پرسش :
زندگانى حضرت زكريا(عليه السلام) چگونه گذشت؟
پاسخ :
حضرت زكريا(عليه السلام) از پيامبران الهى است كه نام او هفت بار در قرآن آمده و گوشه هايى از زندگانى او در سوره ى مريم و آل عمران، بيان شده است. قرآن كريم، سرگذشت او را از آن جا آغاز مى كند كه به ماجراى حضرت مريم و فرزندش مربوط مى شود.
در زمان حضرت زكريا(عليه السلام)، دو خواهر پاكدامن و پرهيزكار زندگى مى كردند كه يكى همسر حضرت زكريا(عليه السلام) و ديگرى همسر حضرت عمران (از نوادگان حضرت سليمان بن داود) بود.[1] قرآن مى فرمايد: (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ ما فِى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى *إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُها أُنْثى)؛[2]
همسر عمران نذر كرده بود كه اگر خداوند متعال به او پسرى عطا فرمايد، او را خدمتگذار معبد نمايد، ولى خداوند متعال به او دخترى داد كه مريم ناميده شد.
هنگام تولد حضرت مريم(عليه السلام)، پدرش فوت كرده بود؛ از اين رو، بنى اسرائيل درباره ى كفالت او اختلاف كردند، و سرانجام قرعه ى به نام حضرت زكريا(عليه السلام) افتاد كه پيامبرى صالح بود و با وجود سنّ زياد، فرزندى نداشت. حضرت مريم(عليها السلام) دوران كودكى را در خانه ى حضرت زكريا(عليه السلام) و خاله اش، گذرانيد و چون به تكليف رسيد، در مصلاى خود، خدا عبادت مى كرد:
(كفَلَها زكَريّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الِْمحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب)؛[3]
هر وقت كه حضرت زكريا(عليه السلام) وارد محراب عبادت مريم مى شد، در كنار او ميوه هاى گوناگونى مى ديد كه فصل آن ها نبود؛ لذا با تعجّب از مريم پرسيد: اين ميوه ها از كجا مى آيد؟ مريم در پاسخ گفت: از جانب خدا است و خداى مهربان بر هر كس كه بخواهد روزى بى حساب مى دهد.»
پرهيزكارى دختر جوان و پاكدامن كه روزى او از جانب خداى متعال در محراب عبادتش آماده مى شود، حضرت زكريا(عليه السلام) را بيش از پيش به فضل خداوند اميدوار كرد تا از خداوند متعال فرزندى بخواهد.
در قرآن مى خوانيم:
(إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا * قالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّى وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا * وَ إِنِّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا).[4]
تولد حضرت يحيى(عليه السلام)
حضرت زكريا(عليه السلام) كهن سال و همسرش نازا شده بود و دوران بچّه دار شدن آن ها گذشته بود؛ اما او به رحمت الهى اميد داشت؛ لذا دست به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا! استخوان من به ضعف گراييده و سپيدى، سرم را فرا گرفته است، من تاكنون نسبت به استجابت دعايم از سوى تو محروم نبوده ام. من پس از خود، از عموزادگانم بيم دارم و همسرم نازا است، به من فرزندى عطا فرما، تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد، و او را مورد رضايت خود قرار ده!
خدايا! به من هم از لطف و رحمت خود فرزند پاكيزه اى عطا فرما! تو شنونده ى دعاى بندگان خود هستى. خداوندا! مرا تنها مگذار كه تو بهترين وارث هستى.
به تصريح قرآن، در حالى كه زكريا در عبادت گاه خويش مشغول نماز بود، فرشتگان از سوى خداوند متعال به او بشارت دارند:
(يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا* قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا *قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً *قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِى آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيال سَوِيًّا)؛[5]
«اى زكريا! دعايت مستجاب شد و ما به تو پسرى خواهيم داد كه نامش يحيى و تاكنون كسى به اين نام نبوده است و مسيح را تقديس خواهد كرد و سيادت و رهبرى خواهد داشت. شخصى پرهيزكار است و از تمايلات نفسانى، خويشتن دار، و پيامبرى از صالحان خواهد بود.»[6]
حضرت زكريا(عليه السلام) پس از بشارت فوق، با وجود اين كه به قدرت پروردگار اعتقاد كامل داشت، با شگفتى و براى اطمينان بيشتر، پيرى خود و عقيم بودن همسرش را مطرح كرد و گفت: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد!؟
خداوند متعال او را به قدرت لايزال خود توّجه داد كه در پيش گاه خداوند سهل و دشوار مفهوم ندارد و نزد او همه چيز آسان است. خداوندى كه به تو هستى بخشيده در حالى كه قابل ذكر نبودى مى تواند در حال پيرى به تو فرزند عطا كند.
قلب حضرت زكريا(عليه السلام) آرام گرفت و با اشتياق فراوان خواست زمان آن را نيز بداند؛ لذا از نشانه هاى آن پرسيد. جواب آمد: «نشانه اش اين است كه در آن زمان، تو با وجود سلامتى، تا سه شبانه روز نمى توانى با مردم سخن بگويى و فقط با اشاره و رمز مى توانى ارتباط داشته باشى؛ براى اين نعمت خداوند را بسيار ياد كن.»[7] سرانجام وعده ى الهى تحقق يافت و فرزندى به نام يحيى متولد شد.[8]
نكته هاى آموزنده
1. انسان در هيچ شرايطى نبايد از رحمت خداى متعال نوميد شود؛
2. اميد به رحمت الهى مى تواند در سخت ترين شرايط، (هنگامى كه راه ها و اسباب طبيعى بسته باشد)، سبب نجات انسان شود؛
3. يكى از موهبت هاى بزرگ، فرزند صالح و نسل نيكو است؛
4. انسان نه تنها بايد در انديشه ى فرزندان خود باشد، بلكه بايد به فكر ميراث خود نيز باشد، تا مبادا پس از او به مصرف نادرست برسد؛
5. بيم و اميد، دو عامل سازنده در زندگى انسان است؛
6. براى هر نعمتى بايد شكر فراوان گزارد؛
7. معاشرت با نيكان موجب سعادتمندى و ترقّى است.
پی نوشتها:
[1]. بديهى است كه اين عمران شخصى غير از عمران، پدر حضرت موسى (عليه السلام) است.
[2]. آل عمران، 35 و 36.
[3]. آل عمران، 37.
[4]. مريم، 3 ـ 6.
[5]. مريم، 7 ـ 10.
[6]. انبيا، 89 و 90.
[7]. آل عمران، 37 40.
[8]. مجمع البيان، ج2، ص436؛ منشور جاويد، ج 12، ص331 ـ 342.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
حضرت زكريا(عليه السلام) از پيامبران الهى است كه نام او هفت بار در قرآن آمده و گوشه هايى از زندگانى او در سوره ى مريم و آل عمران، بيان شده است. قرآن كريم، سرگذشت او را از آن جا آغاز مى كند كه به ماجراى حضرت مريم و فرزندش مربوط مى شود.
در زمان حضرت زكريا(عليه السلام)، دو خواهر پاكدامن و پرهيزكار زندگى مى كردند كه يكى همسر حضرت زكريا(عليه السلام) و ديگرى همسر حضرت عمران (از نوادگان حضرت سليمان بن داود) بود.[1] قرآن مى فرمايد: (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ ما فِى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى *إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُها أُنْثى)؛[2]
همسر عمران نذر كرده بود كه اگر خداوند متعال به او پسرى عطا فرمايد، او را خدمتگذار معبد نمايد، ولى خداوند متعال به او دخترى داد كه مريم ناميده شد.
هنگام تولد حضرت مريم(عليه السلام)، پدرش فوت كرده بود؛ از اين رو، بنى اسرائيل درباره ى كفالت او اختلاف كردند، و سرانجام قرعه ى به نام حضرت زكريا(عليه السلام) افتاد كه پيامبرى صالح بود و با وجود سنّ زياد، فرزندى نداشت. حضرت مريم(عليها السلام) دوران كودكى را در خانه ى حضرت زكريا(عليه السلام) و خاله اش، گذرانيد و چون به تكليف رسيد، در مصلاى خود، خدا عبادت مى كرد:
(كفَلَها زكَريّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الِْمحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب)؛[3]
هر وقت كه حضرت زكريا(عليه السلام) وارد محراب عبادت مريم مى شد، در كنار او ميوه هاى گوناگونى مى ديد كه فصل آن ها نبود؛ لذا با تعجّب از مريم پرسيد: اين ميوه ها از كجا مى آيد؟ مريم در پاسخ گفت: از جانب خدا است و خداى مهربان بر هر كس كه بخواهد روزى بى حساب مى دهد.»
پرهيزكارى دختر جوان و پاكدامن كه روزى او از جانب خداى متعال در محراب عبادتش آماده مى شود، حضرت زكريا(عليه السلام) را بيش از پيش به فضل خداوند اميدوار كرد تا از خداوند متعال فرزندى بخواهد.
در قرآن مى خوانيم:
(إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا * قالَ رَبِّ إِنِّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّى وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا * وَ إِنِّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا).[4]
تولد حضرت يحيى(عليه السلام)
حضرت زكريا(عليه السلام) كهن سال و همسرش نازا شده بود و دوران بچّه دار شدن آن ها گذشته بود؛ اما او به رحمت الهى اميد داشت؛ لذا دست به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا! استخوان من به ضعف گراييده و سپيدى، سرم را فرا گرفته است، من تاكنون نسبت به استجابت دعايم از سوى تو محروم نبوده ام. من پس از خود، از عموزادگانم بيم دارم و همسرم نازا است، به من فرزندى عطا فرما، تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد، و او را مورد رضايت خود قرار ده!
خدايا! به من هم از لطف و رحمت خود فرزند پاكيزه اى عطا فرما! تو شنونده ى دعاى بندگان خود هستى. خداوندا! مرا تنها مگذار كه تو بهترين وارث هستى.
به تصريح قرآن، در حالى كه زكريا در عبادت گاه خويش مشغول نماز بود، فرشتگان از سوى خداوند متعال به او بشارت دارند:
(يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا* قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا *قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً *قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِى آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيال سَوِيًّا)؛[5]
«اى زكريا! دعايت مستجاب شد و ما به تو پسرى خواهيم داد كه نامش يحيى و تاكنون كسى به اين نام نبوده است و مسيح را تقديس خواهد كرد و سيادت و رهبرى خواهد داشت. شخصى پرهيزكار است و از تمايلات نفسانى، خويشتن دار، و پيامبرى از صالحان خواهد بود.»[6]
حضرت زكريا(عليه السلام) پس از بشارت فوق، با وجود اين كه به قدرت پروردگار اعتقاد كامل داشت، با شگفتى و براى اطمينان بيشتر، پيرى خود و عقيم بودن همسرش را مطرح كرد و گفت: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد!؟
خداوند متعال او را به قدرت لايزال خود توّجه داد كه در پيش گاه خداوند سهل و دشوار مفهوم ندارد و نزد او همه چيز آسان است. خداوندى كه به تو هستى بخشيده در حالى كه قابل ذكر نبودى مى تواند در حال پيرى به تو فرزند عطا كند.
قلب حضرت زكريا(عليه السلام) آرام گرفت و با اشتياق فراوان خواست زمان آن را نيز بداند؛ لذا از نشانه هاى آن پرسيد. جواب آمد: «نشانه اش اين است كه در آن زمان، تو با وجود سلامتى، تا سه شبانه روز نمى توانى با مردم سخن بگويى و فقط با اشاره و رمز مى توانى ارتباط داشته باشى؛ براى اين نعمت خداوند را بسيار ياد كن.»[7] سرانجام وعده ى الهى تحقق يافت و فرزندى به نام يحيى متولد شد.[8]
نكته هاى آموزنده
1. انسان در هيچ شرايطى نبايد از رحمت خداى متعال نوميد شود؛
2. اميد به رحمت الهى مى تواند در سخت ترين شرايط، (هنگامى كه راه ها و اسباب طبيعى بسته باشد)، سبب نجات انسان شود؛
3. يكى از موهبت هاى بزرگ، فرزند صالح و نسل نيكو است؛
4. انسان نه تنها بايد در انديشه ى فرزندان خود باشد، بلكه بايد به فكر ميراث خود نيز باشد، تا مبادا پس از او به مصرف نادرست برسد؛
5. بيم و اميد، دو عامل سازنده در زندگى انسان است؛
6. براى هر نعمتى بايد شكر فراوان گزارد؛
7. معاشرت با نيكان موجب سعادتمندى و ترقّى است.
پی نوشتها:
[1]. بديهى است كه اين عمران شخصى غير از عمران، پدر حضرت موسى (عليه السلام) است.
[2]. آل عمران، 35 و 36.
[3]. آل عمران، 37.
[4]. مريم، 3 ـ 6.
[5]. مريم، 7 ـ 10.
[6]. انبيا، 89 و 90.
[7]. آل عمران، 37 40.
[8]. مجمع البيان، ج2، ص436؛ منشور جاويد، ج 12، ص331 ـ 342.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).