پرسش :
آيا «تفسير» همان «فهم» است يا با آن فرق مى كند؟ از چه جهت برخى بين اين دو فرق گذاشته اند؟
پاسخ :
گاه بين «تفسير» و «فهم» فرق نهاده مى شود و فهم قرآن،براى هر كسى كه به زبان عربى آشنا باشد، بى هيچ قيد وشرطى مجاز دانسته مى شود، ولى تفسير را تنها براى متخصصان جايز مى دانند؛ در واقع تفسير فهم كاناليزه شده، روش مند، و محك زده شده است.[1] برخى نيز فهم را شامل مطالب صريح و روشن قرآن، و تفسير را ويژه مواردى كه نيازمند تلاش فكرى است، مى دانند. اين تفاوتهايى است كه برخى براى فهم و تفسير قايل شده اند، ولى به نظر مى رسد چنين فرق هايى درست نباشد و صرفاً جعل اصطلاح است. وقتى از تفسير قرآن سخن گفته مى شود، چه طبق معناى لغوى واژه ى تفسير و چه طبق معانى اصطلاحى، مقصود از تفسير پرده برداشتن ازمراد و مقصود خداوند وپى بردن به آنچه خداوند از عبارت هاى قرآنى اراده كرده است، مى باشد وفهم قرآن نيز چيزى غير از اين نيست. كسى كه ادعا مى كند؛ قرآن را فهميده است، مقصودش اين است كه به آنچه خداوند از اين عبارات اراده كرده، پى برده است؛ اما اگر تفاوتى كه بين فهم و تفسير قايل شده اند به اين معنا باشد كه هر كس مجاز وآزاد باشد كه بگويد من اين فهم را از قرآن دارم و در واقع فهم هاى متعدد بى ملاك وبى معيار از قرآن مجاز باشد، ولى تفسيرهاى متفاوت وجود نداشته باشد، اين برداشت نادرستى است؛ زيرا نتيجه اش اين است كه قرائت هاى مختلف از يك متن قرآنى در مرحله ى فهم هيچ اشكالى نداشته باشد ولى در مرحله ى تفسير داراى اشكال بوده و در آنجا تنها نظر متخصصان حاكم باشد؛ براى مثال اگر شخصى بگويد نام اين گونه فهم ها را تفسير مى گذاريم و مقصود از فهم در اينجا اين است كه چيزى به ذهن كسى رسيده كه معنايش حجت بودن، معتبر بودن و مراد خدا بودن نيست، اگر چنين بگويد جعل اصطلاح است و مشكلى ندارد؛ ولى اگر به واقعيت آنچه در خارج محقق شده در زمينه ى فهم و تفسير نظر داشته باشد، در هر دو مرحله موارد قابل توجهى از اختلاف آرا وجود دارد و روشمند وغير روشمند نيز در آن ها فراوان است. روشن بودن بيان قرآن در مواردى به معناى نفى تلاش فكرى نيست، پس باز هم كشف كردن معنا و تفسير مطرح است، نظير آنچه در بحث فكرى در كتب منطقى مطرح است.
پی نوشت:
[1]. فرق گذاشتن ميان فهم و تفسير از سوى برخى هرمونتيست ها مانند هيرش، مطرح شده است و اخيراً برخى افراد در جامعه ما آن را مطرح كرده اند. اين گروه دقيقاً تفاوت مانند هيرش مقصود شان نباشد، ولى به آنچه ذكر شد، تصريح كرده اند. ر. ك. ديويد كوز نز هوى، حلقه اقتصادى، ترجمه ى مراد فرهادپور، ص78.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).
گاه بين «تفسير» و «فهم» فرق نهاده مى شود و فهم قرآن،براى هر كسى كه به زبان عربى آشنا باشد، بى هيچ قيد وشرطى مجاز دانسته مى شود، ولى تفسير را تنها براى متخصصان جايز مى دانند؛ در واقع تفسير فهم كاناليزه شده، روش مند، و محك زده شده است.[1] برخى نيز فهم را شامل مطالب صريح و روشن قرآن، و تفسير را ويژه مواردى كه نيازمند تلاش فكرى است، مى دانند. اين تفاوتهايى است كه برخى براى فهم و تفسير قايل شده اند، ولى به نظر مى رسد چنين فرق هايى درست نباشد و صرفاً جعل اصطلاح است. وقتى از تفسير قرآن سخن گفته مى شود، چه طبق معناى لغوى واژه ى تفسير و چه طبق معانى اصطلاحى، مقصود از تفسير پرده برداشتن ازمراد و مقصود خداوند وپى بردن به آنچه خداوند از عبارت هاى قرآنى اراده كرده است، مى باشد وفهم قرآن نيز چيزى غير از اين نيست. كسى كه ادعا مى كند؛ قرآن را فهميده است، مقصودش اين است كه به آنچه خداوند از اين عبارات اراده كرده، پى برده است؛ اما اگر تفاوتى كه بين فهم و تفسير قايل شده اند به اين معنا باشد كه هر كس مجاز وآزاد باشد كه بگويد من اين فهم را از قرآن دارم و در واقع فهم هاى متعدد بى ملاك وبى معيار از قرآن مجاز باشد، ولى تفسيرهاى متفاوت وجود نداشته باشد، اين برداشت نادرستى است؛ زيرا نتيجه اش اين است كه قرائت هاى مختلف از يك متن قرآنى در مرحله ى فهم هيچ اشكالى نداشته باشد ولى در مرحله ى تفسير داراى اشكال بوده و در آنجا تنها نظر متخصصان حاكم باشد؛ براى مثال اگر شخصى بگويد نام اين گونه فهم ها را تفسير مى گذاريم و مقصود از فهم در اينجا اين است كه چيزى به ذهن كسى رسيده كه معنايش حجت بودن، معتبر بودن و مراد خدا بودن نيست، اگر چنين بگويد جعل اصطلاح است و مشكلى ندارد؛ ولى اگر به واقعيت آنچه در خارج محقق شده در زمينه ى فهم و تفسير نظر داشته باشد، در هر دو مرحله موارد قابل توجهى از اختلاف آرا وجود دارد و روشمند وغير روشمند نيز در آن ها فراوان است. روشن بودن بيان قرآن در مواردى به معناى نفى تلاش فكرى نيست، پس باز هم كشف كردن معنا و تفسير مطرح است، نظير آنچه در بحث فكرى در كتب منطقى مطرح است.
پی نوشت:
[1]. فرق گذاشتن ميان فهم و تفسير از سوى برخى هرمونتيست ها مانند هيرش، مطرح شده است و اخيراً برخى افراد در جامعه ما آن را مطرح كرده اند. اين گروه دقيقاً تفاوت مانند هيرش مقصود شان نباشد، ولى به آنچه ذكر شد، تصريح كرده اند. ر. ك. ديويد كوز نز هوى، حلقه اقتصادى، ترجمه ى مراد فرهادپور، ص78.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).