پرسش :
آیا انسان ها با وجود پیشرفت در صنعت، تکنولوژى و تشکیلات اجتماعى، در حسن روابط با یکدیگر نیز پیشرفت کرده اند؟
پاسخ :
اگر این پیشرفت پیدا شده باشد، اسمش واقعا تکامل است، تعالى است؛ یعنى مثلاً آیا انسان ها در احساس تعاون نسبت به یکدیگر پیشرفت کرده اند؟ یعنى انسان امروز نسبت به انسان هاى [گذشته] بیشتر احساس تعاون مى کند؟ آیا در احساس مسئولیت و درک مسئولیت نسبت به انسان هاى دیگر به همان [اندازه] پیشروى پیدا شده است؟ عواطف انسان ها [با] به یکدیگر به همان نسبت پیشروى پیدا کرده است؟ آیا بهره کشى انسان از انسان واقعا از بین رفته یا شکل [آن] عوض شده و درجاتى فزونى گرفته است؟ آیا تجاوز انسان به حقوق انسان کاهش یافته است؟ آیا به همان نسبت که ابزار، پیشرفت کرده است و به همان نسبت که ساختمان اجتماعى، تنوع و تشکّل پیدا کرده است، [ارزش هاى انسانى ]هم پیش رفته یا این مسائل به حال اول باقى مانده است؟ ممکن است کسى مدعى شود که این مسائل نه تنها پیش نرفته، بلکه عقب گرد هم کرده است. به عبارت دیگر، آیا [در کل]، ارزش هاى انسانى و اساسا آنچه ملاک و معیار انسانیت انسان است، به همان [مقدار] جلو آمده است؟ در این [باره]نظریات مختلفى وجود دارد. بعضى ها [کاملاً]، منکر و بدبین هستند به اینکه از این [لحاظ] پیشرفتى براى انسان حاصل شده باشد؛ چون مى گویند اگر ملاک پیشرفت، آسایش و سعادت انسان است، مشکل است که [بگوییم در این امور پیشرفتى حاصل شده است] حتى در مورد ابزارها نیز چنین سخنى گفته اند. راجع به اینکه [چگونه ]پیشرفت [صنعت و تکنولوژى در مقایسه با ]آسایش انسان مورد تردید قرار گرفته است، دو مثال عرض مى کنم:
مثال اول، سرعت:
یکى از [آثار پیشرفت صنعت و تکنولوژى امروزى،] سرعت است؛ یعنى انسان در ابزار، آن چنان پیشرفت کرده که سرعت را به حد بالایى رسانده است. آیا در صد سال پیش امکان داشت که گروهى از دانشجویان محترم در ظرف یک دقیقه از تهران به وسیله تلفن از من دعوت بکنند و آمدن من هم در ظرف یک ساعت به وسیله هواپیما صورت بگیرد؟ نه، سرعت، فوق العاده افزایش پیدا کرده است، ولى آیا این سرعت را [در مقایسه با ایجاد] آسایش انسان مى توانیم پیشرفت بدانیم؟ یا اینکه چون سرعت یک وسیله است، [همان گونه] که سبب شده در یک قسمت هایى براى انسان آسایش بیاورد، سبب شده است که در قسمت هاى دیگر، آسایش را از انسان سلب بکند؛ زیرا همان[گونه] که این سرعت، یک انسان با حسن نیّت را زودتر به مقصد مى رساند، انسان پلید را هم زودتر به مقصدش مى رساند؛ یعنى درست است که یک انسان سالم و با حسن نیّت، دستش قوى تر شده و پایش سریع تر گشته، ولى یک انسان پلید هم همین طور شده است. افزایش سرعت سبب شده است که مثلاً وسیله آدم کشى را هم در ظرف چند ساعت از این [سوى ]دنیا به آن [سوى] دنیا منتقل بکنند و هزارها و بلکه میلیون ها آدم را یک جا بکشند. مثال دیگر: آیا پیشرفت طب واقعا پیشرفت انسان است؟ به ظاهر بله؛ زیرا وقتى که خودم و بچه ام را نگاه مى کنم، مى بینم اگر بچه ام دیفترى بگیرد، فورا دارو پیدا مى شود و معالجه مى گردد. شک ندارم که این پیشروى است، ولى بعضى ها مثل الکسیس کارل که با مقیاس انسانیت حساب مى کنند، معتقدند که پیشرفت طب دارد نسل انسان را [به تدریج] ضعیف مى کند. کارل مى گوید: در گذشته انسان ها با بیمارى ها مبارزه مى کردند، انسان هاى ضعیف از بین مى رفتند و قوى ها باقى مى ماندند. در نتیجه نسل انسان [کم کم] قوى تر مى شد و نیز انسان دچار تراکم جمعیّت نمى شد، ولى حالا این طب سبب شده که انسان هاى ضعیف و مردنى را که از نظر طبیعت محکوم به مرگ هستند، به طور مصنوعى نگاه دارد. سپس نسل بعد از این به وجود مى آید، نه از اصلح. نتیجه این است که نسل آینده بشریّت رو به ضعف مى رود. مثلاً بچه اى که هفت ماهه به دنیا آمده است، در قانون طبیعت محکوم به مرگ است، ولى حالا که طب پیشرفت کرده، او را با وسایل خودش نگهدارى مى کند. درست است که او مى ماند، ولى نسل او در آینده چه خواهد شد؟ همچنین مسئله تراکم جمعیّت پیش مى آید و در تراکم جمعیّت بسا انسان هایى که براى بهبود نسل بشر اصلح هستند، از میان مى روند و انسان هایى که براى بهبود نسل بشر صلاحیت ندارند، به وسیله اى باقى مى مانند. این است که این موضوع مورد تردید واقع شده است.
مثال دوم، وسایل ارتباط جمعى:
درباره وسایل خبر رسانى و به اصطلاح وسایل ارتباط جمعى یا به تعبیر فارسى امروزى، رسانه هاى گروهى، آدم [دوست دارد] خبرى را که به آن علاقه مند است، سر ساعت بشنود، ولى این را هم حساب بکنید که همین، خودش چقدر دلهره ها و اضطراب ها و چقدر ناراحتى ها براى بشر به وجود مى آورد. بسیارى چیزها است که مصلحت بشر این است که آن را نداند. [مثلاً]، در قدیم مردمى که در شیراز بودند، هیچ وقت اطلاّع پیدا نمى کردند که در [شهرى مثل] قوچان سیلى آمده و چندین هزار نفر را بى خانمان و نابوده کرده است، ولى حالا اطلاع پیدا مى کنند و ناراحت مى شوند و [نیز] هزاران حوادث ناراحت کننده دیگر که در گوشه و کنار دنیا اتفاق مى افتد.
پس در مسئله روابط انسان با انسان یا نمى توان گفت پیشرفت و تکامل صورت گرفته است یا اگر هم صورت گرفته است، بدون شک به آن نسبت که [صنعت و تکنولوژى] و تشکیلات [اجتماعات بشرى] جلو رفته، حسن رابطه انسان با انسان بهبود پیدا نکرده است.1
4. [با توجه به تکامل] روابط اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، آیا خود دین هم باید تکامل یابد؟
جواب این سؤال به درک ما از معناى دین وابسته است. اگر دین را به صورت پدیده اى که در یک زمان، تحت یک سلسله شرایط خاص زمانى و مکانى به وجود آمده است، (یعنى یک پدیده وابسته به زمان و مکان) فهمیده ایم، اولاً آن دین نیست و ثانیا اگر دین باشد، باید متغیّر باشد، ولى اگر ما دین را عبارت از بیان قوانین تکامل اجتماعى بدانیم؛ یعنى همان[گونه] که مثلاً علم، قوانین، تکامل طبیعى را کشف کرد، دین، قوانین تکامل اجتماعى را ـ که یک تکامل اکتسابى است ـ از راه وحى بیان کرد، در این صورت، قانون تکامل که دیگر متکامل نیست، چون قانون تکامل است. مثلاً در تکامل طبیعى، اگر گفتید نباتات روى این قوانین، تکامل پیدا کرده اند، آیا همین طور که نباتات تکامل پیدا کرده اند، قوانین تکامل هم تکامل پیدا کرده اند؟ نه، قانون، پدیده نیست، پدیده هاى عالم تکامل پیدا مى کنند. پیامبر خودش پدیده است. بنابراین، متولّد مى شود، رشد مى کند، عمر مى کند و مى میرد: «اِنَّکَ مَیِّتَ وَ اِنَّهُم مَیِّتونَ»، ولى قرآن [قرآن، مقصود این کاغذها نیست، اگر مقصود این کاغذها باشد که اینها هم پوسیده و کهنه مى شود ]یک سلسله حقایق و معارف و یک سلسله قوانینى است که براى بشر آمده است. بنابراین، مى ماند. اى پیامبر! تو مى میرى، ولى قرآن باقى مى ماند. تو پدیده اى، ولى قرآن، قانون است. پدیده از بین مى رود، ولى قانون باقى مى ماند.2
پی نوشتها:
1 .تکامل اجتماعى انسان، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 21 ـ 25.
2 .همان، صص 32 و 33.
www.irc.ir
www.irc.ir
اگر این پیشرفت پیدا شده باشد، اسمش واقعا تکامل است، تعالى است؛ یعنى مثلاً آیا انسان ها در احساس تعاون نسبت به یکدیگر پیشرفت کرده اند؟ یعنى انسان امروز نسبت به انسان هاى [گذشته] بیشتر احساس تعاون مى کند؟ آیا در احساس مسئولیت و درک مسئولیت نسبت به انسان هاى دیگر به همان [اندازه] پیشروى پیدا شده است؟ عواطف انسان ها [با] به یکدیگر به همان نسبت پیشروى پیدا کرده است؟ آیا بهره کشى انسان از انسان واقعا از بین رفته یا شکل [آن] عوض شده و درجاتى فزونى گرفته است؟ آیا تجاوز انسان به حقوق انسان کاهش یافته است؟ آیا به همان نسبت که ابزار، پیشرفت کرده است و به همان نسبت که ساختمان اجتماعى، تنوع و تشکّل پیدا کرده است، [ارزش هاى انسانى ]هم پیش رفته یا این مسائل به حال اول باقى مانده است؟ ممکن است کسى مدعى شود که این مسائل نه تنها پیش نرفته، بلکه عقب گرد هم کرده است. به عبارت دیگر، آیا [در کل]، ارزش هاى انسانى و اساسا آنچه ملاک و معیار انسانیت انسان است، به همان [مقدار] جلو آمده است؟ در این [باره]نظریات مختلفى وجود دارد. بعضى ها [کاملاً]، منکر و بدبین هستند به اینکه از این [لحاظ] پیشرفتى براى انسان حاصل شده باشد؛ چون مى گویند اگر ملاک پیشرفت، آسایش و سعادت انسان است، مشکل است که [بگوییم در این امور پیشرفتى حاصل شده است] حتى در مورد ابزارها نیز چنین سخنى گفته اند. راجع به اینکه [چگونه ]پیشرفت [صنعت و تکنولوژى در مقایسه با ]آسایش انسان مورد تردید قرار گرفته است، دو مثال عرض مى کنم:
مثال اول، سرعت:
یکى از [آثار پیشرفت صنعت و تکنولوژى امروزى،] سرعت است؛ یعنى انسان در ابزار، آن چنان پیشرفت کرده که سرعت را به حد بالایى رسانده است. آیا در صد سال پیش امکان داشت که گروهى از دانشجویان محترم در ظرف یک دقیقه از تهران به وسیله تلفن از من دعوت بکنند و آمدن من هم در ظرف یک ساعت به وسیله هواپیما صورت بگیرد؟ نه، سرعت، فوق العاده افزایش پیدا کرده است، ولى آیا این سرعت را [در مقایسه با ایجاد] آسایش انسان مى توانیم پیشرفت بدانیم؟ یا اینکه چون سرعت یک وسیله است، [همان گونه] که سبب شده در یک قسمت هایى براى انسان آسایش بیاورد، سبب شده است که در قسمت هاى دیگر، آسایش را از انسان سلب بکند؛ زیرا همان[گونه] که این سرعت، یک انسان با حسن نیّت را زودتر به مقصد مى رساند، انسان پلید را هم زودتر به مقصدش مى رساند؛ یعنى درست است که یک انسان سالم و با حسن نیّت، دستش قوى تر شده و پایش سریع تر گشته، ولى یک انسان پلید هم همین طور شده است. افزایش سرعت سبب شده است که مثلاً وسیله آدم کشى را هم در ظرف چند ساعت از این [سوى ]دنیا به آن [سوى] دنیا منتقل بکنند و هزارها و بلکه میلیون ها آدم را یک جا بکشند. مثال دیگر: آیا پیشرفت طب واقعا پیشرفت انسان است؟ به ظاهر بله؛ زیرا وقتى که خودم و بچه ام را نگاه مى کنم، مى بینم اگر بچه ام دیفترى بگیرد، فورا دارو پیدا مى شود و معالجه مى گردد. شک ندارم که این پیشروى است، ولى بعضى ها مثل الکسیس کارل که با مقیاس انسانیت حساب مى کنند، معتقدند که پیشرفت طب دارد نسل انسان را [به تدریج] ضعیف مى کند. کارل مى گوید: در گذشته انسان ها با بیمارى ها مبارزه مى کردند، انسان هاى ضعیف از بین مى رفتند و قوى ها باقى مى ماندند. در نتیجه نسل انسان [کم کم] قوى تر مى شد و نیز انسان دچار تراکم جمعیّت نمى شد، ولى حالا این طب سبب شده که انسان هاى ضعیف و مردنى را که از نظر طبیعت محکوم به مرگ هستند، به طور مصنوعى نگاه دارد. سپس نسل بعد از این به وجود مى آید، نه از اصلح. نتیجه این است که نسل آینده بشریّت رو به ضعف مى رود. مثلاً بچه اى که هفت ماهه به دنیا آمده است، در قانون طبیعت محکوم به مرگ است، ولى حالا که طب پیشرفت کرده، او را با وسایل خودش نگهدارى مى کند. درست است که او مى ماند، ولى نسل او در آینده چه خواهد شد؟ همچنین مسئله تراکم جمعیّت پیش مى آید و در تراکم جمعیّت بسا انسان هایى که براى بهبود نسل بشر اصلح هستند، از میان مى روند و انسان هایى که براى بهبود نسل بشر صلاحیت ندارند، به وسیله اى باقى مى مانند. این است که این موضوع مورد تردید واقع شده است.
مثال دوم، وسایل ارتباط جمعى:
درباره وسایل خبر رسانى و به اصطلاح وسایل ارتباط جمعى یا به تعبیر فارسى امروزى، رسانه هاى گروهى، آدم [دوست دارد] خبرى را که به آن علاقه مند است، سر ساعت بشنود، ولى این را هم حساب بکنید که همین، خودش چقدر دلهره ها و اضطراب ها و چقدر ناراحتى ها براى بشر به وجود مى آورد. بسیارى چیزها است که مصلحت بشر این است که آن را نداند. [مثلاً]، در قدیم مردمى که در شیراز بودند، هیچ وقت اطلاّع پیدا نمى کردند که در [شهرى مثل] قوچان سیلى آمده و چندین هزار نفر را بى خانمان و نابوده کرده است، ولى حالا اطلاع پیدا مى کنند و ناراحت مى شوند و [نیز] هزاران حوادث ناراحت کننده دیگر که در گوشه و کنار دنیا اتفاق مى افتد.
پس در مسئله روابط انسان با انسان یا نمى توان گفت پیشرفت و تکامل صورت گرفته است یا اگر هم صورت گرفته است، بدون شک به آن نسبت که [صنعت و تکنولوژى] و تشکیلات [اجتماعات بشرى] جلو رفته، حسن رابطه انسان با انسان بهبود پیدا نکرده است.1
4. [با توجه به تکامل] روابط اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، آیا خود دین هم باید تکامل یابد؟
جواب این سؤال به درک ما از معناى دین وابسته است. اگر دین را به صورت پدیده اى که در یک زمان، تحت یک سلسله شرایط خاص زمانى و مکانى به وجود آمده است، (یعنى یک پدیده وابسته به زمان و مکان) فهمیده ایم، اولاً آن دین نیست و ثانیا اگر دین باشد، باید متغیّر باشد، ولى اگر ما دین را عبارت از بیان قوانین تکامل اجتماعى بدانیم؛ یعنى همان[گونه] که مثلاً علم، قوانین، تکامل طبیعى را کشف کرد، دین، قوانین تکامل اجتماعى را ـ که یک تکامل اکتسابى است ـ از راه وحى بیان کرد، در این صورت، قانون تکامل که دیگر متکامل نیست، چون قانون تکامل است. مثلاً در تکامل طبیعى، اگر گفتید نباتات روى این قوانین، تکامل پیدا کرده اند، آیا همین طور که نباتات تکامل پیدا کرده اند، قوانین تکامل هم تکامل پیدا کرده اند؟ نه، قانون، پدیده نیست، پدیده هاى عالم تکامل پیدا مى کنند. پیامبر خودش پدیده است. بنابراین، متولّد مى شود، رشد مى کند، عمر مى کند و مى میرد: «اِنَّکَ مَیِّتَ وَ اِنَّهُم مَیِّتونَ»، ولى قرآن [قرآن، مقصود این کاغذها نیست، اگر مقصود این کاغذها باشد که اینها هم پوسیده و کهنه مى شود ]یک سلسله حقایق و معارف و یک سلسله قوانینى است که براى بشر آمده است. بنابراین، مى ماند. اى پیامبر! تو مى میرى، ولى قرآن باقى مى ماند. تو پدیده اى، ولى قرآن، قانون است. پدیده از بین مى رود، ولى قانون باقى مى ماند.2
پی نوشتها:
1 .تکامل اجتماعى انسان، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 21 ـ 25.
2 .همان، صص 32 و 33.
www.irc.ir
www.irc.ir