پرسش :
نقش دین در زندگى فردى و اجتماعى را تبیین کنید؟
پاسخ :
نقش دین در اجتماع جزئى از نقش دین در زندگى است. دین تنها در زندگى اجتماعى انسان [همچون] قانون و حکومت، نقش مؤثر ندارد، [بلکه] در زندگى فردى نیز نقش بسیار مؤثرى دارد؛ به ویژه دین اسلام یک نقش مستقیم و یک نقش غیرمستقیم در زندگى اجتماعى دارد. نقش مستقیم آن این است که مستقیما روى قانون، حکومت، سیاست و مفهوم حقوق و عدالت نظر دارد. از این نظر، یک فلسفه اجتماعى و یک مکتب است و نقش غیر مستقیمش این است که افراد را براى زندگى اجتماعى آماده مى کند.
نقش دین و ایمان در زندگى فردى، یکى بسط شخصیت و خروج از خودخواهى است. به قول راسل: «کارى که منظور از آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدى به بار نخواهد آورد» [و] نه تنها براى دیگران نتیجه مفیدى به بار نخواهد آورد، کمالى هم در شخصیت فرد به وجود نخواهد آورد. شخصیتش توسعه نخواهد یافت و طبعا لذتش هم محدود و ناقص خواهد ماند. اگر در انسان، ایمان و اعتقاد به اصلى [ارادت به شخص و یا به آب و خاک نیز به صورت اصل در مى آید که ایمان و ارادت مى شود] باشد که بتواند انسان را به خود جذب و نسبت به خود فداکار کند، کانون حیات او را گرم تر و با نشاط تر و روشن تر و با رونق تر مى کند. پس یکى از آثار ایمان دینى این است که انسان را از خودى و خودپرستى خارج مى کند و شخصیت او را بسط مى دهد.
یکى دیگر [از آثار ایمان دینى،] شیرین کردن تلخى کار و سبک کردن سنگینى آن است. یکى دیگر تحمل پذیر کردن [سختى ها و مصیبت ها] است. یکى دیگر دلپذیر کردن پیرى، زایل کردن وحشت مرگ و تغییر دادن مفهوم مرگ از نیستى به تحول و انتقال است. یکى دیگر جلوگیرى از بیمارى روانى است. [یکى] دیگر آشنا شدن با نوعى لذت است که لذت روحانى نامیده مى شود. [یکى] دیگر امیدوارى به حق و حقیقت است و اینکه در ترازوى جهان، حق و باطل برابر نیست. [یکى] دیگر رضایت و انطباق و خوش بینى به نظام عالم است. همچنین [یکى دیگر از آثار ایمان دینى،] قدرت تملک نفس و رام کردن طبیعت نفسانى است.
نقش دین در اجتماع، یکى این است که پشتوانه اخلاق اجتماعى [همچون] صداقت و امانت [است]. اخلاق بدون ایمان، اسکناس بدون پشتوانه است. استدلال بدون منطق است. یکى دیگر، اطمینان و اعتماد افراد به یکدیگر است. [به ویژه] در روابط خانوادگى، در دوستى ها و معاشرت ها، در همکارى ها و تعاون ها.
حسن روابط اجتماعى به دو چیز است: عدالت و محبت. عدالت یعنى قناعت به حقوق و حدود خود و احترام به حقوق دیگران. و محبت یعنى یکى شدن روحى با دیگران. درد و رنج او را درد و رنج خود احساس کردن و لذت و خوشى او را لذت و خوشى خود احساس کردن. به عبارت دیگر، زندگى اجتماعى دو رکن دارد: قانون، عواطف. دین، هم پشتوانه حقوق و قانون است و هم برانگیزاننده عواطف و احساسات انسانى. در زمینه احترام به حقوق و قانون، شواهد تاریخى در اسلام فراوان است؛ مثلاً داستان على علیه السلام و هرموزان و عبیدالله عمر و داستان على علیه السلام و عقیل، داستان على علیه السلام و کسانى که در زمان عثمان اخاذى کرده بودند. از جنبه منفى، اوضاع امروز بهترین شاهد است که به قول ژرزوئه دوکاسترو «جهان در حالى که در علم و صنعت پیشرفت کرده است، سیاست جهان دوران توحش را طى مى کند».
نقش مهم دین در اجتماع این است که نوعى انقلاب فکرى و وجدانى به وجود مى آورد که عواطف و احساسات و هدف ها و ایدئال ها و معیارها دگرگون مى شود و جهان بینى عوض مى شود. آدمى خود را داراى رسالت احساس مى کند. زندگى اجتماعى جهت خاص پیدا مى کند و جهتى دیگر غیر از جهت زندگى فردى [را] درک مى کند. نوع دل بستگى ها عوض مى شود.
www.irc.ir
نقش دین در اجتماع جزئى از نقش دین در زندگى است. دین تنها در زندگى اجتماعى انسان [همچون] قانون و حکومت، نقش مؤثر ندارد، [بلکه] در زندگى فردى نیز نقش بسیار مؤثرى دارد؛ به ویژه دین اسلام یک نقش مستقیم و یک نقش غیرمستقیم در زندگى اجتماعى دارد. نقش مستقیم آن این است که مستقیما روى قانون، حکومت، سیاست و مفهوم حقوق و عدالت نظر دارد. از این نظر، یک فلسفه اجتماعى و یک مکتب است و نقش غیر مستقیمش این است که افراد را براى زندگى اجتماعى آماده مى کند.
نقش دین و ایمان در زندگى فردى، یکى بسط شخصیت و خروج از خودخواهى است. به قول راسل: «کارى که منظور از آن فقط درآمد باشد، نتیجه مفیدى به بار نخواهد آورد» [و] نه تنها براى دیگران نتیجه مفیدى به بار نخواهد آورد، کمالى هم در شخصیت فرد به وجود نخواهد آورد. شخصیتش توسعه نخواهد یافت و طبعا لذتش هم محدود و ناقص خواهد ماند. اگر در انسان، ایمان و اعتقاد به اصلى [ارادت به شخص و یا به آب و خاک نیز به صورت اصل در مى آید که ایمان و ارادت مى شود] باشد که بتواند انسان را به خود جذب و نسبت به خود فداکار کند، کانون حیات او را گرم تر و با نشاط تر و روشن تر و با رونق تر مى کند. پس یکى از آثار ایمان دینى این است که انسان را از خودى و خودپرستى خارج مى کند و شخصیت او را بسط مى دهد.
یکى دیگر [از آثار ایمان دینى،] شیرین کردن تلخى کار و سبک کردن سنگینى آن است. یکى دیگر تحمل پذیر کردن [سختى ها و مصیبت ها] است. یکى دیگر دلپذیر کردن پیرى، زایل کردن وحشت مرگ و تغییر دادن مفهوم مرگ از نیستى به تحول و انتقال است. یکى دیگر جلوگیرى از بیمارى روانى است. [یکى] دیگر آشنا شدن با نوعى لذت است که لذت روحانى نامیده مى شود. [یکى] دیگر امیدوارى به حق و حقیقت است و اینکه در ترازوى جهان، حق و باطل برابر نیست. [یکى] دیگر رضایت و انطباق و خوش بینى به نظام عالم است. همچنین [یکى دیگر از آثار ایمان دینى،] قدرت تملک نفس و رام کردن طبیعت نفسانى است.
نقش دین در اجتماع، یکى این است که پشتوانه اخلاق اجتماعى [همچون] صداقت و امانت [است]. اخلاق بدون ایمان، اسکناس بدون پشتوانه است. استدلال بدون منطق است. یکى دیگر، اطمینان و اعتماد افراد به یکدیگر است. [به ویژه] در روابط خانوادگى، در دوستى ها و معاشرت ها، در همکارى ها و تعاون ها.
حسن روابط اجتماعى به دو چیز است: عدالت و محبت. عدالت یعنى قناعت به حقوق و حدود خود و احترام به حقوق دیگران. و محبت یعنى یکى شدن روحى با دیگران. درد و رنج او را درد و رنج خود احساس کردن و لذت و خوشى او را لذت و خوشى خود احساس کردن. به عبارت دیگر، زندگى اجتماعى دو رکن دارد: قانون، عواطف. دین، هم پشتوانه حقوق و قانون است و هم برانگیزاننده عواطف و احساسات انسانى. در زمینه احترام به حقوق و قانون، شواهد تاریخى در اسلام فراوان است؛ مثلاً داستان على علیه السلام و هرموزان و عبیدالله عمر و داستان على علیه السلام و عقیل، داستان على علیه السلام و کسانى که در زمان عثمان اخاذى کرده بودند. از جنبه منفى، اوضاع امروز بهترین شاهد است که به قول ژرزوئه دوکاسترو «جهان در حالى که در علم و صنعت پیشرفت کرده است، سیاست جهان دوران توحش را طى مى کند».
نقش مهم دین در اجتماع این است که نوعى انقلاب فکرى و وجدانى به وجود مى آورد که عواطف و احساسات و هدف ها و ایدئال ها و معیارها دگرگون مى شود و جهان بینى عوض مى شود. آدمى خود را داراى رسالت احساس مى کند. زندگى اجتماعى جهت خاص پیدا مى کند و جهتى دیگر غیر از جهت زندگى فردى [را] درک مى کند. نوع دل بستگى ها عوض مى شود.
www.irc.ir