پرسش :
هر چيزي كه دراين جهان هستي است، مي گوييم آفريننده آن خداونداست، پس خداوند را چه كسي بوجود آورده است؟
پاسخ :
گاهي يك اشتباه يا مغالطه لفظي باعث مي شود كه مطلبي بسيار ساده به صورت يك سؤال يا اشكال مهم قلمداد شود.
فلاسفه الهي و همه خداپرستان معتقدند كه هر معلولي، علت مي خواهد و هر پديدهاي، پديد آورنده ميخواهد و هر آفريدهاي، آفريدگار مي خواهد. از اين جملهها به خوبي روشن است چيزي كه معلول، پديده و آفريده نباشد، از اين قانون خارج است و چون به عقيده خداپرستان خدا معلول و آفريده شده و پديده نيست، از اين قانون عمومي خارج استماديها يك لفظ را اشتباهاً يا از روي مغالطه عوض كردهاند، يعني به جاي اين كه بگويند هر معلولي، علت مي خواهد، گفتهاند هر موجودي، علت مي خواهد. نيز به جاي اين كه بگويند: هر آفريده و پديدهايد، آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، گفتهاند، هر چيزي آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، سپس پرسيدهاند كه پس آفريدگار و پديد آورنده و علت خدا چيست؟
پاسخ اين اشكال آن است كه هر موجودي نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييد خدا هم يكي از موجودات است، پس آفريدگار او كيست، بلكه هر آفريدهاي آفريدگار مي خواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد.
پاسخ سؤال را به بيان سادهتر مي توان بيان كرد:
اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن مي دهيد:
رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟
چربي همه غذاها از روغن است، چربي روغن از چه و از كجا است؟
شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟
وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه مي كنيد و مي ينيد روشن است، از خود مي پرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي مي دهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود مي جوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پارهاي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه مي رسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال مي كنيم روشني خود از كجا است؟ روشني نور از خود آن است.
نيز به سؤالهاي قبلي پاسخ مي دهيم كه رطوبت آب، چربي روغن و شوري نمك از چيز ديگري نيست.
اين خاصيت طبيعي و ذاتي آنها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نمي توانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشني جز علت آنها است.
روشنايي ذرات نور عارتي نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولي ممكن نيست موجود باشند، ولي تاريك! بنابراين اگر كسي بگويد روشنايي هر محوطهاي از جهان، معلول نور است، پس روشنايي خود نور از كجا است، فوراً مي گوييم روشنايي نور جزء ذات آن است.
هم چنين هنگامي كه سؤال شود هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ مي دهيم هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل وجود و هستي از چه چيزي به وجود آمده است؟ معلوم است كه اصل وجود و هستي از چيزي به وجود نمي آيد، چون ديگرغير از وجود، عدم و نيستي است و وجود و هستي از عدم و نيستي به وجود نمي آيد.
البته منظور از ذاتي بودن رطوبت براي آب، شوري براي نمك، چربي براي روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتي آن است، پس آفريدگاري ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طوري كه هرگز نمي توان رطوبت را از آب جدا كرد. اين مثالها براي نزديك كردن مطلب به ذهن زده مي شود وگرنه بين اين مثالها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادي است، زيرا وقتي مي گوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعني آفريده كسي نيست و وجود و هستي، ذاتي او است.
اما وقتي مي گوييم روشنايي همه چيز از نور است و روشنايي نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگاري ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايي جزء ذات او باشد.
براي آشنائي بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به كتابهاي زيرمراجعه كنيد
آموزش عقايد ،آيت الله مصباح يزدي
نقد وطرح انديشه ها (در مباني اعتقادي )آيت الله سيد رضي شيرازی
www.morsalat.com
گاهي يك اشتباه يا مغالطه لفظي باعث مي شود كه مطلبي بسيار ساده به صورت يك سؤال يا اشكال مهم قلمداد شود.
فلاسفه الهي و همه خداپرستان معتقدند كه هر معلولي، علت مي خواهد و هر پديدهاي، پديد آورنده ميخواهد و هر آفريدهاي، آفريدگار مي خواهد. از اين جملهها به خوبي روشن است چيزي كه معلول، پديده و آفريده نباشد، از اين قانون خارج است و چون به عقيده خداپرستان خدا معلول و آفريده شده و پديده نيست، از اين قانون عمومي خارج استماديها يك لفظ را اشتباهاً يا از روي مغالطه عوض كردهاند، يعني به جاي اين كه بگويند هر معلولي، علت مي خواهد، گفتهاند هر موجودي، علت مي خواهد. نيز به جاي اين كه بگويند: هر آفريده و پديدهايد، آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، گفتهاند، هر چيزي آفريدگار و پديد آورنده مي خواهد، سپس پرسيدهاند كه پس آفريدگار و پديد آورنده و علت خدا چيست؟
پاسخ اين اشكال آن است كه هر موجودي نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييد خدا هم يكي از موجودات است، پس آفريدگار او كيست، بلكه هر آفريدهاي آفريدگار مي خواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد.
پاسخ سؤال را به بيان سادهتر مي توان بيان كرد:
اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن مي دهيد:
رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟
چربي همه غذاها از روغن است، چربي روغن از چه و از كجا است؟
شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟
وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه مي كنيد و مي ينيد روشن است، از خود مي پرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي مي دهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود مي جوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پارهاي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه مي رسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال مي كنيم روشني خود از كجا است؟ روشني نور از خود آن است.
نيز به سؤالهاي قبلي پاسخ مي دهيم كه رطوبت آب، چربي روغن و شوري نمك از چيز ديگري نيست.
اين خاصيت طبيعي و ذاتي آنها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نمي توانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشني جز علت آنها است.
روشنايي ذرات نور عارتي نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولي ممكن نيست موجود باشند، ولي تاريك! بنابراين اگر كسي بگويد روشنايي هر محوطهاي از جهان، معلول نور است، پس روشنايي خود نور از كجا است، فوراً مي گوييم روشنايي نور جزء ذات آن است.
هم چنين هنگامي كه سؤال شود هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ مي دهيم هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل وجود و هستي از چه چيزي به وجود آمده است؟ معلوم است كه اصل وجود و هستي از چيزي به وجود نمي آيد، چون ديگرغير از وجود، عدم و نيستي است و وجود و هستي از عدم و نيستي به وجود نمي آيد.
البته منظور از ذاتي بودن رطوبت براي آب، شوري براي نمك، چربي براي روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتي آن است، پس آفريدگاري ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طوري كه هرگز نمي توان رطوبت را از آب جدا كرد. اين مثالها براي نزديك كردن مطلب به ذهن زده مي شود وگرنه بين اين مثالها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادي است، زيرا وقتي مي گوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعني آفريده كسي نيست و وجود و هستي، ذاتي او است.
اما وقتي مي گوييم روشنايي همه چيز از نور است و روشنايي نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگاري ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايي جزء ذات او باشد.
براي آشنائي بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به كتابهاي زيرمراجعه كنيد
آموزش عقايد ،آيت الله مصباح يزدي
نقد وطرح انديشه ها (در مباني اعتقادي )آيت الله سيد رضي شيرازی
www.morsalat.com