پرسش :
ذوالقرنين كيست ؟
پاسخ :
نام «ذو القرنين»، عبداللّه بن ضحاك بن معد، بوده است. در قرآن كريم، در سوره ى كهف، از «ذوالقرنين» نام برده شده، ولى از زمان ولادت، تاريخ حيات و نسب و ساير مشخصّات او سخنى به ميان نيامده است، و تنها به سه مرحله از زندگى او اشاره شده است: 1. حركت به مغرب؛ 2. حركت به مشرق؛ 3. زمانى كه به ميان دو كوه رسيد؛[1] آن جا كه مى فرمايد:(إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِى الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَىْء سَبَباً *فَأَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِى عَيْن حَمِئَة وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً * وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً....)[2]
ما به ذوالقرنين تمكّن داديم تا از مغرب به مشرق حركت كرد و به ميان دو كوه رسيد. در كنار آن كوه قومى زندگى مى كردند كه هيچ سخنى را نمى فهميدند -و زبان خاص به خود داشتند -نزد ذوالقرنين آمدند و گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوح و مأجوح در اين سرزمين فساد مى كنند. ما هزينه اى در اختيار تو مى گذاريم تا بين ما و آن ها سد ايجاد كنى.
ذوالقرنين گفت: آنچه پروردگارم به من داده، بهتر است، مرا با نيروى خود يارى كنيد، تا ميان شما و آن ها، سدّ محكمى ايجاد مى كنم. ذوالقرنين ادامه داد: برايم قطعات بزرگ آهن بياوريد و روى هم بگذاريد تا فاصله ى دو كوه را بپوشاند، و در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد تا آهن گداخته شود. مقدارى هم مس گداخته بياوريد تا روى آن بريزم؛ سرانجام سد بزرگى ساخت كه يأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن عبور كنند، يا آن را سوراخ نمايند.
آن گاه فرمود: «اين -سد -از رحمت پروردگار من است؛ اما هنگامى كه وعده ى پروردگارم فرا رسد آن را درهم مى كوبد، وعده ى پروردگارم حق است، آن هنگام يأجوج و مأجوج رها مى شوند و درهم موج مى زنند.[3]
در روايتى از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: «هنگامى كه مردم را به خدا پرستى دعوت كرد، طرف راست او را زدند؛ لذا مدتى غايب شد، بار ديگر مردم را به توحيد دعوت كرد، طرف چپ او را زدند، از اين رو «ذوالقرنين» ناميده شد.»[4]
در علت نامگذارى او به «ذوالقرنين»، احتمالات ديگرى هم وجود دارد؛ از جمله: حكومت بر شرق و غرب عالم، حكومت بر فارس و روم، و وجود دو برآمدگى در پيشانى او.
حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود: چهار نفر بر تمام زمين حكومت كردند كه دو نفر مؤمن بودند، به نام هاى «سليمان بن داود(عليه السلام)» و «ذوالقرنين» و دو نفر كافر بودند بنام هاى «نمرود» و «بخت النصر».[5]
نكاتى كه از داستان ذوالقرنين استفاده مى شود:
1. پيش از نزول قرآن، هم «ذوالقرنين»ناميده مى شده است؛
2. بنده ى مؤمن خداوند بوده و قيامت را قبول داشته است، چنان كه از جمله ى «هذارحمة من ربى»استفاده مى شود. روزى اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر بالاى منبر بود، ابن كوا، بلند شد و پرسيد: يا اميرالمؤمنين! ذوا لقرنين كه بود؟ آيا پيامبر بوده است يا ملك؟
حضرت فرمود: نه پيامبر بوده است و نه ملك، بلكه عبدى بود كه خداوند را دوست داشت و خداى متعال هم او را دوست داشت. او مردم را براى خدا راهنمايى و موعظه مى كرد و خداوند هم او را راهنمايى مى كرد.[6]
3. خداى متعال خير دنيا و آخرت را به او داد؛ خير دنيا به دليل حكومت گسترده بر شرق و غرب عالم و خير آخرت، به دليل بسط عدل و اقامه ى حق و عفو و كرامت نفس و تحريك به نيكى و منع از شرارت؛
4. در مغرب، او به قوم ظالمى برخورد و آنان را مجازات كرد.
ذوالقرنين و موقعيّت جغرافيايى سد
درباره ى سد ذوالقرنين احتمالات متعددى است:
1. ذوالقرنين، شين هوانگ تى ـ از پادشاهان چين ـ بوده و سد او، همان ديوار چين است؛
2. يكى از پادشاهان آشورى بوده و حوالى قرن هفتم قبل از ميلاد، در سلسله كوه هاى قفقاز ـ به طرف ارمنستان وغرب ايران ـ سد ساخت؛
3. فريدون ـ از نوادگان جمشيد پنجم ـ بوده است؛
4. بسيارى بر اين باورند كه ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى بوده است؛ ليكن در تاريخ اثرى از بناى سد به وسيله ى اسكندر مقدونى نيست.
اين چهار احتمال با ويژگى هايى كه از داستان ذوالقرنين در قرآن استفاده مى شود، مطابقت ندارند.
5. ذوالقرنين، كورش كبير ـ از شاهان هخامنشى (560539 قبل از ميلاد) و مؤسس امپراطورى ايران ـ بوده است كه ممالك فارس، ماد، بابل و ممالك شرق را تسخير كرد و سدى كه ساخت در سلسله كوه هاى قفقاز ـ كه از درياى خزر تا درياى سياه امتداد دارد ـ واقع شده است. بين شهر «تفليس»و «ولادى كيوكز»در نقطه اى به نام «دارايال»، اين سد بين دو كوه بلندى قرار دارد كه هر كدام امتداد دارند و دو قسمت شمالى و جنوبى به وجود آورده اند به طورى كه موانع طبيعى، هزاران كيلومتر از جنوب آسيا را از مناطق شمالى جدا كرده است.[7]
نكات آموزنده:
1. بدون ترديد انسان مؤمن شايستگى حكومت بر تمام كره زمين را دارد.
2. ستمكاران در هر فرصتى طغيان مى كنند.
3. سرانجام طغيان گران نابودى است.
پی نوشتها:
[1]. تفسير الميزان، ج 13، ص 407
[2]. ر. ك: تفسير قمى، ج 2، ص 40.
[3]. كهف، 83 ـ 99.
[4]. اكمال الدين و اتمام النعمه، ص394، حديث 4؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج12، ص196، حديث 24.
[5]. الخصال، ص255، حديث 130.
[6]. اكمال الدين و اتمام النعمه، ص394، حديث 4؛ بحارالانوار، ج12، ص178، حديث 5.
[7]. تفسير نمونه، ج12، ص543؛ تفسير الميزان، ج13، ص402.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
نام «ذو القرنين»، عبداللّه بن ضحاك بن معد، بوده است. در قرآن كريم، در سوره ى كهف، از «ذوالقرنين» نام برده شده، ولى از زمان ولادت، تاريخ حيات و نسب و ساير مشخصّات او سخنى به ميان نيامده است، و تنها به سه مرحله از زندگى او اشاره شده است: 1. حركت به مغرب؛ 2. حركت به مشرق؛ 3. زمانى كه به ميان دو كوه رسيد؛[1] آن جا كه مى فرمايد:(إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِى الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَىْء سَبَباً *فَأَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِى عَيْن حَمِئَة وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً * وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً * ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً * حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً....)[2]
ما به ذوالقرنين تمكّن داديم تا از مغرب به مشرق حركت كرد و به ميان دو كوه رسيد. در كنار آن كوه قومى زندگى مى كردند كه هيچ سخنى را نمى فهميدند -و زبان خاص به خود داشتند -نزد ذوالقرنين آمدند و گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوح و مأجوح در اين سرزمين فساد مى كنند. ما هزينه اى در اختيار تو مى گذاريم تا بين ما و آن ها سد ايجاد كنى.
ذوالقرنين گفت: آنچه پروردگارم به من داده، بهتر است، مرا با نيروى خود يارى كنيد، تا ميان شما و آن ها، سدّ محكمى ايجاد مى كنم. ذوالقرنين ادامه داد: برايم قطعات بزرگ آهن بياوريد و روى هم بگذاريد تا فاصله ى دو كوه را بپوشاند، و در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد تا آهن گداخته شود. مقدارى هم مس گداخته بياوريد تا روى آن بريزم؛ سرانجام سد بزرگى ساخت كه يأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن عبور كنند، يا آن را سوراخ نمايند.
آن گاه فرمود: «اين -سد -از رحمت پروردگار من است؛ اما هنگامى كه وعده ى پروردگارم فرا رسد آن را درهم مى كوبد، وعده ى پروردگارم حق است، آن هنگام يأجوج و مأجوج رها مى شوند و درهم موج مى زنند.[3]
در روايتى از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: «هنگامى كه مردم را به خدا پرستى دعوت كرد، طرف راست او را زدند؛ لذا مدتى غايب شد، بار ديگر مردم را به توحيد دعوت كرد، طرف چپ او را زدند، از اين رو «ذوالقرنين» ناميده شد.»[4]
در علت نامگذارى او به «ذوالقرنين»، احتمالات ديگرى هم وجود دارد؛ از جمله: حكومت بر شرق و غرب عالم، حكومت بر فارس و روم، و وجود دو برآمدگى در پيشانى او.
حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود: چهار نفر بر تمام زمين حكومت كردند كه دو نفر مؤمن بودند، به نام هاى «سليمان بن داود(عليه السلام)» و «ذوالقرنين» و دو نفر كافر بودند بنام هاى «نمرود» و «بخت النصر».[5]
نكاتى كه از داستان ذوالقرنين استفاده مى شود:
1. پيش از نزول قرآن، هم «ذوالقرنين»ناميده مى شده است؛
2. بنده ى مؤمن خداوند بوده و قيامت را قبول داشته است، چنان كه از جمله ى «هذارحمة من ربى»استفاده مى شود. روزى اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر بالاى منبر بود، ابن كوا، بلند شد و پرسيد: يا اميرالمؤمنين! ذوا لقرنين كه بود؟ آيا پيامبر بوده است يا ملك؟
حضرت فرمود: نه پيامبر بوده است و نه ملك، بلكه عبدى بود كه خداوند را دوست داشت و خداى متعال هم او را دوست داشت. او مردم را براى خدا راهنمايى و موعظه مى كرد و خداوند هم او را راهنمايى مى كرد.[6]
3. خداى متعال خير دنيا و آخرت را به او داد؛ خير دنيا به دليل حكومت گسترده بر شرق و غرب عالم و خير آخرت، به دليل بسط عدل و اقامه ى حق و عفو و كرامت نفس و تحريك به نيكى و منع از شرارت؛
4. در مغرب، او به قوم ظالمى برخورد و آنان را مجازات كرد.
ذوالقرنين و موقعيّت جغرافيايى سد
درباره ى سد ذوالقرنين احتمالات متعددى است:
1. ذوالقرنين، شين هوانگ تى ـ از پادشاهان چين ـ بوده و سد او، همان ديوار چين است؛
2. يكى از پادشاهان آشورى بوده و حوالى قرن هفتم قبل از ميلاد، در سلسله كوه هاى قفقاز ـ به طرف ارمنستان وغرب ايران ـ سد ساخت؛
3. فريدون ـ از نوادگان جمشيد پنجم ـ بوده است؛
4. بسيارى بر اين باورند كه ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى بوده است؛ ليكن در تاريخ اثرى از بناى سد به وسيله ى اسكندر مقدونى نيست.
اين چهار احتمال با ويژگى هايى كه از داستان ذوالقرنين در قرآن استفاده مى شود، مطابقت ندارند.
5. ذوالقرنين، كورش كبير ـ از شاهان هخامنشى (560539 قبل از ميلاد) و مؤسس امپراطورى ايران ـ بوده است كه ممالك فارس، ماد، بابل و ممالك شرق را تسخير كرد و سدى كه ساخت در سلسله كوه هاى قفقاز ـ كه از درياى خزر تا درياى سياه امتداد دارد ـ واقع شده است. بين شهر «تفليس»و «ولادى كيوكز»در نقطه اى به نام «دارايال»، اين سد بين دو كوه بلندى قرار دارد كه هر كدام امتداد دارند و دو قسمت شمالى و جنوبى به وجود آورده اند به طورى كه موانع طبيعى، هزاران كيلومتر از جنوب آسيا را از مناطق شمالى جدا كرده است.[7]
نكات آموزنده:
1. بدون ترديد انسان مؤمن شايستگى حكومت بر تمام كره زمين را دارد.
2. ستمكاران در هر فرصتى طغيان مى كنند.
3. سرانجام طغيان گران نابودى است.
پی نوشتها:
[1]. تفسير الميزان، ج 13، ص 407
[2]. ر. ك: تفسير قمى، ج 2، ص 40.
[3]. كهف، 83 ـ 99.
[4]. اكمال الدين و اتمام النعمه، ص394، حديث 4؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج12، ص196، حديث 24.
[5]. الخصال، ص255، حديث 130.
[6]. اكمال الدين و اتمام النعمه، ص394، حديث 4؛ بحارالانوار، ج12، ص178، حديث 5.
[7]. تفسير نمونه، ج12، ص543؛ تفسير الميزان، ج13، ص402.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).