شنبه، 19 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

روزنامه ى آیت الله شيخ فضل الله نورى(ره) حاوى چه مطالبى بود؟


پاسخ :
يكى از اقدام هاى شيخ شهيد(رحمت الله علیه) براى مبارزه با مشروطه خواهان تندرو و فرنگى مآب انتشار روزنامه بود. آن مرحوم به همّت دوستان خود در ايّام تحصن در حرم عبدالعظيم روزنامه اى را منتشر مى كرد كه همّ و غمّ آن نفى مجلس و خنثى كردن توطئه هاى مشروطه خواهان سكولار بود، اين اقدام شيخ در آن شرايط كه اكثر روزنامه ها به وسيله ى معارضان مذهب و روحانيت منتشر مى شد، كار بسيار مغتنم و مباركى بود كه به علت چاپ پى گير و مرتب و درج مطالب روشنگر و افشاگرانه و بيان ضعف و چالش هاى مشروطه ى غربى با اسلام، افكار بسيارى از نيروهاى مذهبى را به سوى مخالفت و يا لااقل ترديد و تجديد نظر در حمايت از مشروطيت سوق داد. براى اطلاع از محتواى مطالب اين روزنامه ها و اهميت مطالب مندرج در آنها و ميزان روشنگرى آن براى جامعه، محتواى يكى از شماره هاى آن را كه سير انحراف نهضت مشروطيت را به تصوير كشيده و خواننده را در جريان روند استحاله قرار داده است به طور كامل نقل مى كنيم.
نمونه اى از روزنامه ى شيخ شهيد نورى(ره)
مطبوع در آستانه ى مقدسه ى حضرت عبدالعظيم
سلام الله عليه و على آبائه الكرام
براى انتباه و رفع اشتباه از برادران دينى
روز دوشنبه، هيجدهم جمادى الثانيه (1325)
بسم الله الرحمن الرحيم
شرح مقاصد حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاجى شيخ فضل الله ـ سلمه الله ـ و ساير مهاجرين زاويه ى مقدسه، از علماى عظام و غيرهم، آن است كه سال گذشته از سمت فرنگستان سخنى به مملكت ما سرايت كرد و آن سخن اين بود كه هر دولتى كه پادشاه و وزرا و حكّامش به دلخواه خود با رعيت رفتار مى كنند، آن دولت سرچشمه ى ظلم و تعدى و تطاول است و مملكتى كه ابواب ظلم و تعدى و تطاول در آن مفتوح باشد آبادانى برنمى دارد ولايزال بر پريشانى رعيت و بى سامانى اهالى مى افزايد تا آن جا كه بالمرّه[1] آن مملكت از استقلال مى افتد و در هاضمه ى جانورهاى جهان خور تحليل مى رود و گفتند معالجه ى اين مرض مهلكِ مفنى آن است كه مردم جمع بشوند و از پادشاه بخواهند كه سلطنت دلخواهانه را تغيير بدهد و در تكاليف دولتى و خدمات ديوانى و وظايف دربارى قرارى بگذارند كه مِن بعد، رفتار و كردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هيچ وقت از آن قرار تخطّى نكند و اين قرارداد را هم، مردمان عاقل و امين و صحيح از خود رعايا، به تصويب يكديگر بنويسند و به صحّه ى پادشاه رسانيده در مملكت منتشر نمايند و گفتند نام آن حكمرانىِ قراردادى، سلطنت مشروطه است و نام قرارداد دهندگان، وكلا و يا مبعوثين است و نام مركز مذاكرات آنها مجلس شوراى ملى است و نام قراردادهاى آنها قانون است و نام كتابچه اى كه آن قراردادها را در آن مى نويسند نظامنامه است. سلسله ى علماى عظام و حجج اسلام چون از اين تقرير و اين ترتيب استحضار تام به هم رسانيدند، مكرر با يكديگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصديق فرمودند كه اين خرابى در مملكت ايران از بى قانونى و ناحسابىِ دولت است و بايد از دولت تحصيل مجلس شوراى ملى كرد كه تكاليف دواير دولتى را معين و تصرفاتشان را محدود نمايد تا آن كه ـ بحمدالله تعالى ـ پادشاه مرحوم، موفق، و مساعى علماى عظام، مشكور، و مجلس دارالشوراى كبراى اسلامى مفتوح شد و اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر ـ خلدالله سلطانه ـ هم به اين سعادت مساعدت كه مبذول مى فرمايند فائز گرديد؛ پس عنوان سخن و مبدأ مذاكرات، بى قانونى دواير دولت بود و حاجت ما مردم ايران هم به وضع اصول و قوانين در وظايف دربارى و معاملات ديوانى انحصار داشت و بعد، همين كه مذاكرات مجلس شروع شد و عناوين داير به اصل مشروطيت و حدود آن در ميان آمد، از اثناى نطق ها و لوايح و جرايد امورى به ظهور رسيد كه هيچ كس منتظر نبود و، زايدالوصف، مايه ى وحشت و حيرت رؤساى روحانى و ائمه ى جماعت و قاطبه ى مقدسين و متدينين شد.
از آن جمله، در منشور سلطانى كه نوشته بود مجلس شوراى ملى اسلامى، ديديم لفظ اسلامى گم شد و رفت كه رفت. اين فقره سند صحيح دارد، عندالحاجة مذكور و مشهود مى شود و ديگر در موقع اصدار دست خط مشروطيت از اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر ـ دام ظلّه المدود ـ در مجلس در حضور هزار نفس، بلكه بيشتر، صريحاً گفتند كه ما مشروعه نمى خواهيم و ديگر به رأى العين همه ديديم و مى بينيم كه از بدو افتتاح اين مجلس، جماعت لاقيد لاابالى لامذهب از كسانى كه سابقاً معروف به بابى بودن بوده اند و كسانى كه منكر شريعت و معتقد به طبيعت هستند، همه در حركت آمده و به چرخ افتاده اند، سنگ ها است كه به سينه مى زنند و جنگ ها است كه با خلق خدا مى كنند و ديگر روزنامه ها و شب نامه ها پيدا شد، اكثر مشتمل برسبّ علماى اعلام و طعن در احكام اسلام و اين كه بايد در اين شريعت تصرفات كرد و فروعى را از آن تغيير داده، تبديل به احسن و اَنسب نمود و آن قوانينى كه به مقتضاى يك هزار و سيصد سال پيش قرار داده شده است بايد همه را با اوضاع و احوال مقتضيات امروز مطابق ساخت؛ از قبيل اباحه ى مسكرات و اشاعه ى فاحشه خانه ها و افتتاح مدارس تربيت نسوان و دبستان دوشيزه گان و صرف وجوه روضه خوانى و وجوه زيارات مشاهد مقدسه در ايجاد كارخانجات و در تسويه ى طرق و شوارع و در احداث راه هاى آهن و در استجلاب[2] صنايع فرنگ و از قبيل استهزاى مسلمان ها در حواله دادن شمشير حضرت ابوالفضل و يا به سرِ پل صراط و اين كه افكار و گفتار رسول مختار(صلى الله عليه وآله)ـ العياذ بالله ـ از روى بخار خوراكى هاى اعراب بوده است مثل شير شتر و گوشت سوسمار؛ و اين كه امروز در فرنگستان فيلسوف ها هستند خيلى از انبيا و مرسلين آگاه تر و داناتر و بزرگ تر و ـ نستجير بالله ـ حضرت حجة بن الحسن ـ عجل الله تعالى فرجه ـ را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجيد را در مقواهاى ادوات قمار به كار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آيات سماويه را در صحن مجلس شورى دريدن و پاشيدن و انگارى اين كه مردم بى تربيت ايران سالى بيست كرور تومان مى برند و قدرى آب مى آورند كه زمزم است و قدرى خاك كه تربت است؛ و اين كه اگر اين مردم وحشى و بربرى نبودند اين همه گوسفند و گاو و شتر در عيد قربان نمى كشتند و قيمت آن را صرف پل سازى و راه پردازى مى كردند، و اين كه تمام ملل روى زمين بايد در حقوق مساوى بوده ذمى و مسلم خونشان متكافؤ باشد و با همديگر درآميزند و به يگديگر زن بدهند و زن بگيرند (زنده باد مساوات) و ديگر ظهور هرج و مرج در اطراف ممالك محروسه و سلب امنيت و خلاف نظم و شيوع خون ريزى و تاخت و تاز و اثاره ى فتن و مفاسد در هر صُقْع[3] و هر ناحيه و رواج رقابت و خصومت و معادات در ميان اهالى شهرهاى بزرگ، خصوصاً حوادث و سوانحى كه در صفحه ى آذربايجان و سرحدّات آن اتفاق افتاده و كشتارها كه در كرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غيرها واقع شده است و ديگر تجرّى طبقات مردم در فسق و فجور و منكرات مى فرمايند چون ما و شماها همگى در طهران هستيم فقط طهران را از شما مى پرسيم آيا از وقتى كه اسم آزادى در اين شهر شايع شده است سستى عقايد اهالى و درجه ى هرزگى ها و بى باكى ها از كجا به كجا رسيده است؟ هيچ وقت شنيده بوديد كه يهودى با بچه مسلمان لواط كرده باشد؟ از گذر لوطى صالح بپرسيد؛ و هيچ وقت ديده بوديد كه يهودى على الرأس[4] دختر مسلمان را كشيده باشد؟ امسال همگى ديديد يا مستحضر شديد ذاكرين و وعاظ مى گويند كه امسال مجالس روضه خوانى و تكاياى عزادارى و اهتمام مردم در اين عبادت كه از شعاير بزرگ شيعه خانه است نزديك نصف به تعطيل گذشت و متروك شد. آيا هيچ انتظار چنين نتيجه را داشتيد و هيچ شنيده بوديد تا اين تاريخ كه يك آدمى در دنيا گفته و يا نوشته و پراكنده كرده باشد كه الوهيت خدا مشروطه است «و لقد قالوا كلمة الكفر.» و هيچ شنيده بوديد در اين يك هزار و سيصد و چند سالى كه از عمر اسلام ـ ايدالله انصاره ـ گذشته است صورت يكى از مجدّدين دين را كه در عداد كلينى و علم الهدى و محقق و شهيدين شمرده شود، به شكل حيوانى باركش كشيده و تشهير كرده باشند.
و ديگر افتتاح رسوم و سِيَر معموله ى بلاد كفر در قبة الاسلام، تاريخ هجرى هيچ خبر نمى دهد كه در ممالك اسلاميه مجلس ترحيم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشكيل داده باشند، مسجد جامع پايتخت اسلام فاتحه وزارى صديقه ى طاهره ـ سلام الله عليها ـ به سيره ى خاصّه ى فرنگان گل ريزى كردن و دستمال هاى مشكى با بازوى دستجات اطفال مسلمين بستن و جماعات زردشتى ها را در خانه ى خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصاً آلافرنگ ها و پاريس پرست ها را مستخدم قرار دادن و ارباب عمايم و بزرگان شريعت را طوعاً -با ميل- يا كرهاً -به اجبار -به آن محضر مطهر كشيدن. اى پيروان دين اسلام، هيچ ختمى به اين شكل ديده و يا شنيده بوديد و هيچ ديده و شنيده بوديد كه رؤساى روحانى شما را عنفاً در مجلس در قطار مادام هاى فرنگان كشيده و در ازدحامى كه سراپا على رغم اسلام و اسلاميان است حاضر و مستبشر داشته باشند؟ آن بازار شام، آن شيپور سلام، آن آتش بازى ها، آن ورود سفرا، آن عاديات خارجه، آن هورا كشيدن ها و آن همه كتيبه هاى زنده باد زنده باد و «زنده باد مساوات» و «برادرى، برابرى».
مى خواستيد يكى را بنويسيد «زنده باد شريعت»، «زنده باد قرآن»، «زنده باد اسلام». حقيقتاً چشم خاتم انبيا روشن و خاطر خاتم اوصيا خرسند قرَّتِ الاَعْيْن سَرَّت الاَنْفُس. شما را اى مسلمان ها، اى اهل طهران، به قرآن مجيد، به اميرالمؤمنين، به سيدالشهداء، به امام زمان ـ ارواحنا لهم الفداء ـ قسم مى دهيم كه اگر پيغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه ى جلو خان نگارستان را مى ديد، چه مى فرمود؟ آيا نفرين مى كرد يا تبريك مى گفت و آيا مى فرمود «خوب جشنى براى مجلس گرفته ايد»؟ يا مى فرمود «خوب ختمى براى اسلام گذاشته ايد»؟ آيا مى فرمود «زنده باد مشروطه»؟ يا مى فرمود: «اَهكَذا تخلفون محمداً فى اُمَّتِه.»؟
الها كه نعمت مجلس شوراى ملى اسلامى خصم لامذهبان باد. از طرف هيئت مهاجرين الى الله به جماعت آزادى خواه اعلان مى شود كه اگر هزار از اين حقّه ها بزنيد و ساعتى صد سِحر بابِلى بكنيد، به هيچ نتيجه نايل نخواهيد شد و سحر با معجزه پهلو نخواهد زد و ما تن به تضعيف اسلام و تحريف احكام نخواهيم داد، مادام مِنّا الروحُ فى الجِثْمان؛ و ديگرهاى ديگر هم هست، بلكه بسيار است؛ زيرا كه اين طفل يك ساله ره صد ساله پيموده است، ولى از تذكار و تعداد آنها مى ترسم برخى از صناديد سلسله و عظماى علماى عصر ـ وفّقهم الله لما يحب و يرضى ـ آزرده شوند ورنه سخن بسيار است.
قومى هم قتلوا اميم اخى *** فاذا رميت يصيبنى سهمى
حالا از برادران پاكيزه نهاد و همكيشان ايرانى نژاد سؤال مى كنيم كه آيا اين فتنه هاى عجيب و اين مفسده هاى عظيم در اين مملكت واقع شده است يا نه و آيا اين حوادث فوق العاده بعد از تأسيس اين وضع جديد توليد گرديده است يا نه؟ احترام مى كنيم و نمى گوييم اين شرور و مفاسد از مجلس متولد شده و اين ها اولاد اوست، مى گوييم اين ها هم زاد اوست. آيا مجلس دارالشوراى كبراى اسلامى به چه جهت و به كدام دليل بايد اين همه فتنه و فساد و آشفتگى بلاد و عباد، هم زادش بوده باشد؟ از آن جا كه همه كس از حقيقت حال مطلع نيست و از اوضاع عصر و اخبار عالم استحضار ندارد، جهت و دليل را هم حسب التكليف ما خود شرح مى دهيم، زيرا كه فرمودند چون بدعت ها ظاهر بشود، بر عالِم است كه اطلاع خود را اظهار كند. (برادران دينى ما) در اين عصر ما فرقه ها پيدا شده اند كه بالمرّه منكر اديان و حقوق و حدود هستند. اين فرقه ى مستحدثه را بر حسب تفاوت اغراض اسم هاى مختلف است: (انارشيست)، (نيهليست)، (سوسياليست)، (ناطوراليست)، (بابيست) و اين ها يك نحو چالاكى و تردستى در اِثاره ى فتنه و فساد دارند و به واسطه ى ورزشى كه در اين كارها كرده اند، هر جا كه هستند آن جا را آشفته و پريشان مى كنند. سال هاست كه دو دسته ى اخير از اين ها در ايران پيدا شده و مثل شيطان مشغول وسوسه و راهزنى و فريبندگى عوام اضلّ من الانعام هستند. يكى فرقه ى بابيه است و ديگرى فرقه ى طبيعيه. اين دو فرقه لفظاً مختلف ولُبّاً متفق هستند و مقصد صميمى آنها نسبت به مملكت ايران دو امر عظيم است: يكى تغيير مذهب و ديگرى تبديل سلطنت. اين اوقات اين دو فرقه، از سوء القضاء، هر دو در جهات مجلس شوراى ملى ما مسلمان ها وارد و متصرف شده اند و جداً جلوگيرى از اسلاميت دارالشوراى ايران مى كنند و مى خواهند مجلس شوراى ايران را پارلمنت پاريس بسازند و اين كه حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاجى شيخ فضل الله - ايده الله ـ طرف بى ارادتى اين جماعت واقع شده و مستوجب چندين ناسزا و سبّ و تهمت در روزنامه ها و شب نامه ها و لوايح و منابر گرديده اند، سگ هاى جهنم بر او بانگ مى زنند و بابى هاى مسلم از او سخت مى رمند، براى همين است كه ايشان ـ كماهو حقه ـ بيدار اين دو دسته دزد شده اند و در تنزيه مجلس شورى از اين دو فرقه ى پليد جداً ايستاده اند و به توفيق الهى تقصير نخواهند فرمود و از جان و مال دريغ نخواهند داشت تا به جميع علماى مذهب جعفرى از عرب و عجم، جميع اين مطالب را محقق و مسلم بكنند و تمام تكاليف حتميه ى الهيه ى اين مقام را بروجه اكمل و اوفى بپردازند. تهديد آن حضرت به غوغاى سفله و اراذل از اين جهت است و ارجاف گرفتن مبلغ گزاف از سفارت يا دولت يا ديگرى از اين بابت است، والاّ همه كس مى داند كه خراسان بزرگ تر از قاين است و وزارت جنگ مهم تر از حكومت سيستان است و وكلاى مجلس هم امناى ملت هستند و آن تلگرافى كه يك لخت كذب صريح و جعل قبيح است، از امناى ملت شايسته نبود و چنين خلاف با قسم و خيانت بر موكّلين موجب انعزال است از وكالت، مگر كسانى كه هيچ مستحضر نبوده اند و هم الاكثرون. بالجمله تمام مفاسد ملكى و مخاطرات دينى از اين جا ظهور كرد كه قرار بود مجلس شورى فقط براى كارهاى دولتى و ديوانى و دربارى ـ كه به دلخواه اداره مى شد ـ قوانينى قرار بدهد كه پادشاه و هيئت سلطنت را محدود كند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نمايد. امروز مى بينم در مجلس شورى كتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دايره ى احتياج به قانون توسعه ى قايل شده اند غافل از اين كه ملل اروپا شريعت مدونه نداشته اند؛ لهذا براى هر عنوان نظامنامه اى نگاشته اند و در موقع اجرا گذاشته اند و ما اهل اسلام شريعتى داريم آسمانى و جاودانى كه از بس متين و صحيح و كامل و مستحكم است نَسخ برنمى دارد، صادع آن شريعت در هر موضع حكمى و براى هر موقع تكليفى مقرر فرموده است؛ پس حاجت ما مردم ايران به وضع قانون، منحصر است در كارهاى سلطنتى كه بر حسب اتفاقات عالم از رشته ى شريعتى موضوع شده و در اصطلاح فقها، دولت جايره، و در عرف سياسيين، دولت مستبده گرديده است. بارى بعد از بيدار شدن حضرات مؤسّسين مجلس از حجج اسلام و ساير مسلمين به ظهور اين فِتَن و بروز اين مفاسد و اين كه تولد اين نتايج سوء از دخالت دو دسته دشمنان دين و دولت كه بابيه و طبيعيه هستند شده است، قرار قاطع بر جلوگيرى ابدى از تصرفات لامذهبان در اين اساس متين داده شد و جلوگيرى از دخالت و تصرفات اين فرقه هاى فاسده ى مفسده به نگاشتن و ملحوظ داشتن چند فقره است در نظامنامه ى اساسى؛ يكى آن كه در نظامنامه ى اساسى مجلس بعد از لفظ مشروطه لفظ مشروعه نوشته شود و ديگر آن كه فصل داير به مراعات موافقت قوانين مجلس با شرع مقدس و مراقبت هيئتى از عدول مجتهدين در هر عصر بر مجلس شورى، به همان عبارت كه همگى نوشته ايم بر فصول نظامنامه افزوده شود و هم مجلس شورى را به هيچ وجه حق دخالت در تعيين آن هيئت از عدول مجتهدين نخواهد بود و اختيار انتخاب و تعيين و ساير جهات راجعه ى به آن هيئت كليه با علماى مقلدين هر عصر است لاغير؛ و ديگر آن كه محض جلوگيرى از فِرَق لامذهب، خاصه مرتدين از دين كه فرقه ى بابيه و نحو آن است، حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى آخوند ملا محمد كاظم ـ مد ظلاله ـ افزودن فصلى را فرمايش فرموده اند، حكم ايشان هم معلوم است، بايد اطاعت شود و مخصوصاً فصلى راجع به اجراى احكام شرعيه درباره ى فرقه ى بابيه و ساير زنادقه و ملاحده در نظامنامه ى اساسيه، منظور و مندرج گردد.
و ديگر آن كه چون نظامنامه ى اساسى مجلس را از روى قانون هاى خارج مذهب ما نوشته ايد، محض ملاحظه ى مشروعيت و حفظ اسلاميت آن پاره ى تصرفات در بعضى فصول با حضور همگى حجج اسلاميه شده است بايد آن فصول نيز به همان اصلاحات و تصحيحاتى كه همگى فرموده اند مندرج شود و هيچ تغيير و ترك به عمل نيايد. براى نمونه ى آن تصرفات و تصحيحات و اصلاحات مثلى بياوريم تا همه ى برادرهاى دينى بدانند كه بدواً چه بوده است و بعد چه شده است؛ از جمله يك فصل از قانون هاى خارجه كه ترجمه كرده اند اين است كه مطبوعات مطلقاً آزاد است (يعنى هر چه را هر كس چاپ كرد احدى را حق چون و چرا نيست). اين قانون با شريعت ما نمى سازد و لهذا علماى عظام تغيير دادند و تصحيح فرمودند؛ زيرا كه نشر كتب ضلال و اشاعه ى فحشا در دين اسلام ممنوع است، كسى را شرعاً نمى رسد كه كتاب هاى گمراه كننده ى مردم را منتشر كند و يا بدگويى و هرزگى را در حق مسلمانى بنويسد و به مردم برساند؛ پس چاپ كردن كتاب هاى ولتر فرانسوى كه همه ناسزا به انبيا(عليهم السلام)و كتاب بيان سيد على محمد باب شيرازى و نوشتجات ميرزا حسينعلى تاكرى و برادر و پسرهايش كه خدا يا پيغمبر يا امامِ بابى ها هستند در روزنامجات و لوايح مشتمل بر كفر و ردّه و سبّ علماى اسلام، تماماً در قانون قرآنى ممنوع و حرام است. لامذهب ها مى خواهند اين در باز باشد تا اين كارها را بتوانند كرد.
بارى مهاجرين زاويه ى مقدسه را مقصودى جز تمشيت اين فقرات مسطوره كه والله القاهر الغالب المدرك المهلك، محض حراست اسلام و حفظ شريعت خيرالانام ـ عليه و آله الصلوة والسلام ـ است، نيست، هر وقت وكلاى محترم كه همه دم از مسلمانى و دين دارى و خداشناسى مى زنند مضايقه و ممانعت و مزاحمت خودشان را نسبت به اين چهار فقره ترك گفتند و اين ها را پذيرفتند، احدى از علماى اسلام و طبقات مسلمين را با ايشان سخنى نخواهد بود و مجلس دارالشوراى كبراى ملى اسلامى هم حقيقة به لقب (مقدس) و دعاى (شيدالله اركانه) شايسته و سزاوار خواهد گرديد.
ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد[5]
پی نوشتها:
[1]. به طور كلّى.
[2]. وارد نمودن.
[3]. منطقه.
[4]. چادر.
[5]. محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها، مكتوبات... و روزنامه شيخ فضل الله نورى، ج 1، ص 260 ـ 269.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.