پرسش :
دوست چگونه مي تواند انسان را به سمت کار حرامی بكشد در حالی که از آن کار حرام خبر داريم؟
پاسخ :
از آنجائي كه رابطه دوستى دو جزء مهم دارد: نخست محبت و ديگر مصاحبت پايدار. جزء دوم رفتارى است كه فرد خود انتخاب مىكند و از اين رو داراى ارزش اخلاقى مثبت يا منفى است. ولى جزء اول به خودى خود يك فعل ارادى نيست؛ محبت حالتى نفسانى است كه به اختيار انسان محقق نمىشود ولى مقدمات تحقق آن اختيارى هستند. شناخت، مهمترين مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصيل آن به اختيار انسان و افعال اختيارى او بستگى دارد.
مصاحبت دوستان با يكديگر ريشه در محبتهاى متنوعى دارد. بر حسب تفاوت محبتها، دوستى اقسامى مىيابد.
محبت دو انسان به يكديگر از سه حالت خارج نيست؛ بنابراين دوستى نيز سه قسم است:
1 - دو نفر ممكن است يكديگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگوى يكديگر لذت ببرند و هيچ مطلوب ديگرى را جستجو نكنند. به عبارت ديگر ممكن است مصاحبت دو نفر به غرض رسيدن به هيچ چيز ديگرى جز لذتى كه از مصاحبت با هم مىبرند نباشد.
لذت حاصل از مصاحبت مىتواند ناشى از كمال باشد كه دو دوست در هم مىشناسند. خواه كمال، ظاهرى باشد و خواه عقلى و معنوى، مانند: اخلاق نيكو به هر حال اگر التذاذ حاصل از اين مصاحبت، مذموم باشد مصاحبت از نظر اخلاقى ارزش منفى خواهد داشت.
2 - ممكن است دوستى دو نفر براى رسيدن به لذتى نباشد كه در نفس دوستى حاصل مىشود؛ بلكه دوستى وسيلهاى باشد كه رسيدن به يك امر محبوب را ممكن مىكند. در اين رابطه دوستى جزء اول دوستى يعنى محبت اصيل نيست. با اين حال همين محبت موجب اقدام به مصاحبت مىشود. اگر غرض از مصاحبت رسيدن به مطلوبى همچون مال و جاه و علم باشد ارزش اخلاقى مصاحبت وابسته به غرضى است كه فرد از كسب مال و جاه و علم دارد.
3 - نوع ديگرى از دوستى وجود دارد كه ناشى از محبت انسان به خداست. در بحث اخلاق الهى درباره آثار محبت خدا سخن گفتيم و يكى از آثار محبت بنده به خداوند، محبت به دوستان خداست. اگر كسى را به سبب بندگى خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد دوستى او ادامه دوستى خداست و آن را حب فى اللَّه مىخواهيم. مصاحبت فرد با كسى كه او را براى خدا دوست دارد فعلى با ارزش اخلاقى مثبت است. دوستى به خاطر خدا بسيار ارزشمند است. به طورى كه اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دوست داشته باشد ولى آن شخص در واقع اهل آتش باشد، خداوند به اين دوستى و محبت پاداش خواهد داد.
از امام باقر(ع) روايت شده است:
لو ان رجلا احب رجلا للَّه لاثابه اللَّه على حبه اياه و ان كان المحبوب فى علم اللَّه من اهل النار و لو ان رجلا ابغض رجلا للَّه لا صابه اللَّه على بغضه اياه و ان كان المبغض فى علم اللَّه من اهل الجنة؛ (302)
اگر كسى ديگرى را براى خدا دوست داشته باشد خداوند او را براى دوستيش پاداش مىدهد، حتى اگر محبوب او در علم خداوند اهل آتش باشد و اگر كسى را براى خدا دشمن دارد خداوند به او به سبب اين دشمنى صواب مىدهد، حتى اگر آن كه دشمن داشته است در علم خدا اهل بهشت باشد.
به نظر مىرسد اين روايت و برخى ديگر از روايات، به جزء نخست دوستى، يعنى محبت اشاره دارند و علت اين كه به يك حالت قلبى و غير اختيارى ثواب داده مىشود اين است كه مقدمات محبت به وسيله اعمال اختيارى فراهم مىشود.
جزء دوم دوستى يعنى مصاحبت با محبوب، عملى اختيارى است. بنابراين حتى اگر كسى در قلب خود محبت اهل معصيت و گمراهان را مىيابد بايد از دوستى با او بپرهيزد زيرا مصاحبت با او موجب گمراهى و هلاكت است. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است:
والمرء على دين خليله فلينظر احدكم من يخالل؛ (303)
آدمى بر دين دوست خود است پس همه بايد بنگرند كه با چه كسى دوستى مىكنند.
قرآن كريم نيز بر اين تأكيد مىكند:
يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا* يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا* لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجاءنى و كان الشيطان للانسان خذولا* (304)
و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مىگزد و مىگويد اى كاش با پيامبر راهى را بر مىگرفتم* اى واى كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم او بود كه مرا به گمراهى كشانيد پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره خوار كننده انسان است.
انتخاب دوست بايد با دقت و بررسى صورت پذيرد. نبايد به سبب محبتى كه در قلب خود مىيابيم با كسى دوستى كنيم؛ بلكه نخست بايد منشأ محبت را جستجو كرد و پس از اطمينان از الهى بودن آن محبت، رفتار و صلاحيتهاى فرد محبوب را بررسى نمود و در صورتى كه او انسانى مؤمن و صالح بود با او دوستى كرد. اگر اين گونه عمل شود دوستى پايدارى پديد خواهد آمد.
از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است:
من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأكدت مودته؛ (305)
كسى كه پس از بررسى دقيق كسى را دوست خود گيرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد يافت و دوستى آنان محكم مىشود.
ولى اگر برگزيدن دوست بدون بررسى باشد، منشأ فساد و گمراهى است.
امام على فرمودند:
من اتخذ اخا من غير اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار؛ (306)
كسى كه بدون بررسى دوستى برگزيند اضطرار او را به همراهى با بدكاران وادار مىكند.
دوست خوب و دوست بد
دوست خوب كسى است كه در حركت انسان به سوى كمال تأثير مثبت داشته باشد. دوست خوب بايد پيش از هر چيز انسانى مؤمن و صالح باشد. علاوه بر اين در روايات شرايطى براى دوست خوب بيان شده است، امام صادق(ع) فرمودند:
لا تكون الصداقه الا بحدودها فمن كانت فيه هذه الحدود اى شى منها فانسبه الى الصداقة: فاولها ان يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانية ان يرى زينك زينه و شينك شينه و الثالثه ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال، و الرابعه ان لا يمنعك شيئا تناله مقدرته، و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات؛ (307)
دوستى مشروط به حدودى است كسى كه او در اين حدود يا بعضى از آن هست او را دوست خود قرار ده: اول آن كه پنهان و آشكارش در نزد تو يكى باشد دوم آن كه نيكوى (آبروى) تو را نيكوى خود و عيب (بىابرويى) تو را عيب خود بداند سوم آن كه هيچ مقام و مالى او را در برابر تو دگرگون نسازد، چهارم آن كه از چيزى كه توان آن را دارد براى تو فروگذار نكند و پنجم آن كه همه اين ويژگىها را داشته باشد و تو را در بيچارگى رها نكند.
دوست بد كسى است كه از نظر عقيده و اخلاق گمراه است و يا انسان را از خدا و حركت به سوى او غافل مىسازد. در روايات دوستى برخى انسانها منع شده است. با توجه به اين روايات اوصاف دوست بد معلوم مىشود.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:
ينبغى للمسلم اين يجتنب مؤاخاة ثلاثه: الماجن و الحمق و الكذاب. فاما الماجن فيزين لك فعله و يحب ان تكون مثله، و لا يعينك على امر دينك و معادك و مقاربته جفاه و قسوه و مدخله و مخرجه عليك عار و اما الاحمق فانه لا يشير عليك بخير و لا يرجى لصرف السوء عنك و لو اجهد نفسه و ربما اراد منفعتك فضرك فموته خير من حياته و سكوته خير من نطقه و بعده خير من قربه. و اما الكذاب فانه لا يهنئك معه عيش ينقل حديثك و ينقل اليك الحديث كلما افنى احدوثه مطها بأخرى حتى انه يحدث بالصدق فلا يصدق و يغرى بين الناس بالعداوة و ينبت الشحناء فى الصدور، فاتقوا اللَّه و انظروا لا نفسكم؛ (308)
شايسته است كه انسان مسلمان از دوستى با سه گروه بپرهيزد: بىپروا، احمق و دروغگو.
اما شخص بىپروا عمل خويش را نزد خود جلوه مىدهد خوش دارد كه مانند او باشى و در كار دين و معاد تو را يارى نمىدهد، نزديكى با او جفا و سنگدلى است، رفت و آمد با او برايت ننگ است.
اما احمق او تو را به خير و صواب راهنمايى نمىكند در باز داشتن بدى از تو به او اميدى نيست، حتى اگر بكوشد. بسا كه سود تو را خواهد ولى به تو زيان رساند. پس مرگش بهتر از حيات و سكوتش بهتر از سخن گفتن و دوريش بهتر از نزديكى است.
و اما دروغگو با او هيچ خوشىاى تو را گوارا نيست، سخن تو را نزد ديگران مىبرد و سخن ديگران را نزد تو مىآورد. هر گاه سخنى را نقل كند آن را با چيزهاى ديگر پر و بال دهد. چنان كه حتى وقتى راست گويد تصديق نمىشود. مردم را به دشمنى بر انگيزد و در سينهها كينه روياند. پس از خدا بترسيد و مراقب خود باشيد. و....
www.dte.ir
از آنجائي كه رابطه دوستى دو جزء مهم دارد: نخست محبت و ديگر مصاحبت پايدار. جزء دوم رفتارى است كه فرد خود انتخاب مىكند و از اين رو داراى ارزش اخلاقى مثبت يا منفى است. ولى جزء اول به خودى خود يك فعل ارادى نيست؛ محبت حالتى نفسانى است كه به اختيار انسان محقق نمىشود ولى مقدمات تحقق آن اختيارى هستند. شناخت، مهمترين مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصيل آن به اختيار انسان و افعال اختيارى او بستگى دارد.
مصاحبت دوستان با يكديگر ريشه در محبتهاى متنوعى دارد. بر حسب تفاوت محبتها، دوستى اقسامى مىيابد.
محبت دو انسان به يكديگر از سه حالت خارج نيست؛ بنابراين دوستى نيز سه قسم است:
1 - دو نفر ممكن است يكديگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگوى يكديگر لذت ببرند و هيچ مطلوب ديگرى را جستجو نكنند. به عبارت ديگر ممكن است مصاحبت دو نفر به غرض رسيدن به هيچ چيز ديگرى جز لذتى كه از مصاحبت با هم مىبرند نباشد.
لذت حاصل از مصاحبت مىتواند ناشى از كمال باشد كه دو دوست در هم مىشناسند. خواه كمال، ظاهرى باشد و خواه عقلى و معنوى، مانند: اخلاق نيكو به هر حال اگر التذاذ حاصل از اين مصاحبت، مذموم باشد مصاحبت از نظر اخلاقى ارزش منفى خواهد داشت.
2 - ممكن است دوستى دو نفر براى رسيدن به لذتى نباشد كه در نفس دوستى حاصل مىشود؛ بلكه دوستى وسيلهاى باشد كه رسيدن به يك امر محبوب را ممكن مىكند. در اين رابطه دوستى جزء اول دوستى يعنى محبت اصيل نيست. با اين حال همين محبت موجب اقدام به مصاحبت مىشود. اگر غرض از مصاحبت رسيدن به مطلوبى همچون مال و جاه و علم باشد ارزش اخلاقى مصاحبت وابسته به غرضى است كه فرد از كسب مال و جاه و علم دارد.
3 - نوع ديگرى از دوستى وجود دارد كه ناشى از محبت انسان به خداست. در بحث اخلاق الهى درباره آثار محبت خدا سخن گفتيم و يكى از آثار محبت بنده به خداوند، محبت به دوستان خداست. اگر كسى را به سبب بندگى خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد دوستى او ادامه دوستى خداست و آن را حب فى اللَّه مىخواهيم. مصاحبت فرد با كسى كه او را براى خدا دوست دارد فعلى با ارزش اخلاقى مثبت است. دوستى به خاطر خدا بسيار ارزشمند است. به طورى كه اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دوست داشته باشد ولى آن شخص در واقع اهل آتش باشد، خداوند به اين دوستى و محبت پاداش خواهد داد.
از امام باقر(ع) روايت شده است:
لو ان رجلا احب رجلا للَّه لاثابه اللَّه على حبه اياه و ان كان المحبوب فى علم اللَّه من اهل النار و لو ان رجلا ابغض رجلا للَّه لا صابه اللَّه على بغضه اياه و ان كان المبغض فى علم اللَّه من اهل الجنة؛ (302)
اگر كسى ديگرى را براى خدا دوست داشته باشد خداوند او را براى دوستيش پاداش مىدهد، حتى اگر محبوب او در علم خداوند اهل آتش باشد و اگر كسى را براى خدا دشمن دارد خداوند به او به سبب اين دشمنى صواب مىدهد، حتى اگر آن كه دشمن داشته است در علم خدا اهل بهشت باشد.
به نظر مىرسد اين روايت و برخى ديگر از روايات، به جزء نخست دوستى، يعنى محبت اشاره دارند و علت اين كه به يك حالت قلبى و غير اختيارى ثواب داده مىشود اين است كه مقدمات محبت به وسيله اعمال اختيارى فراهم مىشود.
جزء دوم دوستى يعنى مصاحبت با محبوب، عملى اختيارى است. بنابراين حتى اگر كسى در قلب خود محبت اهل معصيت و گمراهان را مىيابد بايد از دوستى با او بپرهيزد زيرا مصاحبت با او موجب گمراهى و هلاكت است. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است:
والمرء على دين خليله فلينظر احدكم من يخالل؛ (303)
آدمى بر دين دوست خود است پس همه بايد بنگرند كه با چه كسى دوستى مىكنند.
قرآن كريم نيز بر اين تأكيد مىكند:
يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا* يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا* لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجاءنى و كان الشيطان للانسان خذولا* (304)
و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مىگزد و مىگويد اى كاش با پيامبر راهى را بر مىگرفتم* اى واى كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم او بود كه مرا به گمراهى كشانيد پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره خوار كننده انسان است.
انتخاب دوست بايد با دقت و بررسى صورت پذيرد. نبايد به سبب محبتى كه در قلب خود مىيابيم با كسى دوستى كنيم؛ بلكه نخست بايد منشأ محبت را جستجو كرد و پس از اطمينان از الهى بودن آن محبت، رفتار و صلاحيتهاى فرد محبوب را بررسى نمود و در صورتى كه او انسانى مؤمن و صالح بود با او دوستى كرد. اگر اين گونه عمل شود دوستى پايدارى پديد خواهد آمد.
از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است:
من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأكدت مودته؛ (305)
كسى كه پس از بررسى دقيق كسى را دوست خود گيرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد يافت و دوستى آنان محكم مىشود.
ولى اگر برگزيدن دوست بدون بررسى باشد، منشأ فساد و گمراهى است.
امام على فرمودند:
من اتخذ اخا من غير اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار؛ (306)
كسى كه بدون بررسى دوستى برگزيند اضطرار او را به همراهى با بدكاران وادار مىكند.
دوست خوب و دوست بد
دوست خوب كسى است كه در حركت انسان به سوى كمال تأثير مثبت داشته باشد. دوست خوب بايد پيش از هر چيز انسانى مؤمن و صالح باشد. علاوه بر اين در روايات شرايطى براى دوست خوب بيان شده است، امام صادق(ع) فرمودند:
لا تكون الصداقه الا بحدودها فمن كانت فيه هذه الحدود اى شى منها فانسبه الى الصداقة: فاولها ان يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانية ان يرى زينك زينه و شينك شينه و الثالثه ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال، و الرابعه ان لا يمنعك شيئا تناله مقدرته، و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات؛ (307)
دوستى مشروط به حدودى است كسى كه او در اين حدود يا بعضى از آن هست او را دوست خود قرار ده: اول آن كه پنهان و آشكارش در نزد تو يكى باشد دوم آن كه نيكوى (آبروى) تو را نيكوى خود و عيب (بىابرويى) تو را عيب خود بداند سوم آن كه هيچ مقام و مالى او را در برابر تو دگرگون نسازد، چهارم آن كه از چيزى كه توان آن را دارد براى تو فروگذار نكند و پنجم آن كه همه اين ويژگىها را داشته باشد و تو را در بيچارگى رها نكند.
دوست بد كسى است كه از نظر عقيده و اخلاق گمراه است و يا انسان را از خدا و حركت به سوى او غافل مىسازد. در روايات دوستى برخى انسانها منع شده است. با توجه به اين روايات اوصاف دوست بد معلوم مىشود.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:
ينبغى للمسلم اين يجتنب مؤاخاة ثلاثه: الماجن و الحمق و الكذاب. فاما الماجن فيزين لك فعله و يحب ان تكون مثله، و لا يعينك على امر دينك و معادك و مقاربته جفاه و قسوه و مدخله و مخرجه عليك عار و اما الاحمق فانه لا يشير عليك بخير و لا يرجى لصرف السوء عنك و لو اجهد نفسه و ربما اراد منفعتك فضرك فموته خير من حياته و سكوته خير من نطقه و بعده خير من قربه. و اما الكذاب فانه لا يهنئك معه عيش ينقل حديثك و ينقل اليك الحديث كلما افنى احدوثه مطها بأخرى حتى انه يحدث بالصدق فلا يصدق و يغرى بين الناس بالعداوة و ينبت الشحناء فى الصدور، فاتقوا اللَّه و انظروا لا نفسكم؛ (308)
شايسته است كه انسان مسلمان از دوستى با سه گروه بپرهيزد: بىپروا، احمق و دروغگو.
اما شخص بىپروا عمل خويش را نزد خود جلوه مىدهد خوش دارد كه مانند او باشى و در كار دين و معاد تو را يارى نمىدهد، نزديكى با او جفا و سنگدلى است، رفت و آمد با او برايت ننگ است.
اما احمق او تو را به خير و صواب راهنمايى نمىكند در باز داشتن بدى از تو به او اميدى نيست، حتى اگر بكوشد. بسا كه سود تو را خواهد ولى به تو زيان رساند. پس مرگش بهتر از حيات و سكوتش بهتر از سخن گفتن و دوريش بهتر از نزديكى است.
و اما دروغگو با او هيچ خوشىاى تو را گوارا نيست، سخن تو را نزد ديگران مىبرد و سخن ديگران را نزد تو مىآورد. هر گاه سخنى را نقل كند آن را با چيزهاى ديگر پر و بال دهد. چنان كه حتى وقتى راست گويد تصديق نمىشود. مردم را به دشمنى بر انگيزد و در سينهها كينه روياند. پس از خدا بترسيد و مراقب خود باشيد. و....
www.dte.ir