پرسش :
آيا زبان قرآن كريم همان زبان عرف عقلاست كه بتوان با استفاده از قواعد فهم كلام عقلا به مراد خداوند رسيد؟
پاسخ :
همان گونه كه دانشمندان علم اصول و مفسران گفته اند، زبان قرآن زبان گفتگوى رايج ميان مردم و عقلاست؛ يعنى ما هيچ دليل عقلى يا روايى يا قرآنى نداريم كه خداوند در بيان مقاصدش روش عقلايى را كنار گذاشته و روشى ديگر جعل كرده باشد. در غير اين صورت، به لحاظ اهميت موضوع بايد روى آن تأكيد بيشترى مى شد و در روايات فراوانى ذكر مى گرديد تا شبهه اى باقى نماند، در حالى كه از مجموع روايات به دست مى آيد روش قرآن همان روش عقلايى و عرفى است. البته ظرافت ها و دقايق ديگر نيز بايد در فهم قرآن در نظر گرفته شود و چنان كه مرحوم علامه ى طباطبايى مى فرمايد: از آيات استفاده مى كنيم كه قرآن داراى مراتب است؛ مرتبه اى را توده ى مردم، عرب زبان مى فهمند؛ براى مثال آيه ى «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى[1]؛ و از دورترين نقطه ى شهر مردى دوان دوان آمد.» و آيه ى: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ[2]؛ آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟» را خيلى از افراد معمولى مى فهمند، ولى هدف خداوند در اين مرحله خلاصه نمى شود و مراتب بالاترى نيز دارد كه روايات[3] تا چهار مرحله براى آن بيان كرده اند.
از ديدگاه ديگر، آيات را مى توان به صورت عرضى دسته بندى كرد؛ به اين صورت كه همين سطح اوليه ى متفاهم ظاهرى هم در همه ى آيات يكسان نيست، برخى آيات خيلى روشن است؛ ولى برخى ديگر، خير؛ براى مثال آيه ى شريفه ى: «مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ...؛[4] هركه مى پندارد خدا در دنيا و آخرت هرگز يارى نخواهد كرد؛ پس طنابى به سوى سقف كشد؛ سپس -آن را- قطع كند.» حتى براى كسى كه با قرآن مأنوس بوده، فهم دقيق سطح اول آن خيلى آسان نيست.
خود قرآن روش فهمش را ارايه داده و فرموده است: «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»[5] قرآن دو بخش دارد؛ يك بخش روشن و آشكار و يك بخش چند پهلو و متشابه، و فرموده براى فهميدن متشابهات بايد به محكمات رجوع كرد؛ زيرا واژه «ام» به معناى چيزى است كه آن چه اطراف آن است، به آن منظم مى شود، و مفسران تعبير «ام الكتاب» در آيه را به آيات مرجع قرآن تفسير كرده اند. در روايات نيز از امام صادق(عليه السلام)نقل شده است كه فرمود: «من ردّ متشابه القرآن الى محكمه فقد هدى الى صراط مستقيم؛[6] هركس متشابه قرآن را به محكمات آن بازگرداند، به راه مستقيم هدايت شده است -چرا كه مسير را پيدا كرده است-.»
محكم و متشابه بودن در يك سطح از كلام بشر نيز وجود دارد؛ چنان كه عام و خاص و ناسخ و منسوخ در كلام بشر وجود دارد، ولى در سطح بالا متشابهات دركلام بشر چندان رايج نيست و يا معيار مشخصى براى فهم آن وجود ندارد، ولى درقرآن وجود دارد؛ مثلا حروف مقطعه در زبان عرف رايج نيست؛ از اين رو برخى گفته اند: حروف مقطعه، متشابهى است كه به مفاد آن نمى توان رسيد.
پی نوشتها:
[1]. قصص، 20.
[2]. غاشيه، 17.
[3]. «كتاب الله عزوجل على اربعة اشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف والحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء»، محمدباقر المجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روايت 113، باب 23.
[4]. حج، 15.
[5]. آل عمران، 7.
[6]. محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 382، باب 127.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).
همان گونه كه دانشمندان علم اصول و مفسران گفته اند، زبان قرآن زبان گفتگوى رايج ميان مردم و عقلاست؛ يعنى ما هيچ دليل عقلى يا روايى يا قرآنى نداريم كه خداوند در بيان مقاصدش روش عقلايى را كنار گذاشته و روشى ديگر جعل كرده باشد. در غير اين صورت، به لحاظ اهميت موضوع بايد روى آن تأكيد بيشترى مى شد و در روايات فراوانى ذكر مى گرديد تا شبهه اى باقى نماند، در حالى كه از مجموع روايات به دست مى آيد روش قرآن همان روش عقلايى و عرفى است. البته ظرافت ها و دقايق ديگر نيز بايد در فهم قرآن در نظر گرفته شود و چنان كه مرحوم علامه ى طباطبايى مى فرمايد: از آيات استفاده مى كنيم كه قرآن داراى مراتب است؛ مرتبه اى را توده ى مردم، عرب زبان مى فهمند؛ براى مثال آيه ى «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى[1]؛ و از دورترين نقطه ى شهر مردى دوان دوان آمد.» و آيه ى: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ[2]؛ آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟» را خيلى از افراد معمولى مى فهمند، ولى هدف خداوند در اين مرحله خلاصه نمى شود و مراتب بالاترى نيز دارد كه روايات[3] تا چهار مرحله براى آن بيان كرده اند.
از ديدگاه ديگر، آيات را مى توان به صورت عرضى دسته بندى كرد؛ به اين صورت كه همين سطح اوليه ى متفاهم ظاهرى هم در همه ى آيات يكسان نيست، برخى آيات خيلى روشن است؛ ولى برخى ديگر، خير؛ براى مثال آيه ى شريفه ى: «مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ...؛[4] هركه مى پندارد خدا در دنيا و آخرت هرگز يارى نخواهد كرد؛ پس طنابى به سوى سقف كشد؛ سپس -آن را- قطع كند.» حتى براى كسى كه با قرآن مأنوس بوده، فهم دقيق سطح اول آن خيلى آسان نيست.
خود قرآن روش فهمش را ارايه داده و فرموده است: «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»[5] قرآن دو بخش دارد؛ يك بخش روشن و آشكار و يك بخش چند پهلو و متشابه، و فرموده براى فهميدن متشابهات بايد به محكمات رجوع كرد؛ زيرا واژه «ام» به معناى چيزى است كه آن چه اطراف آن است، به آن منظم مى شود، و مفسران تعبير «ام الكتاب» در آيه را به آيات مرجع قرآن تفسير كرده اند. در روايات نيز از امام صادق(عليه السلام)نقل شده است كه فرمود: «من ردّ متشابه القرآن الى محكمه فقد هدى الى صراط مستقيم؛[6] هركس متشابه قرآن را به محكمات آن بازگرداند، به راه مستقيم هدايت شده است -چرا كه مسير را پيدا كرده است-.»
محكم و متشابه بودن در يك سطح از كلام بشر نيز وجود دارد؛ چنان كه عام و خاص و ناسخ و منسوخ در كلام بشر وجود دارد، ولى در سطح بالا متشابهات دركلام بشر چندان رايج نيست و يا معيار مشخصى براى فهم آن وجود ندارد، ولى درقرآن وجود دارد؛ مثلا حروف مقطعه در زبان عرف رايج نيست؛ از اين رو برخى گفته اند: حروف مقطعه، متشابهى است كه به مفاد آن نمى توان رسيد.
پی نوشتها:
[1]. قصص، 20.
[2]. غاشيه، 17.
[3]. «كتاب الله عزوجل على اربعة اشياء: على العبارة و الاشارة و اللطائف والحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء»، محمدباقر المجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روايت 113، باب 23.
[4]. حج، 15.
[5]. آل عمران، 7.
[6]. محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 382، باب 127.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).