پرسش :
منظور از اين سخن كه شفاعت واقعي از آن خداست، چيست؟
پاسخ :
فرق اساسي شفاعت واقعي و حقيقي با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعي از خدا شروع ميشود و به گناهكار ختم ميگردد و در شفاعت باطل عكس آن فرض شده است.
در شفاعت حقيقي، مشفوعٌ عندَه، يعني خداوند، بر انگيزانندة وسيله يعني شفيع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، يعني گناهكار، برانگيزانندة او است. در شفاعتهاي باطل كه نمونة آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحية مجرم كسب كرده است، زيرا او است كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده است، او است كه وسيله را وسيله قرار داده است. ولي در شفاعتهاي حق كه نسبت دادن آن به انبياء و اولياء و مقرّبان درگاه الهي صحيح است، وسيله بودن شفيع از ناحية خداست، خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است. به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوعٌ له (گناهكار) قرار ميگيرد و مشفوعٌ عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار ميگيرد، ولي در شفاعت صحيح برعكس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت = خدا) علت موثر در شفيع اوست و شفيع تحت تأثير او، و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع ميشود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح آن، مشفوعُ عنده (خدا) است.
آياتي از قرآن كريم كه ميگويد امكان ندارد شفاعت بدون اذن خدا صورت بگيرد ناظر به همين نكته است؛ مخصوصاً در اين نباره تعبيري فوقالعاده جالب و عجيب دارد كه ميفرمايد:
«قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً.›› زمر/44
[بگو شفاعت، تمامي مخصوص خداست.]
اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد ميكند و در كمال صراحت همة شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا ميداند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار ميدهد. اين آيه ممكن است تنها ناظر به شفاعتي باشد كه در قيامت صورت ميگيرد و به اصطلاح مربوط به «قوس صعودي» باشد، ممكن هم هست كه شامل مطلق واسطهها و وساطتهاي رحمت باشد، يعني شامل «قوس نزولي» هم باشد؛ به عبارت ديگر ممكن است شامل تمام نظام سببي و مسبّبي جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت كه به شفاعت اخروي مربوط است، به اين معني است كه مجرم بدون خواست خدا قدرت شفيع برانگيختن ندارد و شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.
برهان اين مطلب از لحاظ عقلي اين است كه در فلسفة الهي ثابت شده است كه «واجب الوجود بالذات واجب من جميع الجهات و الحيثيات است»، يعني همانطور كه واجبالوجود در ذات خود، معلول غير نيست، در صفات و افعال خود نيز امكان ندارد كه تحت تأثير علتي قرار گيرد؛ او مؤثر محض است و از هيچ چيزي انفعال و تأثر پيدا نميكند.
www.eporsesh.com
فرق اساسي شفاعت واقعي و حقيقي با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعي از خدا شروع ميشود و به گناهكار ختم ميگردد و در شفاعت باطل عكس آن فرض شده است.
در شفاعت حقيقي، مشفوعٌ عندَه، يعني خداوند، بر انگيزانندة وسيله يعني شفيع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، يعني گناهكار، برانگيزانندة او است. در شفاعتهاي باطل كه نمونة آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحية مجرم كسب كرده است، زيرا او است كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده است، او است كه وسيله را وسيله قرار داده است. ولي در شفاعتهاي حق كه نسبت دادن آن به انبياء و اولياء و مقرّبان درگاه الهي صحيح است، وسيله بودن شفيع از ناحية خداست، خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است. به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوعٌ له (گناهكار) قرار ميگيرد و مشفوعٌ عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار ميگيرد، ولي در شفاعت صحيح برعكس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت = خدا) علت موثر در شفيع اوست و شفيع تحت تأثير او، و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع ميشود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح آن، مشفوعُ عنده (خدا) است.
آياتي از قرآن كريم كه ميگويد امكان ندارد شفاعت بدون اذن خدا صورت بگيرد ناظر به همين نكته است؛ مخصوصاً در اين نباره تعبيري فوقالعاده جالب و عجيب دارد كه ميفرمايد:
«قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً.›› زمر/44
[بگو شفاعت، تمامي مخصوص خداست.]
اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد ميكند و در كمال صراحت همة شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا ميداند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار ميدهد. اين آيه ممكن است تنها ناظر به شفاعتي باشد كه در قيامت صورت ميگيرد و به اصطلاح مربوط به «قوس صعودي» باشد، ممكن هم هست كه شامل مطلق واسطهها و وساطتهاي رحمت باشد، يعني شامل «قوس نزولي» هم باشد؛ به عبارت ديگر ممكن است شامل تمام نظام سببي و مسبّبي جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت كه به شفاعت اخروي مربوط است، به اين معني است كه مجرم بدون خواست خدا قدرت شفيع برانگيختن ندارد و شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.
برهان اين مطلب از لحاظ عقلي اين است كه در فلسفة الهي ثابت شده است كه «واجب الوجود بالذات واجب من جميع الجهات و الحيثيات است»، يعني همانطور كه واجبالوجود در ذات خود، معلول غير نيست، در صفات و افعال خود نيز امكان ندارد كه تحت تأثير علتي قرار گيرد؛ او مؤثر محض است و از هيچ چيزي انفعال و تأثر پيدا نميكند.
www.eporsesh.com