پرسش :
واقعيت هاى اجتماعى ايران در آستانه ى انقلاب مشروطه و رابطه ى آن با مواضع روحانيت چه بوده است؟
پاسخ :
در آستانه ى انقلاب مشروطه روحانيت شيعه با چند واقعيت اجتماعى كه به صورت هم زمان ظهور يافته بود مواجه گرديد، كه به صورت زير مى توان به برخى از آنها اشاره كرد:
1. استبداد قاجار فشار فراوانى بر مردم اعمال مى كرد، ظلم و ستم خوانين و حكّام محلى، مردم را به تنگ آورده بود، به گونه اى كه طاقت جامعه از كف رفت و آمادگى يك انقلاب و انفجار اجتماعى عليه ظلم و استبداد فراهم آمد.
2. وضع اقتصادى مردم به وخامت گراييد و فقر و تنگدستى و اختلاف طبقاتى و بى عدالتى زمينه ساز يك عكس العمل تند اجتماعى و دگرگونى اوضاع گرديد و جامعه وضع موجود را تحمل نمى كرد.
3. جريان روشن فكرى از ساليان متمادى قبل از انقلاب مشروطه با شعارهاى مساوات و آزادى و پيشرفت و ترقى و با هدف پنهان حاكميت بخشيدن ليبراليسم غرب، در توده ى فرهنگى كشور نفوذ كرده و طبل اصلاحات را به صدا در آورده بود.
4. مذهب تشيع كه از ساليان متمادى پيش از انقلاب مشروطه، يعنى از عصر حضور معصومين(عليهم السلام)در ايران رواج يافته بود، در معرض خطر جدى قرار گرفت. در چنين شرايطى اگر روحانيت و عالمان دينى با يك موضع گيرى حساب شده نمى توانستند مردم را از چنگ ظلم و ستم استبداد رهانيده، به فرياد عدالت خواهى مردم پاسخ مثبت بدهند، زمينه ى تبليغات و بهره بردارى منورالفكران عليه دين و رهبران دينى فراهم مى آمد و فكر ناكارآمدى مذهب و روحانيت براى اداره ى زندگى دنيوى، كه تز فكرى افرادى چون آخوندزاده و طالبوف و غيره بود، در جامعه نهادينه مى شد.
از ديگر سو در چنين شرايطى اگر روحانيت بدون در نظر گرفتن عواقب موضع گيرى ها و بدون توجّه به شرايط زمان وارد عرصه ى سياست مى شد بى درنگ شكست مى خورد؛ از اين رو در ابتداى نهضت كه هنوز منورالفكران و عناصر دين ستيز، قدرت و نفوذى در جامعه نداشته و در اركان انقلاب لانه نكرده بودند، رهبران دينى نهضت به طور يك پارچه براى كنترل نيروى استبداد و نجات مسلمانان از ظلم و ستمِ دستگاه خودكامه ى قاجار وارد ميدان مبارزه شدند و مردم را عليه استبداد بسيج كردند؛ حتى پس از پيروزى نهضت در مجلس اول حضور فعّال داشتند، به گونه اى كه سر اسپرينگ رايس[1] در گزارش خود به سرادواردگرى[2]مى نويسد:
مجتهدين بزرگ هميشه در جلسات حاضر هستند. با اين كه جزو نمايندگان نمى باشند، اما نقش فعّالى بر عهده داشته و در سمت مقابل نمايندگان مى نشينند.[3]
ولى پس از آغاز نفوذ فكرى و سياسى و اجرايى منورالفكران در اركان انقلاب و رشد روند استحاله ى نهضت عدالت خانه رهبران دينىِ نهضت، دو شيوه ى برخورد را در برابر موج اصلاحات غيردينى انتخاب كردند.
شيوه ى نخست شيوه ى مخالفت صريح و مبارزه ى رودررو بود كه سرانجام به نفى كامل مشروطه ى غربى انجاميد. اين شيوه توسط شيخ شهيد فضل الله نورى و ياران مذهبى اش در تهران انتخاب شد و ضربه ى سختى به مشروطه خواهان غرب گرا وارد آورد. هر چند شيخ به شهادت رسيد و يارانش نتوانستند افسار قدرت را به دست بگيرند و مشروطه خواهان غرب گرا را از مصدر قدرت كنار بزنند، اما با افشاگرى ها و مقابله ى رودرروى خويش ماهيت آنان را فاش كردند، به گونه اى كه بعد از اعدام شيخ بسيارى از مردم مسلمان فهميدند كه بانيان آزادى غربى، خودْ افرادى مستبد و دين ستيز و مرزنشناس و همگام با استعمارند. البته اين شيوه ى برخورد قبل از هويدا شدن ماهيت منورالفكران يك پيامد منفى داشت و آن اين كه، برخى از نيروهاى مردمى به دليل عدم اطلاع از نيّات شوم آزادى خواهان دين ستيز و در اثر تبليغات سوء مخالفان شيخ، بين رفتار شيخ شهيد و خاندان قاجار يك همخوانى و تشابه مشاهده كرده، روحانيت را به هم دستى با استبداد متهم مى كردند.
از اين رو برخى از عالمان دينى شيوه ى دوم را اتّخاذ كردند كه كاركرد خاص شيوه ى اول را نداشت؛ يعنى نتوانست در مدتى كوتاه ضربه ى سنگينى به روند استحاله وارد سازد، ولى مانع نوميدى و انحراف بخشى از نيروهاى مردمىِ كم اطلاع گرديد و مشروطه ى غربى را در درازمدت به چالش كشانيد.
شيوه ى دوم، شيوه ى همكارى و مصادره ى تدريجى بود كه سرانجام به تبيين و جدايى مرزهاى مشروطه ى مطلوب و مشروطه ى غربى منتهى گرديد. بانيان اصلى اين برخورد، برخى از علماى بزرگ نجف اشرف به رياست مرحوم آخوند خراسانى(ره) بودند. آنها به دليل حضور در سطح مرجعيت شيعه سيطره ى فكرى و شخصيتى و نفوذ اجتماعى بسيار بالايى داشتند، به طورى كه نفوذ و رشد فعاليت هاى منورالفكران در ايران نمى توانست كاركرد و نفوذ كلام آنها را زايل كند؛ از اين رو آنها از آغاز تا دوران اوج قدرت مشروطه طلبان سكولار هم چنان در گروه مذهبى و توده ى مسلمان و متشرع نفوذ داشتند و به خاطر همين نفوذ، پس از اولتيماتوم روس ها و وخامت اوضاع در مجلس دوم، مرحوم آخوند و برخى از فقهاى نجف براى مقابله با تجاوز روس و اصلاح وضع كشور عزم حركت به ايران را كردند كه در ميان راه مرحوم آخوند به طرز مشكوكى رحلت فرمودند.[4]
اين گروه از علما سعى مى كردند با تأييد اساس مشروطيت و نفى آموزه هاى الحادى بانيان مشروطه ى غربى، مؤلفه هاى اساسىِ نهضت عدالت خوانه ى ملت را به نفع خود مصادره كرده، آنها را از نيل به اهداف شومشان بازدارند. حاصل تلاش اين گروه از رهبران دينىِ مشروطه اين شد كه اولا، تهمت استبدادگرى از دامن روحانيت زدوده شود؛ به علاوه مرز بيان عدالت و آزادى و مساوات اسلامى و سكولاريسم و ليبراليسم غرب هويدا گردد و مشروطه چيان دين ستيز از چشم ملّت مسلمان و توده ى مذهبى بيفتند.
اكنون با توجه به اين مقدمات، به طور اجمالى فعاليت هاى دو گروه فوق را در قبال استحاله ى نهضت مشروطيت مطرح مى كنيم.
الف) برخورد صريح و مخالفت رودررو
اگر بخواهيم ريشه هاى اين برخورد را مورد بررسى قرار دهيم، بايد به مبانى فكرى و عملكرد شيخ شهيد فضل الله نورى(ره) بانى و رهبر اين شيوه ى برخورد مراجعه كنيم.
پی نوشتها:
[1]. سفير انگليس در ايران در دوره ى استقرار مشروطيت.
[2]. وزير وقت امور خارجه ى انگليس.
[3]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 158.
[4]. ر.ك: باقر عاقلى، روزشمار تاريخ ايران، ذيل حوادث سال 1290 ش.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).
در آستانه ى انقلاب مشروطه روحانيت شيعه با چند واقعيت اجتماعى كه به صورت هم زمان ظهور يافته بود مواجه گرديد، كه به صورت زير مى توان به برخى از آنها اشاره كرد:
1. استبداد قاجار فشار فراوانى بر مردم اعمال مى كرد، ظلم و ستم خوانين و حكّام محلى، مردم را به تنگ آورده بود، به گونه اى كه طاقت جامعه از كف رفت و آمادگى يك انقلاب و انفجار اجتماعى عليه ظلم و استبداد فراهم آمد.
2. وضع اقتصادى مردم به وخامت گراييد و فقر و تنگدستى و اختلاف طبقاتى و بى عدالتى زمينه ساز يك عكس العمل تند اجتماعى و دگرگونى اوضاع گرديد و جامعه وضع موجود را تحمل نمى كرد.
3. جريان روشن فكرى از ساليان متمادى قبل از انقلاب مشروطه با شعارهاى مساوات و آزادى و پيشرفت و ترقى و با هدف پنهان حاكميت بخشيدن ليبراليسم غرب، در توده ى فرهنگى كشور نفوذ كرده و طبل اصلاحات را به صدا در آورده بود.
4. مذهب تشيع كه از ساليان متمادى پيش از انقلاب مشروطه، يعنى از عصر حضور معصومين(عليهم السلام)در ايران رواج يافته بود، در معرض خطر جدى قرار گرفت. در چنين شرايطى اگر روحانيت و عالمان دينى با يك موضع گيرى حساب شده نمى توانستند مردم را از چنگ ظلم و ستم استبداد رهانيده، به فرياد عدالت خواهى مردم پاسخ مثبت بدهند، زمينه ى تبليغات و بهره بردارى منورالفكران عليه دين و رهبران دينى فراهم مى آمد و فكر ناكارآمدى مذهب و روحانيت براى اداره ى زندگى دنيوى، كه تز فكرى افرادى چون آخوندزاده و طالبوف و غيره بود، در جامعه نهادينه مى شد.
از ديگر سو در چنين شرايطى اگر روحانيت بدون در نظر گرفتن عواقب موضع گيرى ها و بدون توجّه به شرايط زمان وارد عرصه ى سياست مى شد بى درنگ شكست مى خورد؛ از اين رو در ابتداى نهضت كه هنوز منورالفكران و عناصر دين ستيز، قدرت و نفوذى در جامعه نداشته و در اركان انقلاب لانه نكرده بودند، رهبران دينى نهضت به طور يك پارچه براى كنترل نيروى استبداد و نجات مسلمانان از ظلم و ستمِ دستگاه خودكامه ى قاجار وارد ميدان مبارزه شدند و مردم را عليه استبداد بسيج كردند؛ حتى پس از پيروزى نهضت در مجلس اول حضور فعّال داشتند، به گونه اى كه سر اسپرينگ رايس[1] در گزارش خود به سرادواردگرى[2]مى نويسد:
مجتهدين بزرگ هميشه در جلسات حاضر هستند. با اين كه جزو نمايندگان نمى باشند، اما نقش فعّالى بر عهده داشته و در سمت مقابل نمايندگان مى نشينند.[3]
ولى پس از آغاز نفوذ فكرى و سياسى و اجرايى منورالفكران در اركان انقلاب و رشد روند استحاله ى نهضت عدالت خانه رهبران دينىِ نهضت، دو شيوه ى برخورد را در برابر موج اصلاحات غيردينى انتخاب كردند.
شيوه ى نخست شيوه ى مخالفت صريح و مبارزه ى رودررو بود كه سرانجام به نفى كامل مشروطه ى غربى انجاميد. اين شيوه توسط شيخ شهيد فضل الله نورى و ياران مذهبى اش در تهران انتخاب شد و ضربه ى سختى به مشروطه خواهان غرب گرا وارد آورد. هر چند شيخ به شهادت رسيد و يارانش نتوانستند افسار قدرت را به دست بگيرند و مشروطه خواهان غرب گرا را از مصدر قدرت كنار بزنند، اما با افشاگرى ها و مقابله ى رودرروى خويش ماهيت آنان را فاش كردند، به گونه اى كه بعد از اعدام شيخ بسيارى از مردم مسلمان فهميدند كه بانيان آزادى غربى، خودْ افرادى مستبد و دين ستيز و مرزنشناس و همگام با استعمارند. البته اين شيوه ى برخورد قبل از هويدا شدن ماهيت منورالفكران يك پيامد منفى داشت و آن اين كه، برخى از نيروهاى مردمى به دليل عدم اطلاع از نيّات شوم آزادى خواهان دين ستيز و در اثر تبليغات سوء مخالفان شيخ، بين رفتار شيخ شهيد و خاندان قاجار يك همخوانى و تشابه مشاهده كرده، روحانيت را به هم دستى با استبداد متهم مى كردند.
از اين رو برخى از عالمان دينى شيوه ى دوم را اتّخاذ كردند كه كاركرد خاص شيوه ى اول را نداشت؛ يعنى نتوانست در مدتى كوتاه ضربه ى سنگينى به روند استحاله وارد سازد، ولى مانع نوميدى و انحراف بخشى از نيروهاى مردمىِ كم اطلاع گرديد و مشروطه ى غربى را در درازمدت به چالش كشانيد.
شيوه ى دوم، شيوه ى همكارى و مصادره ى تدريجى بود كه سرانجام به تبيين و جدايى مرزهاى مشروطه ى مطلوب و مشروطه ى غربى منتهى گرديد. بانيان اصلى اين برخورد، برخى از علماى بزرگ نجف اشرف به رياست مرحوم آخوند خراسانى(ره) بودند. آنها به دليل حضور در سطح مرجعيت شيعه سيطره ى فكرى و شخصيتى و نفوذ اجتماعى بسيار بالايى داشتند، به طورى كه نفوذ و رشد فعاليت هاى منورالفكران در ايران نمى توانست كاركرد و نفوذ كلام آنها را زايل كند؛ از اين رو آنها از آغاز تا دوران اوج قدرت مشروطه طلبان سكولار هم چنان در گروه مذهبى و توده ى مسلمان و متشرع نفوذ داشتند و به خاطر همين نفوذ، پس از اولتيماتوم روس ها و وخامت اوضاع در مجلس دوم، مرحوم آخوند و برخى از فقهاى نجف براى مقابله با تجاوز روس و اصلاح وضع كشور عزم حركت به ايران را كردند كه در ميان راه مرحوم آخوند به طرز مشكوكى رحلت فرمودند.[4]
اين گروه از علما سعى مى كردند با تأييد اساس مشروطيت و نفى آموزه هاى الحادى بانيان مشروطه ى غربى، مؤلفه هاى اساسىِ نهضت عدالت خوانه ى ملت را به نفع خود مصادره كرده، آنها را از نيل به اهداف شومشان بازدارند. حاصل تلاش اين گروه از رهبران دينىِ مشروطه اين شد كه اولا، تهمت استبدادگرى از دامن روحانيت زدوده شود؛ به علاوه مرز بيان عدالت و آزادى و مساوات اسلامى و سكولاريسم و ليبراليسم غرب هويدا گردد و مشروطه چيان دين ستيز از چشم ملّت مسلمان و توده ى مذهبى بيفتند.
اكنون با توجه به اين مقدمات، به طور اجمالى فعاليت هاى دو گروه فوق را در قبال استحاله ى نهضت مشروطيت مطرح مى كنيم.
الف) برخورد صريح و مخالفت رودررو
اگر بخواهيم ريشه هاى اين برخورد را مورد بررسى قرار دهيم، بايد به مبانى فكرى و عملكرد شيخ شهيد فضل الله نورى(ره) بانى و رهبر اين شيوه ى برخورد مراجعه كنيم.
پی نوشتها:
[1]. سفير انگليس در ايران در دوره ى استقرار مشروطيت.
[2]. وزير وقت امور خارجه ى انگليس.
[3]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 158.
[4]. ر.ك: باقر عاقلى، روزشمار تاريخ ايران، ذيل حوادث سال 1290 ش.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).