پرسش :
آيا خداوند را در روز قيامت به چشم مي بينيم؟
پاسخ :
به دلايل زير ديدن به مفهوم قابليت درك حسي درباره ذات مقدس خداوند ممكن نيست:
الف)-* خداوند وجود صِرف و بيحد و مرز است و همهي موجودات شعاع وجود اويند. از اين رو، دست اين پرتوهاي محدود، به دامان ادراك حسي آن وجود بينهايت نميرسد. قرآن شريف دراين باره ميفرمايد: «و لا يحيطون به علما؛ مخلوقات نميتوانند به او احاطه و آگاهي يابند»، (طه / 110).
ب)-* پذيرش امكان رؤيت حسي خداوند، به معني قبول جسماني بودن اوست. توضيح آن كه عمل ديدن، فرآيندي است مادي و طبيعي. لازمهي چنين فرآيندي ، مادي و جسماني بودن شيئ ديده شده، مكان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن ديگر خصوصيات مادي است. وانگهي، بر ردّ مادي بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلي داريم و هم دلائلي نقلي و قرآني. خلاصه برهان عقلي آن است كه نقص و فناپذيري، دارا بودن ابعاد، حادث بودن و... از ويژگيهاي ذاتي ماده است و چنين موجودي نميتواند واجب الوجود باشد، حال آن كه لازمهي وجود خداوندي، واجب الوجود بودن است. از جملهي دلائل قرآني بر نفي رؤيت حسّي آيه شريفهاي است كه ميفرمايد: «ليس كمثله شيء؛ او [= خداوند] به هيچ موجودي شباهت ندارد»، (شوري / 11). رؤيت حسّي خداوند، يعني پذيرش تشابه او با اشياء مرئي ديگر، در حالي كه آيه مذكور، هر گونه تشابه خداوند را با اشياء، نفي ميكند. چرا كه موجودي با ويژگيهاي واجب الوجود، قابل انطباق با هيچ صورت ذهنيهاي نيست تا مورد رؤيت واقع گردد. ابزار رؤيت ما، چشم ماست. مگر ممكن است خداوند، سببي از اسباب مادي را آن قدر تقويت كند كه با حفظ اثر و حقيقت خود، در يك امر خارج از مادّه و آثار آن، و بيرون از حدّ و نهايت عمل نموده و اثر باقي بگذارد؟ چشم ما سببي است از اسباب مادي كه سببيّتش تنها در امور مادي است و مُحال است عمل آن به چيزي تعلّق گيرد كه هيچ اثري از ماديت و خواص آن را ندارد. از اين رو، در آيه شريفه، (اعراف / 143) از سوي ديگر آياتي نيز حاكي از حقيقت مذكورند. مثلاً اين كه در آيه 103 از سوره انعام آمده است: «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار؛ هيچ ديدهاي قادر به ديدن او نيست و فقط او ديدهها را درك ميكند»، چنين ادعائي، مطلق است. چه در دنيا چه غير آن. با وجود محال بودن رؤيت حسي در مورد خداوند، خداوند به طريقي غير از راه حسّ، هم در دنيا و هم در قيامت قابل درك است:
الف- درك غيرحسّي خداوند در دنيا: همان وجود بيكرانهاي كه به تيررس حسّ آدمي نميرسد، قلب مؤمن او را به درك حضوري، با چشم دل و از طريق شهود باطن در مييابد. بديهي است منظور از دل در اينجا، آن عضو صنوبري شكل مادي نيست؛ بلكه حقيقتي است كه انسان را از ساير حيوانات، متمايز ميسازد. در اين ديدن، چشم و حتي فكر با بهرهگيري از استدلال، نقشي ندارد. چرا كه نهايت ثمرهي استدلال، اعتقاد است نه يافتن. حقيقت ايمان، دستمايهي چنين يافتني است و شرط اجتنابناپذير آن،دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگرديدن، و در كلافي از غفلت گرفتار نيامدن است. غفلت از يك امر موجود و مشهود. اما چه كنيم كه تيرگي گناهان، روي جانهاي آدمي را ميپوشاند و آن شعور باطني خدا نَما را كور ميكند، (مطففين / 15). فرياد قرآن كريم از اين غفلت انسانها، در آيات فراواني، بلند است، (اعراف / 179، يونس / 7، 92 و...).
ب- درك غيرحسّي خداوند در قيامت: منظور از اين نوع رؤيت كه در قرآن از اين به لقاء الله تعبير شده است، قطعيترين و روشنترين مراحل علم است. تعبير به رؤيت بر مبالغه در روشني و قطعيت آن است به همان گونه كه ما دربارهي معلومات حضوري خود، چنين تعبير ميكنيم مثلاً ميگوييم ميبينم كه فلان چيز را دوست دارم و از بهمان چيز كراهت ميورزم. چنين تعبيري به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آيات متعددي از قرآن، به چنين موضوعي اشاره كرده است از جمله: «وجوهٌ يومئذٍ ناضره الي ربّها ناظره؛ در روز قيامت، چهرههائي مسرورند و به خداي خود، نظر ميكنند»، (قيامت23) « ثمّ لترونّها عين اليقين؛ سپس به چشم يقين، جهنّم را خواهيد ديد». نيز در آياتي كه در آنها سخن از لقاء خداوند شده است مانند سوره كهف / 110. روشن است، محل پيمودن راه لقاء خداوند و به دست آوردن چنين علم ضروري، دنياست. و اگر با فقدان چنين علمي به عالم پس از مرگ منتقل گردد، با حرمان لقاء او رو به رو خواهد شد: «و من كان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي؛ كسي كه چشم دلش در اين دنيا كور باشد، در آخرت هم كور خواهد بود»، (اسراء / 72). از سوي ديگر، تا به عالم ديگر منتقل نشود، به ملاقات پروردگارش، نائل نميگردد «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه؛ اي انسان تو با رنج و مشقت به سوي خدايت در حركتي و او را ملاقات خواهي كرد»، (انشقاق / 6) . آياتي كه ميفرمايند بازگشت همه به سوي اوست: «انا لله و انا اليه راجعون». چرا كه تا وقتي انسان در قيد حيات دنيوي و به حكم اجبار سرگرم ادارهي جسم و تن خويش و برآوردن نيازهاي ضروري آن است، هرگز به چنين تشرّفي نائل نميگردد مگر آن كه به طور كلي و به تمام معناي كلمه از بدنش و توابع آن، منقطع گردد؛ يعني بميرد. مفهوم «لن تراني» كه در آيه شريفه، (اعراف / 143؛ نيز ر.ك: كهف / 67، اسراء / 37) در معناي نفي ابد به كار رفته است، نيز همين است. يعني، امكان رؤيت در اين دنيا، حتّي براي تو اي موسي كه از پيامبران اولوالعزم هستي امكانپذير نيست مگر آن كه بميري و به ملاقات من بيائي و آن وقت است كه آن علم ضروري را كه درخواست ميكني، نسبت به من خواهي يافت. آنجاست كه روح و جاني كه در عالم خاكي، راه لقاء خداوند را پيموده اما، در آنجا به دليل مشغول بودن به پروريدن تن خود و تحصيل نيازهاي طبيعي آن، امكان رؤيت خدا وجود نداشت، امكان چنين تشرّفي را مييابد. يعني با شعوري كه با آن يافتن حضوري خدا ممكن ميگردد و در دنيا، آن را تحصيل كرده بود، اما يك مانع وجود داشت و آن گرفتار بودن در قفس تن، پروردگار خود را به وجدان و بدون هيچ پردهاي درك ميكند.
در نكاتي كه ذكر شد، تفاوتي بين پيامبران و غير آنها وجود ندارد. و آن جا كه حضرت موسي(ع) ميفرمايد «ربّ ارني انظر اليك؛ خدايا، خود را به من بنمايان تا در تو نظاره كنم» خداوند پاسخ ميدهد «لن تراني يا موسي؛ اين نظاره در اين دنيا، امكانپذير نيست» چرا كه حصول آن علم ضروري در اينجا مُحال است»، (تفسير الميزان، ج 8، ص 254 به بعد)
براي آگاهي بيشتر به معاد شهيد مطهري و تفسير نمونه ذيل آيه 103 سوره انعام و آيه 22 سوره قيامت مراجعه كنيد.
www.morsalat.com
به دلايل زير ديدن به مفهوم قابليت درك حسي درباره ذات مقدس خداوند ممكن نيست:
الف)-* خداوند وجود صِرف و بيحد و مرز است و همهي موجودات شعاع وجود اويند. از اين رو، دست اين پرتوهاي محدود، به دامان ادراك حسي آن وجود بينهايت نميرسد. قرآن شريف دراين باره ميفرمايد: «و لا يحيطون به علما؛ مخلوقات نميتوانند به او احاطه و آگاهي يابند»، (طه / 110).
ب)-* پذيرش امكان رؤيت حسي خداوند، به معني قبول جسماني بودن اوست. توضيح آن كه عمل ديدن، فرآيندي است مادي و طبيعي. لازمهي چنين فرآيندي ، مادي و جسماني بودن شيئ ديده شده، مكان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن ديگر خصوصيات مادي است. وانگهي، بر ردّ مادي بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلي داريم و هم دلائلي نقلي و قرآني. خلاصه برهان عقلي آن است كه نقص و فناپذيري، دارا بودن ابعاد، حادث بودن و... از ويژگيهاي ذاتي ماده است و چنين موجودي نميتواند واجب الوجود باشد، حال آن كه لازمهي وجود خداوندي، واجب الوجود بودن است. از جملهي دلائل قرآني بر نفي رؤيت حسّي آيه شريفهاي است كه ميفرمايد: «ليس كمثله شيء؛ او [= خداوند] به هيچ موجودي شباهت ندارد»، (شوري / 11). رؤيت حسّي خداوند، يعني پذيرش تشابه او با اشياء مرئي ديگر، در حالي كه آيه مذكور، هر گونه تشابه خداوند را با اشياء، نفي ميكند. چرا كه موجودي با ويژگيهاي واجب الوجود، قابل انطباق با هيچ صورت ذهنيهاي نيست تا مورد رؤيت واقع گردد. ابزار رؤيت ما، چشم ماست. مگر ممكن است خداوند، سببي از اسباب مادي را آن قدر تقويت كند كه با حفظ اثر و حقيقت خود، در يك امر خارج از مادّه و آثار آن، و بيرون از حدّ و نهايت عمل نموده و اثر باقي بگذارد؟ چشم ما سببي است از اسباب مادي كه سببيّتش تنها در امور مادي است و مُحال است عمل آن به چيزي تعلّق گيرد كه هيچ اثري از ماديت و خواص آن را ندارد. از اين رو، در آيه شريفه، (اعراف / 143) از سوي ديگر آياتي نيز حاكي از حقيقت مذكورند. مثلاً اين كه در آيه 103 از سوره انعام آمده است: «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار؛ هيچ ديدهاي قادر به ديدن او نيست و فقط او ديدهها را درك ميكند»، چنين ادعائي، مطلق است. چه در دنيا چه غير آن. با وجود محال بودن رؤيت حسي در مورد خداوند، خداوند به طريقي غير از راه حسّ، هم در دنيا و هم در قيامت قابل درك است:
الف- درك غيرحسّي خداوند در دنيا: همان وجود بيكرانهاي كه به تيررس حسّ آدمي نميرسد، قلب مؤمن او را به درك حضوري، با چشم دل و از طريق شهود باطن در مييابد. بديهي است منظور از دل در اينجا، آن عضو صنوبري شكل مادي نيست؛ بلكه حقيقتي است كه انسان را از ساير حيوانات، متمايز ميسازد. در اين ديدن، چشم و حتي فكر با بهرهگيري از استدلال، نقشي ندارد. چرا كه نهايت ثمرهي استدلال، اعتقاد است نه يافتن. حقيقت ايمان، دستمايهي چنين يافتني است و شرط اجتنابناپذير آن،دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگرديدن، و در كلافي از غفلت گرفتار نيامدن است. غفلت از يك امر موجود و مشهود. اما چه كنيم كه تيرگي گناهان، روي جانهاي آدمي را ميپوشاند و آن شعور باطني خدا نَما را كور ميكند، (مطففين / 15). فرياد قرآن كريم از اين غفلت انسانها، در آيات فراواني، بلند است، (اعراف / 179، يونس / 7، 92 و...).
ب- درك غيرحسّي خداوند در قيامت: منظور از اين نوع رؤيت كه در قرآن از اين به لقاء الله تعبير شده است، قطعيترين و روشنترين مراحل علم است. تعبير به رؤيت بر مبالغه در روشني و قطعيت آن است به همان گونه كه ما دربارهي معلومات حضوري خود، چنين تعبير ميكنيم مثلاً ميگوييم ميبينم كه فلان چيز را دوست دارم و از بهمان چيز كراهت ميورزم. چنين تعبيري به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آيات متعددي از قرآن، به چنين موضوعي اشاره كرده است از جمله: «وجوهٌ يومئذٍ ناضره الي ربّها ناظره؛ در روز قيامت، چهرههائي مسرورند و به خداي خود، نظر ميكنند»، (قيامت23) « ثمّ لترونّها عين اليقين؛ سپس به چشم يقين، جهنّم را خواهيد ديد». نيز در آياتي كه در آنها سخن از لقاء خداوند شده است مانند سوره كهف / 110. روشن است، محل پيمودن راه لقاء خداوند و به دست آوردن چنين علم ضروري، دنياست. و اگر با فقدان چنين علمي به عالم پس از مرگ منتقل گردد، با حرمان لقاء او رو به رو خواهد شد: «و من كان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي؛ كسي كه چشم دلش در اين دنيا كور باشد، در آخرت هم كور خواهد بود»، (اسراء / 72). از سوي ديگر، تا به عالم ديگر منتقل نشود، به ملاقات پروردگارش، نائل نميگردد «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه؛ اي انسان تو با رنج و مشقت به سوي خدايت در حركتي و او را ملاقات خواهي كرد»، (انشقاق / 6) . آياتي كه ميفرمايند بازگشت همه به سوي اوست: «انا لله و انا اليه راجعون». چرا كه تا وقتي انسان در قيد حيات دنيوي و به حكم اجبار سرگرم ادارهي جسم و تن خويش و برآوردن نيازهاي ضروري آن است، هرگز به چنين تشرّفي نائل نميگردد مگر آن كه به طور كلي و به تمام معناي كلمه از بدنش و توابع آن، منقطع گردد؛ يعني بميرد. مفهوم «لن تراني» كه در آيه شريفه، (اعراف / 143؛ نيز ر.ك: كهف / 67، اسراء / 37) در معناي نفي ابد به كار رفته است، نيز همين است. يعني، امكان رؤيت در اين دنيا، حتّي براي تو اي موسي كه از پيامبران اولوالعزم هستي امكانپذير نيست مگر آن كه بميري و به ملاقات من بيائي و آن وقت است كه آن علم ضروري را كه درخواست ميكني، نسبت به من خواهي يافت. آنجاست كه روح و جاني كه در عالم خاكي، راه لقاء خداوند را پيموده اما، در آنجا به دليل مشغول بودن به پروريدن تن خود و تحصيل نيازهاي طبيعي آن، امكان رؤيت خدا وجود نداشت، امكان چنين تشرّفي را مييابد. يعني با شعوري كه با آن يافتن حضوري خدا ممكن ميگردد و در دنيا، آن را تحصيل كرده بود، اما يك مانع وجود داشت و آن گرفتار بودن در قفس تن، پروردگار خود را به وجدان و بدون هيچ پردهاي درك ميكند.
در نكاتي كه ذكر شد، تفاوتي بين پيامبران و غير آنها وجود ندارد. و آن جا كه حضرت موسي(ع) ميفرمايد «ربّ ارني انظر اليك؛ خدايا، خود را به من بنمايان تا در تو نظاره كنم» خداوند پاسخ ميدهد «لن تراني يا موسي؛ اين نظاره در اين دنيا، امكانپذير نيست» چرا كه حصول آن علم ضروري در اينجا مُحال است»، (تفسير الميزان، ج 8، ص 254 به بعد)
براي آگاهي بيشتر به معاد شهيد مطهري و تفسير نمونه ذيل آيه 103 سوره انعام و آيه 22 سوره قيامت مراجعه كنيد.
www.morsalat.com