پرسش :
چرا تناسخ باطل است؟
پاسخ :
دانشمندان الهى با دلايل و براهين روشن، انديشه ى تناسخ (تمام اقسام آن) را به چالش و بطلان كشانيده اند. در اين جا فقط به بيان دو دليل در بطلان تناسخ مى پردازيم:
اول: دو نفس در يك بدن؛ هر گاه بدنى صلاحيت و استعداد كامل براى دريافت نفس (روح) را پيدا كند، فوراً و بدون معطلى نفس شايسته ى او از طرف مبدأ متعال و فيّاض بر او افاضه مى شود؛ حال اگر نفس بدن ديگر نيز بر او داخل شود، دو نفس در يك بدن مى شود كه باطل است؛ زيرا اولا، تشخص و موجوديّت هر فرد وابسته به نفس اوست و فرض دو نفس براى يك شخص به معناى دو ذات و دو وجود براى يك وجود است (هم يكى باشد هم دو تا)؛ و ثانياً، هر كسى بالوجدان در مى يابد كه يك شخص و يك نفس بيش تر ندارد و گرنه بايد آثار گوناگون و دوگانگى و پراكندگى را در خود احساس مى كرد.[1]
دوم: ناهماهنگى ميان بدن و نفس؛ تعلق نفس به بدنْ ذاتى و ميان آن دو تركيب طبيعى و اتحادى است. هر يك از آنها با ديگرى داراى حركت ذاتى و جوهرى است و از سوى ديگر، نفس در آغاز پيدايش نسبت به همه ى حالاتش بالقوه است؛ بدن نيز چنين است و در هر يك از دوران كودكى، نوجوانى، جوانى و پيرى، شأن و حالاتى خاص دارد و آن دو (نفس و بدن) با هم از قوه به فعليت مى رسند و تا وقتى نفس به يك بدن تعلق دارد، درجات قوه و فعل آن، متناسب با درجات قوه و فعل همان بدن خاص است؛ پس هنگامى كه نفس در نوعى از انواع بالفعل باشد، محال است كه بار ديگر قوه ى محض گردد، همان گونه كه محال است حيوان پس از كامل شدن خلقتش، نطفه و علقه شود؛ چون اين حركت جوهرى، ذاتى بدن و نفس حيوانى است و ممكن نيست به طبع يا قسر (فشار و جبر) و به اراده يا جبر، يا اتفاق، نابود يا دگرگون شود؛ پس اگر نفس مستنسخه اى از بدن ديگرى به اين بدن تعلق گيرد، لازم مى آيد كه بدنْ يك نفس بالقوه و يك بالفعل داشته باشد و نيز لازم مى آيد كه بدن از همان جهتى كه بالفعل است بالقوه هم باشد؛ زيرا تركيب اتحادى و طبيعى ميان دو چيزى كه يكى بالفعل و ديگرى بالقوه باشد محال است.[2]
پی نوشتها:
[1]. صدرالدين محمد شيرازى، اسفار، ص 10؛ ملاهادى سبزوارى، شرح منظومه، ص 316.
[2]. صدرالدين محمد شيرازى، اسفار، ص 10؛ ملاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص 316، غرر فى ابطال التناسخ.
منبع: آخرين سفر، رحيم لطيفى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385)
دانشمندان الهى با دلايل و براهين روشن، انديشه ى تناسخ (تمام اقسام آن) را به چالش و بطلان كشانيده اند. در اين جا فقط به بيان دو دليل در بطلان تناسخ مى پردازيم:
اول: دو نفس در يك بدن؛ هر گاه بدنى صلاحيت و استعداد كامل براى دريافت نفس (روح) را پيدا كند، فوراً و بدون معطلى نفس شايسته ى او از طرف مبدأ متعال و فيّاض بر او افاضه مى شود؛ حال اگر نفس بدن ديگر نيز بر او داخل شود، دو نفس در يك بدن مى شود كه باطل است؛ زيرا اولا، تشخص و موجوديّت هر فرد وابسته به نفس اوست و فرض دو نفس براى يك شخص به معناى دو ذات و دو وجود براى يك وجود است (هم يكى باشد هم دو تا)؛ و ثانياً، هر كسى بالوجدان در مى يابد كه يك شخص و يك نفس بيش تر ندارد و گرنه بايد آثار گوناگون و دوگانگى و پراكندگى را در خود احساس مى كرد.[1]
دوم: ناهماهنگى ميان بدن و نفس؛ تعلق نفس به بدنْ ذاتى و ميان آن دو تركيب طبيعى و اتحادى است. هر يك از آنها با ديگرى داراى حركت ذاتى و جوهرى است و از سوى ديگر، نفس در آغاز پيدايش نسبت به همه ى حالاتش بالقوه است؛ بدن نيز چنين است و در هر يك از دوران كودكى، نوجوانى، جوانى و پيرى، شأن و حالاتى خاص دارد و آن دو (نفس و بدن) با هم از قوه به فعليت مى رسند و تا وقتى نفس به يك بدن تعلق دارد، درجات قوه و فعل آن، متناسب با درجات قوه و فعل همان بدن خاص است؛ پس هنگامى كه نفس در نوعى از انواع بالفعل باشد، محال است كه بار ديگر قوه ى محض گردد، همان گونه كه محال است حيوان پس از كامل شدن خلقتش، نطفه و علقه شود؛ چون اين حركت جوهرى، ذاتى بدن و نفس حيوانى است و ممكن نيست به طبع يا قسر (فشار و جبر) و به اراده يا جبر، يا اتفاق، نابود يا دگرگون شود؛ پس اگر نفس مستنسخه اى از بدن ديگرى به اين بدن تعلق گيرد، لازم مى آيد كه بدنْ يك نفس بالقوه و يك بالفعل داشته باشد و نيز لازم مى آيد كه بدن از همان جهتى كه بالفعل است بالقوه هم باشد؛ زيرا تركيب اتحادى و طبيعى ميان دو چيزى كه يكى بالفعل و ديگرى بالقوه باشد محال است.[2]
پی نوشتها:
[1]. صدرالدين محمد شيرازى، اسفار، ص 10؛ ملاهادى سبزوارى، شرح منظومه، ص 316.
[2]. صدرالدين محمد شيرازى، اسفار، ص 10؛ ملاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص 316، غرر فى ابطال التناسخ.
منبع: آخرين سفر، رحيم لطيفى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385)