پرسش :
قرآن و احاديث چگونه لزوم بعثت پيامبران را از جهت «تثبيت و تكميل توحيد» اثبات ميكنند؟
پاسخ :
هدف از آفرينش انسان آشنائي او با مبدء و معاد است و انسان فاقد معرفت يك انسان ناقص است كه در حد حيوان توقف نموده است موجودات ديگر مانند جهان نبات و حيوان در پرتو غرائز، به كمال خود ميرسند ولي انسان با اينكه با دو قوه نيرومند به نام فطرت و غريزه و عقل و خرد مجهز است، نميتواند از طريق اين دو ابزار به كمال مطلوب خود برسد، و گواه آن تاريخ طولاني بشر است كه پيوسته در منجلاب انحراف از توحيد و معرفت حق دست و پازده و هنوز هم متجاوز از يك ميليارد انسان با پرستش بتهاي گوناگون از جماد و حيوان دست به گريبان هستند و ما اكنون در هند (موزه مذاهب) ميليونها انسان را ميبينيم كه به جاي خدا گاو را ميپرستند، و هنوز در كشور صنعتي ژاپن براي هر نوع رويداد و حادثهاي پيكرهاي وجود دارد كه آن حادثه به آن نسبت داده ميشود.
روي اين اساس لازم است در هر عصر و زماني كه بشر قابليت پذيرش دعوتهاي الهي را داشته است پيامبراني برانگيخته شوند كه آنان را با اين هدف كه كمال انسان در آن نهفته است آشنا سازند و درغير اين صورت هدف آفرينش جامه عمل نپوشيده و انسان به آمال خود نرسيده است. يك رشته آيات قرآني به روشني بر چنين انگيزه دلالت دارند كه برخي را در اين جا يادآور مي شويم:
1 ـ «وَلَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّه وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَي اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ ...» نحل/36
[ما در هر امتي پيامبري برانگيختيم تا به آنان بگويند خدا را بپرستيد و از پرستش غير خدا (طاغوت) خودداري كنيد گروهي هدايت يافتند و گروه ديگر (از طريق عناد و لجاج) شايسته گمراهي و ضلالت شدند.]
2 ـ و باز ميفرمايد «وَالي مَدْيَنَ اَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَارْجُو اليَوْمَ الآخِرَ» عنكبوت/36
و به همين مضمون است آيه 85 از سوره اعراف.
[شعيب به امت خود گفت خدا را بپرستيد و به روز پايان (قيامت) اميدوار باشيد.]
3 ـ «وَالي عادٍ اَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ الهٍ غَيْرُهُ اَفَلا تَتَّقُون» اعراف/65
عاد به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد، براي شما جز او خدايي نيست چرا از مخالفت خدا نميپرهيزيد و به همين مضمون است آيه 50 از سوره هود.
مجموع اين آيات گواهي ميدهند كه يكي از انگيزههاي بعثت پيامبران آشنائي انسان با مبدء و معاد است، به گونهاي كه اگر اين گروه در ميان مردم نبودند هدف ياد شده به ندرت جامه عمل ميپوشيد و همان گونه كه يادآور شديم با وجود اين تمدنها و پيشرفتهاي علمي، هنوز بشر دست از بتپرستي بر نداشته و يك ميليارد مسيحي، پيامبري به نام مسيح را خدا ميانگارند.
حال، اگر يك چنين آموزگاران الهي در دل اجتماع مبعوث نميشدند وضع بشر از نظر مبدء و معاد چگونه بود؟ تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. و در سخنان پيامبر و پيشوايان معصوم (ع) به چنين انگيزهاي از بعثت اشارههايي وجود دارد اينك برخي را به عنوان توضيح اين انگيزه يادآور ميشويم.
پيامبر (ص) ضمن حديثي ميفرمايد:
«وَلا بَعثَ اللّهُ نَبِيّاً وَلا رَسُولاً حَتّي يَسْتَكْمِلَ العَقْلُ وَيَكُونَ عَقْلُهُ اَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ اُمَّتِهِ» (كافي/1، باب عقل)
[خداوند هيچ پيامبر و رسولي را بر نيانگيخت جز اينكه خردها را تكميل نمايد (عقل او به كمال رسد) و از اين نظر بايد خرد او بالاتر از عقول امت وي باشد.]
شكي نيست كه تثبيت يكتاپرستي در جامعه بشري از طريق بالا بردن خردها و بينشها صورت ميگيرد. انساني كه گوهر خود را نشناخته در برابر سنگ و گل كه به مراتب از او پستترند خضوع ميكند، ولي انسانهاي والا و خردمند كه سرچشمه هستي را به دست آورده اند، خالق اين اجسام را سپاس ميگويند.
اميرمؤمنان (ع) زمان بعثت پيامبر را تشريح ميكند كه چگونه مردم آن زمان در شناسائي خدا گرفتار چنگال جهل و ناداني بودند، و به جاي خدا چه موجوداتي را ميپرستيدند و يا اينكه خدا را به چه مخلوقاتي تشبيه مينمودند كه پيامبر براي اصلاح عقيدتي جامعه خود برانگيخته شد چنان كه ميفرمايد:
«إلي اَنْ بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً (ص) لاْنجازِ عِدَتِهِ وِتَمامِ نُبُوَّتِهِ وَاهْل الأرْضِ يَومَئِذٍ مِلَل مُتَفَرِقَة وَاَهْواء مُنْتَشِرَة وَطَوائِف مُتَشَتِتّة، بَينَ مُشَبِه لِلّه بِخَلْقِه اَو مُلْحِدٍ فِي اَسْمائِهِ او مُشيرٍ بِهِ الي غَيْرِهِ فَهداهُمْ بِهِ مِن الضَلالَةِ وأَنْقَذَهُم بِمَكانِهِ مِنَ الجَهالةِ» (نهج البلاغه، خطبه 1).
[خداوند محمد (ص) پيامبر خود را برانگيخت، تا وعده خود را انجام دهد و پيامبري را به وسيله او خاتمه بخشد، و مردم روي زمين در آن روز مذهبهاي گوناگون و بدعتهاي زياد و روشهاي مختلف داشتند گروهي او را به مخلوق تشبيه ميكردند (براي او عضو و مكان قائل بودند) برخي در نامهاي وي تصرف مينمودند، و گروهي به غير خدا اشاره ميكردند (بتها را ميپرستيدند) آنان را از گمراهي به شاهراه توحيد هدايت كرد و از چنگال جهالت نجات داد.]
در اين گفتار مسأله آسيب ديدن توحيد و گرايشهاي انحرافي در مردم، سبب و انگيزه اعزام پيامبر گرامي معرفي شده است تا وي بشر گمراه را از وادي شرك و الحاد به فضاي نوراني توحيد رهنمون گردد.
اميرمؤمنان باز در تشريح اين انگيزه ميفرمايد:
«وَلِيَعْقِلَ العِبادُ عَنْ رَبِّهِمْ ما جَهَلُوهُ، فَيَعْرِفُوهُ بِربُوبيَّتِهِ بَعْدَ ما اَنْكَرُوا، وَ يُوَحِّدُوهُ بِالالُوهِيََّةِ بَعْدَما عَندُوا» (نهج البلاغه، خطبه 143)
پيامبران را برانگيخت تا آنچه را كه بندگان خدا درباره توحيد و صفات خدا نميدآناند فراگيرند و به ربوبيت و پروردگاري و يگانگي وي پس از انكار ايمان آورند.
نظير اين از امام صادق (ع) نيز روايت شده است كه فرمودند:
«لِيَعْقِلَ العِبادُ عَنْ رَبِّهِمْ ما جَهَلُوهُ وَعَرَفُوهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ بَعْدَ ما اَنْكَرُوا، وَ يُوَحِّدُوا بالالهِيَّةِ بَعْدَ ما اَضَدّوهُ» (بحار الانوار 11/38)
[تا بندگان آنچه را درباره خدا نميدانستند، بينديشند و پس از انكار، او را به خدايي بشناسند و پس از شرك او را به يگانگي بپرستند.]
eporsesh.com
هدف از آفرينش انسان آشنائي او با مبدء و معاد است و انسان فاقد معرفت يك انسان ناقص است كه در حد حيوان توقف نموده است موجودات ديگر مانند جهان نبات و حيوان در پرتو غرائز، به كمال خود ميرسند ولي انسان با اينكه با دو قوه نيرومند به نام فطرت و غريزه و عقل و خرد مجهز است، نميتواند از طريق اين دو ابزار به كمال مطلوب خود برسد، و گواه آن تاريخ طولاني بشر است كه پيوسته در منجلاب انحراف از توحيد و معرفت حق دست و پازده و هنوز هم متجاوز از يك ميليارد انسان با پرستش بتهاي گوناگون از جماد و حيوان دست به گريبان هستند و ما اكنون در هند (موزه مذاهب) ميليونها انسان را ميبينيم كه به جاي خدا گاو را ميپرستند، و هنوز در كشور صنعتي ژاپن براي هر نوع رويداد و حادثهاي پيكرهاي وجود دارد كه آن حادثه به آن نسبت داده ميشود.
روي اين اساس لازم است در هر عصر و زماني كه بشر قابليت پذيرش دعوتهاي الهي را داشته است پيامبراني برانگيخته شوند كه آنان را با اين هدف كه كمال انسان در آن نهفته است آشنا سازند و درغير اين صورت هدف آفرينش جامه عمل نپوشيده و انسان به آمال خود نرسيده است. يك رشته آيات قرآني به روشني بر چنين انگيزه دلالت دارند كه برخي را در اين جا يادآور مي شويم:
1 ـ «وَلَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّه وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَي اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ ...» نحل/36
[ما در هر امتي پيامبري برانگيختيم تا به آنان بگويند خدا را بپرستيد و از پرستش غير خدا (طاغوت) خودداري كنيد گروهي هدايت يافتند و گروه ديگر (از طريق عناد و لجاج) شايسته گمراهي و ضلالت شدند.]
2 ـ و باز ميفرمايد «وَالي مَدْيَنَ اَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَارْجُو اليَوْمَ الآخِرَ» عنكبوت/36
و به همين مضمون است آيه 85 از سوره اعراف.
[شعيب به امت خود گفت خدا را بپرستيد و به روز پايان (قيامت) اميدوار باشيد.]
3 ـ «وَالي عادٍ اَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ الهٍ غَيْرُهُ اَفَلا تَتَّقُون» اعراف/65
عاد به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد، براي شما جز او خدايي نيست چرا از مخالفت خدا نميپرهيزيد و به همين مضمون است آيه 50 از سوره هود.
مجموع اين آيات گواهي ميدهند كه يكي از انگيزههاي بعثت پيامبران آشنائي انسان با مبدء و معاد است، به گونهاي كه اگر اين گروه در ميان مردم نبودند هدف ياد شده به ندرت جامه عمل ميپوشيد و همان گونه كه يادآور شديم با وجود اين تمدنها و پيشرفتهاي علمي، هنوز بشر دست از بتپرستي بر نداشته و يك ميليارد مسيحي، پيامبري به نام مسيح را خدا ميانگارند.
حال، اگر يك چنين آموزگاران الهي در دل اجتماع مبعوث نميشدند وضع بشر از نظر مبدء و معاد چگونه بود؟ تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. و در سخنان پيامبر و پيشوايان معصوم (ع) به چنين انگيزهاي از بعثت اشارههايي وجود دارد اينك برخي را به عنوان توضيح اين انگيزه يادآور ميشويم.
پيامبر (ص) ضمن حديثي ميفرمايد:
«وَلا بَعثَ اللّهُ نَبِيّاً وَلا رَسُولاً حَتّي يَسْتَكْمِلَ العَقْلُ وَيَكُونَ عَقْلُهُ اَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ اُمَّتِهِ» (كافي/1، باب عقل)
[خداوند هيچ پيامبر و رسولي را بر نيانگيخت جز اينكه خردها را تكميل نمايد (عقل او به كمال رسد) و از اين نظر بايد خرد او بالاتر از عقول امت وي باشد.]
شكي نيست كه تثبيت يكتاپرستي در جامعه بشري از طريق بالا بردن خردها و بينشها صورت ميگيرد. انساني كه گوهر خود را نشناخته در برابر سنگ و گل كه به مراتب از او پستترند خضوع ميكند، ولي انسانهاي والا و خردمند كه سرچشمه هستي را به دست آورده اند، خالق اين اجسام را سپاس ميگويند.
اميرمؤمنان (ع) زمان بعثت پيامبر را تشريح ميكند كه چگونه مردم آن زمان در شناسائي خدا گرفتار چنگال جهل و ناداني بودند، و به جاي خدا چه موجوداتي را ميپرستيدند و يا اينكه خدا را به چه مخلوقاتي تشبيه مينمودند كه پيامبر براي اصلاح عقيدتي جامعه خود برانگيخته شد چنان كه ميفرمايد:
«إلي اَنْ بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً (ص) لاْنجازِ عِدَتِهِ وِتَمامِ نُبُوَّتِهِ وَاهْل الأرْضِ يَومَئِذٍ مِلَل مُتَفَرِقَة وَاَهْواء مُنْتَشِرَة وَطَوائِف مُتَشَتِتّة، بَينَ مُشَبِه لِلّه بِخَلْقِه اَو مُلْحِدٍ فِي اَسْمائِهِ او مُشيرٍ بِهِ الي غَيْرِهِ فَهداهُمْ بِهِ مِن الضَلالَةِ وأَنْقَذَهُم بِمَكانِهِ مِنَ الجَهالةِ» (نهج البلاغه، خطبه 1).
[خداوند محمد (ص) پيامبر خود را برانگيخت، تا وعده خود را انجام دهد و پيامبري را به وسيله او خاتمه بخشد، و مردم روي زمين در آن روز مذهبهاي گوناگون و بدعتهاي زياد و روشهاي مختلف داشتند گروهي او را به مخلوق تشبيه ميكردند (براي او عضو و مكان قائل بودند) برخي در نامهاي وي تصرف مينمودند، و گروهي به غير خدا اشاره ميكردند (بتها را ميپرستيدند) آنان را از گمراهي به شاهراه توحيد هدايت كرد و از چنگال جهالت نجات داد.]
در اين گفتار مسأله آسيب ديدن توحيد و گرايشهاي انحرافي در مردم، سبب و انگيزه اعزام پيامبر گرامي معرفي شده است تا وي بشر گمراه را از وادي شرك و الحاد به فضاي نوراني توحيد رهنمون گردد.
اميرمؤمنان باز در تشريح اين انگيزه ميفرمايد:
«وَلِيَعْقِلَ العِبادُ عَنْ رَبِّهِمْ ما جَهَلُوهُ، فَيَعْرِفُوهُ بِربُوبيَّتِهِ بَعْدَ ما اَنْكَرُوا، وَ يُوَحِّدُوهُ بِالالُوهِيََّةِ بَعْدَما عَندُوا» (نهج البلاغه، خطبه 143)
پيامبران را برانگيخت تا آنچه را كه بندگان خدا درباره توحيد و صفات خدا نميدآناند فراگيرند و به ربوبيت و پروردگاري و يگانگي وي پس از انكار ايمان آورند.
نظير اين از امام صادق (ع) نيز روايت شده است كه فرمودند:
«لِيَعْقِلَ العِبادُ عَنْ رَبِّهِمْ ما جَهَلُوهُ وَعَرَفُوهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ بَعْدَ ما اَنْكَرُوا، وَ يُوَحِّدُوا بالالهِيَّةِ بَعْدَ ما اَضَدّوهُ» (بحار الانوار 11/38)
[تا بندگان آنچه را درباره خدا نميدانستند، بينديشند و پس از انكار، او را به خدايي بشناسند و پس از شرك او را به يگانگي بپرستند.]
eporsesh.com