چهارشنبه، 9 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا درباره ى معاد بحث مى كنيم؟


پاسخ :
بحث در باره ى معاد انگيزه هاى متعددى دارد كه به چند نمونه اشاره مى شود:
الف) به چشم سر مى بينيم كه عمر ما چون ابر مى گذرد، سرمايه ى سترگ جوانى چون شمع در سوختن و كاستن است، و حتى نفس هاى حيات بخش نيز، ما را اندك اندك به سوى مرگ و پايان حيات دنيايى مى كشاند.[1]
بنشين بر لب جوى و گذر عمر نگر *** كاين اشارت زجهان گذرا ما را بس[2]از طرف ديگر وقتى به ژرفاى وجودى و روانى خود نظاره مى كنيم، درمى يابيم كه گستره ى وجودى ما فراتر از دنيا و طبيعت محدود است؛ اين همه شور، عشق، ايثار و گذشت براى چيست؟ اگر فقط براى دنياست، پس چرا از اين دنيا مى گذريم؟ اين اندوهِ جان كاه رفتن را فقط باور به رستاخيز زايل مى كند و زندگى در كام كسى شيرين است كه خداباور باشد.
ايمان به رستاخيز و سراى آخرت، حلقه ى اتصال ميان آن دو پديده ى به ظاهر متضاد است (مرگ و عشق به ماندن)؛ و چه دل نشين است سخن صاحب اصلى رستاخيز كه مى فرمايد:
(الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً)[3]؛ مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و باقيات صالحات (ارزش هاى پايدار و شايسته) ثوابش نزد پروردگار بهتر و اميدبخش تر است.
(ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق[4])؛ آنچه نزد شماست فانى مى شود، اما آنچه نزد خداست باقى مى ماند.
ميل به ماندن، خواست فطرى انسان هاست و باور به معاد، بر اوج وجود او با قلم خلقت نگاشته شده است؛ لذا رستاخيزباورى در متن اكثر اديان قديم و جديد الهى و غيرالهى مى درخشد.
موريس مترلينگ (برنده ى جايزه ى ادبى نوبل سال 1913) مى گويد:
مرگ لازم ترين مسأله ى زندگى بشر است و عبارت است از: تولّدى جاويدانه در گهواره اى از نور و آتش.[5]
ب) هر گاه انسان در خود و جهان پيرامونش بنگرد، نخستين پرسشش اين خواهد بود كه سبب خلقت او چه بوده و در نهايت اين سفر به كدام منزل خواهد رسيد و پايانش كجاست؟
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم *** كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم
مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا *** يا چه بوده است مراد وى از اين ساختنم [6]
امير مؤمنان(عليه السلام) مى فرمايد:
ان لم تعلم من اين جِئتَ لا تعلم الى اين تذهبُ؛ اگر ندانى از كجا آمده اى، نخواهى دانست به كجا مى روى[7].
ساحل نجات اين درياى پرموج چرايى ها و كجايى ها، باور آرام بخش مبدأ و معاد است، و اين قرآن مجيد است كه با فطرت پرسشگر انسان ها سخن مى گويد:
(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً)[8]؛ آيا گمان كرده ايد شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگردانده نمى شويد؟!
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ)[9]؛ من جن و انس را نيافريدم، جز اين كه عبادتم كنند (تا به كمال برسند).
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)[10]؛ ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم.
(كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)[11]؛ هر كس در گرو اعمال خود است.
(إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ)[12]؛ خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند..
اين آيات، پاسخ كافى و منظم و مطابق عقل و فطرت، به پرسش هاى مذكور مى دهند.
ابتدا و انتهاى اين حركت، خداوند است؛ هدف اين حركت هدفمند، عبادت و رسيدن به كمال و معرفت است؛ جوهر انسانى همان نتيجه ى موضع گيرى هاى او در طول اين حركت است، در نهايت اين حركت، اجر و پاداش و حساب است.
نتيجه ى سخن اين كه: معاد باورى، پاسخ آرام بخش نگرانى هاى حاصل از گذشت عمر و جوانى و نيز پاسخ عقل پسندانه به عشق و عطش ماندگارى در انسان است؛ به ويژه كه بحث معاد، از چشمه ى زلال و بى آلايش وحى نيز سيرآب مى شود.
انگيزه و عامل نخست (الف) پاسخ و درمانى است به يك احساس و اندوه درونى؛ احساسِ عشق به ماندن و اندوه گذشت عمر و جوانى؛ انگيزه و عامل دوم (ب) پاسخ و ره يافتى است كه از رهگذر عشق و عطش به دانستن ها حاصل مى شود؛ يعنى حس كنجكاوى از آغاز و انجام، انسان را وادار مى كند تا از مبدأ و معاد بحث و گفتوگو كند.
پی نوشتها:
[1]. سوره ى حديد، آيه ى 20: قرآن مجيد دنيا و گذر عمر را چنين توصيف مى كند:(دنيا) همانند بارانى است كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد، سپس خشك مى شود به گونه اى كه آن را زردرنگ مى بينى و سپس تبديل به كاه مى شود.
[2]. حافظ.
[3]. سوره ى كهف، آيه ى 46.
[4]. سوره ى نحل، آيه ى 96.
[5]. موريس مترلينگ، مرگ، ترجمه ى فرامرز برزگر، ص2.
[6]. مولوى.
[7]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص292.
[8]. سوره ى مومنون، آيه ى 115.
[9]. سوره ى ذاريات، آيه ى 56.
[10]. سوره ى بقره، آيه ى 156.
[11]. سوره ى مدثر، آيه ى 38.
[12]. سوره ى توبه، آيه ى 120.
منبع: آخرين سفر، رحيم لطيفى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.