پرسش :
مفهوم واقعي شفاعت چيست؟ و اقسام آن كدام است؟
پاسخ :
يك. تعريف شفاعت
«شفاعت» در لغت، به معناي وساطت و ميانجي گري است. در گفتوگوهاي روزمره، به وساطت و ميانجيگري شخص مورد اعتماد در نزد بزرگي - به منظور عفو مجرمي يا برآوردن حاجت كسي - شفاعت گفته ميشود.
اين معنا برآمده از ريشه لغوي اين كلمه است؛ زيرا شفاعت از ماده «شفع» به معناي زوج - در مقابل «وتر» به معناي فرد - گرفته شده است. المقاييس في اللغة، ماده شفع، ج 3، ص 201؛ مفردات راغب اصفهاني، ماده شفع، ص 263؛ فيروزآبادي، قاموس المحيط، ماده شفع، ج 3، ص 45. گويا شخصي كه متوسّل به شفيع ميشود، نيروي خود را به تنهايي براي رسيدن به مقصود كافي نميبيند؛ بدين جهت نيروي شفيع و ميانجي را به آن ضميمه ميكند تا به مقصود خود نايل آيد.
در اصطلاح «شفاعت، واسطه شدن يك مخلوق، ميان خداوند و مخلوق ديگر، در رساندن خير يا دفع شر - خواه در دنيا و خواه در آخرت - است».
دو. جايگاه شفاعت
1. در بينش توحيدي، خداوند مبدأ هستي است و همه موجودات از او، وابسته به او و پرتو فيض الهياند.
2. خداوند، عالم هستي را بر اساس «نظام اسباب و مسببات» بنيان نهاده است و تحقق هر پديده و پيدايش هر نوع اثري در اين عالم، از طريق سبب و علّت خاصي صورت ميگيرد؛ يعني، اراده حكيمانه او به تحقّق امور، از طريق اسباب معيّن، تعلق گرفته است. امام صادق(ع) ميفرمايد: «ابي اللّه ان يجري الاشياء الاّ بأسباب، فجعل لكل شيءٍ سبباً» ؛ «خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي سببي قرار داده است» ميزان الحكمه، ح 8166، ج 3، ص 1231..
در نتيجه: عالم هستي - كه يكپارچه تجلّي فيض و عطاي خداوند است - مجموعهاي به هم پيوسته از اسباب و مسببها است.
خداوند فيض خود را - اعم از مادي و معنوي - از طريق سببها و علّتها اعطا ميكند و اينها واسطههاي فيض او است. «نقش اسباب و علل، وساطت در رسيدن فيض الهي به مخلوقات (شفاعت) است».
به تعبير ديگر «شفاعت»، همان سبب بودن و تأثيرگذاري اسباب بر طبق نظام حاكم بر عالم هستي است. در حقيقت، در نگرش توحيدي، فيض الهي وقتي به اسباب و واسطهها نسبت داده ميشود، «شفاعت» است.
سبب بودن جميع علّتها و اسباب طبيعي (همچون: سوزندگي آتش، روشني و حرارت بخشيدن خورشيد، درخشندگي ماه) و نيز سببيّت و تأثيرگذاري علل معنوي (مانند: سبب بودن توبه و استغفار براي آمرزش گناهان و نقش پيامبران و كتابهاي آسماني در جهت هدايت انسانها) همگي شفاعت ناميده ميشود. اين اسباب و علتهاي طبيعي و معنوي، شفيعان و واسطههاي فيض الهياند.
سه. اقسام شفاعت
با توجه به تعريفي كه ارائه شد، شفاعت داراي سه قسم است:
1. شفاعت تكويني
با توجه به نگرش توحيدي، اسباب و علل در اصل وجود و نيز در علّت بودن و تأثير گذاريشان، وابسته به «علة العلل» (خداوند) و واسطه فيض او به مخلوقاتاند. اين وساطت «شفاعت تكويني» ناميده ميشود.
2. شفاعت رهبري
يكي از معارف مربوط به اصل معاد، انگاره «تجسّم اعمال» است. بر اساس آيات و روايات، همان گونه كه باطن و حقيقت اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق انسان به صورت حقيقتي عيني، در آخرت تجلّي ميكند؛ حقيقت روابط معنوي ميان انسانها نيز در آخرت به صورت ملكوتي خود، مجسم ميشود. وقتي شخصي، سبب هدايت يا گمراهي انساني باشد، اين رابطه رهبري و دنبالهروي در روز رستاخيز، مجسّم شده و «رهبر» پيرو خود را به دنبال خويش وارد بهشت يا جهنم ميكند. قرآن كريم ميفرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» اسراء (17)، آيه 71. «روزي (رستاخير) كه هر گروهي را با رهبر و پيشوايشان فرا ميخوانيم» و در مورد فرعون ميفرمايد: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» هود (11)، آيه 98. «روز قيامت، پيشاپيش پيروانش حركت ميكند؛ پس آنان را وارد دوزخ ميكند».
مقصود از شفاعت رهبري، جلوهگري رابطه هدايت ميان امام و مأموم (رهبر و پيرو) است. امام همان گونه كه در دنيا، واسطه هدايت پيرو خويش است، در آخرت نيز واسطه ورود پيرو خويش به بهشت ميشود و او را با خود به آنجا وارد ميكند.
3. شفاعت مغفرت
مغفرت و آمرزش نيز همانند هر رحمت و فيض ديگري، از طريق مجاري خاص و بر اساس نظام اسباب و مسببات به بندگان ميرسد؛ يعني، خداوند اموري را به عنوان سببهاي آمرزش و بخشش قرار داده است. با توجه به تعريف شفاعت، نقش اين اسباب (واسطههاي فيض مغفرت)، شفاعت مغفرت ناميده ميشود.
يكي از اسبابي كه خداوند براي آمرزش قرار داده، درخواست اولياي الهي در آخرت است؛ يعني، خدا، آنان را واسطه در رسيدن فيض بخشش و مغفرت، به بندگاني خاص قرار داده است. بدين جهت اولياي الهي، همانند ساير اسباب و علل، «شفيعان» ناميده ميشوند و به نقش وساطت آنان در رسيدن فيضِ «مغفرت و بخشش الهي» به بندگاني خاص، «شفاعت» ميگويند. در حقيقت شفاعت اولياي الهي در آخرت، يكي از مصاديق «شفاعت مغفرت» است.
شهيد مطهري مينويسد: «شفاعت مقصود، شفاعت مغفرت است.، همان مغفرت الهي است كه وقتي به خداوند نسبت داده ميشود، با نام «مغفرت» خوانده ميشود و هنگامي كه به وسايط و مجاري رحمت منسوب ميگردد، نام «شفاعت» به خود ميگيرد» مجموعه آثار، ج 1، ص 259..
در حقيقت، خداوند اراده كرده است بندگان خود را از رحمت مغفرت خويش بهرهمند سازد؛ لكن براي اعطاي آن، مانند ساير فيضهاي خويش، اسباب خاصي قرار داده و شرايطي قائل شده است.
بر اين اساس، خداوند، اولياي الهي را به عنوان شفيعان و واسطههاي فيض معين كرده تا آنان براي بندگاني كه در دنيا با اعمال خويش، شايستگي بهرهمندي از اين رحمت الهي را پيدا كردهاند، درخواست مغفرت كنند.
قرآن كريم فرموده است: «در آن روز شفاعت نميكنند، مگر كساني كه خداوند به آنان اذن دهد» طه (20)، آيه 109. و «شفاعت نميكنند مگر براي كساني كه خداوند ميخواهد آنان را ببخشايد». انبياء (21)، آيه 28. بنابراين، شفاعت اولياي الهي، چيزي جز فيض الهي و جلوهگري خواست و اراده خداوند نيست.
در حقيقت شفاعت، قانوني است كه خداوند واضع آن است. بر طبق اين قانون، اولياي الهي - كه از سوي خداوند به عنوان سببهاي فيض مغفرت نصب شدهاند - بر اساس شرايطي، براي عدهاي خاص از گنهكاران، درخواست مغفرت ميكنند؛ يعني، آنان واسطه فيض مغفرت الهياند.
توضيحات بايسته:
يكم. اين بخشش و آمرزش، بيحساب و گزاف نيست؛ بلكه شامل حال بندگاني ميشود كه با عمل خود در دنيا، استحقاق آن را پيدا كردهاند.
دوم. قرار دادن اولياي الهي به عنوان اسباب و واسطههاي مغفرت، بر اساس حكمت و حساب است.
سوم. شفاعت، به معناي ضميمه شدن درخواست اولياي الهي با عمل و تلاش خود آدمي است. در حقيقت، شفاعت جزء علت و تمامكننده سبب است و به تنهايي مستقل در تأثير نيست سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ج 1، ص 158.؛ بلكه تلاش و قابليت شفاعت شونده نيز مهم است.
چهارم. با توجه به اينكه معناي شفاعت در لغت، وساطت است، از توسّل به اولياي الهي نيز با عنوان شفاعت تعبير ميشود. پس مباحث مربوط به شفاعت اخروي، نبايد با شفاعت به معناي توسّل، خلط و اشتباه شود.
www.eporsesh.com
يك. تعريف شفاعت
«شفاعت» در لغت، به معناي وساطت و ميانجي گري است. در گفتوگوهاي روزمره، به وساطت و ميانجيگري شخص مورد اعتماد در نزد بزرگي - به منظور عفو مجرمي يا برآوردن حاجت كسي - شفاعت گفته ميشود.
اين معنا برآمده از ريشه لغوي اين كلمه است؛ زيرا شفاعت از ماده «شفع» به معناي زوج - در مقابل «وتر» به معناي فرد - گرفته شده است. المقاييس في اللغة، ماده شفع، ج 3، ص 201؛ مفردات راغب اصفهاني، ماده شفع، ص 263؛ فيروزآبادي، قاموس المحيط، ماده شفع، ج 3، ص 45. گويا شخصي كه متوسّل به شفيع ميشود، نيروي خود را به تنهايي براي رسيدن به مقصود كافي نميبيند؛ بدين جهت نيروي شفيع و ميانجي را به آن ضميمه ميكند تا به مقصود خود نايل آيد.
در اصطلاح «شفاعت، واسطه شدن يك مخلوق، ميان خداوند و مخلوق ديگر، در رساندن خير يا دفع شر - خواه در دنيا و خواه در آخرت - است».
دو. جايگاه شفاعت
1. در بينش توحيدي، خداوند مبدأ هستي است و همه موجودات از او، وابسته به او و پرتو فيض الهياند.
2. خداوند، عالم هستي را بر اساس «نظام اسباب و مسببات» بنيان نهاده است و تحقق هر پديده و پيدايش هر نوع اثري در اين عالم، از طريق سبب و علّت خاصي صورت ميگيرد؛ يعني، اراده حكيمانه او به تحقّق امور، از طريق اسباب معيّن، تعلق گرفته است. امام صادق(ع) ميفرمايد: «ابي اللّه ان يجري الاشياء الاّ بأسباب، فجعل لكل شيءٍ سبباً» ؛ «خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي سببي قرار داده است» ميزان الحكمه، ح 8166، ج 3، ص 1231..
در نتيجه: عالم هستي - كه يكپارچه تجلّي فيض و عطاي خداوند است - مجموعهاي به هم پيوسته از اسباب و مسببها است.
خداوند فيض خود را - اعم از مادي و معنوي - از طريق سببها و علّتها اعطا ميكند و اينها واسطههاي فيض او است. «نقش اسباب و علل، وساطت در رسيدن فيض الهي به مخلوقات (شفاعت) است».
به تعبير ديگر «شفاعت»، همان سبب بودن و تأثيرگذاري اسباب بر طبق نظام حاكم بر عالم هستي است. در حقيقت، در نگرش توحيدي، فيض الهي وقتي به اسباب و واسطهها نسبت داده ميشود، «شفاعت» است.
سبب بودن جميع علّتها و اسباب طبيعي (همچون: سوزندگي آتش، روشني و حرارت بخشيدن خورشيد، درخشندگي ماه) و نيز سببيّت و تأثيرگذاري علل معنوي (مانند: سبب بودن توبه و استغفار براي آمرزش گناهان و نقش پيامبران و كتابهاي آسماني در جهت هدايت انسانها) همگي شفاعت ناميده ميشود. اين اسباب و علتهاي طبيعي و معنوي، شفيعان و واسطههاي فيض الهياند.
سه. اقسام شفاعت
با توجه به تعريفي كه ارائه شد، شفاعت داراي سه قسم است:
1. شفاعت تكويني
با توجه به نگرش توحيدي، اسباب و علل در اصل وجود و نيز در علّت بودن و تأثير گذاريشان، وابسته به «علة العلل» (خداوند) و واسطه فيض او به مخلوقاتاند. اين وساطت «شفاعت تكويني» ناميده ميشود.
2. شفاعت رهبري
يكي از معارف مربوط به اصل معاد، انگاره «تجسّم اعمال» است. بر اساس آيات و روايات، همان گونه كه باطن و حقيقت اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق انسان به صورت حقيقتي عيني، در آخرت تجلّي ميكند؛ حقيقت روابط معنوي ميان انسانها نيز در آخرت به صورت ملكوتي خود، مجسم ميشود. وقتي شخصي، سبب هدايت يا گمراهي انساني باشد، اين رابطه رهبري و دنبالهروي در روز رستاخيز، مجسّم شده و «رهبر» پيرو خود را به دنبال خويش وارد بهشت يا جهنم ميكند. قرآن كريم ميفرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» اسراء (17)، آيه 71. «روزي (رستاخير) كه هر گروهي را با رهبر و پيشوايشان فرا ميخوانيم» و در مورد فرعون ميفرمايد: «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» هود (11)، آيه 98. «روز قيامت، پيشاپيش پيروانش حركت ميكند؛ پس آنان را وارد دوزخ ميكند».
مقصود از شفاعت رهبري، جلوهگري رابطه هدايت ميان امام و مأموم (رهبر و پيرو) است. امام همان گونه كه در دنيا، واسطه هدايت پيرو خويش است، در آخرت نيز واسطه ورود پيرو خويش به بهشت ميشود و او را با خود به آنجا وارد ميكند.
3. شفاعت مغفرت
مغفرت و آمرزش نيز همانند هر رحمت و فيض ديگري، از طريق مجاري خاص و بر اساس نظام اسباب و مسببات به بندگان ميرسد؛ يعني، خداوند اموري را به عنوان سببهاي آمرزش و بخشش قرار داده است. با توجه به تعريف شفاعت، نقش اين اسباب (واسطههاي فيض مغفرت)، شفاعت مغفرت ناميده ميشود.
يكي از اسبابي كه خداوند براي آمرزش قرار داده، درخواست اولياي الهي در آخرت است؛ يعني، خدا، آنان را واسطه در رسيدن فيض بخشش و مغفرت، به بندگاني خاص قرار داده است. بدين جهت اولياي الهي، همانند ساير اسباب و علل، «شفيعان» ناميده ميشوند و به نقش وساطت آنان در رسيدن فيضِ «مغفرت و بخشش الهي» به بندگاني خاص، «شفاعت» ميگويند. در حقيقت شفاعت اولياي الهي در آخرت، يكي از مصاديق «شفاعت مغفرت» است.
شهيد مطهري مينويسد: «شفاعت مقصود، شفاعت مغفرت است.، همان مغفرت الهي است كه وقتي به خداوند نسبت داده ميشود، با نام «مغفرت» خوانده ميشود و هنگامي كه به وسايط و مجاري رحمت منسوب ميگردد، نام «شفاعت» به خود ميگيرد» مجموعه آثار، ج 1، ص 259..
در حقيقت، خداوند اراده كرده است بندگان خود را از رحمت مغفرت خويش بهرهمند سازد؛ لكن براي اعطاي آن، مانند ساير فيضهاي خويش، اسباب خاصي قرار داده و شرايطي قائل شده است.
بر اين اساس، خداوند، اولياي الهي را به عنوان شفيعان و واسطههاي فيض معين كرده تا آنان براي بندگاني كه در دنيا با اعمال خويش، شايستگي بهرهمندي از اين رحمت الهي را پيدا كردهاند، درخواست مغفرت كنند.
قرآن كريم فرموده است: «در آن روز شفاعت نميكنند، مگر كساني كه خداوند به آنان اذن دهد» طه (20)، آيه 109. و «شفاعت نميكنند مگر براي كساني كه خداوند ميخواهد آنان را ببخشايد». انبياء (21)، آيه 28. بنابراين، شفاعت اولياي الهي، چيزي جز فيض الهي و جلوهگري خواست و اراده خداوند نيست.
در حقيقت شفاعت، قانوني است كه خداوند واضع آن است. بر طبق اين قانون، اولياي الهي - كه از سوي خداوند به عنوان سببهاي فيض مغفرت نصب شدهاند - بر اساس شرايطي، براي عدهاي خاص از گنهكاران، درخواست مغفرت ميكنند؛ يعني، آنان واسطه فيض مغفرت الهياند.
توضيحات بايسته:
يكم. اين بخشش و آمرزش، بيحساب و گزاف نيست؛ بلكه شامل حال بندگاني ميشود كه با عمل خود در دنيا، استحقاق آن را پيدا كردهاند.
دوم. قرار دادن اولياي الهي به عنوان اسباب و واسطههاي مغفرت، بر اساس حكمت و حساب است.
سوم. شفاعت، به معناي ضميمه شدن درخواست اولياي الهي با عمل و تلاش خود آدمي است. در حقيقت، شفاعت جزء علت و تمامكننده سبب است و به تنهايي مستقل در تأثير نيست سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ج 1، ص 158.؛ بلكه تلاش و قابليت شفاعت شونده نيز مهم است.
چهارم. با توجه به اينكه معناي شفاعت در لغت، وساطت است، از توسّل به اولياي الهي نيز با عنوان شفاعت تعبير ميشود. پس مباحث مربوط به شفاعت اخروي، نبايد با شفاعت به معناي توسّل، خلط و اشتباه شود.
www.eporsesh.com