پرسش :
آيا يك زنا زاده كه در تولدش نقشي نداشته است محكوم به جهنم است اگر آري پس نقش اختيار تفويضي و عدالت خدا كجا اجرا مي شود؟
پاسخ :
درباره فرزند نامشروع (ولدالزنا) از دو ديدگاه سخن مىتوان گفت: 1- ديدگاه كلامى: در اين ديدگاه به اين گونه مسائل پرداخته مىشود: الف) آيا ولدالزنا مىتواند مانند ديگران مراتب كمال انسانى را طى كند؟ يا اصلاً نمىتواند؟ و با طى مراتب كمال براى او ممكن ولى مشكلتراست؟ مشهور متكلمين وجه سوم را پاسخ مثبت مىدهند. ب ) آيا اين نقصان براى فرزند نامشروع ظلم از ناحيه خداوند به او نيست؟ پاسخ متكلمين مركب از دو جزء است: اولاً: ظلمى اگر هست از ناحيه زناكار است نه خداوند. ثانيا: ترازوى عدالت الهى براى هر كس به حسب افعال اختيارى او و استعدادهاى ذاتى او است و عمل نيك از او (كه طى مراحل كمال براى اومشكلتر است) چه بسا بيش از همان عمل از ديگران پذيرفته شود و گناه او نيز به همان دليل كمتر از ديگران عذاب داشته يا زودتر بخشيده مىشود. تولد از زنا درست مانند تولد ناقصالخلقه است. چگونه اگر فرزند با دست فلج متولد شود امكانات جسمى او كمتر از ديگران است ولى به هرحال مىتواند راه تكامل را طى كند و در فعاليتهاى مادى و معنوى به درجات قابل توجهى برسد كه حتى برخى از افراد سالم به دليل تنبلى ياسستى به آن نمىرسند، فرزند نامشروع نيز مىتواند با تلاش و پشتكار و امداد از خداوند متعال به كمال مادى و معنوى برسد. 2- ديدگاه حقوقى و احكام شرعى: در اين ديدگاه كه محل سؤال شماست، حقوق فرزند نامشروع بررسىمىشود. در اسلام مناصبى كه ولدالزنا از آن محروم است عبارتند از: 1- امامت جماعت، 2- شهادت در امور مهم، 3- قضاوت،4- افتاء (مرجع تقليد)، 5- ولايتفقيه. از مجموع مرجعيت، رهبرى و زعامت آنچه در اين باره وارد شده است مىتوان دو نكته را برداشت كرد: 1- آن كه به طور معمول زمينههاى لغزش و امكان خطا از چنين افرادى بيشتر است. 2- در چنين مناصبى (به جز مسأله شهادت در امور مهم كه فقط نكته اول را دارد) نوعى رهبرى و الگو قرار گرفتن نهفته است و رهبرى كسى كه نامشروع بودن ولادت او معلوم است هم مورد نفرت عرفى است و هم موجب اشاعه فحشا. ولدالزنا مىتواند عادل باشد و يا مجتهد شود و حتى اعلم از ديگران باشد اما شارع به همين نكته او را مرجع تقليدديگران يا ولى حكومت مسلمانان يا امام جماعت آنان نمىكند. قضاوت نيز در اسلام از شؤون حكومت است. قانونگذار اجتماعى كه بايد همواره مصالح عامه را لحاظ كند به دليل اين دو نكته اين مناصب را به فرزند نامشروع نسپرده است. در شهادت در امور مهم نكته اول دخيل است. در امور مهم كه بايد با شهادت شاهد يك تصميمگيرى مهم بشودشارع كه مصالح عامه را مد نظر دارد شرايط سختترى براى شاهد قرار مىدهد تا هر چه بيشتر قضاوت صحيحترصورت گيرد. گرچه ممكن است در چند مورد حقى پايمال شود اما در مجموع قضاوتهاى امور مهم در طول تاريخ اين سخت ديگرى باعث صحت بيشتر قضاوت خواهد شد. در منصب قضاوت نيز شايد بتوان گفت هر دو نكته به صورت تقريبا يكسان دخيلاند. در امام جماعت و نيز افتاء وولايت گرچه نكته اول هم موجود است اما نكته دوم پررنگتر است. براى مطالعه روايات پيرامون فرزند نامشروع مىتوانيد رجوع كنيد: 1- وسائلالشيعه، ج 18، ص 275، باب 31 از ابواب الشهادات، حديث 1 و 3 2- وسائلالشيعه، ج 5، ص 397، باب 14 از ابواب صلاة الجماعة 3- وسائلالشيعه، ج 1، ص 165، باب 3 از ابواب الأسأر و ص 159، باب 11 از ابواب ماءالمضاف 4- وسائلالشيعه، ج 19، ص 164، باب 15 از ابواب ديات النفس 5- وسائلالشيعه، ج 15، ص 184، باب 75 از ابواب احكام الاولاد 6- بحارالانوار، ج 5، ص 281، باب 12 7- معارف اسلامى از ديدگاه دو مذهب، ترجمه دكتر جليل تجليل، نشر راىزن (ترجمه كتاب معالمالمدرستين، علامه سيد مرتضى عسگرى). مقصود از عدل قراردادن هر چيز در جاي مناسب آن است , چنان كه اميرمؤمنان فرموده است : »العدل يضع الامور مواضعها; عدالت امور را در جاي خود قرار مي دهد«, (نهج البلاغه , حكمت 437). براساس اين تعريف , عدل الهي يعني آن كه خداوند متعال به اقتضاي حكمت خود جهان را به گونه اي بيافريند كه بيشترين خير و كمال , بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را كه اجزاء همبسته آن را تشكيل مي دهند به گونه اي بيافريند كه متناسب با آن هدف نهايي باشد. از سوي ديگر به دليل مفاد عدل الهي , عوالم هستي به گونه اي خلق شده اند كه هر يك با مرتبه وجودي خود متناسب بوده و به دليل وضعيت هر يك از عوالم , قوانين و سنن متناسب با آن وجود دارد. در اين ميان عالم مادي يا ناسوت يا عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم به گونه اي آفريده شده كه متناسب با مرتبه وجودي آن بوده و ازاين رو نظام خاصي بر آن حاكم است اختلافات , تغيير و تحول , حركت اثرگذاري و اثرپذيري و... از خواص لاينفك اين عالم به شمار مي رود. يكي از سنن اين عالم اثرگذاري و اثرپذيري موجودات در يكديگر است ; يعني , علل و عواملي در شكل گيري يك موجود اثر گذاشته و آن موجود از آن علل و عوامل تأثير مي پذيرد. مانند آن كه گياه شدن يك دانه بر اثر خاك , نور و آب بوده و بسته به كيفيت و چگونگي اين سه عامل گياه نيز متغير مي گردد. مثلا" ويژگي هاي فيزيولوژيك يا بيولوژيك در وضعيت جسماني يك نوزاد اثر مستقيم دارد, چنان كه ويژگي هاي روحي و رواني والدين در جنين تأثير قابل توجهي دارد مانند همين مثالي كه شما ذكر كرديد به دليل وضعيت خاص انعقاد نطفه يك جنين از راه غيرمشروع و همچنين روحيه حاكم بر مادر نسبت به پديد آمدن چنين فرزندي , نوزاد متولد شده از راه گناه , گرايش هاي قوي تري نسبت به گناه دارد و اين به دليل سنن و قوانين متناسب بر عالم مادي است كه يك سلسله علل و عوامل در موجودي اثر گذاشته و آن موجود نيز از اين سلسله علل و عوامل اثر مي پذيرد. اما در عين حال , در ميان موجودات خاكي , انسان از ساختار و ويژگي خاصي برخوردار است و آن نيز به دليل تركيب حقيقت انساني است كه معجوني از اين سو جسم و آن سو يعني روح مي باشد. مكانيزم وجود آدمي به صورتي تعبيه شده است كه مي تواند در مقابل يك سلسله علل و عوامل در اين دنيا مقاومت كرده و از آنها متأثر نگردد بلكه جلوي روند تأثيرگذاري آنها را بگيرد. به دليل وجود آگاهي , انتخاب , آزادي و اراده در آدمي , وي مي تواند علي رغم قرار گرفتن در يك فشار مستقيم از علل و عوامل مادي و فرامادي , مقاومت كرده و روند اثرگذاري آنها را خنثي نمايد. يك فرد زنازاده مي تواند با تعميق آگاهي و انتخاب راه درست و عمل بر طبق آن برخلاف جرياني حركت نمايد كه والدين او, براي او به وجود آورده اند, بلكه مقابله با اين جريان طبيعي مقاومت زيادي مي خواهد و سختي هاي فراواني را فراروي انسان قرار مي دهد ولي خداوند متعال به دليل همين فشارها, اجر كسي را كه برخلاف روند عمومي خويش به سوي صلاح و اصلاح تغيير داده دوچندان خواهد كرد. اگر فرد زنازاده به دليل اثرگذاري گناه آلود والدين خويش جبرا" به سوي گناه فرومي غلطيد آيا مجازات او معني داشت ؟ كيفر الهي در جايي مطرح است كه در مقابل انسان راه خوب و بد وجود داشته و او توانايي بر انتخاب و عمل به يكي از دو طرف را داشته باشد تا بتواند مورد مؤاخذه قرار گيرد. پس همين كه نسبت به فرزند زنازاده بحث جزا و كيفر مطرح مي شود, دليل است بر اين حقيقت كه وي داراي اراده و اختيار بوده و مي توانسته مسير خويش را تغيير دهد. بنابراين , تولد نوزاد از راه غيرمشروع خلاف نظام عالم مادي نبوده و از اين رو برخلاف عدل الهي نيست , وجود آزادي و اراده و آگاهي در فرد زنازاده اي به اقتضاي سنن حاكم بر وجود آدمي است و اين خود از عدل الهي به شمار مي رود, كيفر فرد زناكاري كه علي رغم وجود اختيار و آگاهي مي توانسته راه خود را تغيير دهد و نداده است نيز در چارچوب عدل الهي است .
porseman.org
درباره فرزند نامشروع (ولدالزنا) از دو ديدگاه سخن مىتوان گفت: 1- ديدگاه كلامى: در اين ديدگاه به اين گونه مسائل پرداخته مىشود: الف) آيا ولدالزنا مىتواند مانند ديگران مراتب كمال انسانى را طى كند؟ يا اصلاً نمىتواند؟ و با طى مراتب كمال براى او ممكن ولى مشكلتراست؟ مشهور متكلمين وجه سوم را پاسخ مثبت مىدهند. ب ) آيا اين نقصان براى فرزند نامشروع ظلم از ناحيه خداوند به او نيست؟ پاسخ متكلمين مركب از دو جزء است: اولاً: ظلمى اگر هست از ناحيه زناكار است نه خداوند. ثانيا: ترازوى عدالت الهى براى هر كس به حسب افعال اختيارى او و استعدادهاى ذاتى او است و عمل نيك از او (كه طى مراحل كمال براى اومشكلتر است) چه بسا بيش از همان عمل از ديگران پذيرفته شود و گناه او نيز به همان دليل كمتر از ديگران عذاب داشته يا زودتر بخشيده مىشود. تولد از زنا درست مانند تولد ناقصالخلقه است. چگونه اگر فرزند با دست فلج متولد شود امكانات جسمى او كمتر از ديگران است ولى به هرحال مىتواند راه تكامل را طى كند و در فعاليتهاى مادى و معنوى به درجات قابل توجهى برسد كه حتى برخى از افراد سالم به دليل تنبلى ياسستى به آن نمىرسند، فرزند نامشروع نيز مىتواند با تلاش و پشتكار و امداد از خداوند متعال به كمال مادى و معنوى برسد. 2- ديدگاه حقوقى و احكام شرعى: در اين ديدگاه كه محل سؤال شماست، حقوق فرزند نامشروع بررسىمىشود. در اسلام مناصبى كه ولدالزنا از آن محروم است عبارتند از: 1- امامت جماعت، 2- شهادت در امور مهم، 3- قضاوت،4- افتاء (مرجع تقليد)، 5- ولايتفقيه. از مجموع مرجعيت، رهبرى و زعامت آنچه در اين باره وارد شده است مىتوان دو نكته را برداشت كرد: 1- آن كه به طور معمول زمينههاى لغزش و امكان خطا از چنين افرادى بيشتر است. 2- در چنين مناصبى (به جز مسأله شهادت در امور مهم كه فقط نكته اول را دارد) نوعى رهبرى و الگو قرار گرفتن نهفته است و رهبرى كسى كه نامشروع بودن ولادت او معلوم است هم مورد نفرت عرفى است و هم موجب اشاعه فحشا. ولدالزنا مىتواند عادل باشد و يا مجتهد شود و حتى اعلم از ديگران باشد اما شارع به همين نكته او را مرجع تقليدديگران يا ولى حكومت مسلمانان يا امام جماعت آنان نمىكند. قضاوت نيز در اسلام از شؤون حكومت است. قانونگذار اجتماعى كه بايد همواره مصالح عامه را لحاظ كند به دليل اين دو نكته اين مناصب را به فرزند نامشروع نسپرده است. در شهادت در امور مهم نكته اول دخيل است. در امور مهم كه بايد با شهادت شاهد يك تصميمگيرى مهم بشودشارع كه مصالح عامه را مد نظر دارد شرايط سختترى براى شاهد قرار مىدهد تا هر چه بيشتر قضاوت صحيحترصورت گيرد. گرچه ممكن است در چند مورد حقى پايمال شود اما در مجموع قضاوتهاى امور مهم در طول تاريخ اين سخت ديگرى باعث صحت بيشتر قضاوت خواهد شد. در منصب قضاوت نيز شايد بتوان گفت هر دو نكته به صورت تقريبا يكسان دخيلاند. در امام جماعت و نيز افتاء وولايت گرچه نكته اول هم موجود است اما نكته دوم پررنگتر است. براى مطالعه روايات پيرامون فرزند نامشروع مىتوانيد رجوع كنيد: 1- وسائلالشيعه، ج 18، ص 275، باب 31 از ابواب الشهادات، حديث 1 و 3 2- وسائلالشيعه، ج 5، ص 397، باب 14 از ابواب صلاة الجماعة 3- وسائلالشيعه، ج 1، ص 165، باب 3 از ابواب الأسأر و ص 159، باب 11 از ابواب ماءالمضاف 4- وسائلالشيعه، ج 19، ص 164، باب 15 از ابواب ديات النفس 5- وسائلالشيعه، ج 15، ص 184، باب 75 از ابواب احكام الاولاد 6- بحارالانوار، ج 5، ص 281، باب 12 7- معارف اسلامى از ديدگاه دو مذهب، ترجمه دكتر جليل تجليل، نشر راىزن (ترجمه كتاب معالمالمدرستين، علامه سيد مرتضى عسگرى). مقصود از عدل قراردادن هر چيز در جاي مناسب آن است , چنان كه اميرمؤمنان فرموده است : »العدل يضع الامور مواضعها; عدالت امور را در جاي خود قرار مي دهد«, (نهج البلاغه , حكمت 437). براساس اين تعريف , عدل الهي يعني آن كه خداوند متعال به اقتضاي حكمت خود جهان را به گونه اي بيافريند كه بيشترين خير و كمال , بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را كه اجزاء همبسته آن را تشكيل مي دهند به گونه اي بيافريند كه متناسب با آن هدف نهايي باشد. از سوي ديگر به دليل مفاد عدل الهي , عوالم هستي به گونه اي خلق شده اند كه هر يك با مرتبه وجودي خود متناسب بوده و به دليل وضعيت هر يك از عوالم , قوانين و سنن متناسب با آن وجود دارد. در اين ميان عالم مادي يا ناسوت يا عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم به گونه اي آفريده شده كه متناسب با مرتبه وجودي آن بوده و ازاين رو نظام خاصي بر آن حاكم است اختلافات , تغيير و تحول , حركت اثرگذاري و اثرپذيري و... از خواص لاينفك اين عالم به شمار مي رود. يكي از سنن اين عالم اثرگذاري و اثرپذيري موجودات در يكديگر است ; يعني , علل و عواملي در شكل گيري يك موجود اثر گذاشته و آن موجود از آن علل و عوامل تأثير مي پذيرد. مانند آن كه گياه شدن يك دانه بر اثر خاك , نور و آب بوده و بسته به كيفيت و چگونگي اين سه عامل گياه نيز متغير مي گردد. مثلا" ويژگي هاي فيزيولوژيك يا بيولوژيك در وضعيت جسماني يك نوزاد اثر مستقيم دارد, چنان كه ويژگي هاي روحي و رواني والدين در جنين تأثير قابل توجهي دارد مانند همين مثالي كه شما ذكر كرديد به دليل وضعيت خاص انعقاد نطفه يك جنين از راه غيرمشروع و همچنين روحيه حاكم بر مادر نسبت به پديد آمدن چنين فرزندي , نوزاد متولد شده از راه گناه , گرايش هاي قوي تري نسبت به گناه دارد و اين به دليل سنن و قوانين متناسب بر عالم مادي است كه يك سلسله علل و عوامل در موجودي اثر گذاشته و آن موجود نيز از اين سلسله علل و عوامل اثر مي پذيرد. اما در عين حال , در ميان موجودات خاكي , انسان از ساختار و ويژگي خاصي برخوردار است و آن نيز به دليل تركيب حقيقت انساني است كه معجوني از اين سو جسم و آن سو يعني روح مي باشد. مكانيزم وجود آدمي به صورتي تعبيه شده است كه مي تواند در مقابل يك سلسله علل و عوامل در اين دنيا مقاومت كرده و از آنها متأثر نگردد بلكه جلوي روند تأثيرگذاري آنها را بگيرد. به دليل وجود آگاهي , انتخاب , آزادي و اراده در آدمي , وي مي تواند علي رغم قرار گرفتن در يك فشار مستقيم از علل و عوامل مادي و فرامادي , مقاومت كرده و روند اثرگذاري آنها را خنثي نمايد. يك فرد زنازاده مي تواند با تعميق آگاهي و انتخاب راه درست و عمل بر طبق آن برخلاف جرياني حركت نمايد كه والدين او, براي او به وجود آورده اند, بلكه مقابله با اين جريان طبيعي مقاومت زيادي مي خواهد و سختي هاي فراواني را فراروي انسان قرار مي دهد ولي خداوند متعال به دليل همين فشارها, اجر كسي را كه برخلاف روند عمومي خويش به سوي صلاح و اصلاح تغيير داده دوچندان خواهد كرد. اگر فرد زنازاده به دليل اثرگذاري گناه آلود والدين خويش جبرا" به سوي گناه فرومي غلطيد آيا مجازات او معني داشت ؟ كيفر الهي در جايي مطرح است كه در مقابل انسان راه خوب و بد وجود داشته و او توانايي بر انتخاب و عمل به يكي از دو طرف را داشته باشد تا بتواند مورد مؤاخذه قرار گيرد. پس همين كه نسبت به فرزند زنازاده بحث جزا و كيفر مطرح مي شود, دليل است بر اين حقيقت كه وي داراي اراده و اختيار بوده و مي توانسته مسير خويش را تغيير دهد. بنابراين , تولد نوزاد از راه غيرمشروع خلاف نظام عالم مادي نبوده و از اين رو برخلاف عدل الهي نيست , وجود آزادي و اراده و آگاهي در فرد زنازاده اي به اقتضاي سنن حاكم بر وجود آدمي است و اين خود از عدل الهي به شمار مي رود, كيفر فرد زناكاري كه علي رغم وجود اختيار و آگاهي مي توانسته راه خود را تغيير دهد و نداده است نيز در چارچوب عدل الهي است .
porseman.org