پرسش :
اگر معاد جسماني است با توجه به اينكه روح حقيقت وجودي انسان است چرا جسم انسان عذاب مي شود؟
پاسخ :
بلي معاد جسماني است و ما معتقديم انسان - كه مجموعهاي از روح و جسم است - مجموعا محشور خواهد شد و اين طور نيست كه روح تنها محشور و مؤاخذ گردد و انسان در قيامت، روح بدون جسم باشد. همچنين درست است كه حقيقت انسان روح و نفس او؛ يعني،جنبههاي تجردي او است و نه حيثيت مادي او؛ ولي در عين حال اين نكته بسيار مهم را نبايد فراموش كرد كه انسان، در هر صورت، تركيبي از جسم و روح است و تركيب او هم، يك تركيب اعتباري (مانند تركيب نخود و لوبيا) نيست كه هر يك وجود مستقلّي داشته باشند. تركيب انسان از جسم و روح، يك تركيب حقيقي است؛ تركيبي كه حقيقت واحدي را تشكيل ميدهند. انسان، يك موجود واحد است كه باطن او جنبههاي تجردي و روحاني او و ظاهر او، همين بدن مادي و جسماني او است. در واقع تركيب روح و جسم در انسان، شبيه تركيب اكسيژن و هيدروژن در آب است. آب نه هيدروژن است و نه اكسيژن. آب، آب است؛ ولي در عين حال از اكسيژن و هيدروژن تشكيل شده است؛ منتهي وقتي اين دو عنصر با هم تركيب ميشوند و وحدت مييابند، عنصر جديد ديگري ظهور ميكند كه «آب» ناميده ميشود. اين آب يك حقيقت واحد بيش نيست. تركيب در انسان هم به همين صورت است؛ يعني، انسان حقيقت واحدي است كه از وحدت يافتن جسم و روح، تشكيل شده است. در قيامت هم همين انسان، مورد محاسبه و معاقبه واقع خواهد شد. ازاينرو نميتوان گفت كه تنها روح او بايد عذاب شود و يا جسم او.كسي هم كه در دنيا زندگي كرده دستش به گناهي آلوده شده است، همين انسان است. هم چنين نميتوان گفت كه روح او گناه كرده است و نه جسم او. اگر روح و جسم در انسان، تفكيك شود، ديگر حقيقتي به نام انسان - كه صاحب اراده و اختيار و تكليف و مسؤوليت باشد - وجود نخواهد داشت. انسان داراي جسم و روح و زندگي است كه مختار، مكلف و مسؤول است و در آخرت مورد محاسبه و پاداش و جزا واقع خواهد شد. موضوع تمامي قضايايي كه در قرآن كريم و روايات اسلامي وجود دارد و راجع به تكاليف شرعي انسان است و به او وعده بهشت يا وعده جهنم داده شده است، انسان است، نه روح تنها و يا جسم فقط.
حال اگر گفته ميشود: حقيقت انسان روح او است و نه جسم او؛ به اين دليل است كه رابطه جسم و روح، رابطه ظاهر و باطن است. روح از اين جهت كه باطن انسان است، از وجود حقيقيتري نسبت به جسم - كه ظاهر او است - برخوردار ميباشد؛ مانند حق تعالي كه رابطهاش با جهان مظهري، همان رابطه باطن و ظاهر است. از اين رو گفته ميشود كه حقيقت هستي، او است و غير او، هر چه هست همه مظاهر و افعال و آثار او ميباشند.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 291؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 307
eporsesh.com
بلي معاد جسماني است و ما معتقديم انسان - كه مجموعهاي از روح و جسم است - مجموعا محشور خواهد شد و اين طور نيست كه روح تنها محشور و مؤاخذ گردد و انسان در قيامت، روح بدون جسم باشد. همچنين درست است كه حقيقت انسان روح و نفس او؛ يعني،جنبههاي تجردي او است و نه حيثيت مادي او؛ ولي در عين حال اين نكته بسيار مهم را نبايد فراموش كرد كه انسان، در هر صورت، تركيبي از جسم و روح است و تركيب او هم، يك تركيب اعتباري (مانند تركيب نخود و لوبيا) نيست كه هر يك وجود مستقلّي داشته باشند. تركيب انسان از جسم و روح، يك تركيب حقيقي است؛ تركيبي كه حقيقت واحدي را تشكيل ميدهند. انسان، يك موجود واحد است كه باطن او جنبههاي تجردي و روحاني او و ظاهر او، همين بدن مادي و جسماني او است. در واقع تركيب روح و جسم در انسان، شبيه تركيب اكسيژن و هيدروژن در آب است. آب نه هيدروژن است و نه اكسيژن. آب، آب است؛ ولي در عين حال از اكسيژن و هيدروژن تشكيل شده است؛ منتهي وقتي اين دو عنصر با هم تركيب ميشوند و وحدت مييابند، عنصر جديد ديگري ظهور ميكند كه «آب» ناميده ميشود. اين آب يك حقيقت واحد بيش نيست. تركيب در انسان هم به همين صورت است؛ يعني، انسان حقيقت واحدي است كه از وحدت يافتن جسم و روح، تشكيل شده است. در قيامت هم همين انسان، مورد محاسبه و معاقبه واقع خواهد شد. ازاينرو نميتوان گفت كه تنها روح او بايد عذاب شود و يا جسم او.كسي هم كه در دنيا زندگي كرده دستش به گناهي آلوده شده است، همين انسان است. هم چنين نميتوان گفت كه روح او گناه كرده است و نه جسم او. اگر روح و جسم در انسان، تفكيك شود، ديگر حقيقتي به نام انسان - كه صاحب اراده و اختيار و تكليف و مسؤوليت باشد - وجود نخواهد داشت. انسان داراي جسم و روح و زندگي است كه مختار، مكلف و مسؤول است و در آخرت مورد محاسبه و پاداش و جزا واقع خواهد شد. موضوع تمامي قضايايي كه در قرآن كريم و روايات اسلامي وجود دارد و راجع به تكاليف شرعي انسان است و به او وعده بهشت يا وعده جهنم داده شده است، انسان است، نه روح تنها و يا جسم فقط.
حال اگر گفته ميشود: حقيقت انسان روح او است و نه جسم او؛ به اين دليل است كه رابطه جسم و روح، رابطه ظاهر و باطن است. روح از اين جهت كه باطن انسان است، از وجود حقيقيتري نسبت به جسم - كه ظاهر او است - برخوردار ميباشد؛ مانند حق تعالي كه رابطهاش با جهان مظهري، همان رابطه باطن و ظاهر است. از اين رو گفته ميشود كه حقيقت هستي، او است و غير او، هر چه هست همه مظاهر و افعال و آثار او ميباشند.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 291؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 307
eporsesh.com