريق بردارد.[4]
پی نوشتها:
[1]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، ج 4، ص 242.
[2]. ر.ك: شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ماده ى اصل، ج 1، ص 121.
[3]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 228 و الالهيات، ج 4، ص 231.
[4]. ر.ك: جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 229 و الالهيات، ج 4، ص 231، و محمد تقى مصباح يزدى، پند جاويد، ج 1، ص 289 ـ 290.
منبع: مرگ، واقعيت ناشناخته، محسن ميرزاپور، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).