پرسش :
آیا امام حسین - علیه السلام - می دانست شهید می شود ؟ چرا با پای خودش به سوی مرگ رفت؟ آیا این کار خودکشی و هلاک کردن خود نیست؟
پاسخ :
در پاسخ به سوال مورد نظر اوّلاً باید بگوییم که با توجه به احادیث و روایاتی که در کتب شیعه مثل کافی و بصائر و کتب شیخ صدوق و غیره ضبط شده است، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف است و به سبب اذن الهی، با کمترین توجهی هرچه را بخواهد می داند. چنان که خداوند متعال می فرماید: "عالم الغیب فلا یظهر علی غیبة احداً الا ّمن ارتضی من رسولٍ"1 این آیه نشان می دهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معناست که غیب را مستقلاً و از پیش خود (بالذات) کسی جز خدا نمی داند؛ ولی ممکن است پیغمبران و اولیای الهی به اذن الله بدانند.
نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که این علم موهبتی، قابل هیچ گونه تخلّف نیست، چرا که همان علمی است که در لوح محفوظ ثبت شده است و یک آگاهی است از آن چه قضای حتمی خداوند به آن تعلّق گرفته.
مرحوم علاّمة طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان در این باره می گوید: سید الشهداء - علیه السلام - به عقیدة شیعة امامیه سومین جانشین، از جانشینان پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - و صاحب ولایت کلیه می باشد، علم امام ـ علیه السلام ـ به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع طبق آن چه از ادلّة نقلیه و براهین عقلیه برمی آید، دو قسم است: قسم اول: امام - علیه السلام - در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشد به حقایق جهان هستی به اذن خداوندی واقف است، اعمّ از آن ها که تحت حس قرار دارند، یا آن ها که بیرون از دایرة حس می باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادّی است. پیغمبر - صلی الله علیه و آله - به نص قرآن کریم و هم چنین امام - علیه السلام - ( عترت پیامبر) بشری است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می دهد مانند اعمال سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آن چه را شایسته می بیند انجام می دهد.1
لازمة قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم ( از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می گیرد ولازمة امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از آن جهت که ضروری الوقوع و از جهت متعلق قضای حتمی بودنِ آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس "علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست" این شخص با وجود علم به خطر زندگی عادی خود را ادامه می دهد، اگرچه منتهی به خطر خواهد شد و مشمول آیة "ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکهَ"2 نیست. زیرا در تهلکه واقع شده است، نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. آن چه در بارة این آیه خصوصاً باید ذکر شود این که، این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ چرا که از ما قبل آیه که می فرماید: "وأنفقوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکهَ" این گونه فهمیده می شود که: "اگر انفاق نکنید اموالتان را در امور مهمّه و دشوار جهاد، پس همانا مستولی می گردد بر شما دشمن شما و شما را به هلاکت می رساند." روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده که در یکی از جنگ ها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله برد، پس مردم فریاد زدند که خودش را در هلاکت انداخت و خود را به کشتن داد (آیة مذکور را قرائت کردند) سپس ابو ایّوب انصاری گفت: من عالم تر از شما هستم به این آیه، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که همراهی کردیم پیامبر - صلی الله علیه و آله - را و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، برگشتیم به سوی اهل و اموال خودمان و به این گونه خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، هلاکت اهل، مال و ترک جهاد است.3
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعة حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سید الشهدا - علیه السلام - در آخرین ساعت زندگی خود، در میان خاک و خون می فرمود: "بر قضا و حکم تو ای خدا صبر پیشه می کنم ای فریاد رسِ کسی که جز تو فریادرسی ندارد."4 هم چنین در خطبه ای که در هنگام بیرون آمدن از مکّه قرائت نمود، فرمود: "رضا الله رضانا اهل البیت". رضای الهی همان رضای اهل بیت است.
آن چه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که این علمِ قطعی امام به حوادث قطعیِ غیر قابل تغییر، مستلزم جبر نیست، چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمی آید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی را اختیاری از راه اراده انجام دهد، بدیهی است که این فعل با این اوصاف لازم التحقق خواهد بود و با این همه اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد، ارادة خداوند از مرادش تخلّف می کند؛ " وما تشاؤون الاّ ان یشاء الله رب العالمین"5
پس این گونه سؤالات که (اگر سیدالشهدا - علیه السلام علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی به کوفیان نامه نوشت؟ چرا خود رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خداوند می فرماید: "ولا تلقوا بایدکم الی التهلکهَ"6 و چرا و.؟!) بی اساس است چرا که امام ـ علیه السلام ـ می دانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد، چنان که خداوند در کلام خود در سورة آل عمران در برابر آن ها که در جنگ احد گفته بودند: " اگر یاران کشته شده، پیش ما بودند نمی مُردند."؛ می فرماید: یعنی: "بگو، اگر در خانه هایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاه های خود بیرون می آمدند." 7
اما در مورد قسم دوم از علم امام: این نوع علمِ امام تکلیف آور و وظیفه آور است به خلاف آن قسم اول از علم امام ـ علیه السلام ـ که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین - علیه السلام – بر اساس قراین و شواهد و محاسبات ظاهری نیز آگاهی به شهادت خود و یارانش داشت ـ بنابر ادلّه ای که در ذیل مطلب بیان می شود - ولی به این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام فروگذار نکرد.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند بر آن که امام از شهادت خود و حاصل نشدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می دانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست، پس هدف آن حضرت از قیام اساساً، اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شُبهات و انحرافاتِ فکری و نجات اسلام و امت اسلامی و دفع ضربات کشندة حکومت یزید از دین بود. اینک به برخی از فقرات کلام خود سیدالشهداء - علیه السلام - که بر علم امام دلالت می کند به اختصار اشاره می کنیم:
1 ـ به عبدالله بن زبیر در مکّه می فرمود: «به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون می آورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند در تجاوز بر من از حدّ بگذرند، چنان چه یهود در مورد شنبه از حدّ گذشتند. »8 (و احترام روز شنبه را از بین بردند.)
2 - کان الحسین - علیه السلام - یقول: "والله لایدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقةَ من جوفی فاذا فعلوا سلّط الله علیهم من یذلّهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامة و (الفَرم) خرقة تجعلها المرأة فی قبلها اذا حاضت"9 یعنی امام حسین - علیه السلام - می فرمود: "به خدا سوگند مرا رها نمی کنند تا خونِ قلبم را بیرون آورند، پس وقتی چنین کردند، خداوند بر آن ها کسی را مسلّط سازد که آن ها را ذلیل کنند آن قدر که از خرقة حیض زنان هم خوارتر گردند." و مثل این شواهد بسیار است برای جلوگیری از اطالة کلام به همین مختصر اکتفا می کنیم.
اما هدف امام حسین - علیه السلام را با توجه به سخنان آن حضرت می توان چنین بیان نمود: امر به معروف ونهی از منکر، امام حسین - علیه السلام - برای عنوان نمودنِ الگویی برتر و واحد به آیة شریفة 104 از سورة آل عمران که می فرماید: " ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون." ، اقدام به این حرکت ایثارگرانه و الهی نمود، و این نمودار از کلام خود آن حضرت در وصیتی که به محمد بن حنفیه نگاشته است، معلوم و پدیدار است؛ چرا که فرمود: "انی لم اخرج اشراً ولا بطراً ولا مفسداً و لا ظالماً... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی محمد - صلی الله علیه و آله - ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اَسیر بسیرة جدّی وابی علی بن ابی طالب..."10 ترجمه: "من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امّت جدّم رسول خدا -صلی الله علیه و آله - و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرة جدّم و پدرم علی بن ابی طالب - علیه السلام - رفتار کنم...".
آری به راستی حسین بن علی - علیه السلام - کاملاً از خطری که متوجّه دین شده بود، آگاه بود؛ لذا در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاحِ او محترم و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام، السَّلام اذا قد بُلیَت الامة براعٍ مثل یزید"11 یعنی: "همانا ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم باید با اسلام وداع کرد زیرا امّت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است." و دلایل فراوان دیگر وجود دارد بر این که حضرت سیدالشهدا - علیه السلام - اهدافی الهی و غیر مطابق با هوای نفس را جستجو می کرد و در راه رسیدن به این اهداف جان گرانقدر خویش و یارانش و خانواده اش فدا شد.
در پایان لازم به توضیح است که، قیام امام حسین - علیه السلام - صرفاً یک قیام نظامی نبود بلکه یک قیام دینی، فرهنگی و سیاسی بود که تبعات نظامی در بر داشت؛ چرا که امام - علیه السلام - بنابر شواهد تاریخی اقدام به تجهیز و تهیّه سپاه جنگی، ادوات و نفرات نفرمودند و این گونه ملاحظات را نداشت.
امام - علیه السلام - حکومت یزید را مشروع نمی دانست و در این راه از سخنرانی و موعظه و افشاگری و امثال این ها استفاده می کرد. بنابراین این که بگوییم: "چرا امام حسین - علیه السلام - در جنگی که می دانست در آن کشته می شود، شرکت کرد؟" درست نیست؛ زیرا امام حسین - علیه السلام - جنگ و جهاد ابتدایی نکرد بلکه یزیدیان به جنگ او رفتند و آن حضرت و یاران اندکش دفاع کردند و کشته شدند.
نکته اساسی در پاسخ سوال حتی با توجه به علم عادی افراد این است که اصلا قبح و مذمت و حرمت خودکشی در جایی است که مصلحت اهمی اقتضای فداشدن را نداشته باشد. در شرایطی مثل دوران امام حسین ع که اصل دین در معرض نابودی است فداشدن انسانها حتی امام آنها نه تنها مذموم نیست بلکه عملی ممدوح و لازم است که فوز شهادت را دارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
به کتاب شهید آگاه، لطف الله صافی گلپایگانی، نشر کتابخانه صدر تهران، ص 56 الی 72
پاورقی ها:
1 - سورة جنّ، آیة 26.
1 - ر.ک. علی ربانی خلخالی، چهرة درخشان حسین بن علی - علیه السلام - انتشارات مکتب الحسین ، ص 134 تا 140، چ 6، 1379 هـ. ش، قم.
2 - سورة بقره، آیة 195.
3 - فخر رازی، تفسیر کبیر، مکتبه الاعلام الاسلامی قم، ج 5، ص 150.
4 - "صبراً علی قضائک یاربّ، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین ما لی ربّ سواک و لا معبود غیرک، صبراً حلمک یا غیاث من لاغیاث له". سید عبدالرزاق مقرّم، مقتل الحسین، دارالکتاب بیروت، ص 283.
5 - سورة تکویر، آیة 29.
6 - سورة بقره، آیة 195.
7 - سورة آل عمران، آیة 145. "قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم".
8 - "و ایم الله لو کنت فی جُحر هامةٍ من هذه الهوامِّ لاستخرجونی حتّی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتَدُنّ علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت." ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، نشر دارصادر، داربیروت، 1385 هـ ق، ج 4، ص 39.
9 - شیخ مفید ، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی، ج 2، ص 78.
10 - محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران مکتبهَ الاسلامیهَ، 1393 هـ ق، ج 44، ص 329
11 - ابن نما، مثیرالاحزان، تحقیق و نشر مدرسهَ الامام المهدی (عج)، قم 1406 هـ ، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
منبع: اندیشه قم
در پاسخ به سوال مورد نظر اوّلاً باید بگوییم که با توجه به احادیث و روایاتی که در کتب شیعه مثل کافی و بصائر و کتب شیخ صدوق و غیره ضبط شده است، امام از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف است و به سبب اذن الهی، با کمترین توجهی هرچه را بخواهد می داند. چنان که خداوند متعال می فرماید: "عالم الغیب فلا یظهر علی غیبة احداً الا ّمن ارتضی من رسولٍ"1 این آیه نشان می دهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معناست که غیب را مستقلاً و از پیش خود (بالذات) کسی جز خدا نمی داند؛ ولی ممکن است پیغمبران و اولیای الهی به اذن الله بدانند.
نکته ای که باید به آن توجه کرد، این است که این علم موهبتی، قابل هیچ گونه تخلّف نیست، چرا که همان علمی است که در لوح محفوظ ثبت شده است و یک آگاهی است از آن چه قضای حتمی خداوند به آن تعلّق گرفته.
مرحوم علاّمة طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان در این باره می گوید: سید الشهداء - علیه السلام - به عقیدة شیعة امامیه سومین جانشین، از جانشینان پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - و صاحب ولایت کلیه می باشد، علم امام ـ علیه السلام ـ به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع طبق آن چه از ادلّة نقلیه و براهین عقلیه برمی آید، دو قسم است: قسم اول: امام - علیه السلام - در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشد به حقایق جهان هستی به اذن خداوندی واقف است، اعمّ از آن ها که تحت حس قرار دارند، یا آن ها که بیرون از دایرة حس می باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادّی است. پیغمبر - صلی الله علیه و آله - به نص قرآن کریم و هم چنین امام - علیه السلام - ( عترت پیامبر) بشری است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می دهد مانند اعمال سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آن چه را شایسته می بیند انجام می دهد.1
لازمة قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم ( از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می گیرد ولازمة امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از آن جهت که ضروری الوقوع و از جهت متعلق قضای حتمی بودنِ آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس "علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست" این شخص با وجود علم به خطر زندگی عادی خود را ادامه می دهد، اگرچه منتهی به خطر خواهد شد و مشمول آیة "ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکهَ"2 نیست. زیرا در تهلکه واقع شده است، نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. آن چه در بارة این آیه خصوصاً باید ذکر شود این که، این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ چرا که از ما قبل آیه که می فرماید: "وأنفقوا فی سبیل الله ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکهَ" این گونه فهمیده می شود که: "اگر انفاق نکنید اموالتان را در امور مهمّه و دشوار جهاد، پس همانا مستولی می گردد بر شما دشمن شما و شما را به هلاکت می رساند." روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده که در یکی از جنگ ها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله برد، پس مردم فریاد زدند که خودش را در هلاکت انداخت و خود را به کشتن داد (آیة مذکور را قرائت کردند) سپس ابو ایّوب انصاری گفت: من عالم تر از شما هستم به این آیه، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که همراهی کردیم پیامبر - صلی الله علیه و آله - را و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، برگشتیم به سوی اهل و اموال خودمان و به این گونه خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، هلاکت اهل، مال و ترک جهاد است.3
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعة حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سید الشهدا - علیه السلام - در آخرین ساعت زندگی خود، در میان خاک و خون می فرمود: "بر قضا و حکم تو ای خدا صبر پیشه می کنم ای فریاد رسِ کسی که جز تو فریادرسی ندارد."4 هم چنین در خطبه ای که در هنگام بیرون آمدن از مکّه قرائت نمود، فرمود: "رضا الله رضانا اهل البیت". رضای الهی همان رضای اهل بیت است.
آن چه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که این علمِ قطعی امام به حوادث قطعیِ غیر قابل تغییر، مستلزم جبر نیست، چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمی آید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی را اختیاری از راه اراده انجام دهد، بدیهی است که این فعل با این اوصاف لازم التحقق خواهد بود و با این همه اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد، ارادة خداوند از مرادش تخلّف می کند؛ " وما تشاؤون الاّ ان یشاء الله رب العالمین"5
پس این گونه سؤالات که (اگر سیدالشهدا - علیه السلام علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی به کوفیان نامه نوشت؟ چرا خود رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن که خداوند می فرماید: "ولا تلقوا بایدکم الی التهلکهَ"6 و چرا و.؟!) بی اساس است چرا که امام ـ علیه السلام ـ می دانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد، چنان که خداوند در کلام خود در سورة آل عمران در برابر آن ها که در جنگ احد گفته بودند: " اگر یاران کشته شده، پیش ما بودند نمی مُردند."؛ می فرماید: یعنی: "بگو، اگر در خانه هایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاه های خود بیرون می آمدند." 7
اما در مورد قسم دوم از علم امام: این نوع علمِ امام تکلیف آور و وظیفه آور است به خلاف آن قسم اول از علم امام ـ علیه السلام ـ که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین - علیه السلام – بر اساس قراین و شواهد و محاسبات ظاهری نیز آگاهی به شهادت خود و یارانش داشت ـ بنابر ادلّه ای که در ذیل مطلب بیان می شود - ولی به این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام فروگذار نکرد.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند بر آن که امام از شهادت خود و حاصل نشدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می دانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست، پس هدف آن حضرت از قیام اساساً، اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شُبهات و انحرافاتِ فکری و نجات اسلام و امت اسلامی و دفع ضربات کشندة حکومت یزید از دین بود. اینک به برخی از فقرات کلام خود سیدالشهداء - علیه السلام - که بر علم امام دلالت می کند به اختصار اشاره می کنیم:
1 ـ به عبدالله بن زبیر در مکّه می فرمود: «به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون می آورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند در تجاوز بر من از حدّ بگذرند، چنان چه یهود در مورد شنبه از حدّ گذشتند. »8 (و احترام روز شنبه را از بین بردند.)
2 - کان الحسین - علیه السلام - یقول: "والله لایدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقةَ من جوفی فاذا فعلوا سلّط الله علیهم من یذلّهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامة و (الفَرم) خرقة تجعلها المرأة فی قبلها اذا حاضت"9 یعنی امام حسین - علیه السلام - می فرمود: "به خدا سوگند مرا رها نمی کنند تا خونِ قلبم را بیرون آورند، پس وقتی چنین کردند، خداوند بر آن ها کسی را مسلّط سازد که آن ها را ذلیل کنند آن قدر که از خرقة حیض زنان هم خوارتر گردند." و مثل این شواهد بسیار است برای جلوگیری از اطالة کلام به همین مختصر اکتفا می کنیم.
اما هدف امام حسین - علیه السلام را با توجه به سخنان آن حضرت می توان چنین بیان نمود: امر به معروف ونهی از منکر، امام حسین - علیه السلام - برای عنوان نمودنِ الگویی برتر و واحد به آیة شریفة 104 از سورة آل عمران که می فرماید: " ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون." ، اقدام به این حرکت ایثارگرانه و الهی نمود، و این نمودار از کلام خود آن حضرت در وصیتی که به محمد بن حنفیه نگاشته است، معلوم و پدیدار است؛ چرا که فرمود: "انی لم اخرج اشراً ولا بطراً ولا مفسداً و لا ظالماً... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی محمد - صلی الله علیه و آله - ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اَسیر بسیرة جدّی وابی علی بن ابی طالب..."10 ترجمه: "من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امّت جدّم رسول خدا -صلی الله علیه و آله - و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرة جدّم و پدرم علی بن ابی طالب - علیه السلام - رفتار کنم...".
آری به راستی حسین بن علی - علیه السلام - کاملاً از خطری که متوجّه دین شده بود، آگاه بود؛ لذا در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاحِ او محترم و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام، السَّلام اذا قد بُلیَت الامة براعٍ مثل یزید"11 یعنی: "همانا ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم باید با اسلام وداع کرد زیرا امّت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است." و دلایل فراوان دیگر وجود دارد بر این که حضرت سیدالشهدا - علیه السلام - اهدافی الهی و غیر مطابق با هوای نفس را جستجو می کرد و در راه رسیدن به این اهداف جان گرانقدر خویش و یارانش و خانواده اش فدا شد.
در پایان لازم به توضیح است که، قیام امام حسین - علیه السلام - صرفاً یک قیام نظامی نبود بلکه یک قیام دینی، فرهنگی و سیاسی بود که تبعات نظامی در بر داشت؛ چرا که امام - علیه السلام - بنابر شواهد تاریخی اقدام به تجهیز و تهیّه سپاه جنگی، ادوات و نفرات نفرمودند و این گونه ملاحظات را نداشت.
امام - علیه السلام - حکومت یزید را مشروع نمی دانست و در این راه از سخنرانی و موعظه و افشاگری و امثال این ها استفاده می کرد. بنابراین این که بگوییم: "چرا امام حسین - علیه السلام - در جنگی که می دانست در آن کشته می شود، شرکت کرد؟" درست نیست؛ زیرا امام حسین - علیه السلام - جنگ و جهاد ابتدایی نکرد بلکه یزیدیان به جنگ او رفتند و آن حضرت و یاران اندکش دفاع کردند و کشته شدند.
نکته اساسی در پاسخ سوال حتی با توجه به علم عادی افراد این است که اصلا قبح و مذمت و حرمت خودکشی در جایی است که مصلحت اهمی اقتضای فداشدن را نداشته باشد. در شرایطی مثل دوران امام حسین ع که اصل دین در معرض نابودی است فداشدن انسانها حتی امام آنها نه تنها مذموم نیست بلکه عملی ممدوح و لازم است که فوز شهادت را دارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
به کتاب شهید آگاه، لطف الله صافی گلپایگانی، نشر کتابخانه صدر تهران، ص 56 الی 72
پاورقی ها:
1 - سورة جنّ، آیة 26.
1 - ر.ک. علی ربانی خلخالی، چهرة درخشان حسین بن علی - علیه السلام - انتشارات مکتب الحسین ، ص 134 تا 140، چ 6، 1379 هـ. ش، قم.
2 - سورة بقره، آیة 195.
3 - فخر رازی، تفسیر کبیر، مکتبه الاعلام الاسلامی قم، ج 5، ص 150.
4 - "صبراً علی قضائک یاربّ، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین ما لی ربّ سواک و لا معبود غیرک، صبراً حلمک یا غیاث من لاغیاث له". سید عبدالرزاق مقرّم، مقتل الحسین، دارالکتاب بیروت، ص 283.
5 - سورة تکویر، آیة 29.
6 - سورة بقره، آیة 195.
7 - سورة آل عمران، آیة 145. "قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم".
8 - "و ایم الله لو کنت فی جُحر هامةٍ من هذه الهوامِّ لاستخرجونی حتّی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتَدُنّ علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت." ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، نشر دارصادر، داربیروت، 1385 هـ ق، ج 4، ص 39.
9 - شیخ مفید ، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی، ج 2، ص 78.
10 - محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران مکتبهَ الاسلامیهَ، 1393 هـ ق، ج 44، ص 329
11 - ابن نما، مثیرالاحزان، تحقیق و نشر مدرسهَ الامام المهدی (عج)، قم 1406 هـ ، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
منبع: اندیشه قم