پرسش :
بهره گيرى قرآن از فرهنگ زمانه، چگونه با جاودانگى و جهانى بودن آن سازگارى دارد؟
پاسخ :
از اين كه قرآن، كتاب مقدّس الهى و براى راهنمايى بشر آمده، كلامى متقن است؛ اما پرسشى كه مطرح مى شود، اين است كه آيا قرآن مى تواند نيازهاى جوامع بشرى متمدن را برآورده كند؟ يا تنها براى زمان نزول وحى كاربرد علمى و عملى دارد؟ به باور كسانى كه معتقدند قرآن براى فرهنگ عصر خودش نازل شده است، تعاليم آسمانى قرآن در فرهنگ ها و عصرهاى ديگر جايگاهى ندارد.
ديدگاه روشنفكران درباره ى قرآن و زمان، دو گونه است:[1]
ديدگاه اول: گروهى از روشنفكران، باورشان اين است كه قرآن با زمان در حال تضاد است. هر چه زمان رو به جلو مى رود، تأثير قرآن رو به افول و نزول مى گذارد و هيچ آشتى بين قرآن و زمان نيست. زمان در همه حال رو به رشد و توسعه و نوگرايى و تجدد است؛ هم از نظر جمعيت و نيازهاى آن و هم از نظر وسعت و قوانين جديد و اقتصاد در سطح بين المللى، و هم از نظر فرهنگى و ارتباط جمعى و از هيچ يك از اين جهت ها با عصر نزول قرآن قابل مقايسه نيست؛ زيرا قرآن با فرهنگ زمان خود نازل شده و براى فرهنگ هاى ديگر كارايى ندارد. قرآن موجود، متناسب با احتياج ها و نيازهاى مردم بدوى و سنتى اعراب چهارده قرن پيش بود. اين بدان معنا نيست كه قرآن، نيازهاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى...جامعه را براى تمام زمان ها برطرف مى كند؛ چون انسان ها، تنوع طلب و تجددگرا و نوگرا مى باشند و بينش و تفكّر و روش انسان امروزى، با انسان چهارده قرن قبل، متفاوت است؛ از اين رو برخى گفته اند:
اين مقررات اسلامى -احكام اسلامى- صددرصد موقتى، مقطعى و متكى به شرايط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زمانه هستند.[2]
و نيز گفته شده:
ارزشهاى دينى، دائماً در حال تغيرند.[3]
برخى درباره موقتى بودن قرآن شبهه ى ديگرى مطرح مى كنند و مى گويند:
تمام احكام حقوقى و اجتماعى اسلام، متناسب با جامعه زمان پيامبر، بوده و موقتى اند.[4]
در «نشريه ايران فردا» آمده است:
ما نمى توانيم، امضاى اسلام را براى آن مردم، به مردم ديگر تعميم دهيم. مردم اين زمان، مردم زمان 1400 سال پيش نيستند و احكامى درباره ى خانواده و...به معناى ابدى بودن نيست، بلكه يك نظام عصرى است نه ابدى.[5]
عده اى ديگر درباره اين كه، احكام مشمول زمان مى شود، مى نويسند:
احكام براى مردمند نه مردم براى احكام؛ اگر مردم عوض شوند، احكام هم بايد عوض شود.[6]
ديدگاه دوم: گروهى ديگر از متفكران مسلمان، بر اين باورند كه قرآن يك سلسله قوانين و احكامى را به رشته تحرير در آورده كه افزون بر توجه به دنياى انسان ها (مانند عدالت اجتماعى، حقوق و..) نياز معنوى بشر را نيز تا ابد، برآورده مى كند و دليل هاى فراوانى را براى ادعاى خود آورده اند و كسانى كه قرآن را براى زمان خاصى مى دانند، آن هم براى زمان جامعه سنتى و بدوى، هيچ دليلى براى اثبات مدعاى خود ندارند؛ فقط يك روى سكه را نظاره گرند، آن هم بُعد مادى و رشد و توسعه علوم تجربى، در حالى كه انسان داراى بعد روحى نيز مى باشد.
اين هدايت (چه تكوينى و چه تشريعى) به يك زمان اختصاص ندارد، بلكه قوانين و احكام هدايتى قرآن تا ابد كاربرد عملى دارد.
چنان كه گفته شد، ديدگاه دوم، دليل هاى عقلى و نقلى فراوانى دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. هماهنگى دين با فطرت: خداى سبحان در تبيين قلمرو رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:(و ما ارسلناك الا كافة للناس)[7]؛ بنابراين، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدى و كتاب او جهانى و جاودانه و قوم او نيز همه افراد بشرند نه گروهى از مردم حجاز. قرآن با زبان جهانى فطرت سخن گفته و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهرمند است و هيچ كس نمى تواند بيگانگى با آن را بهانه سازد. انسان ها در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است، با هم مشتركند و قرآن كريم شكوفا كردن فطرت هارا برعهده دارد، با همين فرهنگ با انسان ها سخن گفته است؛ از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش براى همه آسان است.[8]
همه انسان ها با نژادهاى گوناگون داراى فطرت و سرشتى هستند و چيزى به نام «حقيقت»، در درونشان جوشش دارد. اين فطرت، اگر در مسير تربيت صحيح قرار بگيرد و محيط مناسب براى پرورش آن فراهم گردد، و حقيقت ها وارونه جلوه داده نشود، بى ترديد با مسائل و قوانين قرآن، سازگارى نشان مى دهد. قرآن نيز، فطرت انسان را مطابق و همنوا با دين مى داند و مى فرمايد:
(فَاَقِم وَجهَك لِلدِّين حَنِيفاً فِطرتَ الله الَتى فَطَر النّاس عَلَيها لاتَبدِيلَ لِخَلقِ الله ذالِكَ الدين القيّم و لكِن اَكثَر النّاس لايَعلَمُون.)[9]؛ اى رسول، به سوى آيين پاك اسلام روى آور و پيوسته از راه دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است، پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا، نيست؛ آن دين اسلام استوار و حق است، ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.
اين آيه، فطرت بشر را با دين خدا مساوى گرفته است و هر جا دين خدا (دين كامل كه اسلام باشد) و كلام او (قرآن) وجود داشته باشد؛ با فطرت و سرشت بشر مطابق است؛ فرقى هم نمى كند اين بشر سياه باشد يا سفيد، كافر باشد يا مسلمان. قرآن در باره خداگرايى فطرت، از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى فرمايد:
(انّى وَجّهتُ وَجهى لِلّذى فَطَر السَمَوات و الارض حنيفاً مسلماً و ما انا من المشركين.)[10]؛ -حضرت ابراهيم(عليه السلام) -فرمود: همانا من با فطرت درونى خودم، رو به سوى خدا آوردم؛ همان خدايى كه آفريننده ى زمين و آسمان است. من هرگز با مشركان موافق نخواهم بود.
خداگرايى، چيزى نيست كه از بيرون بر انسان ها تحميل شود، بلكه در درون انسان ها موج مى زند و يك حالت تمكينى دارد، نه تحميلى. فطرت درونى، داراى خصوصيات منحصر به فرد مى باشد؛ از جمله:
الف. فطرت موجودى است خداجو، به حكم فطرت عالمه، عاشقه، افتقار، انقياد، خوف، رجا، حب، بغض، اصل، نقص؛
ب. گرايش به سوى علم نامحدود؛
ج. گرايش به سوى قدرت مطلق؛
د. گرايش به سوى زندگى دايمى؛
هـ. گرايش به سوى ابتهاج بى پايان؛
ت. گرايش به سوى اظهار كمالات بى پايان؛
م. گرايش به سوى درك كلام نامحدود.[11]
فطرت، فرهنگ عمومى و مشترك همه انسان ها در همه زمان ها و مكان هاى تاريخ است... . زبان دين اسلام، يعنى زبان قرآن، فطرى است؛ از اين رو مخاطبان آشنايى در پهنه گيتى دارد... . فطرت به عنوان فرهنگ مشترك جوامع بشرى، تعدد زبان، نژاد، اقليم، عادات و آداب و رسوم و روحيات و عوامل گوناگون بيرون را مقهور اتحاد فطرت درونى قرار داد.[12]
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
مجموعه معارف دين اسلام، فطرى است و قرآن و احكام اسلامى، براى هميشه و براى همه بشر، نازل شده است. زبان قرآن، زبان عمومى و فهم و ادراك آن براى همگان است.
در جاى ديگر مى فرمايد:
قوانين و مكاتب بشرى و اديان غير الهى، ناقص است و فطرت، تنفّر از نقص دارد؛ چون كمال مطلق، مورد تعلّق فطرت است.[13]
با وجود اين، انسان ها در ضمير باطنى خودشان، داراى فطرت پاك مى باشند و طبق نص صريح قرآن، همه ى آيات قرآن، بر طبق فطرت بشر نازل شده است و با فطرت انسان ها سازگارى مطلق دارد.
فطرت انسان تغييرپذير نيست كه بگوييم: اين فطرت در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)شكل غير مترقّى داشته، ولى امروزه با رشد علم و دانش و صنعت، تغيير پيدا كرده است. تغيير فطرت يك حالت طولى دارد، نه عرضى. همين فطرت، در محيط نامناسب و تربيت نادرست و گرايش به ماديگرى، نزول و سقوط مى كند و گرد و غبار غفلت، روى آن را مى پوشاند و صاحب خود را اندر خم كوچه ها رها مى سازد؛ اما فطرتى كه بر اساس پرورش و تربيت صحيح، رشد كرده، نه تنها خود را آيينه ى تمام نماى دين مى داند، بلكه مى تواند ديگران را از گمراهى نجات دهد؛ مانند اهل بيت(عليهم السلام) كه با رشد صعودى فطرتشان به حد اعلى انسانيت رسيده بودند.استاد شهيد مطهرى(قدس سره)در اين باره مى فرمايد:
سلسله نيازهاى بشر، به صورت يك تقاضا در باطن انسان وجود دارد كه بايد در سايه تعليم و تربيت مذهبى، پرورش يابد.[14]
بحث فطرت و سرشت انسان، يك بحث قرآنى در بين روشنفكران مسلمان نيست، بلكه دانشمندان غير مسلمان نيز به وجود ضمير باطنى و وجدان درونى آگاهى يافته، و نظرياتى ارائه كرده اند.
«كانت» ـ فيلسوف آلمانى ـ مى گويد:
دو چيز است كه اعجاب انسان را، سخت برمى انگيزد؛ يكى آسمان پرستاره كه بالاى سر ماقرار گرفته است ديگر وجدان و ضميرى كه در درون ما قرار دارد.[15]
فطرت درونى كه با دين مطابق است، به چهارده قرن پيش تعلق ندارد، بلكه تا زمانى كه انسان هست، فطرت نيز هست و تا زمانى كه فطرت هست، دين جزء جدانشدنى او به شمار مى رود.
خداوند، زمانى كه انسان را خلق كرد، به هيچ روى او را تنها نگذاشته، با روش هاى گوناگون، هدايت فرمود: (رَبُّنا الّذِى اَعطى كُلّ شِىء خَلقه ثُمّ هَدى)[16]؛ «-حضرت موسى(عليه السلام) -فرمود: خداى من آن كسى است كه همه ى موجودات عالم را نعمت وجود بخشيده؛ سپس به راه كمالش هدايت كرده است.» پس هدايت تكوينى خداوند، در درون انسان ها نهفته شده است؛ در نتيجه انسان هاى ديروز و امروز و فردا از نظر فطرت و تكوين، با هم فرقى ندارند.
2. اخلاق ثابت مبتنى بر احكام قرآن: يكى ديگر از دليل هاى اثبات جاودانگى قرآن، اخلاق است. در جوامع انسانى، چيزى كه در حال رشد و حركت است، علم، دانش، اقتصاد، صنعت و تكنولوژى...است و چيزى كه در حال افول و نزول و سقوط است، اخلاق و معنويت مى باشد.
مردم با رشد صنعت و تمدن، خود را صاحب اخلاق يافتند و احكام شرايع را مخصوص دوران جامعه بدوى و سنتى، دانستند و باور داشتند همان گونه كه همه چيز در حال پيشرفت است، پس زندگى در بُعد اخلاق نيز بايد پيشرفت كند و ديگر ما نبايد مقلّد گذشتگان ـ كه تابع اديان الهى بودند ـ باشيم؛ اما از اين مطلب غافلند كه، اخلاق ثابت است و هيچ گاه تغييرپذير نيست[17]. قرآن نيز يك سلسله برنامه، قوانين و احكام را پايه ريزى نموده و نياز مردم را در زمينه اخلاق و معنويت براى همه ى زمان ها، برآورده كرده است؛ براى مثال نمى شود گفت: عبادتى كه پيامبران الهى پايه ريزى كردند، براى جامعه همان زمان كاربرد روحى و عملى دارد و در جوامع امروز با اين همه رشد، ديگر عبادت معنا ندارد، در حالى كه عبوديت و خضوع، چه در گذشته و چه در آينده، هدايت كننده انسان به سوى اخلاق و كمال انسانيت و نياز ثابت روحى او است.
مطالب قرآن بر سه محور اصلى قرار مى گيرد: 1. عقايد؛ 2. احكام؛ 3. اخلاق.
هر سه محور ياد شده نياز بشر را در زمينه معنويت و اخلاق، به طور كامل تأمين مى كند. اين سه اصل، در تمام زمان ها ثابت و برطرف كننده ى نقص معنوى بشر تا قيامت است و انسان را به كمال و سعادت مى رساند و از گرداب هاى انحرافات اخلاقى، نجات مى دهد.
مقوله اخلاق را نمى توان به خاطر پيشرفت جوامع، تغيير داد. روح انسان است كه محتاج معنويت است و ارتزاق روح، به جز از راه احكام قرآن، امكان پذير نيست.
همه ى مطالب قرآنى بر اساس مصلحت فرد، جامعه و مردم، پايه ريزى شده است؛ براى مثال قرآن دختركشى را در زمان جاهليت مذمت مى كند و بر آن وعده عذاب مى دهد. اين حكم، تا قيامت باقى و از قتل دختران ممانعت مى كند. اگر گفته شود: با پيشرفت تكنولوژى، جنس بچه درون شكم مادر را مى توان تشخيص داد و كسانى كه به داشتن دختر مايل نيستند، مى توانند در وضع حمل، جنين را سقط نمايند، درست مانند همان عمل ضد اخلاقى دوره جاهليت عربستان. ولى اگر مقايسه اى كوتاه بين اين دو جامعه صورت گيرد، فرقى از جهت جهل و نادانى بين اين دو جامعه نيست؛ پس اخلاق ثابت است كه همگان در گذشته، حال و آينده بدان نيازمندند.
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
بدان كه اين كتاب شريف -قرآن- چنان كه خود بدان تصريح فرموده، كتاب هدايت و راهنماى سلوك انسانيت...و شفاى امراض قلبيه و نوربخش سير الى الله است... . اين كتاب، كتاب دعوت حق و سعادت است و بيان كيفيت وصول، بدين مقام است.[18]
3. اعجاز قرآن: معجزه بودن قرآن، دليل ديگرى بر ماندگار بودن قرآن و بر طرف كننده ى نياز بشر است. با مطالعه اى كوتاه در ادبيات عرب و نگاهى گذرا به قرآن، به اعجاز قرآن پى برده مى شود. بلاغت و فصاحت، بيان و بديع، نظم و نثر، خبرهاى غيبى و قوانين انسانى و حقوقى و علمى در لابه لاى آيه ها موج مى زند. نشانه ى بارز اين اعجاز، تحدى (به مبارزه طلبيدن) قرآن است كه مى فرمايد:
اگر اين مطالب قرآن را افسانه يا دست نوشته بشر مى دانيد، شما نيز سوره اى مانند آن بياوريد.[19]
قرن ها از نزول قرآن گذشته، ولى تا به حال كسى نتوانسته است در برابر قرآن عرض اندام كند. اين خود نشان مى دهد كه اين همه معجزه، كه در قرآن تجلّى يافته، براى زمان خاصّى نيست، بلكه براى زمان هاى آينده و انسان هاى نيازمند است. دانشمندان غرب نيز درباره ى كارآمدى و معجزه بودن قرآن اعتراف كرده اند؛ از جمله: «سركو ويليام» ـ شخصيت مشهور انگليسى ـ مى گويد:
به گفته تمام خاورشناسان دنيا، قرآن به منتهاى درجه فصاحت و بلاغت نازل گشته و سبك و اصول انشاى آن بر پايه اعجاز رسيده است.[20]
به هر حال خداوند هيچ گاه بشر را به حال خود واگذار نكرده، همواره حجّت را بر بندگان خود، تمام كرده است، تا انسان هاى گنهكار بهانه اى نداشته باشند.
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
قرآن يك سفره گسترده اى است از ازل تا ابد كه از او همه قشرهاى بشر استفاده مى كنند و مى توانند استفاده كنند.[21]
4. ديدگاه قرآن: از مجموعه ى آيات قرآن، استفاده مى شود كه قرآن براى قبيله يا نژاد، يا فرهنگ و يا ملّيت خاصى، نيامده، بلكه براى تمامى جهانيان در همه ى زمان ها نازل شده است، و تمام آنچه را كه بشر براى هدايت شدن بدان نياز دارد، بيان كرده است.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در اوايل بعثت از جهانى بودن دين خود سخن مى گفت.
(اِن هذا اِلاّ ذِكرُ لِلعالَمِين.)[22]؛ «اين نيست مگر يك تذكر و بيدار باش براى تمام جهانيان»؛(وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ)[23]؛ «ما تو را نفرستاديم مگر اين كه مايه رحمت براى جهانيان باشيد»؛(وَ ما اَرسَلناكَ اِلا كافَةً للِنّاس بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِن اَكثَر النّاس لايَعلِمُون.)[24] «و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا -آن ها را به پادشاهى الهى -بشارت دهى و -از عذاب او -بترسانى، ولى بيشتر مردم نمى دانند»؛ (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً)[25]؛ «بزرگ و مبارك است كسى كه بر بنده ى خود فرقان را نازل فرمود تا براى جهانيان هشدار دهنده باشد.»
اين بشارت، براى همه ى جهانيان است. تا بشر هست، دين الهى هم، موجود مى باشد و قرآن، قانون كاربردى و عملى بشر است.
قرآن در همين زمينه مى فرمايد: (يااَيّها النّاس اِنّى رَسُول الله اِلَيكُم جَميعاً)[26]؛ «-بگو!- اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.» اين آيات از جهت زمانى و مكانى اطلاق دارند و همه انسان ها را در هر زمان و مكانى، تا قيامت، شامل مى شود.[27]
5. ديدگاه روايات: بهترين راه فهم متون قرآن و علوم و معارف بلند آن و تفسير و تأويل، از راه ائمه معصومين(عليه السلام)است. قرآن و اهل بيت دو چيز گرانبها هستند كه يكديگر را تكميل مى كنند و قرآن بدون اهل بيت، نمى تواند پيام وحيانى خودش را به جهانيان برساند.
روايات زيادى وارد شده است كه قرآن را برطرف كننده نياز بشر كه جنبه هدايتى دارد، معرفى مى كند.
در اين جا نمونه هاى از آن را به طور اختصار بيان مى كنيم:
الف. قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله): مَن اَرادَ العِلم فليتدبّر القرآن فانّ فيه علم الاوّلين و الاخرين.[28]؛
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند: علم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد. بايد با تفكّر در معانى قرآن، به آن علوم دست يافت.
ب. قال على(عليه السلام): والذى بعث محمداً بالحق و اكرم اهل بيته ما من شىء يطلبونه الا و هو فى القرآن...[29]
حضرت على(عليه السلام) فرمودند: به خدايى كه محمد(صلى الله عليه وآله) را به رسالت برانگيخت و اهل بيت او را كرامت بخشيد، هر چه مردم بخواهند در قرآن يافت مى شود....
ج. قال على(عليه السلام): فى القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بَعدكم و حكم ما بينكم.[30]؛
حضرت على(عليه السلام) فرمودند: در قرآن، خبر امت هاى گذشته و خبر حوادث بعد و احكامى كه لازم داريد، وجود دارد.
د. قال الصادق(عليه السلام): ان الله -عزّ ذكره- ختم بنبيكم النبيين فلا نبىّ بعده ابداً و ختم بكتابكم الكتب، فلاكتاب بعده و انزل فيه تبيان كلّ شىء و خلقكم و خلق السموات و الارض و نبأها ما قبلكم و فصل ما بينكم و خبر ما بعدكم و أمر الجنه و النار.[31]؛
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: خداوند با پيامبر شما، نبوّت را به پايان رسانيد و هيچ پيامبرى پس از او نخواهد آمد. در اين كتاب شما -قرآن- نزول كتاب هاى الهى خاتمه يافت و تا ابد كتابى نخواهد آمد. در اين كتاب همه چيز بيان شده است؛ از جمله: ماجراى آفرينش انسان وآسمان و زمين و اخبار گذشته و آينده و احكامى كه به آن نياز داريد و همين گونه اخبار بهشت و جهنم.
هـ . قال محمّد الباقر(عليه السلام): ان الله ـ تبارك و تعالى ـ لم يدع شيأتحتاج اليه الامة الى يوم القيامه الا انزله فى كتابه.[32]؛
امام باقر(عليه السلام) فرمودند: خداوند آنچه را كه امت تا روز قيامت، بدان نياز دارد، در قرآن آورد و براى رسولش بيان فرموده است.
و. سماعة بن مهران از امام كاظم(عليه السلام) سؤال مى كند: آيا پيامبر(صلى الله عليه وآله) در زمان خود، آنچه را كه مردم احتياج داشتند، بيان فرمود؟ امام فرمودند: بله؛ آنچه را تا روز قيامت مردم نياز دارند، بيان كرده است.[33]
ز. امام جعفرصادق(عليه السلام) فرمودند: خداوند قرآن را براى يك زمان يا براى يك نسل يا جامعه خاصى، قرار نداده است؛ بلكه قرآن، در همه زمان ها تازه است و براى هر گروه تا روز قيامت، تازه و با طراوت است.[34]
گوشه اى از سخنان معصومين(عليهم السلام) را، به رشته تحرير درآورديم. از سخنان عالمانه آنان، دو نوع برداشت مى شود:
1. قرآن داراى تمامى علوم؛ اعم از تجربى، معنوى و روحانى است و تا روز قيامت، هر چه كشفياتى كه در دنيا رخ مى دهد، در قرآن آمده است، ولى اين ها توسط بشر، استنباط نمى شود، بلكه تنها معصومين(عليهم السلام)توانايى چنين كارى را دارند.
اين نظريه را، برخى از علما قبول كردند؛[35] به دليل آيه هاى در قرآن كه به طور مطلق بيان شده است؛ از جمله: (نَزّلنا عَلَيكَ الكِتاب تِبياناً لِكُلِّ شِىء)[36]؛ «قرآنى را كه براى تو (رسول الله(صلى الله عليه وآله)) نازل كرديم، بيان كننده همه چيز است»؛(وَ لارطب وَ لايابِس اِلاّ فى كِتابِ مُبين.)[37]؛ «هيچ تر و خشكى نيست، مگر آن كه در كتاب مبين الهى وجود دارد»؛ (ما فَرّطنا فى الكِتابِ مِن شىء)[38]؛ «هيچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرديم.»
ظاهر اين آيات، دلالت مى كند كه قرآن تمامى علوم تجربى و غير آن ها را، در خود نهفته است و طرفداران اين قول، زيادند؛ از جمله: «جلال الدين سيوطى» در الاتقان[39] و «غزّالى» در احياء العلوم[40]، پذيرفته اند. و «طبرسى» در مجمع البيان[41] به صورت يك احتمال ذكر مى كند.
2. ديدگاه دوم نسبت به قرآن و علوم بشرى، اين است كه هدف قرآن، تربيت معنوى انسان است و در اين راه لازم نيست همه ى معارف تجربى و غير تجربى را براى بشر بيان كند؛ چون انسان داراى عقل و احساس است و خود مى تواند مسائل تجربى و علوم را به دست آورد و منظور از «بيان همه چيز در قرآن»، مسائل دينى و هدايتى مردم است.[42]
علامه طباطبائى(قدس سره) در باره ى «تبيان» مى فرمايد:
«تبيان به طوريكه گفته شده، به معناى بيان است. چون قرآن كريم، كتاب هدايت، براى عموم مردم است و جز اين، كارى و شأنى ندارد؛ لذا ظاهراً، مراد «لكلّ شىء» همه آن چيزهاى است كه برگشتش به هدايت باشد. قرآن از معارف حقيقيه، مربوط به مبدء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظى كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اين ها است. -نه اين كه تبيان براى همه علوم باشد.-[43]
در نتيجه، جامعيت قرآن، در محدوده هدايت است، نه غيرآن، تا بگوييم تمامى علوم و پيشرفت هاى صنعتى در قرآن يافت مى شود.[44]
پرسشى كه درباره مسائل علمى در قرآن مطرح است، اين است: كه در قرآن نكات علمى و تجربى ديده مى شود؛ آيا اين مطلب بر جامعيت قرآن نسبت به علوم روز دلالت ندارد؟
پاسخ: اشاره قرآن به علوم، استطرادى است و در قرآن موضوعيت ندارد تا اين كه ادّعا كنيم، قرآن داراى تمام علوم و فرمول هاى شيمى و... است.[45]
هدف قرآن، هدايت معنوى انسان ها به كمال سعادت مى باشد، نه بيان علوم و فنون روز، و ذكر بعضى از علوم در قرآن و مطابقت داشتن با علوم جديد، نشانه ى اعجاز قرآن است، نه هدف قرآن. ذكر مثال هاى علمى و تجربى در قرآن، راه خداشناسى را هموار كرده، كنجكاوى بشر در معارف قرآن را موجب مى شود، همچنين مسلمانان را، به علم و مطالب علمى تشويق مى نمايد و در پيشرفت علم سرعت مى بخشد.[46]
نتيجه ى سخن اين كه قرآن براى هدايت بشر آمده و افزون بر توجه به دنياى مادى انسان ها، تمام نيازهاى معنوى بشر را تا ابد، بيان كرده است. راه هاى معنويت و اخلاق تغيير و تبديل پذير نيست كه بگوييم: امروزه همه چيز در حال تغيير است، پس قرآن نيز، به مقتضاى زمان، تغيير مى كند. به هر حال، اگر قرآن موقتّى است، چرا به عنوان معجزه آمده است، موقتى بودن لازمه اش اين است در عصر ديگر، افراد ديگر بتوانند قوانين جديدتر و پرمحتوى تر را بياورند؛ در حالى كه تا به حال چنين اتفاقى نيفتاده است.
اگر شبهه كنندگان، قرآن را بر اساس شرايط زمانه بدانند؛ چرا عقايد خرافى و باطل زمانه در قرآن نفوذ نكرده و، قرآن همه آن ها را طرد نموده است؟
اين پاسخ را با كلامى از مفسّر بزرگ ـ علاّمه طباطبائى (قدس سره) ـ به پايان مى بريم:
قرآن براى جهانيان نازل شده، تا آنان را به ضروريات اعتقادى، اخلاقى و علمى راهنمايى كند، و معارف نظرى را كه بيان كرده، حقايقى است كه به حالت خاص و زمان مشخص، اختصاص ندارد و هر فضيلت و رذيلتى را ياد كرده، يا حكمى عملى را تشريع نموده؛ به فرد خاص و عصر معينى مقيد نيست، چون تشريع عام است، و آنچه در شأن نزول وارد شده، موجب تحديد حكم به واقعه نيست، تا حكم با از بين رفتن آن، از ميان برود و با مرگ آن بميرد، چون بيان عام و تعليل مطلق است. مدحى كه درباره افرادى از مؤمنان يا مذمتى كه در مورد ديگران نازل شده، به علت صفاتى است كه در آنان وجود دارد.[47]
پی نوشتها:
[1]. استاد مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 2، ص 50-30. (با اختصار و توضيح)
[2]. مجلّه زنان، ش 59، ص 32.
[3]. مجله زنان، ش 59، دى ماه، سال 78.
[4]. مجله زن، دى ماه، سال 78.
[5]. نشريه ايران فردا، تيرماه سال78.
[6]. كيان، بهمن ماه، سال 77؛ هفته نامه راه نو، ش12، ص18، مرداد سال 77؛ ماهنامه جامعه سالم، ش39، ص69، تيرماه سال 77.
[7]. سبأ، 28. ما ارسال نكرديم تو را مگر براى تمام مردم.
[8]. عبدالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 32 (با اختصار و توضيح).
[9]. روم، 30.
[10]. انعام، 79.
[11]. سيدمحمود سياهپوش، آئين فطرت، ص 138.
[12]. مجله بيّنات، ش 23-22، ص 43. مقاله از حيدرى كاشانى.
[13]. همان، ص 46؛ به نقل از صحيفه نور.
[14]. مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 37.
[15]. همان، ص 60. «اين جمله بر روى لوح قبرش حك شده است.»
[16]. طه، 50.
[17]. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 14.
[18]. امام خمينى، آداب الصلوة، ص 6-185.
[19]. آيه هاى آن در بحث ريشه قرآن گذشت.
[20]. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 56.
[21]. امام خمينى، صحيفه نور، ج 19 ص 82.
[22]. تكوير، 27.
[23]. انبياء، 107.
[24]. سباء: 28.
[25]. فرقان، 16.
[26]. اعراف، 158.
[27]. تفسير الميزان، ج 8، ص 416 و ج 14، ص 467 و ج 16، ص 567.
[28]. كنزالعمال، حديث 2456.
[29]. محمد كلينى، كافى، ج 2، ص 624، حديث 21.
[30]. نهج البلاغه، حكمت 303.
[31]. كافى، ج 1، ص 269.
[32]. كافى، ج1، ص57؛ تفسير عياشى، ج 1، ص6، ح13.
[33]. همان، ج1، ص 57.
[34]. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 280، روايت 44.
[35]. زركشى، البرهان، ج 1، ص 190.
[36]. نحل، 89.
[37]. انعام، 59.
[38]. انعام، 38.
[39]. سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 38.
[40]. ابوحامد غزالى، احياء العلوم، ج 1، ص 289.
[41]. طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 289.
[42]. طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ كشاف، ج2، ص628؛ روح الجنان و روح الجنان، ج12، ص72؛ گازر، ج2، ص285.
[43]. الميزان، ج12، ص495.
[44]. مجلّه علوم حديث، ش8، ص125.
[45]. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص177.
[46]. همان، ص2-181.
[47]. الميزان، ج1، ص42.
منبع: بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضايى، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1382).
از اين كه قرآن، كتاب مقدّس الهى و براى راهنمايى بشر آمده، كلامى متقن است؛ اما پرسشى كه مطرح مى شود، اين است كه آيا قرآن مى تواند نيازهاى جوامع بشرى متمدن را برآورده كند؟ يا تنها براى زمان نزول وحى كاربرد علمى و عملى دارد؟ به باور كسانى كه معتقدند قرآن براى فرهنگ عصر خودش نازل شده است، تعاليم آسمانى قرآن در فرهنگ ها و عصرهاى ديگر جايگاهى ندارد.
ديدگاه روشنفكران درباره ى قرآن و زمان، دو گونه است:[1]
ديدگاه اول: گروهى از روشنفكران، باورشان اين است كه قرآن با زمان در حال تضاد است. هر چه زمان رو به جلو مى رود، تأثير قرآن رو به افول و نزول مى گذارد و هيچ آشتى بين قرآن و زمان نيست. زمان در همه حال رو به رشد و توسعه و نوگرايى و تجدد است؛ هم از نظر جمعيت و نيازهاى آن و هم از نظر وسعت و قوانين جديد و اقتصاد در سطح بين المللى، و هم از نظر فرهنگى و ارتباط جمعى و از هيچ يك از اين جهت ها با عصر نزول قرآن قابل مقايسه نيست؛ زيرا قرآن با فرهنگ زمان خود نازل شده و براى فرهنگ هاى ديگر كارايى ندارد. قرآن موجود، متناسب با احتياج ها و نيازهاى مردم بدوى و سنتى اعراب چهارده قرن پيش بود. اين بدان معنا نيست كه قرآن، نيازهاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى...جامعه را براى تمام زمان ها برطرف مى كند؛ چون انسان ها، تنوع طلب و تجددگرا و نوگرا مى باشند و بينش و تفكّر و روش انسان امروزى، با انسان چهارده قرن قبل، متفاوت است؛ از اين رو برخى گفته اند:
اين مقررات اسلامى -احكام اسلامى- صددرصد موقتى، مقطعى و متكى به شرايط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زمانه هستند.[2]
و نيز گفته شده:
ارزشهاى دينى، دائماً در حال تغيرند.[3]
برخى درباره موقتى بودن قرآن شبهه ى ديگرى مطرح مى كنند و مى گويند:
تمام احكام حقوقى و اجتماعى اسلام، متناسب با جامعه زمان پيامبر، بوده و موقتى اند.[4]
در «نشريه ايران فردا» آمده است:
ما نمى توانيم، امضاى اسلام را براى آن مردم، به مردم ديگر تعميم دهيم. مردم اين زمان، مردم زمان 1400 سال پيش نيستند و احكامى درباره ى خانواده و...به معناى ابدى بودن نيست، بلكه يك نظام عصرى است نه ابدى.[5]
عده اى ديگر درباره اين كه، احكام مشمول زمان مى شود، مى نويسند:
احكام براى مردمند نه مردم براى احكام؛ اگر مردم عوض شوند، احكام هم بايد عوض شود.[6]
ديدگاه دوم: گروهى ديگر از متفكران مسلمان، بر اين باورند كه قرآن يك سلسله قوانين و احكامى را به رشته تحرير در آورده كه افزون بر توجه به دنياى انسان ها (مانند عدالت اجتماعى، حقوق و..) نياز معنوى بشر را نيز تا ابد، برآورده مى كند و دليل هاى فراوانى را براى ادعاى خود آورده اند و كسانى كه قرآن را براى زمان خاصى مى دانند، آن هم براى زمان جامعه سنتى و بدوى، هيچ دليلى براى اثبات مدعاى خود ندارند؛ فقط يك روى سكه را نظاره گرند، آن هم بُعد مادى و رشد و توسعه علوم تجربى، در حالى كه انسان داراى بعد روحى نيز مى باشد.
اين هدايت (چه تكوينى و چه تشريعى) به يك زمان اختصاص ندارد، بلكه قوانين و احكام هدايتى قرآن تا ابد كاربرد عملى دارد.
چنان كه گفته شد، ديدگاه دوم، دليل هاى عقلى و نقلى فراوانى دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. هماهنگى دين با فطرت: خداى سبحان در تبيين قلمرو رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:(و ما ارسلناك الا كافة للناس)[7]؛ بنابراين، رسالت آن حضرت جهان شمول و ابدى و كتاب او جهانى و جاودانه و قوم او نيز همه افراد بشرند نه گروهى از مردم حجاز. قرآن با زبان جهانى فطرت سخن گفته و هر انسانى به آن آشنا و از آن بهرمند است و هيچ كس نمى تواند بيگانگى با آن را بهانه سازد. انسان ها در فرهنگ انسانى كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است، با هم مشتركند و قرآن كريم شكوفا كردن فطرت هارا برعهده دارد، با همين فرهنگ با انسان ها سخن گفته است؛ از اين رو زبانش براى همگان آشنا و فهمش براى همه آسان است.[8]
همه انسان ها با نژادهاى گوناگون داراى فطرت و سرشتى هستند و چيزى به نام «حقيقت»، در درونشان جوشش دارد. اين فطرت، اگر در مسير تربيت صحيح قرار بگيرد و محيط مناسب براى پرورش آن فراهم گردد، و حقيقت ها وارونه جلوه داده نشود، بى ترديد با مسائل و قوانين قرآن، سازگارى نشان مى دهد. قرآن نيز، فطرت انسان را مطابق و همنوا با دين مى داند و مى فرمايد:
(فَاَقِم وَجهَك لِلدِّين حَنِيفاً فِطرتَ الله الَتى فَطَر النّاس عَلَيها لاتَبدِيلَ لِخَلقِ الله ذالِكَ الدين القيّم و لكِن اَكثَر النّاس لايَعلَمُون.)[9]؛ اى رسول، به سوى آيين پاك اسلام روى آور و پيوسته از راه دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است، پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا، نيست؛ آن دين اسلام استوار و حق است، ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.
اين آيه، فطرت بشر را با دين خدا مساوى گرفته است و هر جا دين خدا (دين كامل كه اسلام باشد) و كلام او (قرآن) وجود داشته باشد؛ با فطرت و سرشت بشر مطابق است؛ فرقى هم نمى كند اين بشر سياه باشد يا سفيد، كافر باشد يا مسلمان. قرآن در باره خداگرايى فطرت، از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى فرمايد:
(انّى وَجّهتُ وَجهى لِلّذى فَطَر السَمَوات و الارض حنيفاً مسلماً و ما انا من المشركين.)[10]؛ -حضرت ابراهيم(عليه السلام) -فرمود: همانا من با فطرت درونى خودم، رو به سوى خدا آوردم؛ همان خدايى كه آفريننده ى زمين و آسمان است. من هرگز با مشركان موافق نخواهم بود.
خداگرايى، چيزى نيست كه از بيرون بر انسان ها تحميل شود، بلكه در درون انسان ها موج مى زند و يك حالت تمكينى دارد، نه تحميلى. فطرت درونى، داراى خصوصيات منحصر به فرد مى باشد؛ از جمله:
الف. فطرت موجودى است خداجو، به حكم فطرت عالمه، عاشقه، افتقار، انقياد، خوف، رجا، حب، بغض، اصل، نقص؛
ب. گرايش به سوى علم نامحدود؛
ج. گرايش به سوى قدرت مطلق؛
د. گرايش به سوى زندگى دايمى؛
هـ. گرايش به سوى ابتهاج بى پايان؛
ت. گرايش به سوى اظهار كمالات بى پايان؛
م. گرايش به سوى درك كلام نامحدود.[11]
فطرت، فرهنگ عمومى و مشترك همه انسان ها در همه زمان ها و مكان هاى تاريخ است... . زبان دين اسلام، يعنى زبان قرآن، فطرى است؛ از اين رو مخاطبان آشنايى در پهنه گيتى دارد... . فطرت به عنوان فرهنگ مشترك جوامع بشرى، تعدد زبان، نژاد، اقليم، عادات و آداب و رسوم و روحيات و عوامل گوناگون بيرون را مقهور اتحاد فطرت درونى قرار داد.[12]
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
مجموعه معارف دين اسلام، فطرى است و قرآن و احكام اسلامى، براى هميشه و براى همه بشر، نازل شده است. زبان قرآن، زبان عمومى و فهم و ادراك آن براى همگان است.
در جاى ديگر مى فرمايد:
قوانين و مكاتب بشرى و اديان غير الهى، ناقص است و فطرت، تنفّر از نقص دارد؛ چون كمال مطلق، مورد تعلّق فطرت است.[13]
با وجود اين، انسان ها در ضمير باطنى خودشان، داراى فطرت پاك مى باشند و طبق نص صريح قرآن، همه ى آيات قرآن، بر طبق فطرت بشر نازل شده است و با فطرت انسان ها سازگارى مطلق دارد.
فطرت انسان تغييرپذير نيست كه بگوييم: اين فطرت در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)شكل غير مترقّى داشته، ولى امروزه با رشد علم و دانش و صنعت، تغيير پيدا كرده است. تغيير فطرت يك حالت طولى دارد، نه عرضى. همين فطرت، در محيط نامناسب و تربيت نادرست و گرايش به ماديگرى، نزول و سقوط مى كند و گرد و غبار غفلت، روى آن را مى پوشاند و صاحب خود را اندر خم كوچه ها رها مى سازد؛ اما فطرتى كه بر اساس پرورش و تربيت صحيح، رشد كرده، نه تنها خود را آيينه ى تمام نماى دين مى داند، بلكه مى تواند ديگران را از گمراهى نجات دهد؛ مانند اهل بيت(عليهم السلام) كه با رشد صعودى فطرتشان به حد اعلى انسانيت رسيده بودند.استاد شهيد مطهرى(قدس سره)در اين باره مى فرمايد:
سلسله نيازهاى بشر، به صورت يك تقاضا در باطن انسان وجود دارد كه بايد در سايه تعليم و تربيت مذهبى، پرورش يابد.[14]
بحث فطرت و سرشت انسان، يك بحث قرآنى در بين روشنفكران مسلمان نيست، بلكه دانشمندان غير مسلمان نيز به وجود ضمير باطنى و وجدان درونى آگاهى يافته، و نظرياتى ارائه كرده اند.
«كانت» ـ فيلسوف آلمانى ـ مى گويد:
دو چيز است كه اعجاب انسان را، سخت برمى انگيزد؛ يكى آسمان پرستاره كه بالاى سر ماقرار گرفته است ديگر وجدان و ضميرى كه در درون ما قرار دارد.[15]
فطرت درونى كه با دين مطابق است، به چهارده قرن پيش تعلق ندارد، بلكه تا زمانى كه انسان هست، فطرت نيز هست و تا زمانى كه فطرت هست، دين جزء جدانشدنى او به شمار مى رود.
خداوند، زمانى كه انسان را خلق كرد، به هيچ روى او را تنها نگذاشته، با روش هاى گوناگون، هدايت فرمود: (رَبُّنا الّذِى اَعطى كُلّ شِىء خَلقه ثُمّ هَدى)[16]؛ «-حضرت موسى(عليه السلام) -فرمود: خداى من آن كسى است كه همه ى موجودات عالم را نعمت وجود بخشيده؛ سپس به راه كمالش هدايت كرده است.» پس هدايت تكوينى خداوند، در درون انسان ها نهفته شده است؛ در نتيجه انسان هاى ديروز و امروز و فردا از نظر فطرت و تكوين، با هم فرقى ندارند.
2. اخلاق ثابت مبتنى بر احكام قرآن: يكى ديگر از دليل هاى اثبات جاودانگى قرآن، اخلاق است. در جوامع انسانى، چيزى كه در حال رشد و حركت است، علم، دانش، اقتصاد، صنعت و تكنولوژى...است و چيزى كه در حال افول و نزول و سقوط است، اخلاق و معنويت مى باشد.
مردم با رشد صنعت و تمدن، خود را صاحب اخلاق يافتند و احكام شرايع را مخصوص دوران جامعه بدوى و سنتى، دانستند و باور داشتند همان گونه كه همه چيز در حال پيشرفت است، پس زندگى در بُعد اخلاق نيز بايد پيشرفت كند و ديگر ما نبايد مقلّد گذشتگان ـ كه تابع اديان الهى بودند ـ باشيم؛ اما از اين مطلب غافلند كه، اخلاق ثابت است و هيچ گاه تغييرپذير نيست[17]. قرآن نيز يك سلسله برنامه، قوانين و احكام را پايه ريزى نموده و نياز مردم را در زمينه اخلاق و معنويت براى همه ى زمان ها، برآورده كرده است؛ براى مثال نمى شود گفت: عبادتى كه پيامبران الهى پايه ريزى كردند، براى جامعه همان زمان كاربرد روحى و عملى دارد و در جوامع امروز با اين همه رشد، ديگر عبادت معنا ندارد، در حالى كه عبوديت و خضوع، چه در گذشته و چه در آينده، هدايت كننده انسان به سوى اخلاق و كمال انسانيت و نياز ثابت روحى او است.
مطالب قرآن بر سه محور اصلى قرار مى گيرد: 1. عقايد؛ 2. احكام؛ 3. اخلاق.
هر سه محور ياد شده نياز بشر را در زمينه معنويت و اخلاق، به طور كامل تأمين مى كند. اين سه اصل، در تمام زمان ها ثابت و برطرف كننده ى نقص معنوى بشر تا قيامت است و انسان را به كمال و سعادت مى رساند و از گرداب هاى انحرافات اخلاقى، نجات مى دهد.
مقوله اخلاق را نمى توان به خاطر پيشرفت جوامع، تغيير داد. روح انسان است كه محتاج معنويت است و ارتزاق روح، به جز از راه احكام قرآن، امكان پذير نيست.
همه ى مطالب قرآنى بر اساس مصلحت فرد، جامعه و مردم، پايه ريزى شده است؛ براى مثال قرآن دختركشى را در زمان جاهليت مذمت مى كند و بر آن وعده عذاب مى دهد. اين حكم، تا قيامت باقى و از قتل دختران ممانعت مى كند. اگر گفته شود: با پيشرفت تكنولوژى، جنس بچه درون شكم مادر را مى توان تشخيص داد و كسانى كه به داشتن دختر مايل نيستند، مى توانند در وضع حمل، جنين را سقط نمايند، درست مانند همان عمل ضد اخلاقى دوره جاهليت عربستان. ولى اگر مقايسه اى كوتاه بين اين دو جامعه صورت گيرد، فرقى از جهت جهل و نادانى بين اين دو جامعه نيست؛ پس اخلاق ثابت است كه همگان در گذشته، حال و آينده بدان نيازمندند.
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
بدان كه اين كتاب شريف -قرآن- چنان كه خود بدان تصريح فرموده، كتاب هدايت و راهنماى سلوك انسانيت...و شفاى امراض قلبيه و نوربخش سير الى الله است... . اين كتاب، كتاب دعوت حق و سعادت است و بيان كيفيت وصول، بدين مقام است.[18]
3. اعجاز قرآن: معجزه بودن قرآن، دليل ديگرى بر ماندگار بودن قرآن و بر طرف كننده ى نياز بشر است. با مطالعه اى كوتاه در ادبيات عرب و نگاهى گذرا به قرآن، به اعجاز قرآن پى برده مى شود. بلاغت و فصاحت، بيان و بديع، نظم و نثر، خبرهاى غيبى و قوانين انسانى و حقوقى و علمى در لابه لاى آيه ها موج مى زند. نشانه ى بارز اين اعجاز، تحدى (به مبارزه طلبيدن) قرآن است كه مى فرمايد:
اگر اين مطالب قرآن را افسانه يا دست نوشته بشر مى دانيد، شما نيز سوره اى مانند آن بياوريد.[19]
قرن ها از نزول قرآن گذشته، ولى تا به حال كسى نتوانسته است در برابر قرآن عرض اندام كند. اين خود نشان مى دهد كه اين همه معجزه، كه در قرآن تجلّى يافته، براى زمان خاصّى نيست، بلكه براى زمان هاى آينده و انسان هاى نيازمند است. دانشمندان غرب نيز درباره ى كارآمدى و معجزه بودن قرآن اعتراف كرده اند؛ از جمله: «سركو ويليام» ـ شخصيت مشهور انگليسى ـ مى گويد:
به گفته تمام خاورشناسان دنيا، قرآن به منتهاى درجه فصاحت و بلاغت نازل گشته و سبك و اصول انشاى آن بر پايه اعجاز رسيده است.[20]
به هر حال خداوند هيچ گاه بشر را به حال خود واگذار نكرده، همواره حجّت را بر بندگان خود، تمام كرده است، تا انسان هاى گنهكار بهانه اى نداشته باشند.
امام خمينى(قدس سره) مى فرمايد:
قرآن يك سفره گسترده اى است از ازل تا ابد كه از او همه قشرهاى بشر استفاده مى كنند و مى توانند استفاده كنند.[21]
4. ديدگاه قرآن: از مجموعه ى آيات قرآن، استفاده مى شود كه قرآن براى قبيله يا نژاد، يا فرهنگ و يا ملّيت خاصى، نيامده، بلكه براى تمامى جهانيان در همه ى زمان ها نازل شده است، و تمام آنچه را كه بشر براى هدايت شدن بدان نياز دارد، بيان كرده است.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در اوايل بعثت از جهانى بودن دين خود سخن مى گفت.
(اِن هذا اِلاّ ذِكرُ لِلعالَمِين.)[22]؛ «اين نيست مگر يك تذكر و بيدار باش براى تمام جهانيان»؛(وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ)[23]؛ «ما تو را نفرستاديم مگر اين كه مايه رحمت براى جهانيان باشيد»؛(وَ ما اَرسَلناكَ اِلا كافَةً للِنّاس بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِن اَكثَر النّاس لايَعلِمُون.)[24] «و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا -آن ها را به پادشاهى الهى -بشارت دهى و -از عذاب او -بترسانى، ولى بيشتر مردم نمى دانند»؛ (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً)[25]؛ «بزرگ و مبارك است كسى كه بر بنده ى خود فرقان را نازل فرمود تا براى جهانيان هشدار دهنده باشد.»
اين بشارت، براى همه ى جهانيان است. تا بشر هست، دين الهى هم، موجود مى باشد و قرآن، قانون كاربردى و عملى بشر است.
قرآن در همين زمينه مى فرمايد: (يااَيّها النّاس اِنّى رَسُول الله اِلَيكُم جَميعاً)[26]؛ «-بگو!- اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.» اين آيات از جهت زمانى و مكانى اطلاق دارند و همه انسان ها را در هر زمان و مكانى، تا قيامت، شامل مى شود.[27]
5. ديدگاه روايات: بهترين راه فهم متون قرآن و علوم و معارف بلند آن و تفسير و تأويل، از راه ائمه معصومين(عليه السلام)است. قرآن و اهل بيت دو چيز گرانبها هستند كه يكديگر را تكميل مى كنند و قرآن بدون اهل بيت، نمى تواند پيام وحيانى خودش را به جهانيان برساند.
روايات زيادى وارد شده است كه قرآن را برطرف كننده نياز بشر كه جنبه هدايتى دارد، معرفى مى كند.
در اين جا نمونه هاى از آن را به طور اختصار بيان مى كنيم:
الف. قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله): مَن اَرادَ العِلم فليتدبّر القرآن فانّ فيه علم الاوّلين و الاخرين.[28]؛
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند: علم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد. بايد با تفكّر در معانى قرآن، به آن علوم دست يافت.
ب. قال على(عليه السلام): والذى بعث محمداً بالحق و اكرم اهل بيته ما من شىء يطلبونه الا و هو فى القرآن...[29]
حضرت على(عليه السلام) فرمودند: به خدايى كه محمد(صلى الله عليه وآله) را به رسالت برانگيخت و اهل بيت او را كرامت بخشيد، هر چه مردم بخواهند در قرآن يافت مى شود....
ج. قال على(عليه السلام): فى القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بَعدكم و حكم ما بينكم.[30]؛
حضرت على(عليه السلام) فرمودند: در قرآن، خبر امت هاى گذشته و خبر حوادث بعد و احكامى كه لازم داريد، وجود دارد.
د. قال الصادق(عليه السلام): ان الله -عزّ ذكره- ختم بنبيكم النبيين فلا نبىّ بعده ابداً و ختم بكتابكم الكتب، فلاكتاب بعده و انزل فيه تبيان كلّ شىء و خلقكم و خلق السموات و الارض و نبأها ما قبلكم و فصل ما بينكم و خبر ما بعدكم و أمر الجنه و النار.[31]؛
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: خداوند با پيامبر شما، نبوّت را به پايان رسانيد و هيچ پيامبرى پس از او نخواهد آمد. در اين كتاب شما -قرآن- نزول كتاب هاى الهى خاتمه يافت و تا ابد كتابى نخواهد آمد. در اين كتاب همه چيز بيان شده است؛ از جمله: ماجراى آفرينش انسان وآسمان و زمين و اخبار گذشته و آينده و احكامى كه به آن نياز داريد و همين گونه اخبار بهشت و جهنم.
هـ . قال محمّد الباقر(عليه السلام): ان الله ـ تبارك و تعالى ـ لم يدع شيأتحتاج اليه الامة الى يوم القيامه الا انزله فى كتابه.[32]؛
امام باقر(عليه السلام) فرمودند: خداوند آنچه را كه امت تا روز قيامت، بدان نياز دارد، در قرآن آورد و براى رسولش بيان فرموده است.
و. سماعة بن مهران از امام كاظم(عليه السلام) سؤال مى كند: آيا پيامبر(صلى الله عليه وآله) در زمان خود، آنچه را كه مردم احتياج داشتند، بيان فرمود؟ امام فرمودند: بله؛ آنچه را تا روز قيامت مردم نياز دارند، بيان كرده است.[33]
ز. امام جعفرصادق(عليه السلام) فرمودند: خداوند قرآن را براى يك زمان يا براى يك نسل يا جامعه خاصى، قرار نداده است؛ بلكه قرآن، در همه زمان ها تازه است و براى هر گروه تا روز قيامت، تازه و با طراوت است.[34]
گوشه اى از سخنان معصومين(عليهم السلام) را، به رشته تحرير درآورديم. از سخنان عالمانه آنان، دو نوع برداشت مى شود:
1. قرآن داراى تمامى علوم؛ اعم از تجربى، معنوى و روحانى است و تا روز قيامت، هر چه كشفياتى كه در دنيا رخ مى دهد، در قرآن آمده است، ولى اين ها توسط بشر، استنباط نمى شود، بلكه تنها معصومين(عليهم السلام)توانايى چنين كارى را دارند.
اين نظريه را، برخى از علما قبول كردند؛[35] به دليل آيه هاى در قرآن كه به طور مطلق بيان شده است؛ از جمله: (نَزّلنا عَلَيكَ الكِتاب تِبياناً لِكُلِّ شِىء)[36]؛ «قرآنى را كه براى تو (رسول الله(صلى الله عليه وآله)) نازل كرديم، بيان كننده همه چيز است»؛(وَ لارطب وَ لايابِس اِلاّ فى كِتابِ مُبين.)[37]؛ «هيچ تر و خشكى نيست، مگر آن كه در كتاب مبين الهى وجود دارد»؛ (ما فَرّطنا فى الكِتابِ مِن شىء)[38]؛ «هيچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرديم.»
ظاهر اين آيات، دلالت مى كند كه قرآن تمامى علوم تجربى و غير آن ها را، در خود نهفته است و طرفداران اين قول، زيادند؛ از جمله: «جلال الدين سيوطى» در الاتقان[39] و «غزّالى» در احياء العلوم[40]، پذيرفته اند. و «طبرسى» در مجمع البيان[41] به صورت يك احتمال ذكر مى كند.
2. ديدگاه دوم نسبت به قرآن و علوم بشرى، اين است كه هدف قرآن، تربيت معنوى انسان است و در اين راه لازم نيست همه ى معارف تجربى و غير تجربى را براى بشر بيان كند؛ چون انسان داراى عقل و احساس است و خود مى تواند مسائل تجربى و علوم را به دست آورد و منظور از «بيان همه چيز در قرآن»، مسائل دينى و هدايتى مردم است.[42]
علامه طباطبائى(قدس سره) در باره ى «تبيان» مى فرمايد:
«تبيان به طوريكه گفته شده، به معناى بيان است. چون قرآن كريم، كتاب هدايت، براى عموم مردم است و جز اين، كارى و شأنى ندارد؛ لذا ظاهراً، مراد «لكلّ شىء» همه آن چيزهاى است كه برگشتش به هدايت باشد. قرآن از معارف حقيقيه، مربوط به مبدء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و مواعظى كه مردم در اهتدا و راه يافتنشان به آن محتاجند و قرآن تبيان همه اين ها است. -نه اين كه تبيان براى همه علوم باشد.-[43]
در نتيجه، جامعيت قرآن، در محدوده هدايت است، نه غيرآن، تا بگوييم تمامى علوم و پيشرفت هاى صنعتى در قرآن يافت مى شود.[44]
پرسشى كه درباره مسائل علمى در قرآن مطرح است، اين است: كه در قرآن نكات علمى و تجربى ديده مى شود؛ آيا اين مطلب بر جامعيت قرآن نسبت به علوم روز دلالت ندارد؟
پاسخ: اشاره قرآن به علوم، استطرادى است و در قرآن موضوعيت ندارد تا اين كه ادّعا كنيم، قرآن داراى تمام علوم و فرمول هاى شيمى و... است.[45]
هدف قرآن، هدايت معنوى انسان ها به كمال سعادت مى باشد، نه بيان علوم و فنون روز، و ذكر بعضى از علوم در قرآن و مطابقت داشتن با علوم جديد، نشانه ى اعجاز قرآن است، نه هدف قرآن. ذكر مثال هاى علمى و تجربى در قرآن، راه خداشناسى را هموار كرده، كنجكاوى بشر در معارف قرآن را موجب مى شود، همچنين مسلمانان را، به علم و مطالب علمى تشويق مى نمايد و در پيشرفت علم سرعت مى بخشد.[46]
نتيجه ى سخن اين كه قرآن براى هدايت بشر آمده و افزون بر توجه به دنياى مادى انسان ها، تمام نيازهاى معنوى بشر را تا ابد، بيان كرده است. راه هاى معنويت و اخلاق تغيير و تبديل پذير نيست كه بگوييم: امروزه همه چيز در حال تغيير است، پس قرآن نيز، به مقتضاى زمان، تغيير مى كند. به هر حال، اگر قرآن موقتّى است، چرا به عنوان معجزه آمده است، موقتى بودن لازمه اش اين است در عصر ديگر، افراد ديگر بتوانند قوانين جديدتر و پرمحتوى تر را بياورند؛ در حالى كه تا به حال چنين اتفاقى نيفتاده است.
اگر شبهه كنندگان، قرآن را بر اساس شرايط زمانه بدانند؛ چرا عقايد خرافى و باطل زمانه در قرآن نفوذ نكرده و، قرآن همه آن ها را طرد نموده است؟
اين پاسخ را با كلامى از مفسّر بزرگ ـ علاّمه طباطبائى (قدس سره) ـ به پايان مى بريم:
قرآن براى جهانيان نازل شده، تا آنان را به ضروريات اعتقادى، اخلاقى و علمى راهنمايى كند، و معارف نظرى را كه بيان كرده، حقايقى است كه به حالت خاص و زمان مشخص، اختصاص ندارد و هر فضيلت و رذيلتى را ياد كرده، يا حكمى عملى را تشريع نموده؛ به فرد خاص و عصر معينى مقيد نيست، چون تشريع عام است، و آنچه در شأن نزول وارد شده، موجب تحديد حكم به واقعه نيست، تا حكم با از بين رفتن آن، از ميان برود و با مرگ آن بميرد، چون بيان عام و تعليل مطلق است. مدحى كه درباره افرادى از مؤمنان يا مذمتى كه در مورد ديگران نازل شده، به علت صفاتى است كه در آنان وجود دارد.[47]
پی نوشتها:
[1]. استاد مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 2، ص 50-30. (با اختصار و توضيح)
[2]. مجلّه زنان، ش 59، ص 32.
[3]. مجله زنان، ش 59، دى ماه، سال 78.
[4]. مجله زن، دى ماه، سال 78.
[5]. نشريه ايران فردا، تيرماه سال78.
[6]. كيان، بهمن ماه، سال 77؛ هفته نامه راه نو، ش12، ص18، مرداد سال 77؛ ماهنامه جامعه سالم، ش39، ص69، تيرماه سال 77.
[7]. سبأ، 28. ما ارسال نكرديم تو را مگر براى تمام مردم.
[8]. عبدالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 32 (با اختصار و توضيح).
[9]. روم، 30.
[10]. انعام، 79.
[11]. سيدمحمود سياهپوش، آئين فطرت، ص 138.
[12]. مجله بيّنات، ش 23-22، ص 43. مقاله از حيدرى كاشانى.
[13]. همان، ص 46؛ به نقل از صحيفه نور.
[14]. مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 37.
[15]. همان، ص 60. «اين جمله بر روى لوح قبرش حك شده است.»
[16]. طه، 50.
[17]. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 14.
[18]. امام خمينى، آداب الصلوة، ص 6-185.
[19]. آيه هاى آن در بحث ريشه قرآن گذشت.
[20]. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، ص 56.
[21]. امام خمينى، صحيفه نور، ج 19 ص 82.
[22]. تكوير، 27.
[23]. انبياء، 107.
[24]. سباء: 28.
[25]. فرقان، 16.
[26]. اعراف، 158.
[27]. تفسير الميزان، ج 8، ص 416 و ج 14، ص 467 و ج 16، ص 567.
[28]. كنزالعمال، حديث 2456.
[29]. محمد كلينى، كافى، ج 2، ص 624، حديث 21.
[30]. نهج البلاغه، حكمت 303.
[31]. كافى، ج 1، ص 269.
[32]. كافى، ج1، ص57؛ تفسير عياشى، ج 1، ص6، ح13.
[33]. همان، ج1، ص 57.
[34]. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 2، ص 280، روايت 44.
[35]. زركشى، البرهان، ج 1، ص 190.
[36]. نحل، 89.
[37]. انعام، 59.
[38]. انعام، 38.
[39]. سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 38.
[40]. ابوحامد غزالى، احياء العلوم، ج 1، ص 289.
[41]. طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 289.
[42]. طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 298؛ كشاف، ج2، ص628؛ روح الجنان و روح الجنان، ج12، ص72؛ گازر، ج2، ص285.
[43]. الميزان، ج12، ص495.
[44]. مجلّه علوم حديث، ش8، ص125.
[45]. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص177.
[46]. همان، ص2-181.
[47]. الميزان، ج1، ص42.
منبع: بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضايى، نشر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1382).