پرسش :
چرا شوراى شش نفره خليفه دوم حضرت على(عليه السلام) را انتخاب نكردند و عثمان را انتخاب كردند؟
پاسخ :
خلافت عمر چون به پايان رسيد براى انتخاب خليفه بعد از خود شش نفر را انتخاب كرد و موضوع خلافت را به صورت شورا ميان آنان محدود نمود.
اين شش نفر عبارت بودند از حضرت على(عليه السلام)، طلحه، زبير، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابى وقاص. آن گاه ابو طلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود كه پشت در خانه اى كه در آنجا اعضاى شورا بحث و گفتگو مى كنند ايستاده و منتظر اقدامات آنها باشند. اگر پس از سه روز پنج نفر به يكى از توافق كردند گردن نفر مخالف را بزنيد، و اگر دو نفر مخالفت كردند و چهار نفر به يكى توافق كردند گردن دو نفر مخالف را بزنيد و اگر سه نفر به يكى توافق كردند و سه نفر به يكى، با كسى بيعت كنيد كه عبدالرحمان با وى بيعت كرده بود[1]، حتى «متقى هندى» در كنز العمال از محمد بن جبير از پدرش روايت كرده كه عمر گفت: «اگر عبدالرحمان بن عوف دست به كسى گذاشت و آن را انتخاب كرد شما نيز با وى بيعت كنيد»[2]. و همين طور هشام بن سعد از زيد بن اسلم از پدرش نقل كرده كه عمر گفت: «اگر سه نفر يك رأى داشتند و سه نفر رأى ديگر شما با گروهى كه عبدالرحمان در آن است بيعت كنيد و هر چه وى گفت بشنويد و اطاعت كنيد»[3].
اما اصل جريان:
پس از سه روز از قتل خليفه دوّم، حضرت على(عليه السلام)، عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبير در خانه عايشه جمع شدند و به شور و بحث پرداختند. ابتدا عبدالرحمان گفت: «براى اين كه ميان مسلمين تفرقه نيفتد لازم است ما با موافقت يكديگر يكى را از بين خود براى خلافت انتخاب كنيم حالا هر كس ديگرى را از خود شايسته تر مى داند رأى خود را به آن بسپارد و به نفع آن كنار برود و من خود طمع خلافت ندارم[4].
طلحه رأى خود را به عثمان سپرد و به نفع او كنار رفت، سعد نيز حق خود را به عبدالرحمان داد و زبير نيز حق خود را به على(عليه السلام) داد[5].
طبرى علت مخالفت نكردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نكردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خويشاوندى آنها دانسته و مى گويد: «فسعد لا يخالف ابن عمه عبدالرحمن و عبدالرحمن صهر عثمان لا يختلفون فيوليها عبدالرحمن عثمان اويوليها عثمان عبدالرحمن»[6].
سعد با پسر عمويش عبدالرحمان مخالفت نمى كرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود با هم اختلاف نمى كردند، عبدالرحمان عثمان را به خلافت بر مى گزيد يا عثمان عبدالرحمان را.
و على(عليه السلام) هم بر اين مسأله واقف بود كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را رعايت خواهد كرد و لذا وقتى عثمان به على(عليه السلام)پيشنهاد نمود كه خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وكالت دهيم تا هر چه او صلاح ديد اقدام كند مخالفت كرد و حاضر نبود وى را وكيل كند. و فرمود: «من به شرطى كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را با تو ناديده گيرد و رضاى حق و مصلحت امت را در نظر بگيرد او را به حكميت مى پذيرم»[7].
و از طرفى خليفه تهديد كرده بود كه كسى حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنى و مخالفت على(عليه السلام) را ديد گفت: «يا على مخالفت جايز نيست برابر وصيت خليفه هر كس مخالفت كند جز كشته شدن راه ديگرى ندارد تو هم عبدالرحمان را به حكميت برگزين». على(عليه السلام)به ناچار پذيرفت. عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع كرد تا در حضور مهاجر و انصار رأى خود را اعلام كند و به ظاهر مشورت كند. در مسجد بعضى از صحابه بزرگ همچون عمار و ياسر و مقداد ـ رضى الله عنهم ـ موقعيت ممتاز حضرت على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بيان كردند و از عبدالرحمان خواستند كه على(عليه السلام) را به خلافت برگزيند[8].
آن گاه عبدالرحمان براى اين كه تظاهر به بى طرفى و بى نظرى كند، اول به طرف على رفت و گفت: «يا على من هم مصلحت در آن مى بينم كه امروز همه مسلمين با تو بيعت كنند ولى شما هم به شرط اين كه طبق دستور خدا و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روش دو خليفه قبلى حكومت كنيد»[9].
على(عليه السلام) فرمود: «من به دستور الهى و سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و روش و اجتهاد خودم كه همان رضاى خدا و سنّت پيامبر است رفتار مى كنم نه به روش ديگران»[10]. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تكرار كرد و عثمان پذيرفت. عبدالرحمان دست بيعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزيد[11]. و ساير اعضاى شورا به تبعيت عبدالرحمان بيعت كردند. على(عليه السلام) با حالت غضب ايستاده بود. عبدالرحمان گفت بيعت كن و الا گردنت زده خواهد شد!.
از اين مطلب فهميده مى شود كه على(عليه السلام) سيره و نوع حكومت دو خليفه قبلى را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود اين شرط را بپذيرد.
در تاريخ طبرى و ابن اثير آمده كه وقتى عبدالرحمان با عثمان بيعت كرد حضرت على(عليه السلام) فرمود:
«حبوته حبوة دهر، ليس هذا اول يوم تظاهرتم فيه علينا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون و الله ما ولّيتَ عثمانَ الاّ ليرد الامر اليك و الله كلُّ يوم فى شأن»[12].
بخشيدى مدتى از زمان حكومت را. اين اولين روزى نيست كه بر عليه ما كار مى كنيد، جز صبر راه ديگرى را در پيش نمى گيرم و خدا را كمك مى گيرم به آنچه شما نسبت مى دهيد. به خدا سوگند تو عثمان را به حكومت برنگزيدى مگر اين كه بعد از او حكومت به تو باز گردد و خدا هر روزى در كار جديدى است.
خلاصه، علل زير را مى توان علتهاى انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:
1 ـ خليفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقيه برترى داده بود و انتخاب وى را ملاك مى دانست.
2 ـ طبق گفته طبرى و سايرين و اظهارات خود حضرت رابطه خويشاوندى باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان يك رأى داشته باشند.
3 ـ طبق تصريح بخارى طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او كنار رفت.
4 ـ تنها زبير موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت چون خليفه دوم گفته بود كه كه كسى حق ندارد با رأى اكثريت و نظر عبدالرحمان مخالفت كند چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد.
5 ـ شروطى كه براى بيعت براى حضرت گذاشته بودند مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و اين نشانگر اين است كه حضرت على(عليه السلام) به سيره و نوع حكومت آنان اعتراض داشت.
6 ـ از علتهاى اصلى و عمده كه هيچ كس طاقت حكومت آن حضرت را نداشت شدت عدالت آن حضرت بود كه همه را به يك چشم نگاه مى كرد و دنيا پرستان و قدرت طلبان در حكومت وى جايگاهى براى خويش نمى يافتند.
پی نوشتها:
[1]. طبقات ابن سعد، ج 37، ص 247 ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 294 ـ منتخب الكنز، ج 4، ص 429 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 16 ـ عقد الفريد، ج 4، ص 98 طبع بيروت.
[2]. كنز العمال، ج 3، ص 160 ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 160 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 15.
[3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 43.
[4]. عقد الفريد، ج 4، ص 99 طبع بيروت.
[5]. صحيح بخارى، ج 5، كتاب فضائل اصحاب النبى(صلى الله عليه وآله) باب 38، حديث 219 ،ص 79.
[6]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 294.
[7]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 295 ـ قريب به همين مضمون نيز در عقد الفريد، ج 3، ص 99 آمده.
[8]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 297.
[9]. عقد الفريد، ج 4، ص 100، طبع بيروت ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 297 ـ تاريخ الخلفا، ص 154.
[10]. عقد الفريد، ج 4، ص 100 - تاريخ طبرى، ج 3، ص 297.
[11]. همان.
[12]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 297 ـ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 37 ـ عقد الفريد، ج 4، ص 101، طبع بيروت.
www.mazaheb.ir
خلافت عمر چون به پايان رسيد براى انتخاب خليفه بعد از خود شش نفر را انتخاب كرد و موضوع خلافت را به صورت شورا ميان آنان محدود نمود.
اين شش نفر عبارت بودند از حضرت على(عليه السلام)، طلحه، زبير، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابى وقاص. آن گاه ابو طلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود كه پشت در خانه اى كه در آنجا اعضاى شورا بحث و گفتگو مى كنند ايستاده و منتظر اقدامات آنها باشند. اگر پس از سه روز پنج نفر به يكى از توافق كردند گردن نفر مخالف را بزنيد، و اگر دو نفر مخالفت كردند و چهار نفر به يكى توافق كردند گردن دو نفر مخالف را بزنيد و اگر سه نفر به يكى توافق كردند و سه نفر به يكى، با كسى بيعت كنيد كه عبدالرحمان با وى بيعت كرده بود[1]، حتى «متقى هندى» در كنز العمال از محمد بن جبير از پدرش روايت كرده كه عمر گفت: «اگر عبدالرحمان بن عوف دست به كسى گذاشت و آن را انتخاب كرد شما نيز با وى بيعت كنيد»[2]. و همين طور هشام بن سعد از زيد بن اسلم از پدرش نقل كرده كه عمر گفت: «اگر سه نفر يك رأى داشتند و سه نفر رأى ديگر شما با گروهى كه عبدالرحمان در آن است بيعت كنيد و هر چه وى گفت بشنويد و اطاعت كنيد»[3].
اما اصل جريان:
پس از سه روز از قتل خليفه دوّم، حضرت على(عليه السلام)، عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبير در خانه عايشه جمع شدند و به شور و بحث پرداختند. ابتدا عبدالرحمان گفت: «براى اين كه ميان مسلمين تفرقه نيفتد لازم است ما با موافقت يكديگر يكى را از بين خود براى خلافت انتخاب كنيم حالا هر كس ديگرى را از خود شايسته تر مى داند رأى خود را به آن بسپارد و به نفع آن كنار برود و من خود طمع خلافت ندارم[4].
طلحه رأى خود را به عثمان سپرد و به نفع او كنار رفت، سعد نيز حق خود را به عبدالرحمان داد و زبير نيز حق خود را به على(عليه السلام) داد[5].
طبرى علت مخالفت نكردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نكردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خويشاوندى آنها دانسته و مى گويد: «فسعد لا يخالف ابن عمه عبدالرحمن و عبدالرحمن صهر عثمان لا يختلفون فيوليها عبدالرحمن عثمان اويوليها عثمان عبدالرحمن»[6].
سعد با پسر عمويش عبدالرحمان مخالفت نمى كرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود با هم اختلاف نمى كردند، عبدالرحمان عثمان را به خلافت بر مى گزيد يا عثمان عبدالرحمان را.
و على(عليه السلام) هم بر اين مسأله واقف بود كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را رعايت خواهد كرد و لذا وقتى عثمان به على(عليه السلام)پيشنهاد نمود كه خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وكالت دهيم تا هر چه او صلاح ديد اقدام كند مخالفت كرد و حاضر نبود وى را وكيل كند. و فرمود: «من به شرطى كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را با تو ناديده گيرد و رضاى حق و مصلحت امت را در نظر بگيرد او را به حكميت مى پذيرم»[7].
و از طرفى خليفه تهديد كرده بود كه كسى حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنى و مخالفت على(عليه السلام) را ديد گفت: «يا على مخالفت جايز نيست برابر وصيت خليفه هر كس مخالفت كند جز كشته شدن راه ديگرى ندارد تو هم عبدالرحمان را به حكميت برگزين». على(عليه السلام)به ناچار پذيرفت. عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع كرد تا در حضور مهاجر و انصار رأى خود را اعلام كند و به ظاهر مشورت كند. در مسجد بعضى از صحابه بزرگ همچون عمار و ياسر و مقداد ـ رضى الله عنهم ـ موقعيت ممتاز حضرت على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بيان كردند و از عبدالرحمان خواستند كه على(عليه السلام) را به خلافت برگزيند[8].
آن گاه عبدالرحمان براى اين كه تظاهر به بى طرفى و بى نظرى كند، اول به طرف على رفت و گفت: «يا على من هم مصلحت در آن مى بينم كه امروز همه مسلمين با تو بيعت كنند ولى شما هم به شرط اين كه طبق دستور خدا و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روش دو خليفه قبلى حكومت كنيد»[9].
على(عليه السلام) فرمود: «من به دستور الهى و سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و روش و اجتهاد خودم كه همان رضاى خدا و سنّت پيامبر است رفتار مى كنم نه به روش ديگران»[10]. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تكرار كرد و عثمان پذيرفت. عبدالرحمان دست بيعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزيد[11]. و ساير اعضاى شورا به تبعيت عبدالرحمان بيعت كردند. على(عليه السلام) با حالت غضب ايستاده بود. عبدالرحمان گفت بيعت كن و الا گردنت زده خواهد شد!.
از اين مطلب فهميده مى شود كه على(عليه السلام) سيره و نوع حكومت دو خليفه قبلى را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود اين شرط را بپذيرد.
در تاريخ طبرى و ابن اثير آمده كه وقتى عبدالرحمان با عثمان بيعت كرد حضرت على(عليه السلام) فرمود:
«حبوته حبوة دهر، ليس هذا اول يوم تظاهرتم فيه علينا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون و الله ما ولّيتَ عثمانَ الاّ ليرد الامر اليك و الله كلُّ يوم فى شأن»[12].
بخشيدى مدتى از زمان حكومت را. اين اولين روزى نيست كه بر عليه ما كار مى كنيد، جز صبر راه ديگرى را در پيش نمى گيرم و خدا را كمك مى گيرم به آنچه شما نسبت مى دهيد. به خدا سوگند تو عثمان را به حكومت برنگزيدى مگر اين كه بعد از او حكومت به تو باز گردد و خدا هر روزى در كار جديدى است.
خلاصه، علل زير را مى توان علتهاى انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:
1 ـ خليفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقيه برترى داده بود و انتخاب وى را ملاك مى دانست.
2 ـ طبق گفته طبرى و سايرين و اظهارات خود حضرت رابطه خويشاوندى باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان يك رأى داشته باشند.
3 ـ طبق تصريح بخارى طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او كنار رفت.
4 ـ تنها زبير موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت چون خليفه دوم گفته بود كه كه كسى حق ندارد با رأى اكثريت و نظر عبدالرحمان مخالفت كند چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد.
5 ـ شروطى كه براى بيعت براى حضرت گذاشته بودند مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و اين نشانگر اين است كه حضرت على(عليه السلام) به سيره و نوع حكومت آنان اعتراض داشت.
6 ـ از علتهاى اصلى و عمده كه هيچ كس طاقت حكومت آن حضرت را نداشت شدت عدالت آن حضرت بود كه همه را به يك چشم نگاه مى كرد و دنيا پرستان و قدرت طلبان در حكومت وى جايگاهى براى خويش نمى يافتند.
پی نوشتها:
[1]. طبقات ابن سعد، ج 37، ص 247 ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 294 ـ منتخب الكنز، ج 4، ص 429 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 16 ـ عقد الفريد، ج 4، ص 98 طبع بيروت.
[2]. كنز العمال، ج 3، ص 160 ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 160 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 15.
[3]. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 43.
[4]. عقد الفريد، ج 4، ص 99 طبع بيروت.
[5]. صحيح بخارى، ج 5، كتاب فضائل اصحاب النبى(صلى الله عليه وآله) باب 38، حديث 219 ،ص 79.
[6]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 294.
[7]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 295 ـ قريب به همين مضمون نيز در عقد الفريد، ج 3، ص 99 آمده.
[8]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 297.
[9]. عقد الفريد، ج 4، ص 100، طبع بيروت ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 297 ـ تاريخ الخلفا، ص 154.
[10]. عقد الفريد، ج 4، ص 100 - تاريخ طبرى، ج 3، ص 297.
[11]. همان.
[12]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 297 ـ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 37 ـ عقد الفريد، ج 4، ص 101، طبع بيروت.
www.mazaheb.ir