پرسش :
1 . الف) آيا خواستگارى دختر يا خانواده او از پسر جايز است؟ ب) به نظر اسلام، مهريه چقدر بايد باشد؟
پاسخ :
پاسخ سوال (الف):
«قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ. قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ»؛ قصص (28)، آيه 26 - 28.؛ «يكى از آن دو (دختر )گفت: اى پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى است كه استخدام مى كنى؛ هم نيرومند (و هم ) در خور اعتماد است. (شعيب ) گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را (كه مشاهده مى كنى )، به نكاح تو در آورم؛ به اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى، اختيار با توست و نمى خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاءالله از درستكاران خواهى يافت. (موسى )گفت: اين (قرار داد)، ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم، بر من تعدى (روا )نباشد و خدا بر آن چه مى گوييم، وكيل است».
خواستگارى دختر يا خانواده دختر از پسر، از نظر شرعى اشكال ندارد؛ «قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ»؛ قصص (28)، آيه 27..
شعيب به موسى گفت: من مى خواهم يكى از دو دخترم را به نكاح تو درآورم. اين جمله، خواستگارى خانواده دختر از پسر است و حتى شايد گفت كه قبل از اين كه اين كلام از زبان شعيب صادر شود، جمله آن دخترش بود كه گفت: «قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»؛ همان، آيه 26..
اين سخن، نوعى پيشنهاد ازدواج، در قالب كنايه بود واز آن جا كه شعيب متوجه آن كنايه شد، پيشنهاد ازدواج دخترش با موسى را مطرح كرد.
بنابراين، از نظر شرعى اشكال ندارد؛ ولى بايد توجه داشت كه دختر شعيب، خودش مستقيماً اقدام به اين كار ننمود؛ بلكه از طريق خانواده و پدر، اين پيشنهاد صورت گرفت. لازم به تذكر است كه گرچه از نظر شرعى اين كار مباح است، ولى بايد رسوم و آداب منطقه ها و زمان هاى مختلف، مراعات شود.
در زمان ما اگر پيشنهاد از طرف دختر يا خانواده او باشد، معمولاً اثر خوبى بر جاى نمى گذارد؛ حتى گاهى اثر عكس مى دهد و در نتيجه، از نظر عرفى، بهتر است خواستگارى از طرف پسر باشد.
پسرها اين روحيه را دارند كه اگر ده بار هم جواب منفى بشنوند، تحملش را داشته، مأيوس و سرخورده نمى شوند؛ ولى شما فرض كنيد دخترى با مادرش براى خواستگارى بروند منزل يك آقا پسر و بعد مادر پسر بگويد: پسر من آمادگى ازدواج ندارد و مى خواهد ادامه تحصيل دهد!
خوب، چه حالى به دختر و مادر او دست مى دهد؟
مسلماً حالت خوبى نيست؛ ولى برعكس آن طورى نيست؛ مادر پسر مى گويد: پسر من مى خواهد غلام شما و دست بوس شما شود و كوچكى شما را بكند و... اين، هيچ عيب نيست؛ در حالى كه اگر اين حرف ها از مادر دختر صادر شود، از نظر عرفى صورت خوشى ندارد.
ضمناً مهريه مى تواند كار و عمل باشد و لازم نيست حتماً پول نقد باشد؛ «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ»؛ همان، آيه 27.؛ «به شرط آن كه هشت سال براى من كار كنى».
ملاك داماد و شوهر خوب هم، امانت دارى و ايمان و قدرت كار و كسب است؛ «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»؛ همان، آيه 26.؛ «بهترين كسى است كه استخدام مى كنى؛ هم نيرومند و هم در خور اعتماد است».
دختران شعيب ديدند او در ماجراى كمك رسانى به آنها، نه يك كلمه حرف نامربوط زد و نه يك نگاه بد به نامحرم كرد و از طرفى، وجدان كارى و قدرت بازوى خوبى هم دارد.
اين معيارها براى شوهر آينده يك دختر، لازم است؛ تا يك زندگى مناسب و خوب را بتواند اداره و مديريت كند؛ زيرا صرف قيافه مرد يا مدرك و امثال آن، نمى تواند كافى باشد.
پاسخ سؤال(ب):
مقدار مهريه، بايد متناسب وضع داماد و جامعه باشد؛ «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ...»؛ همان، آيه 27.؛ «(شعيب ) گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را (كه مشاهده مى كنى )، به نكاح تو در آورم؛ به اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى...».
شعيب ديد موسى پول ندارد؛ ولى توان و عرضه كار كردن دارد؛ به همين جهت، مهريه نقد از او خواستن، بى انصافى بود و برخلاف كار كردن؛ زيرا مستخدم شخص باتقوايى مثل شعيب شدن، آن هم براى عمل حلالى چون چوپانى (در آن زمان)، هم مصلحت بود و هم با شرايط موسى عليه السلام سازگارى داشت.
مقدار مهريه
از اين آيه و از روايات مربوط به مهريه، به روشنى استفاده مى شود كه مهريه، بايد قابل پرداخت باشد و داماد بايد توان پرداخت آن را داشته باشد.
در صدر اسلام، مهريه به عروس و خانواده او داده مى شد و معمولاً براى هزينه هاى شروع زندگى، آن را خرج مى كردند؛ به عنوان مثال، رسول اكرم صلى الله عليه وآله 500 درهم به عنوان مهريه دختر بزرگوارش، حضرت زهراعليها السلام قرار داد و هنگامى كه حضرت على عليه السلام آن را پرداخت كرد، رسول خداصلى الله عليه وآله آن را بر سه بخش تقسيم فرمود؛ با ثلث آن جهاز عروس را خريد؛ با ثلث ديگر آن براى عروس، لباس عروسى تهيه كرد و ثلث آخر را نيز صرف مجلس جشن و وليمه عروسى كرد.
حضرت موسى هم بدون فاصله، بعد از خواندن عقد، شروع به كار براى حضرت شعيب كرد و شعيب نيز مسكن و خوراك داماد و عروس را تأمين مى كرد؛ يعنى مهريه، دست مايه شروع زندگى شد. اين، فلسفه مهريه است.
مهريه اى كه در زمان ما مرسوم است، اصلاً مهريه نيست؛ يك نوع ضمانت است كه داماد دختر را طلاق ندهد؛ يعنى عاقبت انديشى جهت بعد از طلاق يا جلوگيرى از طلاق است.
حال با توجه به فلسفه مهريه، مقدار آن در زمان هاى مختلف، متفاوت مى شود. در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله كه مهريه حضرت زهراعليها السلام پانصد درهم بود، اگر تاريخ را كنكاش كنيم، خواهيم فهميد كه قيمت يك گوسفند خوب، دو درهم بود؛ يعنى با آن مهريه، مى شد 250 گوسفند خريد. البته قبول داريم كه نمى شود ارزش پول اين زمان و آن زمان را با مقايسه يك نوع كالا، مشخص كرد؛ ولى به طور تقريبى مى شود حدس زد. در نتيجه قيمت 250 گوسفند بيش از 30 ميليون تومان مى شود؛ در حالى كه اگر به درهم بخواهيم حساب كنيم، هر درهم نقره در زمان ما، اگر هزار تومان باشد، مهرالسنه پانصدهزار تومان مى شود كه مبلغ معقولى براى اين زمان نيست، اجرت يك چوپان نيز در زمان ما اگر سيصد هزار تومان در ماه باشد هشت سال، يعنى 96 ماه، مبلغى معادل 28 ميليون و هشتصدهزار تومان مى شود.
بنابراين، مهريه متعادل در زمان ما بين بيست تا چهل ميليون تومان مى تواند متغير باشد. حال دامادى كه اين مقدار پول نقد ندارد، پدر زن مى تواند با او شرط كند كه هر زمان كه مالك خانه اى شد، مقدارى از خانه اش را به نام دختر و عروس نمايد يا داماد بگويد كه توقع جهاز سنگين را ندارد.
به عقيده ما با اين بيان، هم مصلحت دختر و خانواده او رعايت مى شود و هم مصلحت پسر. ما معتقديم كه مهريه هاى بسيار سنگين، مانند هزار سكه طلا، از نظر شرع و عرف، ناكارآمد مى باشند و مهريه هاى بسيار سبك، مانند يك شاخه نبات نيز هيچ توجيه عرفى و شرعى ندارند.
در پايان تذكر دو نكته زير مفيد است:
1. عروس در آيه مورد بحث، مردد بين دو نفر نبوده، بلكه همان دخترى است كه براى موسى پيغام برد و به پدر گفت كه او را استخدام كن؛ او قدرتمند و امين است و پدر از كنايه او، مطلب را فهميد و به همين جهت، قرآن تعبيرش براى هر دو مورد يكى است؛ «قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ» و «أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ» كه براى هر دو موضع، از واژه «احد» استفاده شده و اين، اشاره دارد كه هر دو قضيه، مربوط به يك دختر است.
2. مهريه نيز مردد بين هشت سال و ده سال نبوده، بلكه مهريه، همان هشت سال مستخدمى موسى براى شعيب عليه السلام بود و دو سال ديگر به عنوان تفضّل موسى عليه السلام مطرح شد.
porseman.org
پاسخ سوال (الف):
«قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ. قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ»؛ قصص (28)، آيه 26 - 28.؛ «يكى از آن دو (دختر )گفت: اى پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى است كه استخدام مى كنى؛ هم نيرومند (و هم ) در خور اعتماد است. (شعيب ) گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را (كه مشاهده مى كنى )، به نكاح تو در آورم؛ به اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى، اختيار با توست و نمى خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاءالله از درستكاران خواهى يافت. (موسى )گفت: اين (قرار داد)، ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم، بر من تعدى (روا )نباشد و خدا بر آن چه مى گوييم، وكيل است».
خواستگارى دختر يا خانواده دختر از پسر، از نظر شرعى اشكال ندارد؛ «قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ»؛ قصص (28)، آيه 27..
شعيب به موسى گفت: من مى خواهم يكى از دو دخترم را به نكاح تو درآورم. اين جمله، خواستگارى خانواده دختر از پسر است و حتى شايد گفت كه قبل از اين كه اين كلام از زبان شعيب صادر شود، جمله آن دخترش بود كه گفت: «قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ»؛ همان، آيه 26..
اين سخن، نوعى پيشنهاد ازدواج، در قالب كنايه بود واز آن جا كه شعيب متوجه آن كنايه شد، پيشنهاد ازدواج دخترش با موسى را مطرح كرد.
بنابراين، از نظر شرعى اشكال ندارد؛ ولى بايد توجه داشت كه دختر شعيب، خودش مستقيماً اقدام به اين كار ننمود؛ بلكه از طريق خانواده و پدر، اين پيشنهاد صورت گرفت. لازم به تذكر است كه گرچه از نظر شرعى اين كار مباح است، ولى بايد رسوم و آداب منطقه ها و زمان هاى مختلف، مراعات شود.
در زمان ما اگر پيشنهاد از طرف دختر يا خانواده او باشد، معمولاً اثر خوبى بر جاى نمى گذارد؛ حتى گاهى اثر عكس مى دهد و در نتيجه، از نظر عرفى، بهتر است خواستگارى از طرف پسر باشد.
پسرها اين روحيه را دارند كه اگر ده بار هم جواب منفى بشنوند، تحملش را داشته، مأيوس و سرخورده نمى شوند؛ ولى شما فرض كنيد دخترى با مادرش براى خواستگارى بروند منزل يك آقا پسر و بعد مادر پسر بگويد: پسر من آمادگى ازدواج ندارد و مى خواهد ادامه تحصيل دهد!
خوب، چه حالى به دختر و مادر او دست مى دهد؟
مسلماً حالت خوبى نيست؛ ولى برعكس آن طورى نيست؛ مادر پسر مى گويد: پسر من مى خواهد غلام شما و دست بوس شما شود و كوچكى شما را بكند و... اين، هيچ عيب نيست؛ در حالى كه اگر اين حرف ها از مادر دختر صادر شود، از نظر عرفى صورت خوشى ندارد.
ضمناً مهريه مى تواند كار و عمل باشد و لازم نيست حتماً پول نقد باشد؛ «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ»؛ همان، آيه 27.؛ «به شرط آن كه هشت سال براى من كار كنى».
ملاك داماد و شوهر خوب هم، امانت دارى و ايمان و قدرت كار و كسب است؛ «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»؛ همان، آيه 26.؛ «بهترين كسى است كه استخدام مى كنى؛ هم نيرومند و هم در خور اعتماد است».
دختران شعيب ديدند او در ماجراى كمك رسانى به آنها، نه يك كلمه حرف نامربوط زد و نه يك نگاه بد به نامحرم كرد و از طرفى، وجدان كارى و قدرت بازوى خوبى هم دارد.
اين معيارها براى شوهر آينده يك دختر، لازم است؛ تا يك زندگى مناسب و خوب را بتواند اداره و مديريت كند؛ زيرا صرف قيافه مرد يا مدرك و امثال آن، نمى تواند كافى باشد.
پاسخ سؤال(ب):
مقدار مهريه، بايد متناسب وضع داماد و جامعه باشد؛ «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ...»؛ همان، آيه 27.؛ «(شعيب ) گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را (كه مشاهده مى كنى )، به نكاح تو در آورم؛ به اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى...».
شعيب ديد موسى پول ندارد؛ ولى توان و عرضه كار كردن دارد؛ به همين جهت، مهريه نقد از او خواستن، بى انصافى بود و برخلاف كار كردن؛ زيرا مستخدم شخص باتقوايى مثل شعيب شدن، آن هم براى عمل حلالى چون چوپانى (در آن زمان)، هم مصلحت بود و هم با شرايط موسى عليه السلام سازگارى داشت.
مقدار مهريه
از اين آيه و از روايات مربوط به مهريه، به روشنى استفاده مى شود كه مهريه، بايد قابل پرداخت باشد و داماد بايد توان پرداخت آن را داشته باشد.
در صدر اسلام، مهريه به عروس و خانواده او داده مى شد و معمولاً براى هزينه هاى شروع زندگى، آن را خرج مى كردند؛ به عنوان مثال، رسول اكرم صلى الله عليه وآله 500 درهم به عنوان مهريه دختر بزرگوارش، حضرت زهراعليها السلام قرار داد و هنگامى كه حضرت على عليه السلام آن را پرداخت كرد، رسول خداصلى الله عليه وآله آن را بر سه بخش تقسيم فرمود؛ با ثلث آن جهاز عروس را خريد؛ با ثلث ديگر آن براى عروس، لباس عروسى تهيه كرد و ثلث آخر را نيز صرف مجلس جشن و وليمه عروسى كرد.
حضرت موسى هم بدون فاصله، بعد از خواندن عقد، شروع به كار براى حضرت شعيب كرد و شعيب نيز مسكن و خوراك داماد و عروس را تأمين مى كرد؛ يعنى مهريه، دست مايه شروع زندگى شد. اين، فلسفه مهريه است.
مهريه اى كه در زمان ما مرسوم است، اصلاً مهريه نيست؛ يك نوع ضمانت است كه داماد دختر را طلاق ندهد؛ يعنى عاقبت انديشى جهت بعد از طلاق يا جلوگيرى از طلاق است.
حال با توجه به فلسفه مهريه، مقدار آن در زمان هاى مختلف، متفاوت مى شود. در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله كه مهريه حضرت زهراعليها السلام پانصد درهم بود، اگر تاريخ را كنكاش كنيم، خواهيم فهميد كه قيمت يك گوسفند خوب، دو درهم بود؛ يعنى با آن مهريه، مى شد 250 گوسفند خريد. البته قبول داريم كه نمى شود ارزش پول اين زمان و آن زمان را با مقايسه يك نوع كالا، مشخص كرد؛ ولى به طور تقريبى مى شود حدس زد. در نتيجه قيمت 250 گوسفند بيش از 30 ميليون تومان مى شود؛ در حالى كه اگر به درهم بخواهيم حساب كنيم، هر درهم نقره در زمان ما، اگر هزار تومان باشد، مهرالسنه پانصدهزار تومان مى شود كه مبلغ معقولى براى اين زمان نيست، اجرت يك چوپان نيز در زمان ما اگر سيصد هزار تومان در ماه باشد هشت سال، يعنى 96 ماه، مبلغى معادل 28 ميليون و هشتصدهزار تومان مى شود.
بنابراين، مهريه متعادل در زمان ما بين بيست تا چهل ميليون تومان مى تواند متغير باشد. حال دامادى كه اين مقدار پول نقد ندارد، پدر زن مى تواند با او شرط كند كه هر زمان كه مالك خانه اى شد، مقدارى از خانه اش را به نام دختر و عروس نمايد يا داماد بگويد كه توقع جهاز سنگين را ندارد.
به عقيده ما با اين بيان، هم مصلحت دختر و خانواده او رعايت مى شود و هم مصلحت پسر. ما معتقديم كه مهريه هاى بسيار سنگين، مانند هزار سكه طلا، از نظر شرع و عرف، ناكارآمد مى باشند و مهريه هاى بسيار سبك، مانند يك شاخه نبات نيز هيچ توجيه عرفى و شرعى ندارند.
در پايان تذكر دو نكته زير مفيد است:
1. عروس در آيه مورد بحث، مردد بين دو نفر نبوده، بلكه همان دخترى است كه براى موسى پيغام برد و به پدر گفت كه او را استخدام كن؛ او قدرتمند و امين است و پدر از كنايه او، مطلب را فهميد و به همين جهت، قرآن تعبيرش براى هر دو مورد يكى است؛ «قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ» و «أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ» كه براى هر دو موضع، از واژه «احد» استفاده شده و اين، اشاره دارد كه هر دو قضيه، مربوط به يك دختر است.
2. مهريه نيز مردد بين هشت سال و ده سال نبوده، بلكه مهريه، همان هشت سال مستخدمى موسى براى شعيب عليه السلام بود و دو سال ديگر به عنوان تفضّل موسى عليه السلام مطرح شد.
porseman.org