پرسش :
اگر امامت و خلافت، حق حضرت علی علیه السلام بود، چرا در اثبات خلافت خویش پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به حدیث غدیر استدلال نکرد؟
پاسخ :
این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول، در اصل اعتراض امام بر خلفا و بخش دوم، درباره استدلال به حدیث غدیر برای اثبات حق خویش است.
پاسخ بخش اول: اعتراض های ضمنی و کلی به غاصبان خلافت
بنا بر شواهد تاریخ، امیرمؤمنان، علی علیه السلام در موارد گوناگونی برای اثبات حق امامت و ولایت بلافصل خویش پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، در فرصت های مناسب، همواره اعتراض و انتقاد و به حدیث غدیر استدلال و احتجاج می کرد. این اعتراض ها و احتجاج ها بیان گر آن است که آن حضرت حتی لحظه ای از حق الهی خویش غافل نبوده است. اعتراض ها و انتقادهای امام از خلفا، گاه به صورت کلی و ضمنی و گاه به صورت مشخص و صریح بوده است که درباره هر یک توضیحی کوتاه می دهیم.
انتقادهای ضمنی آن حضرت را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
1. اشاره به مقام ممتاز اهل بیت علیهم السلام
امام علی علیه السلامدر نهج البلاغه برای اثبات حقانیت خویش و بیان جایگاه والای اهل بیت علیهم السلام و فلسفه وجودی امام و بیدارسازی مردم و باز داشتن آنها از هرگونه انحراف از راه مستقیم، با بیان نشانه ها و دلایل امامت و ولایت، به مقام ممتاز اهل بیت علیهم السلام (واینکه علوم و معارف آنها از منبعی فوق بشری سرچشمه می گیرد و نمی توان دیگران را با آنها مقایسه کرد) بسیار تصریح کرده است که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم.
حضرت علی علیه السلامدر خطبه دوم نهج البلاغه می فرماید:
لایُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام مِنْ هذِهِ الأمَّةِ أَحَدٌ، وَ لایُسَوِّی بِهِم مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُم عَلَیْهِ أَبَدَاً. هُمْ أَسَاسُ الدَّینِ، وَ عِمَادُ الْیَقِینِ. إِلَیْهِمْ یَفِی ءُالْغالِی، و َبِهِم یُلْحَقُ التَّالیِ، وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِ الْوِلایَةِ، وَ فِیهِمُ الوَصِیَّةُ و َالوِرَاثَةُ.
هیچ کس از این امت را با آل محمد علیهم السلام نمی توان مقایسه کرد و آنها که از نعمت آل محمد علیهم السلام بهره گرفتند، هرگز با آنان برابر نخواهند بود؛ زیرا آنان اساس دین و پایه یقینند. غلوّ کننده، به سوی آنان باز می گردد و عقب مانده، به آنان می پیوندد. شرایط ولایت امور مسلمانان در آنها جمع است و سفارش [پیامبر] درباره آنهاست و آنان [کمالات نبوی را] به ارث برده اند.
این خطبه شیوای حضرت نشان می دهد اهل بیت علیهم السلام معنویت و جایگاه بسیار والایی دارند. ازاین رو، نمی توان هیچ کس را با آنان مقایسه کرد. همان گونه که در مسئله نبوت، مقایسه کردن دیگر افراد با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نادرست است، در امر خلافت و امامت نیز با وجود افرادی از اهل بیت علیهم السلام، سخن از دیگران بیهوده است.
آن حضرت در خطبه 109 نهج البلاغه نیز می فرماید:
نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلاَئِکَةِ، وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَ یَنَابِیعُ الْحُکْمِ، نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.
ما درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن های علوم و سرچشمه های حکمت هاییم. یاری کنندگان و دوستان ما منتظر رحمت و دشمنان ما منتظر مجازاتند.
البته موارد فراوانی در این باره موجود است که پرداختن به همه آنها در توان این نوشتار نیست.1
2. اشاره به برتری خویش برای خلافت
امام علی علیه السلام در موارد زیر از خلافت به عنوان حق خویش یاد کرده است:
آن حضرت در خطبه ششم نهج البلاغه می فرماید:
وَ اللّهِ مَازِلْتُ مَدْفُوعَاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأثَرَاً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ علیه السلام حَتَّی یَوْمِ النَّاسِ هَذَا.
به خدا سوگند، از زمان وفات پیامبر تا امروز همواره از حقم باز داشته شده ام [و حق مسلّمم از من سلب شده است] و دیگران را که هرگز همسان من نبودند، بر من مقدّم داشته اند.
حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه با صراحت در این باره می فرماید:
فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذی وَ فِی الْحَلْقِ شَجَاً، أَرَی تُرَاثِی نَهْبَاً.
صبر کردم، درحالی که گویی در چشمم خاشاک بود و استخوان راه گلویم را گرفته بود؛ زیرا حق موروثی خود را می دیدم که به غارت برده می شود.
ایشان در خطبه سوم نهج البلاغه نیز می فرماید:
أما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبی قُحافَة وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا.
به خدا سوگند، پسر ابوقحافه (ابوبکر) پیراهن خلافت را بر تن کرد، درحالی که خوب می دانست موقعیت من در مسئله خلافت، مانند محور سنگ آسیاب است.
3. اشاره به خویشاوندی خود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
امام علی علیه السلام به مناسبت های مختلف، به خویشاوندی اش با رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرده است که نمونه هایی از آن را بیان می کنیم:
الف) واکنش در برابر ماجرای سقیفه
وقتی حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (28 صفر سال 11 هجری) از اخبار سقیفه باخبر شد، پرسید: «انصار چه کردند؟» گفتند: آنان خواستند زمامداری را از میان خودشان و مهاجران تعیین کنند.
حضرت فرمود: «آیا به گروه انصار این طور استدلال و احتجاج نکردید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیت کرده است که به نیکوکار انصار نیکی شود و از بدکارشان چشم پوشی گردد؟!» پرسیدند: این حدیث چگونه بر رد رهبری انصار دلالت دارد؟ امام فرمود: «اگر امامت امت در میان آنها باشد، وصیت [پیامبر ]به آنها نخواهد بود.» سپس حضرت پرسید: «قریشیان (ابوبکر و عمر و...) چه گفتند؟» گفتند: اینها استدلال کردند که خلیفه پیامبر باید از [خویشان پیامبر و از فروع] شجره رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. حضرت علی علیه السلامتبسمی کرد و فرمود: «اینها به خودِ درخت استناد و میوه درخت را ضایع می کنند».2
ب) بیعت نکردن با عثمان
پس از آنکه عبدالرحمان و دیگران (اعضای شورای رهبری که عمر آنان را برگزیده بود) با عثمان بیعت کردند، علی علیه السلام از بیعت با عثمان خودداری کرد و فرمود: «برای من حقی است. اگر آن را به من برگردانید، می پذیرم... .» سپس افزود: «شما را به خدا سوگند، آیا در میان شما کسی غیر از من هست که رسول الله صلی الله علیه و آله درباره او بفرماید: مَنْ کُنْتُ مُولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ؟» گفتند: نه. حضرت دوباره فرمود: «آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدرباره او فرموده باشد: أنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؟» گفتند: نه.
حضرت پرسید: «آیا می دانید اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از میدان جنگ گریختند و من در میدان ماندم و هرگز فرار نکردم؟» همگی گفتند: آری.
حضرت پرسید: «آیا می دانید من نخستین کسی هستم که اسلام آوردم؟» گفتند: آری. سپس فرمود: «کدام یک از شما از نظر نسب به پیامبر نزدیک ترید؟» گفتند: شما.3
امیر مؤمنان، علی علیه السلامدوباره پرسید: « آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدرباره او فرموده باشد: لَا یُحِبُّکَ إلاَّ مُؤمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلاَّ کَافِرٌ؛ دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر کافر؟» گفتند: نه.
حضرت پرسید: «آیا می دانید رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ یَدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ کَیْفَ مَادَارَ؛ حق با علی و علی با حق است؛ حق، دائرمدار علی است.» همه تصدیق کردند.
سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود: إِنّی تارکٌ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتی أَهل بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضِ؛ من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را. اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شوید و آن دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند؟» همگی گفتند: آری.4
پاسخ بخش دوم: استدلال به حدیث غدیر
برای پاسخ به بخش دوم پرسش، می توان به منابع معتبر شیعه و اهل سنت مراجعه کرد. در این نوشتار، به برخی احادیث اهل سنت اشاره می کنیم که بر استدلال امام علی علیه السلامبه حدیث غدیر، برای اثبات حق خویش دلالت دارد.
1. ابی طفیل می گوید:
علی علیه السلام، مردم را در رُحبه (میدان کوفه) جمع کرد. سپس به آنها فرمود: «به خدا سوگند می دهم هر مسلمانی که در روز غدیر خم، گفتار پیامبر خدا را شنیده است، برخیزد و شهادت دهد.» پس سی تن از مردم برخاستند [و به این امر شهادت دادند].
ابوطفیل می افزاید:
من از جمع مردم خارج شدم، درحالی که [پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و] در تردید به سر می بردم. [پس] به دیدن زید بن ارقم رفتم و آنچه را از علی علیه السلام در آن روز دیده و شنیده بودم، با وی در میان گذاشتم و گفتم: آیا قبول نداری؟ زید بن ارقم گفت: [حق همان است که شنیده ای. ]من همه آن مطالب را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ام که درباره او (علی علیه السلام) می فرمود.5
2. ابونعیم این جریان را به گونه ای دیگر نقل می کند. وی می گوید:
بسیاری از مردم برخاستند و شهادت دادند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله [در غدیر خم]، درحالی که دست حضرت علی علیه السلام را گرفته بود، فرمود: «آیا می دانید من به مؤمنان، از خود آنان سزاوارترم؟» مردم در پاسخ گفتند: آری، چنین است ای رسول خدا! آن گاه حضرت فرمود: «هر کس من مولای او هستم، این (علی) مولای اوست. خدایا دوست بدار هر کسی را که با او دوستی کند و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمنی کند».6
3. حضرت علی علیه السلام بارها در مسجد کوفه به واقعه غدیر و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن روز تمسک می جست و برای اثبات حقانیت خویش، به حدیث شریف غدیر استدلال می کرد، چنان که زید بن ارقم می گوید:
علی علیه السلام مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: «به خدا سوگند می دهم هر کس که گفتار پیامبر را که فرمود: «هر که من مولا [و فرمان روا]ی اویم، علی مولای اوست. خدایا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن دار»، شنید، [برخیزد و ]گواهی دهد.» پس در این هنگام دوازده تن از اهل بدر برخاستند و به راستی این گفتار شهادت دادند.7
4. عامر بن واثله این گونه روایت می کند:
پس از آنکه عبدالرحمان و دیگران با عثمان بیعت کردند، امام علی علیه السلام از بیعت با عثمان سر باز زد و فرمود:
شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در جمع شما غیر از من کسی هست که پیامبر درباره او فرموده باشد: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار. حاضران باید این مطلب را به غایبان برسانند؟» [اعضای شورا ]گفتند: به خدا سوگند، نه.8
5. امام علی علیه السلامدر خطبه ای که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهتمسک جست. در این محفل، انس بن مالک که در غدیر نیز حضور داشت، مصلحت اندیشی پیشه کرد و از گواهی دادن سر باز زد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در این باره چنین می نویسد:
مشهور است علی علیه السلام در رحبه کوفه مردم را به خدا سوگند داد و فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم، هرکس در بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع از آن حضرت شنید که درباره من فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلیٌّ مَوْلاَهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، [برخیزد و ]گواهی دهد.» مردانی برخاستند و به آن گواهی دادند.9
سپس علی علیه السلام به انس بن مالک فرمود: «تو نیز آن روز حضور داشتی. چه شده است [که گواهی نمی دهی؟]» انس گفت: ای امیر مؤمنان! سن من زیاد شده و آنچه را فراموش کرده ام، بیش از چیزهایی است که به یاد دارم. حضرت به او فرمود: «اگر دروغ گو باشی، خداوند تو را به چنان سفیدی مبتلا کند که حتی عمامه نیز آن را پنهان نسازد.» پس انس پیش از آنکه بمیرد، مبتلا به پیسی شد.
در این باره روایت های فراوانی در منابع اهل سنت آمده است.10
پی نوشتها:
1. براى مطالعه بیشتر نک: نهج البلاغه، خطبه 144، 154 و 239.
2. نهج البلاغه، خطبه 67.
3. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه به تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1959 م، چ 1، ج 6 ، صص 167 و 168.
4. حضرت على علیه السلام احتجاج مفصلى با اعضاى شورا دارد که مرحوم طبرسى تمام احتجاجات امام را در کتاب خود آورده است. نک: احتجاج، ج 1، صص 188 ـ 210؛ احمد بن محمد خوارزمى، المناقب، تحقیق: شیخ محمودى، ایران، 1411 هـ . ق، ص 217.
5. مسند ابن حنبل، ج 7، ص 82، ح 19321؛ نسائى، خصائص امیرالمؤمنین، ص 173، ح 93؛ ابراهیم بن کثیر، البدایة والنهایة، ج 5، ص 211 و ج 7، ص 347.
6. شرح نهج البلاغه، به تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1959م، چ 1،ج 6 ، صص 167 و 168.
7. سلیمان ابن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 5، ص 175، ح 4996 و ص 171، ح 4985؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 74؛ ابن مغازلى شافعى، المناقب، ص 23.
8. شرح نهج البلاغه، ج 6 ، صص 167 و 168؛ ابن مغازلى شافعى، المناقب، ص 114؛ خطیب خوارزمى، مناقب، ص 222.
9. شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 217؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 156؛ حلیه الاولیاء، ج 5، ص 26؛ ابن قطیبه، معارف، ص 580.
10. ابن اثیر، أسدالغابه فى معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 4، ص 28، باب العین؛ ج 6، ص 126، ح 5933؛ الاصابة، ج 4، ص 276، ح 5170؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفة، 1403 هـ . ق، ج 4، ص 419؛ المعجم الأوسط، ج 2، ص 324، ح 2110 و ص 369، ح 2254؛ ابن مغازلى، مناقب، ص 26، ح 38؛ نسائى، خصائص امیرالمؤمنین، ص 126، ح 85؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، 1408 هـ . ق، ج 7، ص 348؛ ابن حنبل، مسند، ج 1، ص 182، ح 641؛ علامه سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، بیروت، مؤسسه أهل بیت علیهم السلام،1401 هـ . ق، ص 35؛ بشارة المصطفى، ص 191؛ ابن ابى شیبه، المصنف، ج 7، ص 499، ح 28؛ ابن أبى عاصم، السنة، ص 593، ح 1376؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 211؛ مسند ابن حنبل، ج 1، ص 253، ح 964؛ محمدالجوینى، فرائدالسمطین، ج 1، ص 69، باب 10، ح 36؛ حلیه الأولیاء، ج 5، ص 26؛ کوفى، مناقب، ج 2، ص 451، ح 941؛ مسند ابن حنبل، ج 9، ص 43، ح 23168؛ الحافظ ابن عساکر الشافعى، ترجمة الإمام على بن ابى طالب من تاریخ دمشق، ج 2، ص 24، ح 523.
www.irc.ir
این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول، در اصل اعتراض امام بر خلفا و بخش دوم، درباره استدلال به حدیث غدیر برای اثبات حق خویش است.
پاسخ بخش اول: اعتراض های ضمنی و کلی به غاصبان خلافت
بنا بر شواهد تاریخ، امیرمؤمنان، علی علیه السلام در موارد گوناگونی برای اثبات حق امامت و ولایت بلافصل خویش پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، در فرصت های مناسب، همواره اعتراض و انتقاد و به حدیث غدیر استدلال و احتجاج می کرد. این اعتراض ها و احتجاج ها بیان گر آن است که آن حضرت حتی لحظه ای از حق الهی خویش غافل نبوده است. اعتراض ها و انتقادهای امام از خلفا، گاه به صورت کلی و ضمنی و گاه به صورت مشخص و صریح بوده است که درباره هر یک توضیحی کوتاه می دهیم.
انتقادهای ضمنی آن حضرت را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
1. اشاره به مقام ممتاز اهل بیت علیهم السلام
امام علی علیه السلامدر نهج البلاغه برای اثبات حقانیت خویش و بیان جایگاه والای اهل بیت علیهم السلام و فلسفه وجودی امام و بیدارسازی مردم و باز داشتن آنها از هرگونه انحراف از راه مستقیم، با بیان نشانه ها و دلایل امامت و ولایت، به مقام ممتاز اهل بیت علیهم السلام (واینکه علوم و معارف آنها از منبعی فوق بشری سرچشمه می گیرد و نمی توان دیگران را با آنها مقایسه کرد) بسیار تصریح کرده است که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم.
حضرت علی علیه السلامدر خطبه دوم نهج البلاغه می فرماید:
لایُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام مِنْ هذِهِ الأمَّةِ أَحَدٌ، وَ لایُسَوِّی بِهِم مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُم عَلَیْهِ أَبَدَاً. هُمْ أَسَاسُ الدَّینِ، وَ عِمَادُ الْیَقِینِ. إِلَیْهِمْ یَفِی ءُالْغالِی، و َبِهِم یُلْحَقُ التَّالیِ، وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِ الْوِلایَةِ، وَ فِیهِمُ الوَصِیَّةُ و َالوِرَاثَةُ.
هیچ کس از این امت را با آل محمد علیهم السلام نمی توان مقایسه کرد و آنها که از نعمت آل محمد علیهم السلام بهره گرفتند، هرگز با آنان برابر نخواهند بود؛ زیرا آنان اساس دین و پایه یقینند. غلوّ کننده، به سوی آنان باز می گردد و عقب مانده، به آنان می پیوندد. شرایط ولایت امور مسلمانان در آنها جمع است و سفارش [پیامبر] درباره آنهاست و آنان [کمالات نبوی را] به ارث برده اند.
این خطبه شیوای حضرت نشان می دهد اهل بیت علیهم السلام معنویت و جایگاه بسیار والایی دارند. ازاین رو، نمی توان هیچ کس را با آنان مقایسه کرد. همان گونه که در مسئله نبوت، مقایسه کردن دیگر افراد با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نادرست است، در امر خلافت و امامت نیز با وجود افرادی از اهل بیت علیهم السلام، سخن از دیگران بیهوده است.
آن حضرت در خطبه 109 نهج البلاغه نیز می فرماید:
نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلاَئِکَةِ، وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَ یَنَابِیعُ الْحُکْمِ، نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.
ما درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن های علوم و سرچشمه های حکمت هاییم. یاری کنندگان و دوستان ما منتظر رحمت و دشمنان ما منتظر مجازاتند.
البته موارد فراوانی در این باره موجود است که پرداختن به همه آنها در توان این نوشتار نیست.1
2. اشاره به برتری خویش برای خلافت
امام علی علیه السلام در موارد زیر از خلافت به عنوان حق خویش یاد کرده است:
آن حضرت در خطبه ششم نهج البلاغه می فرماید:
وَ اللّهِ مَازِلْتُ مَدْفُوعَاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأثَرَاً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ علیه السلام حَتَّی یَوْمِ النَّاسِ هَذَا.
به خدا سوگند، از زمان وفات پیامبر تا امروز همواره از حقم باز داشته شده ام [و حق مسلّمم از من سلب شده است] و دیگران را که هرگز همسان من نبودند، بر من مقدّم داشته اند.
حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه با صراحت در این باره می فرماید:
فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذی وَ فِی الْحَلْقِ شَجَاً، أَرَی تُرَاثِی نَهْبَاً.
صبر کردم، درحالی که گویی در چشمم خاشاک بود و استخوان راه گلویم را گرفته بود؛ زیرا حق موروثی خود را می دیدم که به غارت برده می شود.
ایشان در خطبه سوم نهج البلاغه نیز می فرماید:
أما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبی قُحافَة وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا.
به خدا سوگند، پسر ابوقحافه (ابوبکر) پیراهن خلافت را بر تن کرد، درحالی که خوب می دانست موقعیت من در مسئله خلافت، مانند محور سنگ آسیاب است.
3. اشاره به خویشاوندی خود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
امام علی علیه السلام به مناسبت های مختلف، به خویشاوندی اش با رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرده است که نمونه هایی از آن را بیان می کنیم:
الف) واکنش در برابر ماجرای سقیفه
وقتی حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (28 صفر سال 11 هجری) از اخبار سقیفه باخبر شد، پرسید: «انصار چه کردند؟» گفتند: آنان خواستند زمامداری را از میان خودشان و مهاجران تعیین کنند.
حضرت فرمود: «آیا به گروه انصار این طور استدلال و احتجاج نکردید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیت کرده است که به نیکوکار انصار نیکی شود و از بدکارشان چشم پوشی گردد؟!» پرسیدند: این حدیث چگونه بر رد رهبری انصار دلالت دارد؟ امام فرمود: «اگر امامت امت در میان آنها باشد، وصیت [پیامبر ]به آنها نخواهد بود.» سپس حضرت پرسید: «قریشیان (ابوبکر و عمر و...) چه گفتند؟» گفتند: اینها استدلال کردند که خلیفه پیامبر باید از [خویشان پیامبر و از فروع] شجره رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. حضرت علی علیه السلامتبسمی کرد و فرمود: «اینها به خودِ درخت استناد و میوه درخت را ضایع می کنند».2
ب) بیعت نکردن با عثمان
پس از آنکه عبدالرحمان و دیگران (اعضای شورای رهبری که عمر آنان را برگزیده بود) با عثمان بیعت کردند، علی علیه السلام از بیعت با عثمان خودداری کرد و فرمود: «برای من حقی است. اگر آن را به من برگردانید، می پذیرم... .» سپس افزود: «شما را به خدا سوگند، آیا در میان شما کسی غیر از من هست که رسول الله صلی الله علیه و آله درباره او بفرماید: مَنْ کُنْتُ مُولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ؟» گفتند: نه. حضرت دوباره فرمود: «آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدرباره او فرموده باشد: أنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؟» گفتند: نه.
حضرت پرسید: «آیا می دانید اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از میدان جنگ گریختند و من در میدان ماندم و هرگز فرار نکردم؟» همگی گفتند: آری.
حضرت پرسید: «آیا می دانید من نخستین کسی هستم که اسلام آوردم؟» گفتند: آری. سپس فرمود: «کدام یک از شما از نظر نسب به پیامبر نزدیک ترید؟» گفتند: شما.3
امیر مؤمنان، علی علیه السلامدوباره پرسید: « آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدرباره او فرموده باشد: لَا یُحِبُّکَ إلاَّ مُؤمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلاَّ کَافِرٌ؛ دوست نمی دارد تو را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر کافر؟» گفتند: نه.
حضرت پرسید: «آیا می دانید رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ یَدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ کَیْفَ مَادَارَ؛ حق با علی و علی با حق است؛ حق، دائرمدار علی است.» همه تصدیق کردند.
سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود: إِنّی تارکٌ فِیکُمْ الثَّقَلَیْنِ کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتی أَهل بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضِ؛ من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را. اگر به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شوید و آن دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند؟» همگی گفتند: آری.4
پاسخ بخش دوم: استدلال به حدیث غدیر
برای پاسخ به بخش دوم پرسش، می توان به منابع معتبر شیعه و اهل سنت مراجعه کرد. در این نوشتار، به برخی احادیث اهل سنت اشاره می کنیم که بر استدلال امام علی علیه السلامبه حدیث غدیر، برای اثبات حق خویش دلالت دارد.
1. ابی طفیل می گوید:
علی علیه السلام، مردم را در رُحبه (میدان کوفه) جمع کرد. سپس به آنها فرمود: «به خدا سوگند می دهم هر مسلمانی که در روز غدیر خم، گفتار پیامبر خدا را شنیده است، برخیزد و شهادت دهد.» پس سی تن از مردم برخاستند [و به این امر شهادت دادند].
ابوطفیل می افزاید:
من از جمع مردم خارج شدم، درحالی که [پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و] در تردید به سر می بردم. [پس] به دیدن زید بن ارقم رفتم و آنچه را از علی علیه السلام در آن روز دیده و شنیده بودم، با وی در میان گذاشتم و گفتم: آیا قبول نداری؟ زید بن ارقم گفت: [حق همان است که شنیده ای. ]من همه آن مطالب را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ام که درباره او (علی علیه السلام) می فرمود.5
2. ابونعیم این جریان را به گونه ای دیگر نقل می کند. وی می گوید:
بسیاری از مردم برخاستند و شهادت دادند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله [در غدیر خم]، درحالی که دست حضرت علی علیه السلام را گرفته بود، فرمود: «آیا می دانید من به مؤمنان، از خود آنان سزاوارترم؟» مردم در پاسخ گفتند: آری، چنین است ای رسول خدا! آن گاه حضرت فرمود: «هر کس من مولای او هستم، این (علی) مولای اوست. خدایا دوست بدار هر کسی را که با او دوستی کند و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمنی کند».6
3. حضرت علی علیه السلام بارها در مسجد کوفه به واقعه غدیر و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن روز تمسک می جست و برای اثبات حقانیت خویش، به حدیث شریف غدیر استدلال می کرد، چنان که زید بن ارقم می گوید:
علی علیه السلام مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: «به خدا سوگند می دهم هر کس که گفتار پیامبر را که فرمود: «هر که من مولا [و فرمان روا]ی اویم، علی مولای اوست. خدایا هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن دار»، شنید، [برخیزد و ]گواهی دهد.» پس در این هنگام دوازده تن از اهل بدر برخاستند و به راستی این گفتار شهادت دادند.7
4. عامر بن واثله این گونه روایت می کند:
پس از آنکه عبدالرحمان و دیگران با عثمان بیعت کردند، امام علی علیه السلام از بیعت با عثمان سر باز زد و فرمود:
شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در جمع شما غیر از من کسی هست که پیامبر درباره او فرموده باشد: «هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار. حاضران باید این مطلب را به غایبان برسانند؟» [اعضای شورا ]گفتند: به خدا سوگند، نه.8
5. امام علی علیه السلامدر خطبه ای که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهتمسک جست. در این محفل، انس بن مالک که در غدیر نیز حضور داشت، مصلحت اندیشی پیشه کرد و از گواهی دادن سر باز زد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در این باره چنین می نویسد:
مشهور است علی علیه السلام در رحبه کوفه مردم را به خدا سوگند داد و فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم، هرکس در بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجه الوداع از آن حضرت شنید که درباره من فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلیٌّ مَوْلاَهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، [برخیزد و ]گواهی دهد.» مردانی برخاستند و به آن گواهی دادند.9
سپس علی علیه السلام به انس بن مالک فرمود: «تو نیز آن روز حضور داشتی. چه شده است [که گواهی نمی دهی؟]» انس گفت: ای امیر مؤمنان! سن من زیاد شده و آنچه را فراموش کرده ام، بیش از چیزهایی است که به یاد دارم. حضرت به او فرمود: «اگر دروغ گو باشی، خداوند تو را به چنان سفیدی مبتلا کند که حتی عمامه نیز آن را پنهان نسازد.» پس انس پیش از آنکه بمیرد، مبتلا به پیسی شد.
در این باره روایت های فراوانی در منابع اهل سنت آمده است.10
پی نوشتها:
1. براى مطالعه بیشتر نک: نهج البلاغه، خطبه 144، 154 و 239.
2. نهج البلاغه، خطبه 67.
3. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه به تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1959 م، چ 1، ج 6 ، صص 167 و 168.
4. حضرت على علیه السلام احتجاج مفصلى با اعضاى شورا دارد که مرحوم طبرسى تمام احتجاجات امام را در کتاب خود آورده است. نک: احتجاج، ج 1، صص 188 ـ 210؛ احمد بن محمد خوارزمى، المناقب، تحقیق: شیخ محمودى، ایران، 1411 هـ . ق، ص 217.
5. مسند ابن حنبل، ج 7، ص 82، ح 19321؛ نسائى، خصائص امیرالمؤمنین، ص 173، ح 93؛ ابراهیم بن کثیر، البدایة والنهایة، ج 5، ص 211 و ج 7، ص 347.
6. شرح نهج البلاغه، به تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1959م، چ 1،ج 6 ، صص 167 و 168.
7. سلیمان ابن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج 5، ص 175، ح 4996 و ص 171، ح 4985؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 74؛ ابن مغازلى شافعى، المناقب، ص 23.
8. شرح نهج البلاغه، ج 6 ، صص 167 و 168؛ ابن مغازلى شافعى، المناقب، ص 114؛ خطیب خوارزمى، مناقب، ص 222.
9. شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 217؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 156؛ حلیه الاولیاء، ج 5، ص 26؛ ابن قطیبه، معارف، ص 580.
10. ابن اثیر، أسدالغابه فى معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 4، ص 28، باب العین؛ ج 6، ص 126، ح 5933؛ الاصابة، ج 4، ص 276، ح 5170؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفة، 1403 هـ . ق، ج 4، ص 419؛ المعجم الأوسط، ج 2، ص 324، ح 2110 و ص 369، ح 2254؛ ابن مغازلى، مناقب، ص 26، ح 38؛ نسائى، خصائص امیرالمؤمنین، ص 126، ح 85؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، 1408 هـ . ق، ج 7، ص 348؛ ابن حنبل، مسند، ج 1، ص 182، ح 641؛ علامه سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، بیروت، مؤسسه أهل بیت علیهم السلام،1401 هـ . ق، ص 35؛ بشارة المصطفى، ص 191؛ ابن ابى شیبه، المصنف، ج 7، ص 499، ح 28؛ ابن أبى عاصم، السنة، ص 593، ح 1376؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 211؛ مسند ابن حنبل، ج 1، ص 253، ح 964؛ محمدالجوینى، فرائدالسمطین، ج 1، ص 69، باب 10، ح 36؛ حلیه الأولیاء، ج 5، ص 26؛ کوفى، مناقب، ج 2، ص 451، ح 941؛ مسند ابن حنبل، ج 9، ص 43، ح 23168؛ الحافظ ابن عساکر الشافعى، ترجمة الإمام على بن ابى طالب من تاریخ دمشق، ج 2، ص 24، ح 523.
www.irc.ir